
موضوع دفاع مقدس چقدر توانسته در شعر ما نمود پيدا کند؟
شعر دفاع مقدس يک بخش تقويمي دارد و يک بخش تاريخي. آن وجهي که تقويمي است و معطوف به شعار، کاربرديتر است و در برنامههاي تبليغي بيشتر از آن استفاده ميشود اما مانايي کمتري دارد. به بخشي که تاريخيتر است و خيلي معطوف به شعار نيست، کمتر پرداخته ميشود اما ماناتر است. برخي از شعرا شعر جنگ را صرفا در اين هشت سال متوقف ميبينند. برخي هم شعرشان به مفاهيم کليتري برميگردد که اين جنگ را در ضمن خودش دارد. اين جنگ بخشي است از تاريخ جنگ ايمان و آرمان انسان شيعي با وجوه اهريمني در جهان کنوني است. اين قبل از انقلاب و جنگ بوده است بعد از انقلاب و جنگ هم ادامه خواهد داشت. اين بخش خيلي مد نظر کساني که تبليغاتي کار ميکنند نيست و به ناگزير ما اين وجه را در اينگونه برنامهها کمتر متجلي ميبينيم.
پس به نظرتان نکته مغفول در شعر دفاع مقدس پرداخت به وجه تاريخي است؟
من معتقدم هنر هنگامي هنر است که در ادوار مختلف بتواند هنر بودن خودش را نگه دراد. مثلا شعر حافظ در روزگار خودش شعر بوده و تا همين الان شعر است و مسلما بعد از روزگار ما هم شعر خواهد بود. بسياري از شعرهايي که در ضمن هشت سال دفاع مقدس گفته شده از همين الان توانايي تداوم تاريخي خودشان را از دست دادهاند. به هيمن خاطر است که بعضا به شعرا القا مي شود که شعرهاي تازهتر و کارهاي تازهتري ارائه دهند. براي اينکه بسياري از شعرا نتوانستند از يک تفکر تاريخيتر و بنياديتر برخوردار باشند. شعري که گفتند نتيجه عواطف اينهاست نه تفکري که شعر را مانا مي کند.
بايد به چه مضاميني ميپرداختند؟
اصلا «مضموني» نيست! شعر دفاع مقدس «موضعي» است. قالب آنچه که ما ادبيات دفاع مقدس ميگوييم مصداقي است، نه مفهومي. ادبيات دفاع مقدس الان قرار ميگيرد در يک جغرافيايي محدود و زمان خاص. از شهريور 59 شروع ميشود تا قطعنامه؛ و مسلما اين ادبيات حتي اگر در کتابهاي درسي برود و دامنه تبليغاتي وسيعي را برايش تهيه کنند واجد آن مانايي که جزء لوازم ذاتي ادبيات است، نيست و نميتواند پايدار بماند.
ذاتا نميتواند پايدار بماند يا شعراي ما نتوانستند شعر پايداري خلق کنند؟
اين به عنوان کار تبليغاتي خواهد ماند و ميشود مدام تکرارش کرد اما به ندرت ميتوان در بين آنچه که به آن ادبيات دفاع مقدس ميگوييم به کارهايي برخورد کنيم که فراتر از اين زمان محدود هشت ساله باشند. يعني بتوانند خودشان را به يکي دو قرن بعد از خودشان برسانند. براي اينکه اينها همه مصداقي است. چه آنچه در نثر پديد آمده چه آنچه در شعر. شعري که شعر باشد در غير هفته دفاع مقدس هم بايد مراجع کننده و مخاطب داشته باشد. درحالي که به ندرت ميتواند جوابگوي همه زمينهها باشد. يعني به آن هنر خالص و نابي که بايد برسد، نرسيده است. اميدواريم جوانها با انرژي بيشتر و تفکر پختهتر به ادبيات ماندگار در دفاع مقدس برسند. البته مسلما در هر زمينهاي ميتوان نيروي بالقوه را يافت. اما بالفعل شدن اين قضيه يا زمان ميبرد يا نيازمند لوازم و اسبابي است که تا الان فراهم نبوده است.
