برای شروع از «منافقین خلق» و شروع نوشتن آن میگویید؟
این کتاب درباره سرگذشت مجاهدین خلق است از ابتدا تا یکی دو سال پیش که زمان نگارش کتاب بود. این کتاب خاصه برای گروه هدف جوان و نوجوان نوشته شده اما وجه پژوهشی آن باعث میشود قابل استفاده برای همه باشد. مشخصات فنی کتاب که آن را جذاب کرده، این است که کتاب به صورت برشهایی از تاریخ 40 ساله این گروه درآمده که هر برش یک صفحهای است و خواننده در هر صفحه با مطالب جذابی روبرو میشود. در عین حال برای خواننده جوان که علاقهای به خواندن مطالب مفصل ندارد، کششی برای خواندن ایجاد میکند چون میتواند یک صفحه را بخواند و برود بدون اینکه رشته مطلب از دستش در برود. مطلبها از هم مجزا هستند. نکته دیگر اینکه لزومی ندارد این کتاب را از ابتدا بخوانید و فصلها مرتبط نیستند. من اسم این گونه کتابها کشکول گذاشتم که نکتهای از هر صفحه به دست میآید.
یعنی این کتاب روایتهای مختلفی از منافقین است؟
اسمش را روایت نمیگذارم، برشهایی از تاریخ منافقین است و بهتر است بگویم برشهایی روایت گونه از این تاریخ.
این برشهای روایت گونه از کجا گردآوری شده است و مصاحبه با اشخاص است؟
هم مصاحبه است و هم منابع مختلف و مکتوبی که از قبل وجود داشته.
مصاحبه شوندگان را چگونه پیدا کردید، به شما معرفی شدند یا خودتان آنها را از طرقی میشناختید؟
با بریدههایی از سازمان مجاهدین خلق از طرف مرکز اسناد انقلاب اسلامی ارتباط پیدا کردم. از طریق سایتهایشان یا از راه ایمیل با آنهایی که خارج از کشور بودند، ارتباط برقرار کردم. البته تعدادی که حاضر به همکاری بودند . البته ما منابع غنی درباره سازمان مجاهدین خلق داشتیم که در این باره کمک زیادی به من کرد.
همکاری این افراد با شما چگونه بود؟ این افراد قاعدتا میخواهند ناشناس بمانند، چه طور با این مشکل مواجه شدید؟
اول گارد داشتند و میخواستند بدانند چه استفادهای قرار است از اطلاعات بشود؟ وقتی توضیح دادم گروه هدفم چه افرادی هستند و نوجوانان و جوانان کتاب را میخوانند، بعد از مدتی توانستم راضیشان کنم. به همین دلیل است که اگر به کتاب دقت کنید هیچ پاورقی و منبعی به مطالب نخورده است چون از منابع معتبر نوشته شده و مطالبی است که تمام اعضای سازمان میتوانند آن را تأیید کنند. یعنی روی مواردی انگشت گذاشتم که هیچ شک و شبههای در آن نیست. بنابراین وقتی گفتم هیچ ارجاعی کتاب ندارد و نامی از آنها نمیآید، نرمتر شدند و خاطراتشان را بیان کردند.
در مجموع با چند نفر از افراد بریده شده از منافقان صحبت کردید؟
با 4 نفر
به مورد خاصی برخوردید که الان به عنوان خاطره برایمان بیان کنید ؟
کتابها مثل خاطراتی هستند که برایم تمام میشود شاید اگر در کوران نوشتن سراغم میآمدید، خاطرات زیادی داشتم ولی فارغ از خاطرات، در حین نوشتن مطلب بسیار جالب دستگیرم شد؛ در تاریخ نگاری مجاهدین خلق توقف معنا داری وجود دارد.
این توقف معنادار که گفتید، یعنی چه؟
یعنی وقتی به کتابها نگاه میکنید تاریخشان از ابتدا تا عملیات مرصاد آمده و بعد تاریخنگاران توقف کردهاند. در صورتی که بعد از عملیات مرصاد با سازمان مجاهدین نوینی روبرو هستیم که بسیار پیچیده عمل میکند. اگر قبل از انقلاب اعلام مارکسیست شدن کردند و بعد طرد شدند از طرف انقلابیها، بعد از انقلاب اسلحه کشیدند و ترور کردند و رو بازی کردند اما بعد از عملیات مرصاد خارج از کشور روابط دیپلماتیک با کشورهای غربی و خاور دور برقرار کردند و به نوع دیگری عمل میکنند. مثلا توجه به این نکته ضروری است که امروز یکی از افتخاراتشان این است که بحث هستهای را اینها به جریان انداختهاند و اولین گزارشها را این افراد به سازمان انرژی اتمی دادهاند.
