به گزارش مشرق، محسن مهدیان فعال رسانهای در یادداشتی نوشت:
ابتدا تصور می کردم ماجرای دستیگری یک خانم در شبکه های اجتماعی، موضوع بااهمیتی نیست و نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما مباحثی طی این یکی دو روز طرح شد که به نظر رسید حرف هائی باقی مانده است.
بیشتر بخوانید:
واکنشها به مستند پخششده از رقاصهای اینستاگرامی
ماجرا را یک بار مرور کنیم؛
یک دختر خانم در شبکه اینستاگرام ویدئوهائی منتشر می کند که بعد از مدتی مورد پیگیرد نهادهای امنیتی قرار می گیرد و در نهایت دستگیر می شود. مدت کوتاهی بعد از دستگیری نیز یک مستند از اعتراف دخترخانم در رسانه ملی منتشر می شود که مجموع این دو حادثه موجی از انتقادات ایجاد می کند. اما اینبار برخلاف موارد مشابه، این ماجرا سه دسته منتقد داشت؛ یکم جریان ضدانقلاب و دوم اقلیت اباحه گر و البته دسته سوم که بخش قابل اعتنایی از جامعه متدین بودند. از دو گروه اول عبور می کنیم، اما گروه سوم ۲ نکته قابل اعتنا دارند؛ اول اینکه در شرایطی که کشور درگیر موضوعات مهمتر اقتصادی است و مطالبه اول کشور مجازات و اعدام مفسدین اقتصادی است، چرا نظام باید خودش را درگیر مباحث دست چندم کند؛ و اما انتقاد دیگر آنها مربوط به پخش اعترافات این دختر خانم از رسانه ملی است.
در این رابطه ۳ نکته قابل اعتناست.
یکم. باید توجه داشت که شبکه های نوین اطلاعاتی جزئی از زندگی اجتماعی افراد است و مشمول مصونیت های حریم خصوصی نیست. شبکه های های اجتماعی نیز مثل کوچه و خیابان این شهرند. مردم حضور دارند و هرآنچه اثر اجتماعی داشته باشد مشمول قوانین اجتماعی کشورست. طبیعی است که فروش مواد مخدر از شبکه های اجتماعی تخلف است. ترویج فحشا و ابتذال در اینستاگرام مثل هنجارشکنی های اخلاقی در پارک و محله ماست. کدام آدم عاقل و معتقد به قانونی می پذیرد که یک نفر وسط شهر و در یکی از میادین محله، برهنه شود و آشکارا برقصد؟
حکم روشن است. دستگاه انتظامی واجب است که از حریم مومنانه شهر پاسداری کند. باید قانون را اجرا کند و اتفاقن انتقاد اصلی اینست که چرا اینقدر دیرهنگام ورود کرده است؟
دوم. یک نقد پوسیده و کلیشه ای وجود دارد که معتقد است وقتی گناهان بزرگتر وجود دارد نباید سراغ ایندست موضوعات کم اهمیت رفت. طبیعی است که این ادعا به غایت غیرمنطقی است. این افراد کافیست به یک سوال ساده پاسخ دهند؛ اگر خانه شما را خدای نکرده دزد بزند، حق داریم به عدلیه بگوئیم شما به کارهای مهمتر مثل مباره با اختلاس بپردازید و دزد خانه را رها کنید؟ پاسخ روشن است.
اما یک نکته باقی است که نباید فراموش شود. از عدالت مهمتر احساس عدالت است. عدلیه و نظمیه ما باید به نحوی عمل کند که مردم احساس بی عدالتی و تبعیض نداشته باشند. این موضوع همان توصیه اکیدی است که رهبری انقلاب در دیدار اخیر با دستگاه قضائی مطرح و به موضوع تبلیغات هنرمندانه از عملکرد دستگاه قضائی اشاره کردند. در شرایطی که کشور تشنه مبارزه با فساد اقتصادی است نباید به نحوی تبلیغات کرد که مردم احساس کنند عدلیه در شناخت اولویت ها دچار سردرگمی است. این حرف متفاوت از رها کردن متخلف در شبکه های اجتماعی است اما اکیدا بر مدیریت افکار عمومی در پی گیری پرونده های مهم و ضریب دادن به انها اشاره دارد. آقای دادستان محترم و مسئولین عزیز قضائی در این روزها که ذهن و دل مردم درگیر موضوعات اقتصادی است، باید در مساله اصلی بیشتر اظهار نظر کنند. اگر جامعه دچار این تلقی شده است که عدلیه بیش از آنکه به اقتصاد و معیشت مردم توجه کند به حجاب و کنسرت و فیلترینگ توجه کرده است، مقصر مسئولینند نه ادراک مردم. تبلیغات باید به نحوی باشد که مصرح فهم اولویت ها در دستگاه قضائی باشد.
سوم. اما درباره اعترافی که از رسانه ملی پخش شد، عمده انتقادات به حق است. ۳ دسته انتقاد جدی به این مستند وارد است. اول اینکه زمان پخش این برنامه منطقی نبود. در شرایطی که جامعه مترصد برخورد با مفسدین اقتصادی است انتشار چنین برنامه هائی همان ادرس غلط دادن است. گوئی قهریه نظام دچار گیجی در فهم اولویت های کشور است که البته چنین نیست.
دوم نوع مستند است که به شدت عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و برخلاف انتظار سازندگان برنامه، باعث می شود اصل خطای فرد در حاشیه قرار بگیرد. اعتراف گرفتن یک مرد در اتاق تاریک، از یک دختر کم سن و سال که اتفاقن در حال گریه است، آنهم سوالاتی از این دست که تیمی کار می کردید یا فردی، سخت برای مخاطب آزار دهنده است. واقعن چه ضرورتی داشت؟ چه آورده ای داشت جز اینکه مقصر را مظلوم جلوه دهد؟
اشکال سوم فهم ما از نوع مواجهه با موضوعات فرهنگی است. با مسائل فرهنگی نمی شود به روش و قاعده موضوعات سیاسی و امنیتی رفتار کرد. اساسن موضوعات فرهنگی جنسش اعتراف نیست. اعتراف به چه؟ موضوعاتی که امنیتی نیست، جنسش دست های پشت پرده و یا پروژه های پیچیده امنیتی نیست؛ عمدتن جهل است و نادانی. جهل را اعتراف نمی کنند، بلکه آگاهی می دهند.
بند سوم بسیار مهمتراست. ما دچار یک اشتباه راهبردی در مواجه با موضوعات فرهنگی هستیم. اول اینکه برای ما موضوعات فرهنگی در اولویت قرار ندارد و دوم اینکه وقتی هم سراغ مسائل فرهنگی می رویم به روش سیاسی و امنیتی ورود می کنیم. همین که مسئولین ما توئیتر را فیلتر می کنند اما نسبت به اینستاگرام بی اعتنا هستند یعنی تهدید هجمه های سبک زندگی را کم خطر تر از هجمه های سیاسی می دانند. غرض فیلتر کردن یا نکردن این و آن نیست؛ غرض نوع نگاه غلط ماست. این همان نگاه غلطی است که در دهه ۷۰ خطر ماهنامه ایران فردا را فراتر از آدینه و دنیای سخن می دانست. یکی را هر از گاهی برخورد می کردند و دیگری کاملن رها بود چون تهدید سیاسی محسوب نمی شد.
باید توجه داشت که اولن مساله اینستاگرام و تهدیدات امروزش، سبک زندگی جامعه ما را هدف گرفته است و نیازمند نظارت جدی تر است و دوم اینکه سبک برخورد با انها نیز به روش موضوعات سیاسی و امنیتی نیست و باید به روش خودش رفتار کرد؛ هرچند برخورد فرهنگی به معنی تسامح و تساهل با قانون شکن نیست.