در زمان صلح ما نيازي به شعر جنگ داريم؟
شعر جنگ جزء ژانر حماسه است. اگر بشود و شعرا بتوانند آن را از تقويم خارج و تبديل به يک هنر ماندگار و پايا بکنند ميتوان اميدوار بود که پشتوانهاي براي آينده اين سرزمين باشد. شاهنامه فردوسي همهاش جنگ است. اما از جنگ به حماسه رفته و از حماسه به تراژدي و به همين خاطر مانايي پيدا کرده است.
با اين اوصاف همين اشعار موجود چقدر توانسته هويت جنگ را نشان دهد؟
من معتقدم ادبياتي که به عنوان ادبيات دفاع مقدس اطلاق ميشود بخش جزئي و اندک از هويت هشت ساله را بيان کرده است. اين بايد به تعالي ميرفت و تبديل به حماسه ميشد و از حماسه به تراژدي ميرفت تا ادامه پيدا کند. آنچه مانده در حد ادبيات تبليغي است.
در بين شعرا نبودند کساني که بتوانند تا حدودي به اين مسئله مانايي شعر نزديک شوند؟
توجه بيشتر به تبليغات و کار مصرفي و ژورناليستي بود و ميخواستند ماجرا را کاربردي کنند. اگر از کاربرد فراتر ميرفتند و توقعها انقدر محدود نبود مسلما ميشد در ميان اهل استعداد کساني را پيدا کرد که ادبيات دفاع مقدس را تا حد حماسه بالا ببرند. بودند کساني که ميتوانستند اين کار را بکنند اما مديريتها مديرت موفقي نبود. توقعي که مديران داشتند، توقع بسيار پايين و کف آن بود.
ما نسل جواني هم داريم که در شعر خود به مقوله دفاع مقدس پرداخته است. اين نسل چقدر توانست به اين موضوع نزديک شود؟
نسلي که بعد از جنگ آمدند و عهدهدار ادبيات مقدس شدند چون خودشان خيلي اتفاق را لمس نکرده بودند خيلي نميتوان توفيقي در کارشان سراغ گرفت. توقعي هم نميرود که اينها کاري کنند چون در ماجرا نبودند.
شعر نسل قبل که کاري نکرد و به مانايي نرسيد و از نسل جديد هم انتظاري نميرود! تکليف شعر دفاع مقدس چه ميشود؟
اينطور نيست که کسي کاري نکرده باشد. مقدمات ميخواهد. من ميگويم به سطح حماسه نرسيد که بتواند مانايي پيدا کند. «گرشاسبنامه» اسدي طوسي هيچ وقت فراگير نشد. منظومه و جنگ هست، پهلواني و قهرماني گرشاسب هست، اما به حماسه و تراژدي نرسيده است. اما «رستم و سهراب» و «رستم و اسفنديار» جزء تقدير تاريخي اين سرزمين و فرهنگ اين قوم شده است.
شايد الان که از واقعه دور شديم بشود با فراغ بال بيشتر بازآفريني داشته باشيم و به حماسه برسيم ..
شايد. چون قضيه فردي نيست و عصر ما اصلا اقتضاي چنين توقعي را نميکند. شايد قرار باشد در رمان قضاياي جنگ هشت ساله مطرح شود و به جايي برسد. در ساحت رمان شايد بتوان اميدوار بود کاري صورت بگيرد، اما شعر کساني که در اين راستا کار کردند محدود به يک جغرافياي خاصي است. درخشانترين کاري که هست «ميخواستم شعري براي جنگ بگويم، ديدم نميشود...» قيصر امينپور است و مختص دزفول. مدام که دزفول بمباران موشکي نميشود که ما توقع داشته باشيم اين شعر خودش را از يکي دو دهه اول انقلاب برساند به يک حيات 150 ساله. شايد هم بنده توقعم هنگفت است و نتوان پاسخش را در اين ادبيات که بهش ميگويند ادبيات دفاع مقدس پيدا کرد.
اما ما هميشه شنيدهايم که جنگ 8 ساله ما در دنيا نمونه نداشته و ظرفيتهاي زيادي دارد! پس مشکل کجاست؟
شايد هم فقدان آزادي که زمينه اصلي رشد و توليد هنر است در چنين جاهايي خودش را به شدت نشان دهد. شايد اگر ما اين وجه را هم لحاظ کنيم، بتوان توقعي از هنرمند داشت. آزادي که نباشد هنرمند مجبور است به سفارش تن دهد و هنر سفارشي هم مانايي ندارد. آزادي همه هستي بشر را در بر ميگيرد.