به گزارش مشرق روزنامه کیهان در ستون ویژه های خود نوشت:
نگراني و اضطراب نوچه هاي سپهبد رزم آرا
چند تن از اعضاي گروهك ملي-مذهبي خواستار استفاده از درس نهضت ملي شدن نفت براي حل معضل هسته اي شدند.
در نوشته اي كه از سوي حاج سيد جوادي، شاه حسيني، پيمان، بسته نگار، نظام الدين قهاري و اعظم طالقاني امضا شده، آمده است: رويكرد مذاكرات جاري ايران و غرب تقابلي بوده و نه تعاملي و ظاهراً نه تنها عدم اعتماد جهاني نسبت به سياست هاي هسته اي ايران رفع نشده بلكه برعكس موجبات تشديد تحريم هاي گسترده فراهم گرديده است. ريشه اين بي اعتمادي در كجاست؟
اعضاي گروهك ملي مذهبي و نهضت آزادي سپس نوشته اند: به باور ما چاره منطقي و دنيا پسند براي جلب اعتماد جامعه جهاني در گرو اعتمادسازي در سياست داخلي حكومت است. شواهد فراوان از گذشته تا امروز چه در تجربه ملي كردن صنعت نفت به رهبري شادروان دكتر محمد مصدق و چه در حكومت هاي دموكراتيكي مثل ژاپن يا هند كه آزادانه به فعاليت هاي هسته اي اشتغال دارند نشان مي دهد مبناي اعتماد عمومي در داخل و خارج به اقدامات دولت ها، وجود ساز و كارهاي دموكراتيك در نظام تصميم گيري و شفافيت سياستها در پرتو نظارت مستقيم و مستمر مردم بر عملكردهاي حاكميت است.
نويسندگان اين متن توضيح نداده اند كه اولاً ايران بيش از اعتمادسازي هاي انجام گرفته كه باعث حمايت 120 عضو جنبش عدم تعهد از برنامه اتمي ايران شده چه اعتمادسازي ديگري مي توانست انجام دهد؟ ثانياً آيا منش سكولار دكتر مصدق -هر چند كه همراه با برخي خودكامگي ها و حتي مقابله با انتخابات بود- باعث شد غرب ملي شدن نفت ايران را به رسميت بشناسد يا در قبال خوش بيني بي مبناي دولت وقت، سازمان هاي جاسوسي ديگر و آمريكا كودتاي 28 مرداد 32 را تدارك كردند؟ آيا منش مصدق موجب اعتمادسازي و رفع شر اجانب از سر كشور شد يا اينكه همان ها با كودتا رژيم خودكامه پهلوي را احيا و ابقا كردند؟! ثالثاً دكتر مصدق هر چه بود داعيه ملي كردن صنعت نفت را داشت اما آيا شما حتي به حداقل هاي رفتار او پايبند بوده ايد يا در چند سال اخير علناً سنگ آمريكا و غرب را به سينه مي زنيد و به لحن همان ها مي گوييد «ايران نتوانسته اعتماد جامعه جهاني(!؟) را جلب كند»؟! شما آن قدر در اين راه خيانت علني كرديد كه چند سال پيش ميزان نيوز ارگان رسمي نهضت آزادي نوشت ملت ايران حق دارند به ما به چشم خائن و بيگانه نگاه كنند چون ما صرفاً مواضع غرب و آمريكا را تكرار مي كنيم.
و سرانجام اينكه گروهك هاي نفاق مدعي عنوان ملي-مذهبي در جريان فتنه سه سال پيش به خيال خود درصدد بودند به نيابت از سرويس هاي جاسوسي غربي ترمز پيشرفت هاي ايران را از جمله در حوزه تكنولوژي هسته اي بكشند اما ناكام ماندند و بنابراين آنها نه تنها نگران كشور نيستند بلكه در همان صفي ايستاده اند كه روزي سپهبد رزم آرا ايستاده بود و ضمن سركوب روح عزت و استقلال طلبي ملت ايران مي گفت شماها عرضه اداره كارخانه سيمان و ساخت لولهنگ را هم نداريد چه رسد به ملي كردن صنعت نفت!
بهنود: جنبش سبز شعار بي محتواست رسانه هاي اپوزيسيون سينه خيز مي روند
همكار سلطنت طلب بي بي سي انگليس مي گويد همه رسانه هاي اپوزيسيون نظير جرس دچار بلا شده اند و سينه خيز مي روند. بهنود مي گويد تصور براندازي جمهوري اسلامي توهم بود.
مسعود بهنود در گفت وگو با جرس (ارگان حلقه ماسوني لندن) اظهار داشت: در يك سال گذشته همه بلايي كه بر سر رسانه هاي مخالف در داخل و خارج آمده، بر سر جرس هم آمده است يعني كاربران بدون اين كه لازم باشد از جزئيات اطلاعاتي داشته باشند، اين احساس را مي كنند كه جرس كم مطلب تر و كم توان تر شده است و اين هم چيزي نمي تواند باشد جز اين كه توان خودش را از دست داده و با همت چند نفر دارد سعي مي كند سينه خيز باقي بماند.
وي با بيان اينكه «با كمال تاسف فكر مي كنم جرس عمر طولاني نمي كند»، درباره نسبت فروكش كردن جنبش سبز با كم رمق شدن رسانه هاي اپوزيسيون گفت: «بله مي توان ميان اين ارتباطي را تعريف كرد. من از همان آغاز جنبش يك نگراني عمده داشتم و متاسفانه اين نگراني دست داد. نگراني من اين بود كه يك اميدواري ارتفاع گرفته و اغراق شده اي وجود داشت. بسياري همه خواسته ها و اميدهايي كه در دو خرداد به آن نرسيده بودند و بسياري آرزوهاي ديگر را از اين جنبش مي خواستند. برخي حتي تصور مي كردند كه با اين جنبش مي توان نظام جمهوري اسلامي را براندازي كرد. كساني كه در اين جنبش ها اغراق مي كنند، اميد افراطي مي بندند و وظايف افراطي براي اين جنبش ها تعريف مي كنند، پس از اين كه در كوتاه مدت به نتيجه نمي رسد، دچار خمودگي، يأس و غمزدگي مي شوند و يك مرتبه به قسمت تاريك ماه مي رويم.»
وي اضافه كرد: واقعيت اين است كه الان جنبش سبز تبديل شده به يك شعار بي محتوا كه جامع و مانع نيست. الان كساني قيطان سبز مي بندند ولي در حال مذاكره با آمريكا براي حمله به ايران هستند و خودشان را سبز مي دانند. كسي هم حق ندارد به آنها بگويد نه شما سبز نيستيد. از اين طرف هم بعضي ها به دنبال آرام كردن هستند و آن قدر آرام كرده اند كه چيزي به نام اپوزيسيون باقي نماند و شده است پوزيسيون.
اين عنصر شياد در حالي كه ساليان سال در خدمت رژيم كودتايي سلطنت قرار داشت، ادعا كرده سرخوردگي هاي فعلي را درك مي كند چون خودش پس از كودتاي 28 مرداد 32 دچار همين تجربه شده است(!!)
سلطنت طلبان در بروكسل مي خواستند از اپوزيسيون «سازمان مجاهدين خلق» بسازند!
عضو مركزيت گروهك فدائيان خلق، سرنوشت سازمان مجاهدين (منافقين) را براي شركت كنندگان در نشست اپوزيسيون در بروكسل پيش بيني كرد.
برگزاركنندگان سلطنت طلب اين نشست (عناصري چون شهريار آهي مشاور رضا پهلوي و رضا خادم هماهنگ كننده كودتاي نوژه) ضمن دعوت از تروريست هايي نظير رئيس كومله و برخي سلطنت طلب ها و ماركسيست هاي سابق وابسته به اصلاح طلبان، از برخي عناصر تندرو و نومحافظه كار آمريكايي نظير اتولانگي نيز دعوت كرده بودند كه وي علنا از گزينه نظامي دفاع كرد.
بهروز خليق عضو مركزيت گروهك فدائيان خلق در گفت وگو با «اخبار روز» ضمن بيان اينكه «پاسخ من و سازمان به دعوت برگزاركنندگان منفي بود»، اظهار داشت: تشكيل چنين كنفرانس هائي سابقه دارد و رويداد تازه اي نيست. كنفرانس هاي قبلي به اهداف خود دست نيافتند. هدف اين پروژه هم كه تدارك كنندگان آن مي خواهند براي آن چند كنفرانس برگزار كنند، روشن نيست. از ابتدا دست اندركاران اين پروژه مشخص نكردند كه با برگزاري چندين كنفرانس، چه هدفي را پي مي گيرند. اما گرايش هائي در بين تدارك كنندگان و شركت كنندگان وجود دارد كه هدف معيني را تعقيب مي كنند. گرايشي مي خواهد از اين پروژه كنگره ملي بيرون بياورد كه توهمي بيش نيست. اكثريت نيروي اپوزيسيون با اين پروژه همراه نيست. در شرايط كنوني تشكيل كنگره ملي، پروژه غيرعملي و غيرمقدور است.
وي افزود: گرايش ديگري وجود دارد كه مي خواهد از اين گردهمائي ها، تشكل بسازد. طبعا گذاشتن عنوان «اتحاد براي دمكراسي» و مشاركت سازمان هاي سياسي در حركتي كه مي خواهد تشكل خودش را بسازد، قابل توجيه نيست. اما بعيد به نظر مي رسد كه از جمع ناهمگون، تشكل سياسي ساخته شود. اين كار يكبار در سال هاي پيش تجربه شد (همبستگي) و تلاش دست اندركاران آن به نتيجه نرسيد و شكست خورد.
خليق گفت: موضوع ديگر به حضور كساني نظير امانوئل اتولانگي در كنفرانس برمي گردد. متاسفانه تدارك كنندگان كنفرانس شفاف عمل نمي كنند. در دعوت نامه اي كه براي سازمان ما و من ارسال شده بود، از حضور چنين افرادي در كنفرانس سخني به ميان نيامده بود. منطقي آن بود كه حضور اين افراد از ابتدا و با معرفي به اطلاع دعوت شدگان مي رسيد تا آن ها با آگاهي بر حضور چنين عناصري به مشاركت و يا عدم مشاركت در كنفرانس تصميم بگيرند نه اينكه در جلسه با آن روبرو شوند و در مقابل كار انجام شده قرار گيرند.
وي گفت: امانوئل اتولانگي گرچه مقيم بروكسل است ولي دست در دست نئوكان هاي آمريكا دارد و جزو جنگ طلبان و «عقاب»ها به حساب مي آيد. او دكتراي خود را از دانشگاه عبري اورشليم اخذ كرده است. اتولانگي قبلا رياست موسسه ترنس آتلانتيك در بروكسل را عهده دار بود و از ماه مارس 2010 همكار ارشد «بنياد دفاع از دموكراسي» است. اين بنياد در واشنگتن است و يكي از موسسات وابسته به محافل تندرو آمريكا است. مايكل لدين (مشاور امنيتي سابق دولت آمريكا، دست اندركار ماجراي ايران-كنترا در زمان ريگان، تحليلگر ارشد موسسه انترپرايز آمريكا)، كليفورد دي. مي(رئيس بنياد و رياست دپارتمان سياسي «كميته خطر جاري» و عضو «شوراي روابط خارجي» آمريكا)، ريچارد پرل « از عناصر اصلي نئوكان ها)، جيمز وولسي (رئيس سابق سيا)، رابرت مك فارلين (مشاور امنيت ملي آمريكا در زمان ريگان و دست اندركار ماجراي ايران-كنترا) جزو گردانندگان اين بنياد هستند.
وي يادآور شد: دعوت از اتولانگي بدرستي سوالاتي را برانگيخته است. توضيحات تدارك كنندگان كنفرانس به جاي روشن كردن موضوع، بر ابهامات افزوده است. برخلاف توضيحات داده شده، طبعا مسئله اطلاع از مواضع «عقابان» آمريكا و اروپا در ميان نبوده است. فعالين سياسي ايران به خوبي از مواضع جنگ طلبانه آن ها آگاه هستند و تدارك كنندگان هم اينقدر افراد بي تجربه اي نيستند كه صرفا به خاطر اطلاع از مواضع «عقابان»، هزينه حضور او را تقبل كنند. خودداري تدارك كنندگان كنفرانس از بيان علت دعوت اتولانگي، اين برداشت را تقويت مي كند كه برنامه هاي ديگري در ميان بوده است. از جمله سيگنال دادن و جلب نظر جريان ها و محافل تندرو نظير نئوكان ها. خطر اين جا است كه اين رسم اين كنفرانس باب شود و «عقابان» آمريكايي بشوند جزء ثابتي از كنفرانس هاي ايراني! ما به تجربه منفي پيوند محافل افراطي آمريكا با سازمان مجاهدين خلق آگاهيم. شركت كنندگان نسبت به اين نوع اقدامات با حساسيت برخورد كنند اگر تدارك كنندگان كنفرانس در اين امر مصرند، از قبل و به طور روشن اعلام كنند تا سمت گيري اين پروژه براي شركت كنندگان روشن باشد.
مقام صهيونيست: مجبوريم بپذيريم كه ايران هسته اي شده است
يك مقام امنيتي سابق اسرائيل تصريح كرد: ما بايد اين واقعيت را بپذيريم كه ايران ديگر هسته اي شده است.
رئيس پيشين امنيت ملي رژيم صهيونيستي گفته است: ما بايد ديگر اين واقعيت را بپذيريم و كنار بياييم كه ايران هسته اي شده است. ما در اين وضعيت بايد از ميان بد و بدتر يكي را انتخاب كنيم، يا بايد ايران هسته اي را بپذيريم كه برايمان بسيار سخت است يا اين كه به آن حمله كنيم كه عواقب آن براي ما بسيار نابودكننده تر است.
گيورا آيلند به هاآرتص گفت: «دستيابي ايران به فناوري هسته اي براي اسرائيل از چهار ناحيه خطرناك است؛ اول از همه امكان دارد ايران، به رغم آن كه احتمالش صفر است، روزي بخواهد با بمب هسته اي به اسرائيل حمله كند. دوم اينكه دستيابي ايران به تكنولوژي هسته اي باعث ايجاد رقابت تسليحات هسته اي در خاورميانه شود. خطر سوم اين است كه باعث مي شود تا وضعيت استراتژيك اسرائيل به شدت تغيير كند كه در آن صورت اگر روزي بخواهيم با سوريه يا حزب الله بجنگيم زير سايه ايران هسته اي قرار خواهيم داشت، براي همين اين مساله باعث مي شود تا قدرت دفاعي اسرائيل به شدت ضعيف شود. اما خطر چهارم اين است كه ايران هسته اي باعث مي شود تا طوفاني از اسلام گرايي سراسر جهان اسلام را فرا بگيرد كه مي تواند از اندونزي تا مغرب را پوشش دهد. چرا كه آن گاه خواهند گفت كه يك تصميم اسلامي گرفته شده و توانسته است كه در برابر غرب و اسرائيل به موفقيت برسد.»
وي با بيان اينكه «حمله نظامي به تاسيسات هسته اي ايران از هر چيزي بدتر است» گفت: اول از همه ممكن است كه چنين عملياتي به شكست بينجامد و اين آبروريزي بزرگي براي اسرائيل به وجود آورد، مساله اين است كه حتي اگر ما به ايران حمله كنيم چون فقط ظاهر را مي توانيم بمباران كنيم نمي توانيم به تاسيسات هسته اي زيرزميني ايران آسيبي وارد آوريم، اگر بنا باشد فقط آسيب هاي مادي به ايراني ها تحميل كنيم هيچ چيز به دست نياورده ايم. و اگر ده ها فروند جنگنده مان سقوط كنند و ده ها خلبان ما اسير شوند بيش از هميشه يعني حتي بيش از الان در معرض تهديد قرار خواهيم گرفت كه در آن موقع به شدت در موقعيت ضعف قرار خواهيم داشت. در اين جا خطر دوم هم متوجهمان خواهد شد و آن اينكه وقتي كه مشخص شود كه ضعيفيم و قدرت لازم براي دفاع از خود را نداريم آن گاه به اشكال مختلف مورد تهديد و حمله قرار خواهيم گرفت كه نه تنها شكستي را بر ما تحميل كرده بلكه آبروريزي هاي بيشتري را نيز برايمان به دنبال خواهد داشت. خطر سوم اين است كه چه حمله ما موفقيت آميز باشد چه نباشد، ايراني ها پس از آن وضعيت بهتري براي دفاع از پروژه هاي هسته اي شان خواهند داشت و در آن موقع ديگر قطعا مرتكب هيچ اشتباهي نخواهند شد، به خصوص اينكه حمله اسرائيل براي آنها به مثابه بدترين وضعيت خواهد بود.
وي اضافه كرد: خطر چهارم اين است كه ايران در پاسخ به حمله اسرائيل به اهداف آمريكايي ها در خليج فارس حمله كند كه آن گاه قيمت نفت تا 200 دلار در هر بشكه صعود خواهد كرد كه اين مساله خشم جهان را بر خواهد انگيخت و آن گاه جامعه جهاني هم در كنار ايران به رويارويي با اسرائيل برخواهد خاست، شايد در آن موقع حتي متحمل تحريم هاي جامعه جهاني نيز بشويم چرا كه همه عليه ما شده اند.»
آيلند اظهار داشت كه اسرائيل بايد به مواضع آمريكا در اين زمينه پايبند باشد و وقتي واشنگتن به آن مي گويد نبايد حمله كند نبايد حتي به آن فكر كند./10