سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
گروگانگیری در خرابه برجام
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
۱-سالهای ۹۲ تا ۹۴ در اوج هیجان مذاکرات، تلقی برخی مدیران و تحلیلگران این بود که دشمن، دنبال صلح است و میتوان با مذاکره به مصالحه رسید. اما صلح دو طرف دارد؛ طرف مقابل هم باید دنبال صلح باشد و تضمین لازم را برای ترک دشمنی بدهد. تعهد صلح، باید متقابل و متوازن باشد. و موجب فرصت سوزی و زمان خریدن برای دشمن نشود یا طرف خودی را به هوای صلح، خواب نکند.
۲- فرمول عاقلانه برای چنان صلحی را امیر مومنان علیهالسلام در عهدنامه مالک تبیین فرمود: «ولا تدفعنّ صلحا دعاک الیه عدوّک للَّه فیه رضا، فإنّ فی الصّلح دعهًْ لجنودک، و راحة من همومک، و أمنا لبلادک. صلحی را که رضای خدا در آن باشد و دشمن پیشنهاد کند، رد مکن، زیرا که صلح، سبب آرامش سپاهیان تو، و مایه آسودن از ناراحتیها، و امنیت برای شهرها است». حضرت در عین حال بلافاصله فرمود «ولکن الحذر کلّ الحذر من عدوّک بعد صلحه، فإنّ العدوّ ربّما قارب لیتغفّل فخذ بالحزم و اتّهم فی ذلک حسن الظّنّ. ولی پس از صلح، سخت از دشمن برحذر باش؛ چه بسا نزدیکی ورزد تا غافلگیر کند. بنابراین، احتیاط و دوراندیشی پیشه کن و در این باره، حسن ظن را متهم کن».
۳- متاسفانه دولت محترم، چه در نگارش توافق و چه پس از آن، به این فرمول ضروری اهتمام کافی نشان نداده است. دشمن، سالهاست مشغول جنگ همه جانبه است اما این طرف، کسانی هنوز با آرزواندیشی محض و مسئولیتگریزی، به سودای موهوم صلح میخوابند و با رویای سازش و مصالحه از خواب برمیخیزند.
ماه هاست این قبیل ادبیات درست را از امثال آقایان روحانی، ظریف، شمخانی و میشنویم که «کشورها مگر دیوانه شدهاند با شما که توافق را نقض میکنید، مذاکره کنند»، «تعامل با غرب، اعتبار خود را نزد افکار عمومی ایران از دست داده است»، «اروپا به هیچ یک از یازده تعهد خود عمل نکرد»، «پس از برجام نتوانستیم حتی یک حساب بانکی در لندن افتتاح کنیم»، «توقیف نفتکش حامل نفت ایران توسط انگلیس، نقض برجام بود» و «امضای برجاماشتباه بود؛ نباید آن را امضا میکردیم».
کار به جایی رسیده که آقای سریعالقلم از مشاوران و نظریه پردازان امکان اعتماد و معامله با آمریکا میگوید «به لحاظ حقوقی و سیاست داخلی آمریکا، برجام پایه های سستی دارد و شکنندگی آن برای آمریکا شناسان پرواضح بود». اما مشی دولت و وزارت خارجه، کاملا بر عکس این قضاوت و ارزیابی هاست.
همچنان خوش بینی به دولتهای عهد شکن اروپایی به ویژه فرانسه -که قراردادهای توتال و ایرباس و پژو را یک جا زیر پا گذاشت- و حتی مذاکره با دولت بیچشم و رو و آنُرمال آمریکا، وجه قالب تحرکات دیپلماتیک است، با این آرزو که کلید گمشده مدیریت درونزای اقتصادی، جایی حوالی نیویورک و پاریس پیدا شود! موضوع مذاکرات جدید در کنار نعش بیجان برجام کدام است؟ افزایش تعهدات برجامی ایران، در حالی که برجام را به درستی غیر قابل مذاکره و چانه زنی میخوانند!
۴- ما در جنگی تحمیلی به سر میبریم؛ جنگی که شش سال قبل هم در جریان بود اما برخی سیاستمداران چشم خود را بر آن بستند. هنوز هم نمیخواهند با حقیقت روبه رو شوند و واقعیتگریزانه با صحنه تحولات منطقه برخورد میکنند.
بعد از تجربهای شش ساله، نباید مانند افراد دچار ضعف حافظه و ناتوان از انباشت عبرتها، آزموده را برای چندمین بار آزمود و هزینه مضاعف داد. طرف مقابل نشان داد که هرگز، قائل به صلح و توافق و احترام متقابل نبوده است؛ چنانکه قبل از هر چیز در کارشکنیهای دوره اوباما (قانون ممنوعیت ویزایی و سپس فعال کردن تحریمهای کاتسا و ایسا) دیدیم.
تصور مذاکره محترمانه برای صلح، اساسا منتفی است. اکنون آشکار شده که آنها بر ادامه جنگ شکست خورده در چهل سال گذشته و به ویژه در دوهه اخیر که نامش را «جنگ جهانی چهارم» و «وجنگ جهانی سوم» گذاشتند، اصرار دارند. برآیند کلی تحولات دو دهه اخیر در منطقه غرب آسیا، پایایی و قدرتمندی جبهه مقاومت بوده و این در حالی است که دشمن ابتدا با اعلام جنگ جهانی چهارم (حمله مستقیم به افغانستان و عراق) و سپس جنگ جهانی سوم (جنگ نیابتی در عراق و سوریه و یمن)، قصد داشت جبهه مقاومت اسلامی را با مرکزیت ایران ریشهکن کند. این جنگ تحمیلی، با پیروزیهای محور مقاومت در عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن، به ضرر دشمن مغلوبه شده و باید در تراز همین اقتدار با دشمن رو به رو شد.
۵- در برابر تعدی و تهاجم باید گارد دفاع و حمله گرفت، نه اینکه مجددا و در حالی که جنازه توافق موجود زیر پای آمریکا و اروپاست، پالس سازش و نرمش یکطرفه فرستاد. این دور از عزت، حکمت و مصلحت است. دولت از یک سو به ویژه در داخل اعلام میکند که از برجام خارج نمیشود و به هر قیمتی به آن پایبند میماند؛ اما از سوی دیگر، با رفتاری که ناقض همین موضع است، دائما و گام به گام از پافشاری بر اجرای بیچون و چرای برجام عقبنشینی میکند و مذاکره برای افزایش تعهدات خود را میپذیرد! مذاکره دوباره، چه با فرانسه و چه با گروه هفت (آلمان، فرانسه، ایتالیا، ژاپن، انگلیس، آمریکا و کانادا) با محوریت ایجاد تعهدات جدید برای ایران، اقدامی غیر قانونی و به منزله مهر تایید بر ابطال برجام -با وجود ادامه اجرای تعهدات از سوی طرف ایرانی- است!
در این صورت، طرف مقابل چرا نباید خاطرش از بیهزینه بودن عدم پایبندی به تعهدات و اعمال فشار بیشتر جمع شود؟! تکلیف دولت و وزارت خارجه، با برجام معلوم نیست. اگر باطل شده میدانند، باید بگویند و اجرای تعهدات را متوقف کنند. اما اگر معتبر میدانند، حق ندارند در ازای وعدههای پوچ از آب درآمده، مجددا زیر بار تعهدات فرا برجامی و کاهش تعهدات غرب بروند. آیا برجام برای داخل کشور مقدس، اما در مقابل غرب، زیر پا اندازی بیاعتبار است؟
۶- زبان رایج دیپلماسی در دنیا، زبان اقتدار و قاطعیت است نه قدرت فروشی و التماس پس از آن. در حالی که برجام همچنان گروگان غرب است، نفتکش حامل نفت ایران را اقدام مقتدرانه و متقابل سپاه پاسداران، از چنگ دزدان دریایی انگلیس درآورد. و الّا اگر به مذاکره صرف بود، باید اروپا و آمریکا در ۱۶ ماه گذشته سر عقل میآمدند.
اروپاییها به حداقل تعهدات بازنگشتند، چون قاطعیت و اقتدار کافی ندیدهاند؛ از جمله وقتی که آقای روحانی گفت «در جریان روند کاهش تعهدات نیز مذاکرات را ادامه میدهیم ولی اگر در پایان ۶۰ روز دوم به نتیجه نرسیدیم، حتماً مرحله سوم را آغاز خواهیم کرد و بعد از آن باز هم ۶۰ روز فرصت خواهیم داد تا به راهحل منطقی، درست و متوازن برسیم و به تعهد در برابر تعهد پایبند هستیم».
تعیین ضربالاجل، برای بازدارندگی است یا بالش گذاشتن زیر سر طرف بدعهد ؟ اینک به وضوح، با دو مدل دیپلماسی رو برو هستیم؛ مدل برجامی (بلکه پسا برجامی) که متاسفانه پرستیژ و اعتبار دولت ما را در نگاه غرب مخدوش میکند؛ و مدل موثر و کارآمدی که جمهوری اسلامی ایران را به بازدارندگی قدرتمندانه در برابر دشمنان رسانده است؛ به نحوی که ترامپ پس از سرنگونی پهپاد پیشرفته خود میترسد، واکنش نظامی نشان دهد. یا انگلیس، تحقیر را به جان میخرد و به شکل یکطرفه، نفتکش حامل نفت ایران را آزاد میکند.
۷- رهبر انقلاب اخیرا در دیدار اعضای هیئت دولت، دو نکته مهم و راهبردی را به صراحت متذکر شدند. اهتمام به این دو رهنمود مهم، میتواند کارنامه دو سال باقی مانده از فرصت دولت را متفاوت از شش سال گذشته رقم بزند؛ نخست اینکه«از دشمن واقعاً نترسید.
این دشمنی که مقابل ماست، امروز که خلق نشده، از روز اوّل انقلاب این دشمن بوده... اگر قرار بود که آمریکا و اروپا و شوروی سابق و بقیّه قدرتها میتوانستند نسبت به جمهوری اسلامی غلطی بکنند تا حالا کرده بودند، میبینید که نتوانستند؛ البتّه چرا، اذیّت و آزار کردهاند، امّا عِرض خودشان را هم بردهاند... جمهوری اسلامیِ امروز کجا، ۲۰ سال قبل و ۳۰ سال قبل کجا! زمین تا آسمان تفاوت کرده پیشرفتهای ما و قدرت اقدام ما و تواناییهای گوناگون ما، چه از لحاظ سیاسی، چه از لحاظ نظامی، چه از لحاظ بخشهای گوناگون اقتصادی؛ کشور پیشرفت کرده، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند؛ ملاحظه دشمن را از این جهت نکنید یعنی واقعاً آنچه در چهل سال اوّل نتوانستند انجام بدهند، در چهل سال دوّم هم به توفیق الهی نمیتوانند انجام بدهند و چهل سال دوّم برای ما از چهل سال اوّل بهتر و برای آنها بدتر خواهد بود؛ این را مطمئن باشید و تردید در این نکنید».
۸- رهنمود دوم، کلید حقیقی گشایش اقتصادی است: «تولید داخلی، کلید اصلی حل مشکلات اقتصادی است. البته به دست آوردن و چرخاندن این کلید در قفل مشکلات اقتصادی آسان نیست اما باید این کار را انجام داد. بهترین مقابله با دشمنیها، رونق تولید است...
در محیط اقتصادی کشور، بعضی از عوامل اقتصادی حکم پیشران را دارند که اگر آنها به حرکت بیفتند، کلّ این مجموعه کار اقتصادی به حرکت میافتد؛ مثلاً یکیاش مسئله مسکن است -اگر چنانچه حوزه مسکن به حرکت در بیاید و به کار بیفتد، این خودش بخش مهمّی از بخشهای اقتصادی کشور را به حرکت در میآورد- یکی مسئله کشاورزی است، یکی مسئله حوزه خودرو است، یکی مسئله شرکتهای دانش بنیان است، یکی مسئله لوازم خانگی است؛ اینها مسائلی است که در هر کشور حکم پیشران را دارند؛ این پیشرانها اگر به کار بیفتد، حرکت عمومی اقتصاد بکلّی متفاوت خواهد شد.
اگر به نکات گفتهشده اهتمام جدی شود، تحریمها واقعاً به فرصت تبدیل میشود. در بخش مدیریت اقتصادی با وجود تلاشهای قابل تقدیر، باید با حساسیت بیشتر برنامهریزی و عمل کرد تا مشکلات موجود در روند رونق تولید کاهش محسوس یابد... نگاهمان به تولیدکننده، نگاه مناسب و درستی نیست.
من عرض میکنم نگاه مجموعه دولت و مسئولین کشور به آن فرد تولیدکننده، باید نگاه به یک رزمنده باشد؛ مگر نمیگویید جنگ اقتصادی، رزمنده این جنگ اقتصادی کیست؟ آن کسی که اقتصاد داخلی را تقویت میکند؛ اقتصاد داخلی هم عمدتاً با تولید تقویت میشود؛ پس این تولیدکننده را شما به چشم یک رزمنده نگاه کنید... یک تولیدکننده برای اینکه یک کاری را انجام بدهد و شروع کند، از هفت خوان باید عبور بکند؛ حالا من میگویم هفت خوان، در واقع گاهی از هفتاد خوان باید عبور بکند».
حاشیهسازی نکنید!
در سرمقاله روزنامهایران امده است:
دیدار اخیر هیأت دولت با رهبر معظم انقلاب که در آستانه هفته دولت انجام شد واجد توصیه مهمی بود که توجه به آن ضرورت دارد. ایشان فرمودند که: «دو سال باقیمانده از دوران دولت، مدت زمان کمی نیست و باید به دور از گرفتار شدن در برخی آفات، مسائل مهم کشور را «اولویت بندی» و اولویتها را یک به یک پیگیری کرد... دولت در این دو سال باقیمانده، از حواشی و مسائل فرعی که متأسفانه با ظهور فضای مجازی، امکان آن بیشتر هم شده است، فاصله بگیرد و مسائل اصلی را در اولویت کاری خود قرار دهد.... ایشان سپس در تبیین اولویتها در زمینه اقتصاد، بر سه مسأله تمرکز کردند: «قطع وابستگی به صادرات نفت خام»، «توجه به پیشرانهای اقتصادی که میتوانند موتور محرکه دیگر بخشها قرار گیرند» و «ضرورت تغییر نگاه مسئولان و دستگاهها به تولید کنندگان.»
این توصیه کاملاً درستی است. دو سال فرصت کمی نیست و مهم اینکه باید از ورود به حاشیه نیز پرهیز کرد. و از همه مهمتر اینکه باید طرحی نو در انداخت و تغییر نگاه مسئولان به تولیدکنندگان نیز یک ضرورت دانسته شده است.
واقعیت این است که هر سه توصیه مذکور درست است و این توصیهای است که مخاطب آن منحصر به دولت نمیشود، بلکه کل اجزای حکومت و حتی مردم را نیز در برمیگیرد. اینکه دولت نباید وارد حاشیه شود، تردیدی نیست، ولی اینکه دیگران دولت را درگیر حاشیه نکنند ضرورت دارد که باید آن دیگران که لزوماً هم بیرون ساختار رسمی نیستند، آویزه گوش خود قرار دهند.
کسانی که هر روز به انحای گوناگون برای دولت حاشیهسازی میکنند و شبانهروز در رسانههای خود طرحهای حاشیهساز را کلید میزنند، باید توصیه رهبر معظم انقلاب را به اجرا بگذارند. حتی اگر دولت نخواهد که وارد حاشیه شود که واقعاً هم نمیخواهد بویژه که نفعی در این ورود به حاشیه ندارد، ولی هنگامی که دیگران با رفتار و گفتار خود حاشیهسازی میکنند، به ناچار دولت هم باید در برابر افکار عمومی پاسخگو باشد و ناخواسته وارد حاشیه میشود که وارد نشدنش نیز به نوعی انفعال و حتی پذیرش اتهامات تعبیر خواهد شد.
کدام دولت است که وزیر خارجهاش هر روز در گوشه و کنار جهان در حال دفاع از منافع کشورش باشد، سپس در مهمترین رسانه رسمی کشور سریال گاندو را علیه او تولید و پخش میکنند. چنین رفتاری بعید است که حتی در یک کشور دیگر دیده شود.
نکته مهم توصیه به ضرورت تغییر نگاه مسئولان به تولید داخلی است. ایشان بدرستی تشخیص درد کردهاند که در شرایط تحریمی باید به تولید داخل اهتمام داشت و نگاه به این حوزه تغییر کند. این تغییر مستلزم انگیزه و داشتن شجاعت و نیز امنیت خاطر است.
اکنون که پس از چند دهه سکوت در مبارزه با فساد، دستگاه قضایی وارد این میدان شده و بار چند دهه تأخیر را میخواهد در مدت کمی در این دولت بر دوش بکشد، حق و باطل در این مبارزه دچار خلط شده است. مبارزه با فساد به معنای مبارزه با تصمیمات مسئولان دولتی، اعم از درست یا غلط نیست.
اگر قرار باشد که مسئولان کشوری بواسطه تصمیمات اداری و معمول خود به دادگاه فراخوانده شوند، نه تنها جرأتی برای تغییر نگاه پیدا نخواهند کرد بلکه از انجام وظایف جاری خود نیز باز میمانند. مسأله فقط بازداشت و زندان و محاکمه نیست، بلکه در شرایط کنونی به گونهای رفتار کردهاند و فضاسازی میکنند که هر کس بازداشت شود، به منزله اثبات گنهکاری وی است و به طور طبیعی مدیران سالم مجبور میشوند که از اتخاذ تصمیمات جدی و نیز تغییر نگاه پرهیز کنند.
پیشتر نیز تذکر داده بودیم که تصمیم نادرست و غلط با فعل مجرمانه فرق میکند. اگر مدیری به ناحق یک میلیون تومان به حساب خود بریزد مرتکب جرم شده است، چه رسد به اینکه صدها میلیون و میلیارد جابهجا کند. ولی اگر درباره خودرو قیمتگذاری کرد، چه قیمتی کمتر از بازار و چه بیشتر از بازار، این جرم نیست، مگر آنکه ساخت و پاختی پشت ماجرا باشد.
مدیران نسبت به تصمیمات خود نزد مقامات بالاتر باید پاسخگو باشند و دادگاه فقط متولی رسیدگی به جرایم و تخطی از قانون است. حاشیهسازی برای دولت حتی در سطح فعالان رسمی نیز مشاهده میشود و دستور کنار رفتن رئیس جمهوری را صادر میکنند و با این وضعیت امکان تصمیمگیری و سیاستگذاری را از وزارتخانهها و دولت سلب میکنند و باید برای رفع این مشکل فکری اساسی کرد.
صلح بازی آمریکا با طالبان!
سیدحسام رضوی در خراسان نوشت:
هشتمین دور از مذاکرات میان زلمی خلیلزاد نماینده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان و نمایندگان گروه طالبان بدون حصول نتیجه به پایان رسید و دور جدید این مذاکرات دیروز در قطر آغاز شد. بنابر آن چه تاکنون از این مذاکرات بروز داده شده، طرفین نتوانستهاند یکدیگر را حتی برای امضای توافق اولیه راضی کنند و همچنان گام اول برای توافق نهایی عقیم باقی مانده است.
گروه طالبان همچنان و به مانند آغاز نخستین دور مذاکرات ، مهمترین شرط خود را خروج کامل نظامیان خارجی از افغانستان اعلام کرده است و همچنان بر این شرط اصرار دارد. این گروه سایر موضوعات مورد مذاکره مانند گفت وگوهای بینالافغانی، تغییر قانون اساسی، چگونگی حکومت داری پس از خروج نیروهای خارجی و دیگر موارد را موضوعات داخلی دانسته اند که باید بدون حضور خارجیها حلوفصل شود.
در همین حال آمریکاییها اصرار دارند در تمامی این امور دخالت داشته باشند زیرا آن ها تمام امکانات و توان خود را حدود ١٩ سال در افغانستان به میدان آوردهاند و علاوه بر افکار عمومی در آمریکا باید به تمام جهان پاسخ گو باشند و این یعنی آمریکاییها به دنبال خروج آبرومندانه از افغانستان هستند.
همین موارد باعث شده است تاکنون توافق صلح میان آمریکا و گروه طالبان نهایی نشود و بعید هم به نظر میرسد این توافق در کوتاهمدت به سرانجام برسد و آمریکاییها هم به این موضوع واقف هستند اما آن ها به دلیل نزدیک شدن به سال ٢٠٢٠ و انتخابات ریاستجمهوری و نیاز تیم ترامپ به پیروزی در بحران افغانستان به دنبال راه حلی سریع برای موضوع طالبان هستند.
با توجه به مسائل فوق و همچنین نتیجهگیری آمریکاییها مبنی بر این که در مدت زمان کوتاه نمیتوانند با طالبان به جمعبندی نهایی برسند، واشنگتن را بر آن داشته است تا وارد مرحله جدید بازی با طالبان شوند.آن ها میدانند اگر جدول زمانی خروج را اعلام کنند، میتوانند در گام اول طالبان را راضی به امضای توافق اولیه کنند و از این طریق به نتیجه مد نظر خود برسند.
آمریکا پس از اعلام جدول زمانی خروج - که به احتمال فراوان مدت خروج آن بیش از یک سال به طول خواهد انجامید- طالبان را مجاب به آتشبس خواهد کرد. در این مرحله آمریکا ضربه اول خود را وارد کرده است زیرا بدنه میانی طالبان که تاکنون جنگ را پیش برده اکنون شاهد آن است که رهبران این گروه از اصل جدی خود یعنی مبارزه با آمریکا دست کشیده و وارد آتشبس شده اند.
این موضوع باعث میشود بخش بزرگی از این نیروها جذب دیگر گروههای ظاهرا جهادی که با شعار مبارزه با آمریکا در حال فعالیت هستند، شوند. در همین زمان آمریکا با پشتیبانی بنگاههای عظیم رسانهای خود داعش یا هر گروه دیگری را به عنوان گروه ضدآمریکایی معرفی کرده و بدنه میانی طالبان به سمت این گروه سوق پیدا میکند و بار دیگر فعالیت شبهنظامی در افغانستان اما با مدیریت مستقیم آمریکاییها شکل میگیرد.
در مرحله بعد آمریکاییها گام دوم را برمی دارند و این گام، زدن زیر توافق با طالبان است. آمریکاییها نشان دادهاند که به راحتی زیر توافقات مهم بینالمللی میزنند و از تعهدات خود عبور میکنند مانند آن چه در برجام، معاهده پاریس و معاهدات تسلیحاتی با روسیه اتفاق افتاد.
پس در این مرحله آمریکاییها به راحتی زیر توافق با طالبان میزنند و به بهانه رشد مجدد تروریسم در افغانستان به حضور خود در این کشور ادامه میدهند.آمریکا براساس استراتژی امنیت ملی ترامپ به ادامه حضور نظامی در افغانستان نیاز دارد اما باید مانع طالبان را از سر راه بردارد.
اگر مذاکرات صلح افغانستان آن گونه که آمریکاییها برنامهریزی کردهاند به پیش رود ،امنیت ملی جمهوی اسلامی ایران با چالشی جدید در شرق روبه رو خواهد شد.آمریکا با برنامهریزی خود تروریسم مدیریت شده از سوی خود را در افغانستان فعال میکند، مهمترین و اساسیترین دشمن خود یعنی طالبان را تبدیل به یک حزب سیاسی و درواقع خنثی میکند و به حضور مجدد خود در افغانستان رسمیت میبخشد.
در این حالت آمریکا که نتوانسته بود از طالبان به عنوان اهرم فشار علیه رقبای خود از جمله چین، روسیه و ایران استفاده کند با گروه تروریستی جدید تحت هر عنوانی مانند داعش، مدیریت این کار را به عهده گرفته و امنیت ملی کشورهای مذکور را با خطر جدید روبه رو میسازد.
آمریکا در سالهای گذشته در چندین مرحله تلاش کرده بود طالبان را به همراه خود و گروه تحت مدیریت خود برای ضربه به رقبایش تبدیل کند اما گروه طالبان که میدانست برای ادامه حیات و بقا نباید با همسایگان افغانستان و قدرتهای منطقهای وارد منازعه و مناقشه شود، وارد این بازی آمریکاییها نشد و اکنون آمریکا تصمیم به بازی جدید با این گروه طبق فرمول بالا گرفته است.
با این حال و با بدون نتیجه پایان یافتن دور هشتم مذاکرات به نظر میرسد تیم سیاسی طالبان تاحدی دست آمریکا را در این بازی خوانده و بازی را نیمهتمام باقی گذاشته است.
اظهارات اخیر سهیل شاهین سخنگوی دفتر سیاسی طالبان در قطر در مخالفت با باقی ماندن نیروهای استخباراتی آمریکا در افغانستان و تاکید بر خروج تمام نیروهای آمریکایی نیز حاکی از این موضوع است.
مبارزه با فساد یا مانور سیاسی؟
صادق زیباکلام در آرمانملی نوشت:
چندی است که شاهد برخورد با مفاسد اقتصادی و بازداشت برخی مدیران و مسئولان هستیم که با واکنشهای بسیاری در جامعه مواجه شده است. هر چند برخی بر این اعتقادند که جامعه در حوزههای مختلف اعتماد خود را به برخی مسئولان از دست داده و به سختی نسبت به تغییر وضعیت امیدواری نشان میدهد.
مفاسد اقتصادی، اختلاس، کلاهبرداری و در عین حال مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم سبب شده تا آنها به برخورد با مفسدان اقتصادی توسط نهادهای ذیربط اعتماد کامل نداشته باشند. به هر حال شاهدیم که قوه قضائیه تلاش میکند در راستای احساساتی که در جامعه درباره مفاسد اقتصادی بهوجود آمده، نشان دهد کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و نظام با تمام توان و بدون مماشات از مدیرعامل ایرانخودرو گرفته تا نمایندگان مجلس، مشاورین وزرا و... با مفاسد اقتصادی برخورد میکند.
در این راستا دو نکته اساسی مطرح میشود؛ نخست اینکه کسی از مسئولان به این سوال که توسط بسیاری از دانشگاهیان و حتی مردم عادی ظرف سالهای گذشته مطرح شده پاسخ دهد که چرا در ایران اینهمه مفاسد اقتصادی پدید آمده است؟ چرا در ترکیه، فیلیپین، سنگاپور، مالزی و... مفاسد اقتصادی بدین حد وجود ندارد؟ البته این سخن بدین معنا نیست که در کشورهای نامبرده مفاسد اقتصادی وجود ندارد، اما میزان مفاسد اقتصادی که در کشورمان مطرح شده با سایر کشورها قابل مقایسه نیست.
با این حال تنها چیزی که مسئولان همواره گفتهاند این بوده که اگر قوه قضائیه قرص و محکم برخورد کند مفاسد اقتصادی ریشهکن میشود. در حالی که اینگونه نیست و تا همه نهادها، بخشها و مسئولان به این مساله نپردازند که چرا به رغم اینکه گزینشهای سختگیرانهای وجود دارد، مفاسد اقتصادی بیش از سایر کشورها است، قوه قضائیه راه سختی در پیش دارد و چه بسا مشکل چنان که انتظار میرود حل نشود.
به رغم اینکه سختگیری برای انتصاب مسئولان زیاد است و دستگاهای متعدد مراقبتی نیز کار خود را میکنند باز هم میبینیم که مفاسد اقتصادی در سطح گستردهای وجود دارد. نکته دیگر اینکه نگارنده نه مدیرعامل بازداشت شده ایرانخودرو و نه ۲ نماینده بازداشت شده مجلس را میشناسد، اما پرسش این است که آیا جرم مدیرعامل ایرانخودرو و نمایندگان بازداشتی جنبه حقوقی و کیفری دارد یا به علت دیگری بازداشت شدهاند؟ اگر حالت اول باشد که حرفی نیست و برخورد درستی با آنها صورت گرفته است، اما اگر حالت دوم باشد در آن صورت شائبه سیاسیکاری برجسته میشود.
حتی آقای لاریجانی رئیس مجلس نیز نه با این شدت اما با ادبیات خاص خود میپرسد که این افراد به چه جرم و دلیلی بازداشت شدهاند؟ باید توجه داشت که برخی جریانات سیاسی از این نحوه عملکرد حمایت میکنند، اما اگر دقیقتر به موضوع بپردازیم سوالات بیشتری مطرح خواهد شد.
نباید از یاد برد که مبارزه با فساد و بهخصوص مفاسد اقتصادی باید برای مردم باورپذیر باشد. چرا که اگر مردم برخوردها را باور کنند تاثیری مثبت در نحوه دیدگاه و رویکردشان نسبت به تلاش مسئولان خواهند داشت. لذا برخوردها باید به نوعی باشد که موجب ایجاد اعتماد و اطمینان در جامعه شود.
چه کسانی به نظام ظلم میکنند؟
عبدالله گنجی در جوان نوشت:
کلمات ظلم، ظالم و مظلوم از ادبیات رایج در قضاوت عمومی ایرانیان است که هم ریشه عاطفی و هم ریشه اعتقادی دارند. اما بر سر اینکه چه کسی یا چه جریانی یا چه سازمانی ظلم میکند و یا مظلوم واقع میشود تفاسیر موسّع است. وقتی بین مردم و حاکمیت قضاوت میشود عموماً ظلمکننده را حاکمیت میدانند، زیرا باور عمومی این است که قوه قهریه در اختیار حکومت است و اگر لجامگسیخته استفاده شود موجب ظلم میشود.
اما کمتر از ظلم مردم به مردم و مردم به حاکمیت گفته میشود. شاید علت اصلی آن نگاه نخبگان، سخنگویان و تریبونداران به انتخابات است. اما وقتی از ظلم به نظام سخن میگوییم یعنی چه؟ چه کسانی ظلم میکنند؟ و چگونه این ظلم محقق میشود؟ نمادهای آن کدام است؟ مگر نظامی که صاحب قوه قهریه (پلیس، دستگاه امنیتی و قضایی) است امکان دفاع از خود را ندارد؟ اما ظلم به نظام به سبک جنگ مسلحانه و براندازانه نیست که نظام نیز در همان تراز ظاهر شود.
در یک تقسیمبندی کلی: آیا اغیار به نظام ظلم میکنند یا خودیها و مدعیان آن؟ آیا کسانی که به نظام ظلم میکنند تصمیم آگاهانه گرفتهاند یا متوجه آنچه میکنند نیستند؟ بدون تردید آنچه اغیار میکنند دشمنی است و کسی از دشمن توقع ندارد که دشمنی را کنار بگذارد. دشمن درصدد نابودی است و نابودی امری فراتر از ظلم است. ظلم آنجاست که حقی را از شما سلب کنند. دشمنی که دنبال نابودی شماست، سلب یک حق دیگر معنایی نمییابد؟
سخت معتقدم بیشترین ظلم به نظام جمهوری اسلامی از سوی مدعیان آن انجام میشود. همانگونه که بیشترین ستم در حق امیرالمؤمنین از سوی صحابه پیامبر شد و همانگونه که امام خمینی فقط به «خیانت دوستان» که رسید فرمود: «خدا مرگ مرا برساند که بیش از این شاهد خیانت دوستانم نباشم.» همه آنچه به عنوان ظلم به آلالله در صدر اسلام میدانیم، ظلم کفار و اغیار و روم و یونان و ایران نبود که ظلم مدعیان پیامبر اسلام بود.
نظام ما نیز این چنین است و بسیاری مشغول ظلم به نظام هستند، اما ممکن است همان ظالمان گمان کنند سرسپرده نظام جمهوری اسلامی، امام و رهبری هستند.
اولین و مهمترین کسانی که به نظام ظلم میکنند کسانی هستند که مشغول کاهش و تراشیدن سرمایه اجتماعی نظام هستند، زیادهخواهی، رفتارهای ناهمتراز با نظام اسلامی از سوی کارگزاران آن، پلشتیهای اخلاقی از مدیران حکومت، کیسههای نودوخته شده در زیر پوست حاکمیت دینی و... عامل کاهش سرمایه اجتماعی نظام است و برای نظام مردمسالار هیچ ظلمی بالاتر از کاهش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی نیست و مقابله با کاهش سرمایه اجتماعی ازسوی نااهلانِ به درون خزیده نیاز به قیام و نهضتی تمامعیار دارد.
دومین دسته از ظلمکنندگان به نظام اسلامی کسانی هستند که در حکومتند، اما فهم حکومتی از رفتار، سخنان، مواضع و مطالبات خود ندارند. گویی عضو یک گروه چریکیاند. نه تعامل با مردم را میفهمند و نه حوصله شنیدن دارند، نه جذب را میفهمند و نه اثرات دفع را، نه مردمسالاری را با ارزشگرایی همسو میکنند و نه حد و مرز خود را میدانند. این افراد میتوانند در یک دستگاه امنیتی-انتظامی باشند، در شهرداری، در گمرک، در بانک، تریبون و هرکجای این دیوانسالاری بزرگ باشند، اما نمیفهمند که تولید تنفر در یک اربابرجوع یا یک متهم چه اثرات درازمدتی دارد و انباشت تنفر چگونه به لشکر ناراضیان تبدیل میشود.
سومین دسته کسانی هستند که هنگام احساس تکلیف، مضرات فردی، اجتماعی، بازتابها و دستاوردهای مواضع، رفتار، سخنان و اقدامات خود را نمیدانند یا نمیفهمند. تکلیف فردی در کارگزاران نظام اسلامی نمیتواند از مصلحت عمومی و تکلیف اجتماعی تبعیت نکند. وقتی تابلوی حکومت بالای سر شماست سخن شما سخن فرد نیست که پاسخگوی آن همه حاکمیت است و گویی شما ناخن را در صورت نظام فرو بردهاید، اما با احساس تکلیف فردی از شر نفس لوامه فرار کردهاید، اما ضربه به نظام اسلامی وارد شده است.
چهارمین دسته کسانی هستند که مرتب در حال مثالآوری از بیرون برای راستیآزمایی اقدامات و تصمیمات حاکمیتند تا الگوی بومی مسیر تمدنسازی نهادینه نشود. حضرت امام فرمود: «خدا لعنت کند دستهایی را که خودباوری را در جوانان ما میکشند و میگویند هرچه هست آنجاست». (غرب) کار این افراد به سخره گرفتن نظام، سیاستها، تدابیر و آوردههای آن در مقابل چشم ملت است.
پنجمین دسته کسانی هستند که زیر تابلوی نظام دینی، سیریناپذیرند، مزایای نسبی اقتصاد کشور و رانت را دالان حرکت خود کردهاند، یقه آخوندی پوشیدهاند، اما از یکسو سیر نمیشوند و از سوی دیگر فاقد خاصیت و کارآمدی در عرصه مدیریت هستند. بیعرضگی زیبنده آنان است و آنان آینه مخدوش و گردگرفتهای هستند که صدف انقلاب اسلامی را به لجن کشیدهاند. جوانان انقلابی باید با پرچم عدالتخواهی و شایستهخواهی دکان آنان را به تعطیلی کشانند.
ششم ظلمی است که مردم از طریق انتخابات به خود میکنند. بین رأی و نیازشان همبستگی وجود ندارد. کسانی را بعضاً برمیگزینند که از طریق ناکارآمدی یا سیریناپذیری هم مشغول ظلم به، ولی نعمت هستند و هم تصویری مخدوش از نظام به همان مردمی که انتخابشان کردهاند مخابره میکنند. راه چاره این است که اجزا و افراد حاکمیت برای هر رفتار خود مضرات و آفت قائل باشند، مسئولیت را امانت بدانند، «نحن اقرب من حبلالورید» را باور داشته باشند و در اتاق شیشهای زندگی کنند و مردم این تجربه اندوخته را در هر انتخاباتی یک پله به کمال برسانند.
هفتم کسانی هستند که همهکاره حکومتند، اما گویی قوانین سلبی حکومت قرار است سراغ آنان نیاید و اگر آمد قیصریه را به آتش میکشند و هزاران سرّ در سینه و بگمبگم را در قبای زشت شبهه میپیچند و به خورد اجتماع میدهند. ناراحتیشان نه برای نظام و مردم که صرفاً برای خودشان است و فقط زمانی سرحال و همراهند که سند مصونیت در جیبشان باشد وگرنه چوب حراج به سرمایه اجتماعی نظام را مباح میدانند.
هشتم کسانی هستند که آنچه باید به موقع بگویند نمیگویند. اصولاً اقناع اجتماعی در نظام مردمسالار آویزه گوششان نیست. فاصله بین اقدام و گفتن، چرایی رفتار، تصمیم، دستگیری، محکومیت و... را به اندازه چند درد زایمان طول میدهند تا دشمن زیرک و دوستان نادان گرد و خاک برپا کنند و در این گرد و خاک چهره منور نظام گم شود. آنگاه به صحنه میآیند تا داروی بیهوشیشان را به رخ بکشند. همه میگوییم ظلم پایدار نمیماند، اما سخت معتقدم ظلم به آورده بزرگ امام و نظام مظلوم جمهوری اسلامی موجب خواری ظالم در همین دنیا خواهد شد. بگردید و مصادیق آن را در اطراف خود پیدا کنید.
هدف از دعوت ظریف به جی هفت چیست؟
محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:
در بحبوحه اختلافات میان سران هفت کشور صنعتی در اجلاس جی هفت بر سر مسائلی همچون تجارت جهانی، بریگزیت، جنگ تجاری با چین، تغییرات آبوهوایی، موضوع زیستمحیطی و مسئله تشدید تنشها میان ایران و ایالات متحده، محمدجواد ظریف به صورت ناگهانی عصر روز گذشته وارد شهر بیاریتز در جنوب فرانسه شد.
به گفته سخنگوی وزارت خارجه ایران، ظریف به دعوت ژان ایولودریان وزیر خارجه فرانسه به محل اجلاس سران گروه هفت رفته تا در خصوص مواردی از جمله برجام و نیز تنشهای موجود در منطقه گفتوگو کند.
این سفر از آنجا اهمیت پیدا میکند که وزیر خارجه ایران، روز جمعه در پاریس حضور داشت و مذاکرات مهمی را با امانوئل ماکرون رئیسجمهوری این کشور انجام داد. هر چند خود ظریف این مذاکرات را رو به جلو توصیف کرده و رئیسجمهوری فرانسه نیز از ارائه بسته پیشنهادی به ایران در خصوص حل و فصل اختلافات خبر داده است، اما جزئیات دقیقی از پیشنهاد فرانسه به ایران تاکنون منتشر نشده و تنها گمانهزنیهایی از آن موجود است.
به گفته منابع مطلع، روز گذشته سران هفت کشور صنعتی رئیسجمهوری فرانسه را مامور انتقال پیام به ایران قرار داده و شخص ماکرون در ملاقاتش با دونالد ترامپ پیشنهادهایی را به منظور کاهش تنشها مطرح کرده است.
پیش از این گفته شد که گویا فرانسه در ازای کاهش برخی از تحریمهای آمریکا و به طور مشخص اخذ معافیت فروش نفت ایران و نیز راهاندازی یک خط اعتباری ۱۵ میلیارد دلاری، از تهران خواهد خواست تا بر سر مسائلی همچون برجام، موشکی و منطقه به پای میز مذاکره بیاید.
این گمانهزنی که طی چند روز گذشته با انتقادهایی در داخل کشور روبهرو شده است، در پیوند با سفر غیرمترقبه ظریف به محل اجلاس سران گروه هفت که امری بیسابقه محسوب میشود باعث شده تا جنبههای مختلفی از تحولات مربوط به ایران، اروپا و برجام مورد تحلیل و بررسی کارشناسان قرار بگیرد.
در یکی از این جنبههای تحلیلی میتوان گفت که با پیچیده شدن معادلات طی ماههای اخیر، اکنون کار برای سایر شرکای برجام به خصوص سه کشور اروپایی برای نجات این توافق دشوارتر از گذشته شده است. چرا که ایالات متحده اعلام کرده همچنان سیاست تشدید فشارهای خود را در دستور کار دارد و اروپاییها نیز بعید به نظر میرسد که در مدت کوتاهی بتوانند همانطور که خودشان اذعان کردهاند معجزهای در قبال برجام صورت دهند.
در همین رابطه با توجه به مواضع ایران که توامان با ورود به گامهای هستهای شده است، بسیار دور از ذهن مینماید که در قبال بسته پیشنهادی مطرح شده، موضوع مذاکره مجدد در برجام بر سر بند غروب، مسئله موشکی و منطقهای مجدد کلید بخورد؛ چرا که ایران بارها تاکید کرده که موضوع موشکی خط قرمز بوده و اروپاییها نیز برای توقف گامهای هستهای ملزم به رعایت ۱۱ تعهد خود در برجام هستند.
از همین رو به احتمال فراوان سفر غیرمنتظره ظریف به محل اجلاس سران جی هفت مربوط به گفتوگوهایی در جهت کاهش تنشها در منطقه است؛ چرا که تشدید این تنشها به موازات تحرکات معنادار آمریکا در منطقه بسیار کشورهایی اروپایی را نگران کرده و از سوی مقابل خطر فروپاشی نهایی برجام، سه قدرت این قاره را بر آن داشته تا حداقل در ازای گرفتن امتیازاتی از دونالد ترامپ، از افزایش چالشها جلوگیری کنند.
به همین منظور زمانی که اروپا تحت فشار ملموس قرار گرفته، سعی میکند تا با دست کشیدن از استاندارد دوگانه سابق، معادلات فعلی کاخ سفید را در قبال ایران تغییر دهد. یکی از مهمترین این معادلات موضوع فروش نفت ایران و درآمدهای حاصل از آن است که میتواند در بنبست کنونی تا اندازهای راهگشا باشد.
به همین منظور به نظر میرسد برآیند این سفر نه در جهت اتفاقات غیرمنتظره و شروع مذاکرات احتمالی بر سر برجام یا مسائل دیگر، بلکه در جهت کنترل و مهار اوضاع به خصوص از سوی طرفهای اروپایی باشد. امری که در روزهای آینده مشخص میشود پاسخ مقامات کشورمان به این موضوع چه خواهد بود و در مقابل چه انتظاراتی از ایران در قبال معافیتهای نفتی وجود خواهد داشت.
تلاش ترامپ برای جلوگیری از گام سوم
در سرمقاله صبحنو آمده است:
ایران در اواسط شهریور میتواند گام سوم کاهش تعهدات برجامی خود را انجام دهد. تلاشهای مکرون در ارائه بسته پیشنهادی به ایران را میتوان در راستای اقدام احتمالی ایران ارزیابی کرد. این بسته به نسبت پیشنهادهای قبل سعی کرده مشوقهای بیشتری به ایران ارائه دهد.
از نظر غرب اجرای گام سوم ایران هم به بیاعتباری بیشتر اروپا و آمریکا منجر میشود و هم عملاً برجام را بیمعنی میکند و ایران را به شرایط پیش از برجام نزدیکتر. این در شرایطی است که سیاست ترامپ عملاً در مقابل ایران شکست خورده و نه گزینه نظامی اعتبار دارد و نه تحریمها به فروپاشی اقتصاد انجامیده بلکه عملاً توپ را در زمین غرب انداخته است.
در این میان مکرون باید حد وسط خواستههای دو طرف را تبدیل به نتیجه عملی کند، درحالیکه خواسته ایران که برداشتهشدن تحریمهای هستهای است، اساساً یک شکست برای ترامپ محسوب میشود. طبیعی است که عقبنشینی احتمالی ترامپ باید زیر فریاد و عربده او پنهان شود تا او متهم به ازبینرفتن پرستیژ نشود.
تکذیبهای پیاپی او که مکرون را نماینده خود نمیداند، دقیقاً در همین راستاست. تصمیم ایران در برنداشتن گام سوم مشروط به ارائه یک پیشنهاد مطلوب است؛ پیشنهادی که حاکی از عقبنشینی ترامپ باشد. در غیر این صورت دلیلی برای ادامهندادن مسیر از جانب ایران وجود ندارد.