من با خیلیها صحبت کردم که به من گفتند دست از موضوع منافقین بردارم. استدلالشان هم این بود که این افراد 3 - 4 هزار نفر مطرود عراق هستند. آواره و بیریشه هستند معلوم نیست چه آیندهای دارند و موضوعشان تمام شده و اهمیتی ندارند. اما من میگویم قضیه به این سادگیها نیست، سران این گروهک در اروپا هستند، کسانی که الان آوارگی میکشند، یک سری عنصر بدبخت هستند که اسیر دست رهبران مجاهدین شدهاند. به نظر من یک مقدار دچار سادهانگاری شدهایم.
این کتاب چه قدر به بعد از عملیات مرصاد میپردازد؟
چون مخاطب من جوان است کمتر وارد این فضا شدهام اما یک کار پژوهشی در ادامه آن انجام دادهام که کتاب کاملی است در 600 صفحه، 40 درصد آن کتاب بعد از مرصاد است. این کتاب منافقین خلق هم 20 درصد آن به بعد از مرصاد میپردازد.
چون مخاطبش جوان است، بیشتر نکات جذاب را بیان کردهایم تا مخاطب نسبت به قضیه کنجکاو شود، آیا این ماجرا تمام شده یا نه؟ و جواب من به آنها این است که ماجرای مجاهدین تمام نشده اگرچه جسارتهای بزرگ و ترورهایشان تمام شده است. در حرم امام رضا بمب گذاشتند، شهید لاجوردی و صیاد شیرازی را شهید کردند. این کارها ادامه داشته. اگر چه با رفتن صدام قدرتشان کم شده اما نباید از کینه و عقدههای درونی این افراد و به خصوص شخص رجوی غافل شد. در کتاب پژوهشیام به کینهها و عقدهها و مشکلات خانوادگی این شخص هم پرداختهام.
درباره کتاب پژوهشی بیشتر توضیح میدهید؟
این کتاب چون مفصلتر است، روی مفاهیم بیشتر مانور دادهام. عنوان کتاب منافقین خلق است، از عنوان کتاب هم بحث نفاق مشخص است که موضوع اصلی است. اسم آن کتاب را از مجاهدین تا منافقین گذاشتم.
دلیل نامگذاری کتاب چه بوده؟
اینها در ابتدا واقعا مجاهد بودند. در گروه اولیه افرادی مثل مرحوم
حنیفنژاد بودند کسانی بودند که علمای اسلامی و مبارزان انقلاب روی آنها
قسم میخوردند. مرحوم طالقانی درباره حنیفنژاد میگوید ای کاش میشد او
زنده میماند و من پیرمرد میرفتم سینه دیوار. او از من قرآن را بهتر
میفهمید. یا وقتی بحث دستگیری اینها میشود خیلی از علما به امام نامه
مینویسند که جلوی این اقدام گرفته شود و اینها از زندان نجات پیدا کنند و
از طرف گروههای مبارز اسلامی حمایت میشدند و این حمایت به خاطره مجاهد
بودنشان بود اما اینها در کوران حوادث سالهای 40 و 50 که نهضتهای چپ در
جهان فعال شدند و موفقیتهای چشمگیری پیدا کردند و اوج فعالیتشان در چین و
روسیه و آمریکای جنوبی بود.
در فلسطین هم جنبش الفتح یک جنبش چپگرا بود. اینها گفتند مسلمان باشیم اما علم مبارزه را از چپها بگیریم. روی این حساب مطالعه گستردهای روی جنبش چپ کردند. کم کم خلط مبحثی به وجود آمد و علم مبارزه با اصل مبارزه مخلوط شد باعث شد از آرمان اسلامی فاصله گرفتند و در سالهای 52 و 53 مطالعات اسلامی حذف میشود و در سال 54 اعلام موضع جدیدی میکنند. در حقیقت میخواهم بگویم، مجاهد بودند و بعد از اسلام برگشتند. بعد از انقلاب اینها گفتند مسلمانیم و برای نهضت امام زحمت کشیدیم و شهید دادیم ولی نفاق داشتند و میخواستند به حکومت برسند و وقتی دیدند به هیچ جا نمیرسند و امثال شهید مطهری یا خود حضرت امام آنها را رسوا میکند و نقطههای نفاقشان را میبینند و نشان میدهند، دست به اسلحه میبرند و آنجا بود که فهمیدیم ما با نفاق اینها سر کردیم نه با جهاد اینها و بعد از اینکه از عملیات نظامی هم به جایی نمیرسند فرانسه میروند. از آنجا هم رانده میشوند و به عراق پناه میبرند.
نکتهای که هست تا مرحله جنگ را تاریخنویسان تاریخ منافقان را خوب بیان کردهاند شاید دلیلش هم این بوده اعضای مجاهدین تا حدودی در کشور فعال بودند و اما بعد از جنگ کلا به خارج از کشور میروند و مستقر میشوند. البته خوشبینی محض است که دلیل این نگفتنها را کمبود اطلاعات بدانیم. حتما دلایل شخصی و سیاسی وجود دارند که تاریخ نگاران از این مرحله جلوتر نیامدهاند.