سرمقاله

رقبای دولت برای نقد این دولت اصلاً نیاز به‌ سختی کشیدن ندارند و دولت محترم کنونی کلکسیونی از ضد تبلیغ است و کاراکترهایی در آن حضور دارند که هر کدام‌شان برای عصبانی کردن مردم کافی هستند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

شاه کلید وابستگی‌ها!

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

هر وابستگی به بیگانگان خود به‌خود ناپسند است چرا که از یک سو می‌تواند در روز لازم به عنوان اهرم فشار مورد استفاده قرار گیرد و از سوی دیگر می‌تواند در ابعاد دیگر نیز گسترش یافته و عملا یک کشور را در معنای مطلق، وابسته و حیات آن را تباه گرداند.


در عین حال وابستگی ابعادی دارد و سخت‌ترین و تقریباً لاعلاج‌ترین آن وابستگی فکری- فرهنگی است. علاج وابستگی‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی، تکنولوژیکی و حتی امنیتی وابسته به تصمیم مردم و مدیران در یک کشور است و حتی در بیشتر موارد، تصمیم یکی کفایت می‌کند. مدیران می‌توانند با یک تصمیم قاطع حتی وابستگی امنیتی به اجانب را قطع کنند و یک ملت می‌تواند با انقلاب از این وابستگی‌ها به اجانب خلاص گردد. اما حکایت وابستگی فکری - فرهنگی به کلی حکایت دیگری است.


پر بیراه نیست اگر بگوییم وابستگی فکری- فرهنگی، وابستگی‌های دیگر که به واسطه تصمیمی مدیریتی یا حتی یک انقلاب از سر یک ملت رفع شده است را برمی‌گرداند. در دنیای ما ده‌ها مورد از این رخداد قابل ‌اشاره است.


استاد دانشگاه بیروت آقای عبدالله قصیر در رساله دکترای خود، نظر حضرت امام خمینی(ره) در این خصوص را در این عبارت جمع‌بندی کرده است: «از نظر امام وابستگی حالتی فراگیر در جامعه است که از شخصیت و روحیات فرد و طرز فکر و عدم اعتماد به نفس او آغاز شده و کم‌کم به ساختار و روابط و اخلاق جامعه انتقال می‌یابد».


بر این اساس امام تاکید داشتند که «اولین شرط تحقق استقلال، استقلال فکری و عقلی است». (کلمات قصار، ص ۹۰)

امام در تبیین این موضوع فرموده‌اند:«شکست شخصیتی بزرگترین شکست ما در برابر قدرت‌های بزرگ بود. این قدرت‌ها سعی کردند شخصیت اسلامی- ایرانی ما را خُرد کرده و آن را به شخصیتی اروپایی و پیرو شرق و غرب تبدیل کنند. نشانه این شکست این بود که ما احساس می‌کردیم قدرت انجام هیچ کاری را نداریم. یا اینکه احساس می‌کردیم باید همه چیز را از خارج وارد کنیم. حتی یک بیماری ساده آپاندیس را پزشک خارجی باید معالجه کند. اینها باعث شد که پزشکان ما احساس ضعف کنند. این مسئله بی‌علت نبود، بلکه بر اساس برنامه‌ریزی‌هایی بود و هدف آن نابود کردن هویت این کشور بود.» (همان، ص ۳۱)


کلید وابستگی فکری، اعتقاد به «برتری دیگران» است در این حالت، فرد وابسته مطلوب خود را در «بیرون» جستجو می‌کند و این وضعیت به مرور در فرد آنچنان رسوخ می‌یابد که به کُل خود را فاقد هر نوع توانایی می‌داند. شما مکرر شنیده‌اید که «حاجعلی رزم‌آرا» -نخست وزیر ایران ۱۳۲۹ش-پشت تریبون مجلس شورای ملی آن زمان و در واکنش به ملی شدن صنعت نفت گفت: اگر مهندسین انگلیسی صنعت نفت ما را ترک کنند، ایران به روز سیاه می‌نشیند چرا که ما حتی قادر به ساخت یک لولهنگ -‌آفتابه گِلی‌- هم نیستیم! البته پیش از او سید حسن تقی‌زاده گفته بود: ایران برای آنکه پیشرفت کند، باید از ناخن پا تا فرق سر فرنگی شود. الان کسی نمی‌تواند چنین حرف‌هایی را با صراحت لهجه رزم‌آرا و تقی‌زاده بزند ولی متاسفانه چنین اعتقادی -‌با همین درجه از افراط- در برخی از کسانی که حفظ استقلال کشور و عزت ملی ما به آنان سپرده شده است، دیده می‌شود. البته حالا با ادبیاتی نظیر اینکه باید به درگیری با جهان پایان دهیم و راه صلح را پی‌بگیریم؛ باید سلاح را کنار بگذاریم، باید سپاه را از وسط میدان به حواشی آن منتقل کنیم، باید کسانی که مورد حمایت آشکار آمریکا و... هستند را به عنوان «خودی نظام» بپذیریم و ته قصه این است که بدون آمریکا نمی‌شود حتی آب خورد چه رسد به اداره اقتصاد کشور!


آنان‌که وابستگی فکری به اجانب دارند، تجربه به کارشان نمی‌آید و سبب تنبه‌شان نمی‌شود. برای وابستگان سیاسی و اقتصادی و حتی وابستگان نظامی امنیتی، تجربه به کار می‌آید و احیاناً سبب بازگشت‌شان از مسیر می‌شود. ما حتی در میان وابستگان سیاسی رژیم گذشته شاهد تغییر رویکرد سیاسی و اقتصادی و نظامی و تجربه‌آموزی بوده‌ایم. اما وابستگی فکری هزار تجربه را استثنا به حساب می‌آورد و بر لازم‌التبعیه بودن راه غرب تاکید می‌کند!


یکی از این افراد، در سال گذشته که بحث یک فتنه منطقه‌ای با کارگردانی پنهان وزارت خارجه آمریکا و بازیگری بعضی از رهبران کُرد عراق در میان بود و بیش از همه به ضرر کردها تمام شد، در یک جلسه بسیار مهم تصمیم‌گیری در خصوص موضع جمهوری اسلامی در این بحران، با توجه به اینکه کلید مقابله با راه افتادن ماشین تجزیه کشورهای منطقه، استفاده از ظرفیت کرکوک بود، با تاکید زیادی گفت: «من می‌نویسم و امضا می‌کنم، من می‌نویسم و امضا می‌کنم، من می‌نویسم و امضا می‌کنم، اگر ما در کرکوک مداخله کردیم، آمریکا حتماً وارد می‌شود و با ما برخورد می‌کند و کار کاملاً به ضرر ما تمام می‌شود»!
امروز همه می‌دانیم که دولت‌های عراق و ایران با کلید کرکوک، فتنه تجزیه عراق که دومینوی تجزیه منطقه‌ای را در ابعاد مختلف و در کل منطقه و نه فقط در ایران و ترکیه و سوریه در پی داشت، خاموش کردند و آمریکا حتی در حد تهدید نظامی هم وارد موضوع نشد. البته دلیل آن هم معلوم است؛ آمریکا توانایی تغییر مسائل منطقه ما را در خویش نمی‌بیند.


انقلاب اسلامی که در ایران روی دوش مردم متدین و با رهبری مرجعیت دینی به پیروزی رسید و ماندگار شد، اساسش به‌هم ریختن «ذهنیت وابسته» بود . اما باید سوگمندانه بگوئیم انقلاب ما از همان آغاز در اداره امور کشور گرفتار کسانی شد که معتقد بودند بدون کسب همراهی غرب نمی‌توان کاری کرد. تا جایی که بعضی از «مدیران موثر» جمهوری اسلامی معتقد بودند که اساساً خود انقلاب یک پدیده غربی است. مرحوم مهندس بازرگان می‌گفت تظاهرات کردن را غربی‌ها به ما یاد دادند. وقتی وابستگی فکری به غرب پیدا شد، محال است انسان حرکتی خارج از آن دایره را قبول کند. وابسته فکری به هیچ وجه وابستگی سیاسی و حتی نظامی به غرب را بد نمی‌داند. او حتی مخالفت سیاسی با غرب را مخالفتی از سر جهالت تلقی می‌کند.


در اوایل دهه ۱۳۷۰ یکی از اعضای شاخص حزب کارگزاران سازندگی که مدتی دبیر کل آن بود و یدطولایی هم در دست‌اندازی به بیت‌المال داشت، در یک جمع محدود از فعالان مطبوعات گفت: «آنان که با آمریکا مخالفت می‌کنند، آمریکا را ندیده‌اند، کافی است یک بار به آمریکا بروند، آنگاه از همه حرف‌های ضد آمریکایی دست بر می‌دارند»! حالا کاری نداریم که خود این حرف، خیلی غلط است و ما لااقل ده‌ها انسان فرهیخته‌ای نظیر شهید چمران داریم که سال‌ها در آنجا زندگی کردند و بیش از خیلی‌های دیگر ضد آمریکایی بودند چه رسد به اینکه هزاران انسان اندیشمند آمریکایی، ضد آمریکایی‌اند.
البته در جمهوری اسلامی بعضی از همین وابستگان فکری به غرب در پاره‌ای اوقات و در تریبون داخلی و برای مصرف داخلی و رد گم کردن، آنچنان ضدآمریکایی سخن می‌گویند که حزب‌اللهی‌ترین‌ها از آنان عقب می‌افتند!


وابستگی فکری به اجانب خیلی ضرر دارد تا آنجا که مرحوم جلال آل احمد آن را «وبازدگی» تعبیر کرد. اما مشکل جمهوری اسلامی این نیست که عده‌ای به وبای غرب و آمریکا دچار شده‌اند، مشکل جمهوری اسلامی این است که بعضی از اینها از آغاز انقلاب بر بسیاری از پست‌های حساس کشور به‌خصوص در حوزه اقتصاد سلطه پیدا کرده و مانع تحقق آرمان‌های نظام در داخل کشور شدند.


وابستگی فکری- فرهنگی دو رو دارد؛ یک‌روی آن اعتقاد راسخ به برتری راه‌حل‌های بیگانگان است و روی دیگر آن بی‌اعتقادی مطلق به راه‌حل‌های بومی. از منظر آنان‌که اقتصاد را به دلیل گره خوردن با شبکه مبادلات بانک، یک قطعه در شبکه رسمی و پرقدرت دنیا می‌دانند، اساساً مشکلات اقتصادی راه‌حل بومی ندارند و قبول تجارت با خارج، قبول شبکه بانکی بین‌المللی و قواعد آن است و هر گونه قیدی بر آن نفی تجارت خارجی است که کشور را به روز سیاه می‌نشاند. بی‌دلیل نیست که عده‌ای در داخل دولت و مجلس و بعضی گروه‌های سیاسی علی‌رغم آنکه در تجربه برجام شکست مطلق خورده‌ایم و «خسارت محض» این نظریه نیز همراه با برجام به اثبات رسیده است، بر تن‌دادن جمهوری اسلامی به FATF به‌عنوان راهی برای اصلاح اقتصادی ایران اصرار دارند! این یکی از نتایج وابستگی فکری- فرهنگی به غرب است.
بر این اساس بیراه نیست اگر بگوییم حل مشکلات کنونی اقتصاد ایران اولاً وابسته به حل مشکل وابستگی فکری- فرهنگی متولیان اقتصادی و سیاسی کشور به غرب -‌یعنی سرمنشأ تحریم‌ها و فشارها به ایران- است. تا وقتی مدیران ارشد اقتصادی و سیاسی کشور، راه‌حل مشکلات اقتصادی که به اعتراف خودشان غرب برای ما پدید آورده است، تک گزینه‌ای است و آن تک‌گزینه هم حل مسئله با غرب است، وضع اقتصاد ما قطعاً از این هم وخیم‌تر می‌شود. واقعیت دیگر این است که افکار این دسته از مدیران مهمترین ابزار غرب در به نتیجه رساندن تحریم‌ها -در جهانی به‌شدت متکثر!- است.


یکی از مدیران ارشد دولتی دو-‌سه روز پیش به جای عذرخواهی از مردم به‌خاطر وضعی که وابستگی فکری او و همگنانش بر سر اقتصاد این کشور آورده است، گفت: «مشکلات اقتصادی ما راه‌حل اقتصادی ندارد، راه‌حل سیاسی دارد». منظور او البته این نبود که مدیران ارشد دولت باید عزم خود را برای کار جزم کنند، منظور او این بود که کشور باید چرخش سیاسی کند تا غرب مشکلات اقتصادی آن را حل کند! این نتیجه وابستگی فکری به غرب است که نه تنها تفکر را از فرد وابسته سلب می‌کند بلکه چشم و گوش را نیز از او می‌گیرد.
 

سناریوی تقابلی آمریکا با ایران

امیر مسروری در خراسان نوشت:

 با تغییر راهبردهای آمریکا در غرب آسیا و حضور نظامی در این منطقه، محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران به یک تهدید بالقوه برای امنیت ملی آن تبدیل شد. آمریکایی ها با حضور در نوار مرزی ایران تصور می کردند که طرح مهارِ محور شرارت را از مبدا شروع کردند و قطعا ایران دیگر نخواهد توانست نفوذ اجتماعی اش را در غرب آسیا گسترش دهد. اما واشنگتن یک خطای مهم و استراتژیک نشان داد. آن ها با دستان خودشان دو عنصرِ محیطی ایران را حذف کردند و با عدم ثبات در دو کشور به ایران این فرصت را دادند تا نفوذ ژئوپلیتیک خود را گسترش دهد و با استفاده از همگرایی فرهنگی و باورهای اعتقادی در عراق و سوریه و لبنان، نفوذ خود رابه مدیترانه برساند.


درواقع ایران از بستر تهدید یک فرصت ایجاد کرد و موجب شد آمریکایی ها در پروژه محدود سازی ایران نه تنها شکست بخورند بلکه این واشنگتن بود که درمحدودیت های استراتژیک قرار گرفت. از سال گذشته اما نگاه آمریکایی ها در منطقه عوض شد. آن ها به این جمع بندی رسیدند پس از شکست داعش، دلیلی بر ماندن در منطقه وجود ندارد و طرح ایران برای افزایش هزینه تحرک استراتژیک واشنگتن موفقیت آمیز بوده و طرف آمریکایی قدرت یک جنگ جدید آن هم به طور مستقیم با ایران را ندارد. بر همین اساس با تجربه از جنگ داعش با دولت مرکزی عراق و سوریه و رصد تحرکات نظامی – امنیتی ایران به این جمع بندی رسیدند که از راهبرد « هزینه سازی» برای حضور نظامی ایران در پسا مرزهای خود استفاده نکنند. این راهبرد تا حدودی موفقیت آمیز بود. تلفیق این راهبرد با یک خط قدیمی داخلی موجب شد، سال گذشته ناگهان میان شعارهای اقتصادی و معیشتی در دی 96،شعار نه غزه نه لبنان سرداده شود. طرحی که از آن باید به عنوان قطع دستِ اژدها نام برد. آمریکایی ها معتقدند هر کاری کنند دست اژدها دوباره رشد می کند مگر این که سر این اژدها را هدف قرار دهند و از داخل نابود سازند.


 افزایش کانون های درگیری و فعال سازی هسته های خاموش سازمان منافقین و بعضی از عناصر سلطنت طلب توانست چندین شهر را در سال 96 با خود همراه سازد و کشور در معرض چالش امنیتی قرار گیرد اما اشتباهات راهبردی و تند شدن فضای امنیتی ظرف مدت کوتاهی، همراهی مردم را به دنبال نداشت و پروژه قطع دست اژدها ناکام ماند. طرف آمریکایی نیز فهمید تا زمانی که با ایران همزمان در داخل، محیط مرزی و خارج از مرزها درگیر نشود نمی تواند جمهوری اسلامی ایران را به سمت بحران سوق دهد. بر همین اساس برای داخل ایران برنامه ریزی جامعی شد که می توان به بحران سازی اقتصادی و امنیتی و حتی استفاده از پوشش اصناف برای آشوب های خیابانی اشاره کرد.


در محیط خارجی نیز تسلیح گروه های معارض محور مقاومت و فشار خارجی به عناصر سیاسی برای مقابله با ایران همانند فشار به حیدرالعبادی برای پیوستن به تحریم ایران یا ایجاد چالش در دولت سازی لبنان پس از انتخابات یا حتی وعده های مختلف به دمشق برای بازسازی دستور کار قرار گرفت که بعضی موفق و بعضی دیگر ناکام ماند اما محیط مرزی متفاوت است. گزارش ها حاکی از افزایش چشمگیر درگیری های مرزی در جنوب شرق، جنوب غرب و نوار غربی کشور است. گروه هایی که پیش از این رسما بیانیه پایان جنگ نظامی را با ایران صادر کرده بودند، ناگهان فراخوان نبرد نظامی با تهران صادر می کنند و مدعی هستند وقت مقابله با ایران برای بحران سازی امنیتی است. اتاق این عملیات در دو شهر منطقه غرب آسیا تشکیل می شود و یکی از این مراکز در اربیل مستقر شد. متاسفانه فشارهای پس از همه پرسی بارزانی به جای آن که او را سر عقل بیاورد، ترسش را برای از دست دادن قدرت بیشتر کرده و با وعده واشنگتن به دام یک طرح ضد ایرانی افتاد.


مسعود بارزانی با همکاری آمریکا بزرگ ترین سرکنسول گری آمریکا را در منطقه اربیل کلید زد و قرار است این مرکز به عنوان بزرگ ترین مجموعه دیپلماتیک کنسولی آمریکا شناخته شود. در کنار آن آموزش پیشمرگه ها در اختیار ارتش آمریکا قرار گرفت و شاهد افزایش حجم تسلیحات به کردستان عراق به بهانه تجهیز پیشمرگه ها بودیم.در چنین شرایطی چند حمله مهم توسط چند گروه شبه نظامی تروریستی در منطقه غربی کشورمان  رخ داد. پژاک که پیش از این در حمله به مقر تپه جاسوسان خسارت فراوانی متحمل شده بود، به داخل ایران وارد شد و بیش از خرابکاری ابزارهای راه سازی، به ترور و تیراندازی به سوی شهروندان غیر نظامی کرد روی آورد.


حزب دموکرات کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان ( حدکا و حدک) که پیش از این با ایران توافق کرده بود نبرد نظامی نداشته باشد، به سلاح روی آورد و چندین مقر نظامی و یک روستا را هدف حمله خود قرار داد. در کنار آن عناصر کومله که سابقه جنایتکاری فراوانی در تاریخ کردستان داشتند فعال شدند و عناصری را جذب کردند و چند عملیات خرابکاری انجام دادند. این رویکرد نشان داد کردستان در معرض خطر جدی قرار دارد و می رود به سمتی که اگر تهران، رفتار مناسبی نشان ندهد شاهد درگیری های مشابه سال 57 و 58 باشیم. درگیری هایی که هزاران شهروند بی گناه کرد را با حملات تروریستی این گروه ها به کام مرگ کشاند و به شهادت رساند. در همین زمینه تهران تصمیم سختی گرفت. هفت موشک کوتاه برد فاتح 110 با دقت بالا و اشراف اطلاعاتی به کردستان عراق شلیک شد. دو تیر از این موشک ها به مقر فرماندهی  جلسات سران حدکا و حدک اصابت کرد و پنج تیر به فاصله دقیق به مرکز آموزشی این حزب در کردستان عراق خورد. بررسی ها نشان می دهد هرچقدر مسئولان کشورمان در پروژه ناآرامی های داخلی سعی کردند از برخورد سخت بکاهند، در موضوعات مرزی و محیط پیرامونی جدی هستند. صحبت های سردار جعفری ( فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) نشان می دهد، ایران در مواجهه با پروژه نوار مرزی و ایستادگی آمریکا در منطقه برای افزایش هزینه های امنیتی، بسیار جدی است. تحلیل راهبرد مسئولان کشورمان نشان دهنده این است که تهران به طور جدی با گروه های مرزی برخورد می کند و مایل نیست با صبر نظاره گر اقدامات تروریستی باشد. مشکلات داخلی مانع از اقدام سخت نمی شود و برنامه ریزان مقابله با ایران تصور نمی کردند این برخورد با همراهی افکار عمومی مواجه شود. آن ها معتقد بودند با فشار مرزی و محیط پیرامونی و درگیر سازی و حمله سراسری به دست های اژدها و مغز او، در سیستم تصمیم گیری تهران ایجاد اختلال می کند و می توانند ایران را به بحرانی شبیه سوریه آلوده کنند. در حالی که اقدامات تروریستی مرزی با همراهی افکار عمومی داخل مواجه نشد و بالعکس پاسخ نظامی خواسته عمومی مردم برای تامین امنیت بود.


درواقع به نظر می رسد حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر حزب دموکرات کردستان ایران (حدکا)، سه پیام را برای سه بازیگر به‌همراه داشت؛ این پیام به آمریکا و متحدانش منتقل شد که جمهوری اسلامی درخصوص مسائل مرتبط با امنیت ملی خود در مناطق مرزی، حساس است وبه نقش‌آفرینی برخی گروهک‌ها که در چارچوب راهبرد آمریکا علیه ایران، در پی بی‌ثبات‌سازی و ناامن‌سازی این مناطق هستند قاطعانه پاسخ می‌دهد. دولت عراق و مقامات اقلیم کردستان عراق نیز  باید برای برخورد با گروهک‌هایی که از درون خاک عراق، امنیت ملی ایران را مورد تهدید قرار می‌دهند اهتمام بیشتری داشته باشندو در نهایت، گروهک‌های ضد انقلاب نه‌تنها در نواحی مرزی با سد آهنین نیروهای نظامی ایران مواجه می‌شوند، بلکه مقرهای آنان در خاک کشوری دیگر هم می‌تواند هدف حمله‌ قرار گیرد و ابزارهای این حمله به راحتی در اختیار نیروهای نظامی ایران است. خلاصه آن که خیالمان از تهدیدهای خارجی می تواند راحت باشد اما باید حواس مسئولان به شکاف های اجتماعی که بسیاری از آن ها قابل ترمیم نیز نیست، باشد. شکاف هایی که با سوءتدبیر می تواند فراگیر شود و بر امنیت ملی ایران اثر منفی بگذارد.

جایگاه مردم در سیاست‏تان کجاست؟!

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

در ادبیات عامه مردم ایران، برای موقعیت‌هایی که یک فرد خطاکار برای گریز از بار مسؤولیت خویش، اقدام به فرافکنی می‌کند، حکایات و مثال‌های فراوانی وجود دارد که کاربرد بسیاری از آنها در این متن و نوشته پسندیده به نظر نمی‌رسد، اگرچه آنها بأی نحو، حق مطلب را بیشتر ادا می‌کنند. اما چه می‌شود کرد که رعایت پاره‌ای از حریم‌ها نه از سر لیاقت و ارزش مسببان قضایا بلکه از سر حرمت و احترام خوانندگان عزیزی است که همه آنها زحمتکش و نان‌خورنده از بازوان و توش و توان خویشند، اگرنه در این روزها نوشتن از برخی سیاسیون را باید امثال مرحوم عبید زاکانی بر عهده بگیرند. ما اگر هم بخواهیم، ناتوان از توصیف این حجم مهیب از مفعولیت فکری برخی مدعیان سیاستمداری در ایران امروزیم.


حرف راست و حسینی ماجرای دولت تدبیر و امید را جناب قاضی‌زاده‌هاشمی بیان فرموده‌اند، به گمانم در جریان سخنان اخیر ایشان باشید ولی اگر نیستید بدانید و آگاه باشید که فرموده‌اند با انتقاد از عملکرد دولت و داشتن درخواستی مبتنی بر تغییر سیاست‌ها، رویه‌ها و آدم‌ها، نه خود را اذیت کنید و نه آنها را. به هر حال مردم به دولت رأی داده‌اند و این آدم‌ها و سیاست‌ها حاصل همان رأی هستند و دیگر نق زدن و ابراز پشیمانی کردن منجر به اتفاق خاصی نخواهد شد؛ مگر خرد کردن اعصاب منتخبان و ایضاً ملت بخت‌برگشته. این اظهارات جناب وزیر را نباید بسادگی شنید و به فکر فرونرفته از آن گذر کرد! این سخنان به‌نوعی عیان‌کننده نوع نگاه این نخبگان به رابطه بین مردم و دولت است.

رابطه‌ای یکسویه و کوتاه‌مدت که در نهایت تا غروب روز انتخابات و بستن شعبه‌های اخذ رأی دوام دارد یعنی دقیقا پس از پایان تعارفات و تبلیغات و بعد از آن سخن گفتن از آن در قالب یک دیالوگ بین دولت و ملت، نوعی گستاخی ملت خواهد بود که اعصاب سروران را خرد خواهد کرد. صد البته مونولوگ تا بخواهید هست. اما ما نباید سخنی بگوییم و اگر جایی چنین شد به خرد شدن اعصاب آقایان و حتی قهر و ناراحتی آنها ختم می‌شود. ایضا یکی دیگر از وزرای چسبناک به صندلی وزارت که 3 استیضاح را به مدد تلون‌مزاجی نمایندگانِ مجلسِ حاصل از تکرار  پشت سر نهاده است نیز رزومه درخشانی در تحقیر غیرخودی‌ها و خاصه موهای دماغی به نام خبرنگاران دارد. بله! این جماعت اگرچه نان خود را از اصلاح‌طلبی و ادعای نخ‌نمای آن جریان در رابطه با حق ‌و حقوق مردم و جامعه مدنی و ضرورت پاسخگویی حاکمان به شهروندان و قس علی‌هذا، قرض گرفته‌اند اما این دلیل نمی‌شود که باعث تغییر در مشی و نگاه آنان به ملت شود و مردم را از جایگاه عوام‌الناس تکان دهد و خدای ‌ناکرده به‌جایی برساند که بتوانند و بخواهند که بعد از رأی دادن‌شان به رئیس‌جمهور از ایشان پایبندی به تعهدات و وعده‌ها و اصولاً تمنای حرکتی مفید داشته باشند. اگر اینچنین نبود جناب روحانی آقای ولی‌الله سیف را به مشاورت خویش در امور پولی و مالی منصوب نمی‌کرد.

کسی که همین حالا در حال بازخواست از سوی قوه قضائیه است؛ کسی که همین چند وقت پیش از در بانک مرکزی با فشار افکار عمومی و به‌رغم میل دولت رانده‌ شده بود، این بار از پنجره مشاورت دوباره به عرصه بازگشته است تا رئیس‌جمهور به مردم این پیام واضح را منتقل کند که اصولاً اعتنایی به آنها و خواست‌شان ندارد و نه‌تنها راه دیالوگ را با مردم بسته است، بلکه زیر بار بر هم‌کنش مردم با دولت از مسیر زور افکار عمومی و ضرب دگنگ نارضایتی مردم هم نخواهد رفت. مخلص کلام یعنی اینکه ایشان تا پای فروپاشی دولت هم پای میل و اراده و نظر خود باقی می‌ماند و حتی برخورد منفعلانه با خردکنندگان اعصاب- یعنی مردم وقتی به دولت فشار وارد کنند- را نیز نمی‌پسندد و به شکل فعال به آنها اعلام می‌کند ارزشی در منظومه فکری ایشان و تیم‌شان در دولت ندارند. حالا هر چه عمله‌های تبلیغاتی اصلاح‌طلبان و نان‌خوران کارگزاران و امنیتی‌های رانده‌شده و امثال تاج‌زاده‌ها در آتش موهوم تنور دولت در سایه بدمند و از کارشکنی‌ها در مسیر دولت و ضرورت رفراندوم برای تعیین تکلیف مشکلات کشور سخن بگویند، وقتی مردم چنین دهن‌کجی بزرگی را از شخص اول دولت مشاهده می‌کنند، عملاً جز ضد تبلیغ و آب در هاون کوبیدن و باز شدن مشت این دروغگویان ظاهرالصلاح دستاوردی نخواهد داشت. دولتی با چنین رفتار متکبرانه‌ای، هیچ نیازی به دشمن نخواهد داشت که بعد از تحرکات ناجوانمردانه آنها بنالد. رقبای دولت برای نقد این دولت اصلاً نیاز به‌ سختی کشیدن ندارند و دولت محترم کنونی کلکسیونی از ضد تبلیغ است و کاراکترهایی در آن حضور دارند که هر کدام‌شان برای عصبانی کردن مردم کافی هستند.

شاخص توسعه انسانی؛ روی دیگر سکه سیاست‌های اقتصادی

علی اصغر سعیدی در ایران نوشت:


جامعه شناس اقتصادی، مدیر گروه برنامه‌ریزی و رفاه اجتماعی دانشگاه تهران توسعه انسانی شاخصی است که روی دیگر سکه سیاست‌های اقتصادی را فراتر از شاخصی مانند رشد اقتصادی نشان می‌دهد؛ سیاست‌هایی که اثر آنها مستقیم در زندگی فرد به فرد جامعه در حوزه‌های مختلفی مانند بهداشت و آموزش خود را نشان می‌دهد. رتبه 60 و قرار گرفتن ایران در بین کشورهایی با توسعه انسانی بالا به سیاست‌های بعد از انقلاب برمی گردد. ما در کشوری هستیم که سیاست‌های توسعه آموزش و بهداشت در آن باعث شده است نرخ باروری افزایش اما نرخ مرگ و میر کاهش پیدا کند، همین مسأله امید زندگی را بالا برده است. این آمارها و شاخص‌های بین‌المللی بازتابی از سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی ما از سالیان گذشته تا به حال است و بیشتر مربوط به سیاست‌های قبل از 10 سال اخیر می‌شود که حالا خود را نشان داده‌اند. اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که این شاخص‌ها بیشتر کمی هستند و کیفیت‌ها را در نظر نمی‌گیرند. برای مثال در حوزه آموزش و بالا رفتن میزان تحصیلات و تعداد تحصیلکرده‌ها، سیاست‌ها از ابتدای انقلاب مبتنی بر جذب بیشتر جوانان به دانشگاه بوده است. اما در زمینه کیفیت آموزش پیشرفت محسوسی نداشتیم و مسائل کیفی اینچنینی، در این شاخص‌ها لحاظ نمی‌شود.


اما بعضی از مؤلفه‌های شاخص توسعه انسانی قابل تأمل هستند و روایتی فراتر از اعداد در خود دارند. درآمد سرانه یکی از آن هاست که وضع نسبی خوبی را برای ایران در بین سایر کشورها نشان می‌دهد. باید توجه کرد که اگر این شاخص از تقسیم تولید ناخالص ملی بر جمعیت به دست آمده باشد، خود باعث می‌شود که درآمد سرانه ما بالاتر از بقیه کشورها نشان داده شود. چرا که جمعیت ما مانند کشورهای در حال توسعه دیگر رشد بالایی ندارد. به همین خاطر است که کشور کم جمعیتی مانند قطر، بالاترین میزان درآمد سرانه جهان را به خود اختصاص می‌دهد. برای تحلیل، باید ضریب جینی را که نشان‌دهنده میزان توزیع ثروت در جامعه است کنار درآمد سرانه لحاظ کنیم. ضریب جینی 39 درصدی از اختلاف طبقاتی و نابرابری توزیع ثروت بالایی در جامعه حکایت می‌کند. تمرکز اقتصاددانان برای بهبود وضعیت رفاهی کشور بیشتر روی بالارفتن رشد اقتصادی بوده است اما در شرایطی مانند آنچه که امروز ایران در آن قرار دارد، باید توجه کرد که کیک درآمد ملی کشور چطور توزیع می‌شود تا مردم رفاه نسبی بیشتری داشته باشند.


باید در نظر گرفت که در شرایط تحریم و جنگ اقتصادی، ممکن است که در سال‌های پیش رو درآمد کشور کاهش پیدا کند همان‌طور که قدرت خرید مردم هم دستخوش تغییرات جدی شده است. در این شرایط با افزایش جمعیت و کاهش رشد اقتصادی، کیک کوچک تری خواهیم داشت. در تمام جوامع برای تقسیم این کیک دولت رفاه ظهور کرده است. از اول انقلاب بحث و مشکل ما این بوده که کیک ثروت ملی را چطور تقسیم کنیم تا نصیب تمام گروه‌ها شود. در چنین شرایطی از اندیشه‌های لیبرالی نمی‌توان به راحتی دفاع کرد و هیچ راهی باقی نمی‌ماند به جز اینکه به سمت برنامه تور ایمنی اجتماعی برویم، در این شرایط حداقل گروه‌های آسیب پذیر می‌توانند در مشکلات، زندگی شان را ادامه دهند.

رجز نیست، حقیقت دارد!

 محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:


مقام معظم رهبری در دیدار  اعضای مجلس خبرگان با اشاره به جنگ روانی دشمن علیه ملت ایران فرمودند: «کشور در حال پیشرفت است. این موضوع رجزخوانی نیست، با اطلاع دقیق می‌گوییم پیشرفت‌های خوبی رخ داده است.» و نیز فرمودند: «هدف دشمن در جنگ رسانه‌ای ایجاد اضطراب، یأس و بدبینی در مردم است.» ملت ایران به زودی چهل سالگی پیروزی انقلاب خود را جشن می‌گیرد. دشمنان قسم خورده نظام هم‌قسم شده اند این کار صورت نگیرد. آنها با راه‌اندازی یک جنگ عظیم و پیچیده روانی مرتب القاء می‌کنند انقلاب اسلامی رو به افول و کشور در حال فروپاشی است. شاهراه‌های اطلاعاتی و ارتباطی جدید به ویژه در حوزه مجازی امکانات وسیعی را در اختیار دشمنان انقلاب قرار داده تا آنها هر یک در شیپور این جنگ، صداهای عجیب و غریب درآورند. این در حالی است که مجامع بین المللی تحت کنترل آنها از قدرت فزاینده ملت ایران و مهار این قدرت سخن می‌گویند. آنها مرتب از فروپاشی و اضمحلال ایران حرف می‌زنند. اگر این قصه فروپاشی صحت دارد پس آمریکا و اروپا و نوچه آنها در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی چرا تمام قد در برابر ایران صف آرایی کرده و ایستاده‌اند؟ اگر قدرت ایران در حال فروپاشی است چرا رفتند  5 قدرت جهانی را فریب دادند و گفتند برویم به اسم جامعه جهانی، قدرت هسته‌ای ایران را مهار کنیم؟ آنها در محافل استراتژیک خود با افسوس یاد می‌کنند؛ چرا باید ایران امروز در شمار 8 قدرت برتر جهان باشد؟ آنها می‌گویند چرا  ایران در صنعت هوایی بین 147 کشور رتبه دهم را دارد؟ چرا ششمین کشور در تولید فناوری‌های نوین نانو  است؟ 


چرا رتبه دوم جهانی فناوری سلول‌های بنیادین را دارد؟ چرا باید در تولید زیست فناوری، خود را به رتبه 13 جهان برساند؟
آنها در ارزیابی‌های نظامی خود می‌گویند ایران سیزدهمین قدرت نظامی جهان، آن هم بدون در نظر گرفتن امکانات و تجهیزات سپاه پاسداران است. حاضر نیستند قدرت ارتش ایران به علاوه سپاه را اعلام کنند، همان قدرتی که 5 سال در برابر ارتش‌های جهان ایستاد و نگذاشت سوریه و عراق تجزیه شود و تروریسم در این دو کشور سامان حکومتی پیدا کند. آنها می‌گویند هم پیمانان ایران در منطقه (حماس- حزب الله) خواب خوش از جلادان رژیم صهیونیستی ربوده و رژیم اشغالگر قدس را زمین‌گیر کرده اند؟


 آنها در محافل و آمارهای رسمی خود اعلام کرده‌اند که ایران رتبه اول علمی در منطقه و شانزدهم در جهان، و سریع‌ترین نرخ رشد علمی در جهان را دارد. آنها نرخ رشد علمی در ایران را 11 برابر میانگین جهانی می‌دانند. می‌گویند بر اساس آمارهای سازمان ملل، ایران رتبه اول رشد شاخص توسعه انسانی در جهان را داشته است.


ممکن است گفته شود قدرت ایران در حوزه نظامی و سیاسی درست، اما  در حوزه اقتصاد کجا قرار دارد  و برای سفره مردم، انقلاب چه کرده‌ است؟ پاسخ این است؛ همان‌هایی که اوضاع اقتصادی ما را آشفته و به هم ریخته نشان می‌دهند، در محافل علمی و رسمی خود می‌گویند: 


- ایران بیست و یکمین  کشور جهان از نظر تولید غلات است.
- ایران چهاردهمین کشور جهان از نظر سرانه آبیاری سرزمین است.
- ایران بیست و یکمین کشور جهان از نظر کل زمین‌های کشاورزی است.
- ایران هجدهمین کشور جهان از نظر تولید محصولات دائمی کشاورزی است.
- ایران هفتمین کشور تولیدکننده مرکبات در جهان است.
- ایران در رتبه اول جهان در تولید خاویار ، زعفران ، پسته، زرشک و فرش دستبافت ایستاده است.
 - دومین تولیدکننده خیار، گردو و زردآلوی جهان است.
 - چهارمین کشور تولیدکننده بادام است.
- هشتمین کشور تولیدکننده میوه و مرغ است.
- ایران در مقام نوزدهمین کشور جهان از نظر اندازه بازار ایستاده است. آمارهای سازمان ملل و صندوق بین المللی پول در سال  2017 فریاد می‌زنند ایران به لحاظ تولید ناخالص داخلی و  بر اساس برابری قدرت خرید مردم در جایگاه 18 اقتصاد جهان ایستاده است!


اگر سفره مردم خالی است، این انبوه تولیدات را چه کسی مصرف می‌کند؟ 80 میلیون ایرانی با عزت و شرافت انقلابی خود دارند زندگی می‌کنند، در برابر بزرگ‌ترین قدرت‌های جهانی ایستاده‌اند، دست‌شان به هنگام بلند شدن روی زانوی خودشان است. امروز قامت استوار و سترگ ملت ایران را در این بلندی می‌بینیم. این پیشرفت‌های شگرف با الگوی اسلامی ایرانی در حالی صورت گرفته است که منافقین و ضد انقلاب داخلی و عناصر عنود، با کینه شتری و با پول قارون‌های منطقه مرتب از پشت به ملت ایران خنجر می‌زنند و فقط در بُعد ترور، 17 هزار شهید روی دست ملت ایران گذاشته‌اند.


بر اساس آمارهای جهانی، سنّ امید به زندگی در ایران در سال 2016، هفتادوشش سال است. ایران در رتبه یازدهم جهان در خصوص مرگ و میر کودکان ایستاده است. بالاترین میزان مرگ و میر ناشی از خودکشی، در غرب به ویژه اروپاست، اما ایران از میان 183 کشور رتبه 166 را دارد. آیا ما ناامید هستیم یا دشمن؟ ما در حال فروپاشی هستیم یا آنان‌که کمر به نابودی ملت ایران بسته‌ اند؟ 


ستون پنجم تحریم در حوزه اقتصاد و در حوزه جنگ روانی و فضای مجازی با اتکاء به سرویس‌های امنیتی دشمن بیکار نیستند و مدام برای بی‌ریخت نشان دادن اوضاع کشور، نیمه خالی لیوان را نشان می‌دهند. آنها آب در هاون می‌کوبند. به زودی دست عدالت گلوی کسانی را که لقمه حرام تجاوز به بیت‌المال مسلمین را دارند می‌خورند و حقوق عامه را نقض می‌کنند، خواهد فشرد. سرنوشت پرونده سه هزار میلیاردی را همه دیدند؛ بیش از سه هزار میلیارد از آنها گرفته شد و به بیت المال برگشت و متهمین به اعدام و حبس و شلاق مجازات شدند. هر کس که به مردم خیانت کرده در این اوضاع جنگ اقتصادی باید بداند دست پرقدرت مردم و نظام بر سرش فرود خواهد آمد. آنان‌که در این معرکه به لحاظ روانی و تبلیغاتی به دشمن کمک می‌کنند، اگر به دیوار کعبه هم آویخته شده باشند، به زودی ضربه خود را از ملت دریافت خواهند کرد.


 دشمنان داخلی و خارجی طوری اوضاع را ترسیم می‌کنند که گویی همه چیز از دست رفته و کشور در آستانه فروپاشی است. این کار را طی سه دهه در مطبوعات انجام می‌دادند، از دهه چهارم کوچ کردند به فضای مجازی، حملات تخریبی آنها به 10 برابر ایام مطبوعات و رسانه‌های سنتی رسیده‌ است، اما در برابر سدّ بصیرت و آگاهی ملت متوقف شدند.


ایام محرم و صفر، خطبای بصیر و شجاع، آلودگی‌ها و سم‌پاشی‌های آنها را با عدد و رقم و سند و مدرک، رفت و روب می‌کنند. جریان نیرومند و جوانان  انقلابی در فضای مجازی پنجه در پنجه آنان انداخته ‌اند و سرانجام پشت خائنین به کشور را به خاک خواهند رساند.  ملت بصیر ایران اثبات خواهد کرد پیشرفت‌های کشور، رجز نیست، حقیقت دارد و انقلاب تا ظهور موفور السرور صاحب آن، به راه الهی خود ادامه خواهد داد.

مانفورت، طعمه شکار بزرگ

امیرعلی ابوالفتح در اعتماد نوشت:

همزمان با برخورد امواج ویرانگر توفان فلورنس به سواحل کارولینای شمالی، توفانی سیاسی شهر واشنگتن‌دی‌سی، مرکز ایالات متحده امریکا را درنوردید و کاخ سفید دونالد ترامپ را به لرزه در آورد. این توفان را پل مانفورت، نخستین رییس ستاد انتخاباتی رییس جمهموری کنونی ایالات متحده به پا کرد، زمانی که خبر داد برای رهایی از جرایم سنگین، سرانجام موافقت کرده است که با رابرت مولر، بازپرس پرونده دخالت روسیه ...

در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2016 امریکا همکاری کند. تنها چند هفته قبل، دونالد ترامپ در توییتی ستایش‌آمیز از یار دیرینه خود برای ایستادگی در برابر فشار قضات در آنچه وی «پرونده سیاسی دموکرات‌های شکست خورده در انتخابات» نامیده است، تمجید کرد. برخی نیز حدس زدند که در نهایت ترامپ با استفاده از اختیارات ریاست‌جمهوری، اولین رییس ستاد انتخاباتی خود را عفو خواهد کرد.

با این حال، به نظر می‌رسد مانفورت تصمیم گرفته است که سال‌های طولانی عمر خود را به عفو رییس‌جمهوری به قمار نگذارد و پیش از اینکه دوره زندان حداقل 60 ساله را آغاز کند با دادستان‌ها به توافق برسد. با توافقی که میان مانفورت و قاضی دادگاه نیویورک انجام گرفت، مجرم در ازای همکاری «کامل، صادقانه و صریح» با دادستان‌ها از جمله رابرت مولر، حداکثر 10 سال زندان پیش رو خواهد داشت. البته این احتمال نیز وجود دارد که مانفورت در نهایت مرعوب جریان به‌شدت قدرتمند ضد روسی در امریکا شده است که برای جلوگیری از نزدیکی کاخ سفید به کاخ کرملین، از قربانی کردن رییس‌جمهوری مستقر ایالات متحده نیز ابایی ندارد. شاید همراه شدن با پرونده‌ای که گویا قرار است به تخلفات احتمالی بلندپایه‌ترین مقام دولت امریکا بپردازد، برای مانفورتی که خود را قربانی «بازی بزرگان» می‌دانند راه نجاتی باشد؛ حتی اگر این راه به لعن و نفرین گویی رییس سابق، یعنی دونالد ترامپ بینجامد. اما ممکن است مانفورت در همکاری «کامل، صادقانه و صریح» با رابرت مولر به چه مواردی اشاره کند؟

پل مانفورت از ماه آوریل تا ماه آگوست 2016، ریاست ستاد انتخاباتی دونالد ترامپ را برعهده داشت. در این مدت تمامی فعالیت‌ها، اقدامات و تماس‌های ستاد انتخاباتی ترامپ با دیگران زیر نظر و کنترل مانفورت بود و گفته می‌شود در این مدت روزانه مانفورت و ترامپ حداقل 20 بار با یکدیگر تلفنی صحبت کرده‌اند.

مانفورت همچنین سال‌ها برای روس‌ها و دولت روسگرای وقت دراوکراین لابی‌گری کرده بود. حتی گفته می‌شود مانفورت پول‌های غیرقانونی از روس‌ها و اوکراینی‌ها دریافت کرده و پولشویی و فرار مالیاتی نیز در زمره تخلفات وی بوده است. با این حال، رسیدگی به این اتهامات در دادگاه انجام گرفته و حکم محکومیت مانفورت نیز صادر شده است. از این رو، همکاری «کامل، صادقانه و صریح» مانفورت با مولر این موارد را در بر نمی‌گیرد؛ بلکه انتظار می‌رود در این همکاری ابعاد جدیدی از مناسبات پشت پرده ستاد انتخاباتی ترامپ با روس‌ها فاش شود. گفته می‌شود مانفورت در جایگاه ریاست ستاد انتخاباتی، پیشنهاد برگزاری نشست‌های توجیهی خصوصی با اولگ دریپاسکا، کارخانه‌دار روسی را مطرح کرده بود. همچنین نقش مانفورت در زمانی که حزب جمهوریخواه مرامنامه انتخاباتی خود را ترمیم می‌کرد تا موضوع مسلح کردن نیروهای دولت غربگرای اوکراین بر ضد روسیه از متن این مرامنامه حذف شود، آشکار بوده است. این در حالی است که در نشست جنجالی دونالد ترامپ جونیور، پسر بزرگ ترامپ در ماه ژوئن سال 2016 با روس‌ها در برج ترامپ که در آن، اطلاعات مخربی علیه هیلاری کیلنتون در اختیار ستاد انتخاباتی ترامپ گذاشته شده بود، نیز حضور داشته است. مانفورت ایمیل‌هایی نیز از جورج پاپادوپولوس، دستیار وقت ترامپ دریافت کرده بود که اطلاع می‌داد روسیه اطلاعاتی تخریب کننده از هیلاری کلینتون در دست دارد. سرانجام اینکه هنگامی که پایگاه اینترنتی ویکی لیکس انتشار ایمیل‌هایی را آغاز کرد که هکرها از کمیته ملی حزب دموکرات دزدیده بودند، مانفورت رییس ستاد تبلیغاتی ترامپ بود. جامعه اطلاعاتی امریکا بعدها این هکرها را به روسیه وصل و «پرونده دخالت روسیه در انتخابات امریکا» را خلق کرد.

افشای بخش‌های پنهان مانده هر یک از این موارد می‌تواند پای دونالد ترامپ را به تحقیقات مولر باز کند. پیش‌بینی می‌شود اگر مانفورت در بازجویی‌ها اطلاعات ذی‌قیمتی را برملا کند، در نهایت مولر برگه احضاریه را به آدرس شماره 1600 خیابان پنسیلوانیا، محل سکونت و کار رییس‌جمهوری ایالات متحده در کاخ سفید ارسال کند. وکلای رییس‌جمهوری هشدار داده‌اند که چنین اقدامی، عبور از خط قرمز قلمداد می‌شود و به بحران قانون اساسی در کشور خواهد انجامید. برخی نیز گمانه‌زنی کرده‌اند که ترامپ سرانجام برای رهایی از خطر شهادت زیر قسم، در نهایت مولر را برکنار و ختم تحقیقات را اعلام کند؛ عملی که از سوی حتی نزدیک‌ترین متحدان رییس‌جمهوری در کنگره، انتحار سیاسی و حرکت داوطلبانه به سمت جاده استیضاح و برکناری توصیف شده است.

البته ترامپ از مدت‌ها پیش با تکیه بر اعتماد به نفس و اطمینان از شکست توطئه‌گران، آمادگی خود را برای شهادت زیر قسم اعلام کرده است. با این حال، دوستان و دشمنان ترامپ تقریبا هم عقیده هستند که رفتارهای هیجانی و غیرقابل کنترل رییس‌جمهوری، احتمال دروغگویی وی زیر سوگند را افزایش می‌دهد و سرانجام پای وی را به تحقیقات جنایی باز می‌کند. از این رو آنچه مانفورت در جریان همکاری «کامل، صادقانه و صریح» با دادستان‌های پرونده دخالت روسیه در انتخابات امریکا بر زبان خواهد آورد، اهمیت بسزایی بر سرنوشت چهل و پنجمین رییس‌جمهوری ایالات متحده امریکا و همچنین، آینده سیاسی این کشور برجای خواهد گذاشت. شاید از این رو بتوان گفت پل مانفورت پس از سال‌ها خدمت به دونالد ترامپ و کمک به وی برای رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری امریکا، اکنون به طعمه‌ای برای صید شکاری بزرگ در «بازی بزرگان» بدل شده است .

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس