شهید محمد بروجردی

قاضی با شنیدن سروصدای ما آمد پرسید: «چه شده؟» بروجردی قضیه را تعریف کرد و گفت: «این برادرمان اشتباه کرده است و...

به گزارش مشرق، شهید محمد بروجردی و بسیاری از نیروهایی که در غرب کشور بودند، همیشه سعی می‌کردند علاوه بر اینکه با متجاوزان مقابله کنند به وظیفۀ اسلامی خود عمل کنند. سردار حسن رستگار پناه در تاریخ شفاهی خود با عنوان «کردستان در بحران امنیت و محرومیت» به یکی از برخوردها و رفتارهای اسلامی این شهید بزرگوار اشاره می‌کند به‌طوری‌که حتی یک فرد اعدامی به حقش برسد و آن فرد وقتی عمل اسلامی واقعی را می‌بیند توبه کرده و تسلیم می‌شود. در ادامه این ماجرا را می‌خوانیم:

در سال ۶۱، سه نفر از عناصر کومه‌له داخل شهر بانه با اسلحه و تجهیزات دستگیر شدند. چند شب قبل از دستگیری این افراد، چند ترور داخل شهر شده بود. شواهد نشان می‌داد که همین افراد ترورها را انجام داده‌اند. پس از تشکیل پرونده، یک قاضی برای صدور حکم از سنندج به بانه آورده شد. قاضی رأی اعدام را برای آن سه نفر صادر کرد.

سعید بانه‌ای، فرمانده سپاه بانه، آن‌ها را به محل اجرای حکم برد. یکی از آن‌ها حرکت نمی‌کرد، آقا سعید به پشت او لگدی زد. من خودم آنجا بودم. آقای بروجردی که صحنه را دید، گفت او را برگردانند و دو نفر دیگر را اعدام کنند. آقای بروجردی گفت آن عضو کومه‌له را به اتاقی ببرند. به سعید هم گفت بیاید. خودش آمد چشمان آن اعدامی را باز کرد و به او گفت: «حکم شما اعدام است. بچه‌های ما توجه نکردند و لگدی به شما زدند. شما می‌توانید قصاص کنید یا اگر خواستید، از حقتان بگذرید.» آن فرد از تعجب خشکش زد. پرسید: «می‌توانم قصاص کنم؟» آقای بروجردی گفت: «بله.» سعید ایستاد و او با لگد به پشتش زد.

از حکم اعدام تا شهادت

قاضی با شنیدن سروصدای ما آمد پرسید: «چه شده؟» بروجردی قضیه را تعریف کرد و گفت: «این برادرمان اشتباه کرده است و در قیامت نمی‌تواند جواب این فرد را بدهد. بهتر است در همین دنیا قصاص شود.» آن عضو کومه له که داشت این حرف‌ها را می‌شنید، گفت: «خواهش می‌کنم اگر می‌شود، من را چند لحظه نگه‌دارید و اعدام نکنید.» بروجردی گفت: «اشکال ندارد. بنشین.»

تا نشست، شروع کرد به گریه کردن. آقای بروجردی پرسید: «چه شد؟» گفت: «اگر اسلامی که شما می‌خواهید پیاده بکنید این است، من توبه کردم و مسلمان شدم.» بروجردی از قاضی خواست که در حکم او تجدیدنظر کند. قاضی گفت باید با او صحبت کنم. رفت با او حرف زد و بعد گفت اعدامش نکنید. او به قاضی گفته بود: «من اطلاعاتی دارم و حاضرم آن‌ها را در اختیارتان قرار دهم تا مطمئن شوید من واقعاً توبه کرده‌ام.» بر اساس اطلاعات او، ما به دو سه انبار مهمات و اسلحه در شهر بانه دست پیدا کردیم.

آن فرد گفت: «حالا قبول کردید که توبه کرده‌ام؟» بعد هم گفت: «حاضرم اسلحه به دست بگیرم و با کومه له بجنگم.» من دراین‌باره تردید داشتم، ولی آقای بروجردی با اطمینان کامل گفت به او سلاح بدهید. او رفت در سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد فعال شد و بعداً در یکی از عملیات‌های پاکسازی جاده بانه - سردشت، در درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسید.

*مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۴:۰۵ - ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
    30 12
    خوش به حالش که عاقبت به خیر شد
  • IR ۱۴:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۵/۲۰
    33 2
    خدایا عاقبت ما رو هم ختم به خیر و شهادت بگردان

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس