به گزارش مشرق به نقل از تهران امروز، سيدهادي كسائيزاده نوشت:
یکی از رزمنده های دوران دفاع مقدس با من تماس گرفت و گفت: سید دیروز داشتم با رفیقم درکوچه های روستا قدم می زدم که پیرمردی به ما سلام کرد.
اکبر آقا گفت: علیک سلام آقا رمضان! باورم نمی شد همیشه فکر میکردم که رمضان شهید شده در حالی که زنده بود. جلوتر رفتم... بله خودش بود. رمضان اباذری همان رزمنده دوران جنگ که دلاورانه می جنگید. حالا از شما می خواهم بیايید و سری به خانه این قهرمان گمنام بزنیدكه حال و احوال درستی ندارد.
عازم روستا شدیم. انتهای سلمبر (در حاشیه تهران) خانه ای بسیار کوچک بود که در آن مرد بزرگی از سال 68 تا امروز انتظار میکشد تا مسئولی زنگ خانهاش را بزند و بگوید آهای رمضان میدانیم هنوز زنده ای و نفس می کشی، آمدیم تا احوالت را بپرسیم.
همراه با سید ولی الله و اکبر آقا رفتم. می گفتند با رمضان در یک گردان نبودیم ولی همرزم بودیم و کلی خاطره داریم. وقتی وارد خانه شدم سرباز قدیمی جنگ روی تختی فلزی خوابیده بود. بنده خدا تصادف کرده و آن یک پای سالمش هم اسیر پلاتین شده بود. با دیدن همرزمانش خیلی خوشحال بود انگار داشت بال در ميآورد. منم از خوشحالی او اشک در چشمانم جمع شده بود چون می دانستم که بسیاری از جانبازان و رزمنده های دوران دفاع مقدس حتی برای یکبار هم شده کسی به عنوان یک رزمنده و جانباز زنگ درخانه شان را نزده است. صورتش را بوسیدم و گفتم سلام دلاور مدیونت هستم هم خودم و هم تمام نسلهای بعد از من و بهتو افتخار می کنیم.
رمضان اباذری که امروز پیرمردی 52 ساله است در سن 20 سالگی از طریق نیروی زمینی ارتش به جبهه اعزام شد. کهنه سرباز دوران دفاع مقدس نمیتوانست به درستی صحبت کند ولی در میان گفته هایش از آموزش در پادگان عجبشیر و رانندگی تانک می گفت. آخرش نفهمیدم چگونه مجروح شد ولی می گفت در عملیات بیت المقدس به عنوان تک تیرانداز حضور داشته که انگار تیرغیبی ناگهان به پایش اصابت می کند و بعد دیگر چیزی یادش نمی آید.
رمضان می گفت: از آن سالها خیلی گذشته است چرا می خواهید لحظه مجروحیتم را به یاد بیاورم مهم حال افراد است. سوال کنید الان در چه حالی هستم. هر چند آن هم مهم نیست چون اگر من و امثال من مهم بودند وضعمان اینگونه نبود.
من سرباز ارتش بودم و مجروح نیروی زمینی هستم ولی یک بار هم مسئولی از ارتش سراغی از ما نگرفت. بنیاد شهید که اصلا بیخیال همان 25 درصد را داده از سرمان هم زیاد است نه حقوقی و نه مزایایی چه رسد به مسافرت و خانه و ماشین و... ارتش هم می گوید 45 درصد جانبازی دارم ولی تنها من را بیمه خدمات درمانی کرده و 450 هزار تومان حقوق می دهد.
همسر جانباز اباذری میگفت: شما خودتان به عنوان یک شهروند تهرانی محاسبه کنید با 450 هزار تومان چگونه می توان زندگی کرد؟ رمضان دو سال قبل تصادف کرد و ما 10 میلیون تومان از اقوام و همسايهها قرض کردیم تا پایش را پلاتین بگذاريم. حالا اینها به کنار نه خانه ای داریم و نه سرپناهی ولی تنها خواسته ما از مسئولانی که صدای من را می شنوند این است که از ما گذشت ولی حداقل برای پسرم کاری روبهراه شود.
سرباز قدیمی دوران جنگ از فرماندهان ارتش گلایه دارد و می گوید: من روزی سرباز ارتش بودم ولی حتی برای یک بار فرماندهان سلامی برای ما نفرستادند و از ما یادی نکردند انگار ما رزمنده نبودیم.
درد دلهاي اين كهنه سرباز قديمي ارتش در حالي است كه امير سرتيپ محمدحسن باقري معاون نيروي انساني ستادكل نيروهاي مسلح گفته است: در طول هشت سال دفاع مقدس نيز بيش از
سه ميليون سرباز حضور حماسي داشتند ولي اينكه براي اين سربازان امروز چه خدماتي ارائه مي شود جاي سوال دارد؟
ولي آنچه ميتوان شاهد بود گمنامي سربازان مجروح جنگ و بيتفاوتي فرماندهان است. در حالي كه توجه به اين سربازان مي تواند به تنهايي ترويج اهميت خدمت سربازي و دفاع از كشور و اطاعت از مافوق و فرماندهي كل قوا را در جامعه تبيين كند.
شايد اين بار تقاضا و خواهشهاي اين سرباز مجروح بتواند كمي صندلي فرماندهان جنگ را بلرزاند تا در كوچه پس كوچه هاي جنوب شهر و مناطق مختلف كشور به دنبال سربازاني بگردند كه روزي روزگاري دستوراتشان را اجرا كرده و موجب پيروزي در جنگ و اعطاي درجه و نشانشان شده اند.
رمضان می گفت: من سرباز ارتش بودم و مجروح نیروی زمینی هستم ولی یک بار هم مسئولی از ارتش سراغی از ما نگرفت. بنیاد شهید که اصلا بیخیال همان 25 درصد را داده از سرمان هم زیاد است نه حقوقی و نه مزایایی چه رسد به مسافرت و خانه و ماشین و... ارتش هم می گوید 45 درصد جانبازی دارم ولی تنها من را بیمه خدمات درمانی کرده و 450 هزار تومان حقوق می دهد.