شهید دکتر محمدعلی شاه موسوی

شهید سید محمد علیشاه موسوی گردیزی ملقب به چمران افغانستان از شهدایی بود که به‌گفته نزدیکان و خانواده‌اش همواره بر قناعت و شجاعت تاکید داشت و به‌دلیل روحیه وحدت دوستی که داشت در میان اهل تسنن و شیعیان افغانستان محبوب بود.

به گزارش مشرق، جمعه ۱۲ مرداد بود که بار دیگر افغانستان عزادار شد. حمله‌ انتحاری دیگری این بار در گردیز مرکز ولایت پکتیا رخ داد و روز خونینی را برای افغانستانی‌ها رقم زد. این بار شیعیان کانون این حمله بودند و دو عامل انتحاری با حضور در میان نمازگزاران مسجد صاحب الزمان (عج) جلیقه‌های خود را منفجر کردند.

دقایقی پس از وقوع انفجار نام «سیدمحمد علی‌شاه موسوی گردیزی» رئیس حوادث غیرمترقبه پکتیا در میان آمار کشته‌شدگان اعلام شد. وی که پزشک متبحری بود، به دلیل مبارزات شجاعانه و تحمل چهار سال شکنجه در زندان‌های بگرام شهرت خاصی در افغانستان پیدا کرده بود.

گفتگوی مشرق با شهید «سیدمحمد علی‌شاه موسوی گردیزی» را هم بخوانید:

دکتر موسوی؛

خاطرات پزشک افغان؛ تابستان‌ در افغانستان و زمستان در ایران می‌جنگیدم


سایت افغانستان خبرگزاری فارس، در راستای شناسایی ابعاد شخصیتی این شهید بزرگوار افغانستانی که سالیان زیاد در جبهه‌های مقاومت علیه باطل می‌جنگید، نشستی را با حضور خانواده وی برگزار کرد که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید.

*شعار دادن، سربند بستن و فرهنگ مطالعه سوغات شهید گردیزی از دفاع مقدس

**: کمی از دوران کودکی شهید گردیزی برایمان بگویید؟

سید حیات شاه موسوی (برادر شهید): شهید گردیزی در یک خانواده متوسط و مذهبی و در شهر گردیز در جنوب افغانستان به دنیا آمد، از کودکی شوخ طبع،‌ با استعداد و بسیار زیرک بود و مقاطع ابتدایی را به صورت جهشی به پایان رساندند، استعداد و حافظه ایشان زبانزد کل استان و شهر گردیز بود. 

گردیزی بعد از به پایان رساندن مقاطع راهنمایی و دبیرستان با نمره بسیار خوب در دانشکده پزشکی دانشگاه کابل پذیرفته شد و وی تنها کسی بود که توانست از چندین استان همجوار پکتیا وارد دانشگاه پزشکی شود. 

ورود به دانشگاه کابل همزمان با اشغال افغانستان از سوی کشور شوروی شد و بعد از این اتفاق فشار بی‌امان به دانشجویان مسلمان وارد شده و این موضوع باعث ترک تحصیل بسیاری از این افراد شد، این موضوع سرآغاز مبارزات دکتر گردیزی بود. وی بعد از اشغال افغانستان به زادگاه خود برگشت و لباس رزم پوشیده و به میدان‌های نبرد علیه شوروی رفت.

شهید گردیزی از زمان آغاز مبارزات خود شهادتش را پذیرفته بود. یادم هست برای اولین بار که قصد عزیمت به جبهه را داشت، هنگام خداحافظی از مادر خواست در صورتی که در میدان نبرد شهید شد،‌ وی را بخشیده و گریه نکند.

**: مهمترین خاطره دوران کودکی که از شهید بزگوار دارید چیست؟

آنچه که از دوران کودکی ایشان به یاد دارم رقابت درسی بود. بیشتر دوران کودکی با تحصیل در زمستان و کار در تابستان گذشت، خاطرات دوران کودکی تلخ و شیرین‌های خاص خود را داشت. یادم هست یک روز من و دکتر باهم دعوا شدیدی کردیم و این موضوع باعث رنجش مادر شد و وی قصد تنبیه ما را داشت که دکتر به دلیل روحیه مغروری که داشت گفت من هیچگاه در این مورد توبه نخواهم کرد و این روحیه را تا پایان عمر خود در موضوعات مختلف حفظ کرد. 

**: از دوران جهاد در افغانستان و حضور شهید در جبهه‌های نبرد و افغانستان آن دوران توضیح دهید؟

بعد از آغاز جنگ، شهید گردیزی بیشتر دوران خود را در میدان‌های جنگ سپری کرد و این موضوع باعث جدایی ما از یکدیگر شده و به ندرت قادر بودیم همدیگر را ببینیم. بعد از گذشت چند سال از حضور وی در میدان جنگ، اطلاع یافتم که وی در میدان‌های نبرد گردیز حضور پیدا کرده و این نگرانی ما را تشدید کرد، جنگ به شدت در این منطقه ادامه داشت و ما دائم صدای تیراندازی را از گوشه و کنار این شهر می‌شنیدیم.

شهید با توجه به شایستگی و قابلیت‌هایی که از خود در میدان جنگ نشان می‌داد، به سرعت درجات نظامی را طی کرده و به فرماندهی رسید، این امر باعث نگرانی نیروهای طرفدار شوروی در شهر شد و این افراد برای تخریب روحیه مجاهدین در شهر دائم شایعه می‌کردند که فرمانده گردیزی بهمراه نفرات خود کشته شده است، شایعاتی که هر چند واقعیت نداشت اما نگرانی خانواده را در پی داشت. 

گردیزی در طول جنگ چندین بار زخمی شد. زمانی که در جبهه جنوب افغانستان حضور داشت به شدت از ناحیه پای زخمی شده بود، به محض اطلاع از این موضوع بر بستر وی حضور یافتم. به من اطمنیان داد که زنده است و درخواست کرد که زخم وی را پانسمان کنم، به دلیل شدت جراحت و زخم عمیق قادر به انجام این کار نشدم که خود شهید دست به کار شده و زخم را پانسمان کرد.

بعد از پانسمان اولیه وی را برای ادامه درمان به پاکستان فرستادند، نکته جالب این است که بعد از تنها چند روز وی عصا به دست راهی میدان نبرد شد.

شوروی با مجاهدت افرادی همانند دکتر گردیزی مجبور به عقب‌نشینی از افغانستان شد. خاطرم است که در زمان خروج شوروی از گردنه حیران در شمال افغانستان یکی از ژنرال‌های ارتش این کشور خطاب به جمعیت گفت که شوروی هیچگاه دیگر به افغانستان باز نخواهد گشت. 

این سخن ژنرال بنده را یاد خاطره‌ای در دوران دانشجویی و زمان ورود شوروی به افغانستان انداخت، در هنگام ورود ارتش این کشور به کابل، از یکی از آنها سوال کردم هدف شوروی از اشغال افغانستان چیست، که وی در پاسخ گفت قرار است ما ۴۵ سال در افغانستان حضور داشتیم باشیم، خیالی که با اراده مستحکم افرادی چون گردیزی به سراب تبدیل شد. 

**: بعد از پایان جنگ و خروج نیروهای شوروی دکتر گردیزی به چه کاری مشغول شدند؟

بعد از خروج شوروی از افغانستان جنگ دکتر نیز به پایان رسید. همه خانواده به ایران مهاجرت کرده و ایشان نیز تحصیل خود را در رشته پزشکی دانشگاه تهران آغاز کردند. وی تمام مدت حکومت طالبان در ایران حضور داشت و همچنین در ایران ازدواج کرد. 

در مورد ازدواج شهید گردیزی با توجه به شخصیت چند بعدی وی و حضور دائم در میدان نبرد،‌ انتخاب همسر برای ایشان کار بسیار دشواری بود. در نهایت بعد از جستجوی بسیار برادرزاده یکی از دوستان شهید گردیزی که در کشور کویت زندکی می‌کردند را خواستگاری کردیم و عقد ایشان بصورت غیابی انجام شد تا یکسال بعد که در ایران ازدواج کردند.

یکی از افتخارات ماست که قرآنی را که رهبر معظم انقلاب  به دست مبارک خودشان امضا و هدیه کردند توسط پدر شهید احمدی روشن تقدیم این بانوی مقاومت شد. 

**: شهید گردیزی چه مدت در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران حضور داشتند؟

زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم. ساکی بسیار مندرس و کهنه به همراه یک نامه را از پست دریافت کردم که دکتر گردیزی برایم ارسال کرده بود. وی در نامه ذکر کرده بود که این ساک را از ارتش عراق به غنیمت گرفته و برای یادگاری فرستاده است. من این ساک را برای سالها پیش خودم نگه داشتم و در آخر سر به خود شهید تحویل دادم. 

شهید گردیزی در دوران دفاع مقدس در جهاد سازندگی قزوین فعال بود و از آنجا به چندین جبهه از جمله جزیزه مجنون و سایر مناطق اعزام شد. ایشان چهار سال در جنگ تحمیلی ایران حضور داشتند. حضور دکتر گردیزی به این صورت بود که زمستان‌ها در میدان‌های نبرد ایران مبارزه کرده و تابستان‌ها عازم جبهه‌های جنگ افغانستان می شدند. 

شهید بارها گفته بود که از جبهه‌های ایران برای مجاهدین افغانستانی شعار دادن، سربند بستن و فرهنگ مطالعه را سوغات بردم و متقابلا قناعت واستقامت را از جبهه افغانستان برای رزمندگان ایرانی به ارمغان آوردم. 

**: چگونه از شهادت دکتر گردیزی اطلاع یافتید؟

زمان شهادت دکتر گردیزی من در ایران حضور داشتم. بنده شهادت ایشان را هیچوقت باور نکردم. ظاهرا انفجاری در مسجد گردیز رخ داده و ایشان در ابتدا زخمی و بعد از ۲ ساعت به درجه رفیع شهادت نائل می‌شوند.

بسیاری نقل کردند که در مدت زمانی که شهید زخمی بوده و تیم پزشکی قصد مداوای وی را داشت، گردیزی اصرار داشته است که ابتدا به وضعیت سایر مجروحین رسیدگی شود، فرهنگی که از جبهه‌های ایران و دوران جنگ به یادگار در ذهن ایشان مانده بود. 

بعد از اعلام شهادت من بهمراه خانواده به افغانستان سفر کردم. یازده هزار نفر در مراسم تشیع جنازه دکتر گردیزی شرکت کرده بودند و این نشان از محبوبیت وی نزد مردم گردیز چه شیعه چه سنی دارد و شهادت ایشان به صحنه وحدت میان سنی و شیعه در این منطقه تبدیل شد. 

در مسجد صاحب الزمان و محل شهادت ایشان،‌ ما با صحنه‌ عجیبی مواجه شدیم. کمپوت‌های پر از تی ان تی، ساچمه و میلگردهای تیز بود که دهها عدد از اینها را عامل انتحاری به کمر خود بسته تا در زمان انفجار باعث کشتار بیشتری از مردم شود که این امر باعث شده بود که مجروحان این حادثه به ۲۰۰ نفر برسد. 

**: به نظر شما دلیل شهادت گردیزی چه بود؟ چرا وی هدف حمله داعش قرار گرفت؟

رهبر معظم انقلاب فرمودند که هرجا بیداری اسلامی است، مشرکان نیز در آنجا فعالیت دارند. شهید گردیزی در طول سالیان متوالی بخصوص بعد از پایان جهاد فعالیت‌های فرهنگی بسیار زیادی انجام داده و این موضوع باعث ارتقا فرهنگی،‌ اقتصادی و مذهبی این منطقه شده بود.

تا قبل از فعالیت گردیزی نماز جمعه و فعالیت‌های مذهبی در منطقه برگزار نمی‌شد که با تلاش شهید این منطقه با فعالیتهای مذهبی و فرهنگی آشنا شد و این همان بیداری اسلامی و ارتقا سطح فرهنگ و مذهب مردم است که دشمن آنرا به زیان خود تفسیر می‌کند. مردم در اینجا راه اتحاد، آزادی و تقویت مذهبی خود را یافته بودند که این به زیان تبلیغ و نفوذ دشمن بود و در نهایت دشمن در قالب داعش این حادثه را رقم زد. 

* فرزندان خمینی در سرزمین پکتیا

**: در مورد دوران کودکی خودتان و خاطرات حضور پدر در خانواده توضیحاتی ارائه بفرمایید؟

محمد مجتبی موسوی(پسر بزرگ شهید):در مورد ازدواج پدر و مادرم، مادر من متولد افغانستان و بزرگ شده کویت است که به صورت غیابی در ایران ازدواج می‌کنند، حتی در زمان تولد من در سال ۶۹ در ایران حضور نداشت و این موضوع باعث شد که مادرم همواره از ایشان در این موضوع گلایه داشته و بارها اعلام کرده بود به این خاطر از وی در روز قیامت بازخواست خواهد کرد،  اما بعد از شهادت پدرم گفتند که وی را حلال کرده به این شرط که موقع ورود به بهشت شفاعت وی را کنند. 

در زمان انتخاب رشته برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان، پدر در زندان گونتانامو بود. من به رشته کامپیوتر علاقه داشتم و مادرم اصرار می‌کرد که در علوم تجربی تحصیل کنم. سال اول دبیرستان از طریق صلیب سرخ نامه‌ای به پدرم نوشته و نظر ایشان را در این مورد خواستار شدم. بعد از آزادی پدر تعریف می‌کردند که سر این قضیه انتخاب رشته، برای ۶ ماه آمریکایی‌ها از من بازخواست کردند که رشته علوم تجربی چیست، پسرت در کدام دانشگاه در حال تحصیل است و..

**: از ویژگی‌های اخلاقی پدرتان بگویید؟

بعد از آزادی پدر در سال ۸۵ ایشان مشغول نوشتن کتاب خاطرات خود شدند و بنده هم برای کنکور آماده می‌شدم که این زمان تنها فرصتی بود که از نزدیک پدرم را کنار خود احساس می‌کردم. شهید گردیزی تنها یکی دو سال بعد از آزادی در ایران و برای نوشتن کتابش حضور داشت و بعد از آن راهی افغانستان شد و در گردیز سکنا گزیند و در این مدت تقریبا سالی یک دو بار به ایران می‌آمد.

بعد از آزادی از زندان گونتانامو و با توجه به شرایط بسیار بد آنجا که ایشان تحت شدیدترین شکنجه قرار داشتند، ما انتظار برخورد با یک آدم خشن و بداخلاق را داشتیم. اما آنچه مایه تعجب بود آرامتر و شوخ طبعتر شدن ایشان بود. 

پدر بسیار بروی تربیت ما حساس بود و ما هیچ وقت از ایشان بداخلاقی و استفاده از خشونت را سراغ نداریم. حتی در مواردی که من و برادر به شدت با هم دعوا می‌کردیم ایشان با ملایمت می‌گفتند حداقل احترام من را ندارید به احترام مادرتان با یکدیگر دعوا نکنید و نهایت برخورد ایشان تنبیه کلامی بود و هیچگاه بیش از این فراتر نرفتند.

**: علت دستگیری شهید گردیزی و انتقال به زندان گونتانامو چه بود؟

پیگیری در این مورد از صلیب سرخ و سایر نهادها فایده نداشت و دولت افغانستان نیز به این موضوع اکتفا کرد که آزادی ایشان کافی بوده و دنبال ادامه ماجرا نباشید. سه یا چهار سال پیش بود که اسناد ویکی‌لیکس منتشر شد و بخشی از این اسناد مرتبط با زندانیان گونتانامو و پدر بنده بود. در پرونده درج شده بود که ایشان چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفته و حتی یکبار سکته قلبی کرده است، با خواندن این موارد حالم بسیار دگرگون شد.

یکماه بعد از این ماجرا راهی افغانستان شدم و این موضوع را با پدرم مطرح کرده و چرایی این موضوع را از ایشان سوال کردم. وی گفت: با توجه به تجربه‌ای که در زندان بگرام و شکنجه‌های شدید و وحشیانه آمریکایی‌ها داشتم در هنگام ورود به زندان گونتانامو به آنها اطلاع دادم که من یکبار سکته قلبی کردم که شاید از شدت شکنجه‌ها کاسته شود، هر چند این موضوع تاثیری نداشت و شکنجه‌ها در گونتانامو ادامه داشت.

در مورد چرایی زندانی شدن ایشان نیز از قرار معلوم چندین نفر از دشمنان قدیمی پدرم از زمان حکومت کمونیستی اطلاعات دروغین به آمریکایی‌ها داده و این سرآغاز دستگیری وی شده است. مدتی قبل از این ماجرا پدرم به همراه ۲ عموی دیگر عازم مکه شده و در زمان بازگشت استقبال بسیار عظیمی از ایشان در گردیز می‌شود.

این موضوع باعث حساسیت رو پدرم از جانب آمریکایی‌ها می‌شود، همانطور که عرض کردم اطلاعات دروغین اعضای سابق سازمان اطلاعات دولت کمونیستی مبنی بر این که پدرم از ایرانی‌ها پول گرفته تا در اینجا کودتا و دولت تحت کنترل آمریکا را سرنگون کند به آمریکاها داده شده و این موضوع بهانه دستگیری وی بوده است. 

بارها در طول مدت اسارات۴۰ ماهه از پدرم سوال شده که پول‌های که از ایرانی‌ها تحویل گرفتی را کجا پنهان کردی و پدرم نیز در جواب گفته است که شما این اتهام را به بنده زدید، شما باید بگوید که من کجا این پول‌ها را پنهان کردم.

در نهایت بعد از جلسات متعدد بازپرسی و دادگاه در زندان گوانتانامو به وی اعلام می‌شود که بیگناه بود و اشتباهی دستگیر شده است، اما قاضی پرونده به وی اعلام می‌کند که با توجه به سابقه شما در جهاد علیه شوروی، شما یک خطر بالقوه برای نیروهای آمریکایی محسوب می‌شوید و مخالف حضور نیروی های خارجی هستید. که در پاسخ پدرم به وی می‌گوید که همه مردم افغانستان مخالف حضور نیروهای خارجی هستن و این تنها من نیستم.

حتی در زمان آزادی وی و پیش از سوار شدن بر هواپیما فرمی در اختیار همه زندانیان قرار داده می‌شود بر این مبنا که در آنجا باید زندانیان از کارهای انجام شده اظهار پشیمانی کرده و در صورت تکرار آمریکا حق دارد این افراد را بازداشت و رفتار متناسب با آن را انجام دهد. 

اما پدرم از امضای آن سرباز می زند، به آمریکایی‌ها اعلام می‌کند که امضای این برگه یعنی کارهای را که من نکردم را انجام دادم و من هیچوقت این کار را نخواهم کرد. وی بعد از انجام این کار مجددا به بازداشت منتقل شده و در نهایت از زندان آزاد می‌شود. 

**: دکتر گردیزی چه تلاشی در اتحاد شیعه و سنی در افغانستان انجام داده است؟

در استان پکتیای بزرگ که شامل ۳ استان است و همه پشتون زبان و سنی هستند، اقلیت فارسی زبان و شیعه نیز حضور دارد. با توجه به فعالیت‌های شهید گردیزی در این منطقه موضوع شیعه و سنی به حاشیه رفته و به دلیل احترامی که به این شهید گذاشته می‌شود شیعه در آنجا نقش پررنگی در بخش‌های مختلف این استان دارد و شیعه به عنوان اقلیت در این منطقه پذیرفته شد، اقلیتی که زیر بار زور نخواهد رفت. 

این اقلیت شیعه در این منطقه آنچنان پرنفوذ و تاثیرگذر بود که با آنها لقب بچه‌های خمینی داده می‌شود و شهید گردیزی بقدری ارتباط با اهل سنت و نفوذ خود را در میان آنها افزایش می‌دهد که در زمان تشیع جنازه وی بسیاری از فرماندهان و مردم سنی درآن حضور پیدا کرده بودند، حتی طالبان و بزرگان طالبان بعد از شهادت ایشان پیام دادند که نقشی در این انفجار نداشتند و این عمل را محکوم کردند.

بعد از شهادت ایشان جای خالی فردی که بتواند اتحاد شیعه و سنی را در این منطقه حفظ کند، احساس می‌شود، شهادت پدر همزمان با سقوط غزنی به دست طالبان بود که این شایعاتی را در شهر منتشر کرد که طالبان قصد دارد به گردیز حمله کند، که البته در حد شایعه باقی ماند، اما در بهر حال شهادت و نبود ایشان را تک تک مردم گردیز با جان و دل حس کردند. 

**: چگونه از زندانی شدن شهید گردیزی اطلاع یافتید؟

تا دو سال اول اصلا خبر نداشتیم که پدر دستگیر شده و به زندان منتقل شده است. دوستان نزدیک ایشان از گفتن این موضوع طفره می‌رفتند. اما بعد از یکسال از زندانی شدن ایشان مادرم که به شدت کلافه شده بود   به صورت تصادفی یکی از دوستان ایرانی پدرم به منزل زنگ می‌زند و دلداری داده و تلاش می‌کند که به خانواده آرامش دهد، اینکه هر چند ایشان زندان است، اما شما نگران نباشید،انشاا به زودی آزاد می‌شوند،مادرم اولین بار این موضوع را از وی می‌شنود. و من و برادرم نیز در این مورد شک کرده بودیم،‌ اما بعد از سال دوم به این یقین رسیدیم که ایشان زندانی شده است. 

سال سوم زندان ایشان بود که عموی بنده نزد ما آمد و گفت که یک اتفاقی برای پدرتان افتاده و من باید به افغانستان بروم. ایشان اظهار کردند که ظاهرا در هنگام سخنرانی مشکلی بین نیروهای آمریکای و پدرتان پیش آمده و وی را بازداشت کردند و من راهی افغانستان هستم ببنینم داستان از چه قرار است. 

در دو سال اول هیچ ارتباطی بین ما و پدر وجود نداشت و حتی از مکان زندانی شدن وی نیز اطلاعی نداشتیم تا اینکه از طریق صلیب سرخ پیگیری ماجرا شدیم و به ما اعلام کردند که ایشان در گونتانمو زندانی است. ارتباط اندک ما به ارسال نامه محدود شده، نامه های که به شدت سانسور شده و فاصله دریافت این نامه‌ها نیز ۶ ماه بود. 

در فضای خفقان و آگنده از خشونت در زندان گونتانمو، پدرم در زندان شعر گفته و به دلیل نبود کاغذ، برخی از این شعرها از طریق همین نامه‌ها به یادگار مانده است. 

دیدار با رهبر انقلاب یکی از آرزوهای بزرگ پدرم بود اما موفق با انجام این امر نشد، انشاالله این سعادت به زودی نصیب ما شود.

**: چگونه از شهادت پدر اطلاع یافتید؟

در زمان شهادت پدر، من و برادرم در ایران حضور داشتیم و خواهر و مادرم همراه ایشان در افغانستان بودند. یک روز برادرم به من زنگ زد و گفت مسئله‌ای پیش آمده و سریع خودت را به منزل برسان، بعد از رسیدن به منزل متوجه خبر شدم  که انفجاری در مسجد گردیز اتفاق افتاده و پدرم نیز زخمی شده است. 

همه عمه‌ها و عموها دل نگران و مضطرب از این قضیه، با خواهرم که آن زمان در افغانستان بود تماس گرفتیم تا از جزئیات ماجرا اطلاع پیدا کنیم. مسجدی که در آن انفجار به وقوع پیوسته بود، روبروی خانه ما در گردیز واقع شده است. در ظاهر ابتدا انفجار اول صورت گرفته و بعد انفجار دومی در مسجد صورت می‌گیرد. زمانی که با مادر صحبت کردیم اعلام کردند که به ما گفته شده پدر زخمی شده است.

حوالی ساعت ۵ عصر بود که برادرم عکسی از پدرم را به من نشان داد که زیر آن نوشته شده بود دکتر موسوی شهادتت مبارک. من گوشی را به برادرم دادم و گفتم به احتمال زیاد این شایعه است.

برای صحبت بیشتر به بیرون از خانه رفتیم و دائم با افغانستان تماس می‌گیرفتیم تا آخرین اخبار اطلاع پیدا کنیم. در این هیاهو مرتب خبر شهادت اطرافیان پدر  را اطلاع می‌دادند که در نهایت متوجه شدیم که پدرم نیز در میان شهدای انفجار گردیز قرار دارد. 

بعد از  خبر شهادت پدر با مادر تماس گرفتیم که ایشان هم متوجه این موضوع شده بودند، اما آرامش خود را حفظ کرده بودند و بما تسلی قلب می‌دادند که باید خداوند را شکر گذار باشیم که پدرم به آرزوی دیرینه‌اش و جایگاهی که لیاقتش را داشت که همان شهادت در راه خدا بود، رسیده است.

بعد از این ماجرا راهی افغانستان شدیم و تشیع جنازه باشکوهی نیز برای شهید گردیزی گرفته شد. در بدو ورود به شهر گردیز در تمامی شهر عکس پدرم بر دیوار زده شده بود، ۳۳ نفر از شهدا را همان روز حادثه دفن کرده بودند و پیکر مطهر پدرم را نگه داشته بودند تا تمامی اقوام و فرزندان جمع شوند. حقیقتا با وجود سنگینی این داغ و بزرگی مصیبت شهادت پدرم و ۳۵ تن از اقارب و بستگانمان همه خدا را شکر کردیم که پدرم به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود نائل آمد.

پدر از جوانی آرزوی شهادت داشته و به خیلی از اطرافیان و نزدیکان خود این موضوع را گفته بود و همیشه طوری زندگی کرد که آمادگی برای رسیدن به این جایگاه را در خود پرورش دهد. قناعت از جمله ویژگی‌ها اصلی پدرم بود که در مراحل مختلف زندگی خود همواره در نظر داشت.

نکته دیگر در زندگی ایشان این است که اصلا دلبستگی به دنیا نداشتند و بارها به ما میگفتند که من در جبهات مختلف جنگیدم و زخمی شدم، اما شهید نشدم، چند مرتبه به مادرم اصرار کردند که اجازه بدهد تا پدرم به سوریه برود تا در آخر عمر با شهادت از دنیا برود.

شهادت آرزوی اصلی ایشان بود و بی‌قراری برای شهادت را همیشه داشتند، حتی یکماه قبل از شهادت بعد از نماز جماعت خطاب به مردم می‌گویند که من در این دنیا کار دیگری ندارم، چندین  سال جهاد کردم، درس خواندم ،جانباز شدم،اسارت کشیدم،دعا کنید تا خداوند مرا بیامرزد و شهید بشوم.

یکی دیگر از ویژگی‌های بارز پدر پاک دستی ایشان بود که بسیاری از فرماندهان وی نیز به آن اذعان کردند. در افغانستان گرفتن رشوه متاسفانه بسیار متدوال است. اما پدرم هیچگاه از این موضوع برای پیشبرد کار خود استفاده نکرد و حتی زمانیکه به وی پیشنهاد شد که برای ارتقا پست خود رشوه دهد نیز هیچگاه زیر بار این موضوع نرفت و به طور خلاصه هیچگاه دل به دنیا نبسته بود. 

* شجاعت، نترس بودن و قناعت مهمترین ویژگی پدر

**: در مورد پدر بزرگوارتان و حضور ایشان در ایران توضیحاتی بفرمایید؟

سید محمد مرتضی موسوی(پسر کوچک شهید): پدر تنها همان ۷ سال که در دانشگاه تهران مشغول تحصیل بودند به طور متناوب در ایران حضور داشتند و بعد از آن راهی افغانستان شده و مشغول کارهای فرهنگی و ارتقا فرهنگ در این منطقه بودند.

خواهرم با ایشان رابطه بسیار نزدیکی داشت، اما برادر بزرگترم نیز با ایشان رابطه صمیمی‌تری داشتند و اگر قرار بود کاری را به ما ابلاغ کنند یا خواسته‌ای داشته باشند که به خانواده مرتبط بود، معمولا به ایشان مطرح می‌کردند. 

**: مهمترین ویژگی شهید گردیزی از نظر شما چه بود؟

نترس بودن مهمترین ویژگی شهید گردیزی است. ایشان از هیچ فرد، حکومت، مقام و کشوری ترسی در دل نداشت وفقط برای خدا کار می‌کردند و همین نترس بودن پدر ایشان را به جهاد افغانستان و حتی زندان  آمریکا کشاند و حتی همین نترس بودن و زیر بار زور نرفتن علت اصلی شهادت ایشان بود.

روحیه با خدا بودن، روحیه جهادی و نترس بودن از ویژگی‌های برجسته شهید بود که باید نسل بعدی افغانستان از آن اطلاع داشته و ما این وظیفه سنگین را داریم که آنها را به نسل بعد افغانستان منتقل کنیم. 

صلح طلبی نیز از دیگر ویژگی‌های شهید است که در زندگی ایشان بارز و مشخص بود. حتی در میدان های نبرد و زمانی که درگیری و نزاع میان دو گروه شکل می گرفت، ترجیح پدر این بود که این مسائل با گفتگو حل شود.

یکی از همرزمان ایشان خاطره‌ای را تعریف می‌کند که بین دو گروه بحث و درگیری شدید پیش آمده بود که پدر واسطه شده و اعلام می‌کند که اگر قرار است این نزاع ادامه داشته باشد، اولین کسی که قرار است در این جنگ گشته شود من هستم که این موضوع و نفوذ ایشان در میان آن جمع باعث اتمام ماجرا می‌شود.

همچنین ایشان جز شورای صلح استان بودند که رابط اصلی میان اتحاد شیعه و سنی بود و اختلافات این دو قوم را با توجه به مقبولیت پدر در میان این دو گروه حل و فصل می‌کرد.

**: شهید گردیزی در افغانستان مشغول چه نوع فعالیتی بودند؟

پدر با وجود اینکه خانواده ایشان در ایران حضور داشت، ۶ ماه بعد از آزادی از زندان گونتانمو مجدد به شهر گردیز که شهر جنگ زده و از نظر رفاهی فاقد هرگونه امکانات ابتدایی است، برگشته و با تمام قوا و در حد توان به مردم کمک کردند.

آموزش کودکان از جمله مهمترین دغدغه‌های شهید گردیزی بعد از آزادی از زندان بود، ایشان چندین مدرسه در شهر گردیز تاسیس کردند و این مدارس باعث پیشرفت کودکان افغانستان شد. به طور خلاصه اگر بخواهیم زندگی ایشان را توصیف کنم بهترین عبارت از خودگذشتگی و خدمت به مردم است.

منبع: فارس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس