محمود دولت آبادی

اگر مضمون سوی رئالیسم و سوسیالیسم بود، و تنها نثر رویه‌ای سنتی، آهنگین و شاعرانه داشت، می‌شد با تحلیل این شکاف به نتیجه‌ای رسید و او را رمان‌نویسی بزرگ خواند، اما مشکل این‌جاست که...

گروه فرهنگ و هنر مشرق: امروز، دهم مردادماه، زادروز نویسنده‌ی معاصر، محمود دولت‌آبادی است. به این مناسبت، یادداشتی می‌خوانیم از محمدقائم خانی. خانی در این یادداشت به استحقاق یا عدم استحقاق دولت‌آبادی برای دریافت جایزه‌ی نوبل پرداخته است:


چندسالی است در کشور، هنگام نزدیک‌شدن به زمان اهدای جایزۀ نوبل، زمزمه‌هایی در کشور به گوش می‌رسد و نام یکی از نویسندگان ایرانی به‌عنوان یک کاندیدای احتمالی مطرح می‌شود؛ محمود دولت‌آبادی. دولت‌آبادی از معدود نویسندگانی است که مخاطب خویش را تاحد خوبی در نسل‌های متفاوت، حفظ کرده و بین نخبگان و مخاطب عام، ارج و قرب یافته است. او اثری دارد به‌نام «کلیدر» که عدۀ قابل توجهی در ایران آن را شایستۀ دریافت نوبل ادبیات می‌دانند. او جزء نویسندگان چپ ایران است که در چهارچوب رئالیسم سوسیالیستی نوشته و آثار ماندگاری در این زمینه به یادگار گذاشته است. اما چه چیز می‌تواند او را شایستۀ دریافت نوبل ادبیات بکند؟ درخشانی کار او در کجاست؟

قدرت جادویی رمان‌های دولت‌آبادی در «زبان» سخته و رنگارنگ آن‌هاست. زبانی که به نهری زلال و شفاف ماند که از کوه‌های بلند شعر خراسان، سرچشمه گرفته و در دامنۀ ادبیات داستانی، روان است. تعبیرات تازه، تفسیرهای یکتا، ترکیبات بدیع، لغات بکر، لحن روستایی و اصالتی که در زبان خاص سبزواریان نهفته است، به نثر او قدرتی فوق روایت‌های عادی داستان‌های مدرن فارسی بخشیده و کام خوانندگان را به مضامین نو و ترکیب‌های تازه میهمان می‌کند. همین شیرینی و اصالت زبان اوست که باعث می‌شود مخاطب ایرانی، رمان‌هایش را دوست داشته باشد و از آنان استقبال کند. رنگی که نوشتۀ او از موسیقی و خیال‌انگیزی شعر دارد، هر صفحۀ مخاطب را بیش از صفحات پیش، به ژرفای متن کشانده و با عجایب بیشتری در زبان قدرت‌مند فارسی مواجه می‌کند. همین قدرت خارق‌العادۀ نثر اوست که دل‌های هواداران را مشتاق اهدای جایزۀ نوبل می‌کند و خیال برنشستن یک نویسندۀ ایرانی را بر چنین جایگاهی به ذهن ایشان می‌اندازد؛ اما مخاطبان به این مسأله، توجه نمی‌کنند که همین زبان، پاشنۀ آشیل رمان‌های او نیز هست.

دولت‌آبادی از روستا می‌نویسد. از سختی‌های زندگی در روستا. از رنجی که روستائیان در جدال با طبیعت می‌برند. از بلایی که مدرنیزاسیون بر سر زندگی ایشان آورده. از مرگی که سایه‌به‌سایه دنبال‌شان می‌کند. او سیاهی سخت زندگی بی‌نور روستاهای گذشته را روایت می‌کند، اما او چگونه سیاهی روستا را روایت می‌کند؟ او با زبان سخته و روان خویش به روایت سیاهی‌ها می‌پردازد. او با فارسیِ چون شکر، مدام از بدبختی و نومیدی و فلاکت می‌نویسد. او حرمان و یأس را در زرورق نثر آهنگین و پرتصویر خویش می‌پیچاند و به مخاطب تحویل می‌دهد. باز اگر او نویسنده‌ای با رویکرد پست‌مدرنیستی بود، می‌شد از این فاصله‌گذاری بین نثر و مضمون، استفاده‌ای در جهت نقیضه و طنز ببرد؛ اما او رئالیست است و می‌خواهد تنها و تنها از واقعیت بنویسد. واقعیت نزد او از هرگونه شادی، دل‌خوشی، موفقیت، کامیابی، رمانتیسیم و معرفت‌جویی خالی است؛ چه رسد به این‌که بخواهد روزنه‌ای برای شاعرانگی در زندگی باز کند. او دشمن شمارۀ یک شاعرانه‌دیدن زندگی است تا فریب این‌نوع نگاه را نخوریم و واقعیت سیاه زندگی را ببینیم. درحقیقت، مشکل دقیقاً همین‌جاست که او رمان‌هایش را با نثری شاعرانه می‌نویسد. دولت‌آبادی، در اوج شاعرانگی با شاعرانگی می‌ستیزد و حتی به حد روزنی هم به خیال و وهم شاعرانه در تصمیمات زندگی راه نمی‌دهد.

اگر مسأله همین‌جا فیصله پیدا می‌کرد، باز تعارض این‌قدر جدی نبود؛ ولی اشکال کار دولت‌آبادی به همین‌جا ختم نمی‌شود. مضمون داستان‌های او تنها با زبان اثرش در تضاد نیست. اگر مضمون سوی رئالیسم و سوسیالیسم بود، و تنها نثر رویه‌ای سنتی، آهنگین و شاعرانه داشت، می‌شد با تحلیل این شکاف به نتیجه‌ای رسید و او را رمان‌نویسی بزرگ خواند، اما مشکل این‌جاست که پیرنگ داستان‌های او هم با مضمون سوسیالیستی و سبک رئالیستی او هم‌خوانی ندارد. نظام علّی و معلولی در کارهای او، یک زنجیرۀ به‌هم‌پیوستۀ موجبیتی نیست که از نقطه‌ای خاص شروع بشود و به پایانی ویژه برسد؛ آن‌طور که رئالیسم و سوسیالیسم این‌گونه‌اند. سلسلۀ علت و معلول در کار او مدام می‌گسلد و با جهشی غریب، به منزل بعدی پرتاب می‌شود. دولت‌آبادی بارها و بارها چونان منجی بزرگ و افسانه‌ای قهرمان‌های هالیوود، دست شخصیت‌هایش را می‌گیرد و از مهلکۀ حوادث هولناک رمان، نجات‌شان می‌دهد. منتها نثر جذاب و گیرای او چنان رنگی به فضا می‌دهد که مخاطب، این گسست‌ها را احساس نمی‌کند و روایتی خطی در پندارش شکل می‌گیرد.

منتها اگر کسی حوادث رمان را پشت سر هم بنویسد و رابطۀ بین آن‌ها را مشخص کند، برای او معلوم خواهد شد که حفره‌های زیادی بین حوادث، قرار دارد و سلسلۀ علت‌ها و معلول‌ها زنجیره‌ای واحد را نمی‌سازند و عملاً پیرنگ رمان‌های رئالیستی با مضامین سوسیالیستی را تکه‌تکه می‌سازد. همین نقاط ضعف بنیادی است که به ما اجازه نمی‌دهد به این راحتی آثار دولت‌آبادی را جهانی بخوانیم و به جد، در انتظار جایزه‌ای چون نوبل بنشینیم. مگر این‌که در خیال ما، مضمون و نثر و پیرنگ و شخصیت، هیچ‌ربطی به هم نداشته باشند و صرف روانی کارها و شیرینی زبان، شایستگی دریافت جایزه‌ای جهانی را به رمانی ببخشد

*شهرستان ادب

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس