بوسنی

چند سال است که توجه اهالی فرهنگی ایران به مسأله بوسنی دوباره جلب شده است. علت آن هم حضور جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگی در راهپیمایی موسوم به «مارش میرا» است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - چند سال است که توجه اهالی فرهنگی ایران به مسأله بوسنی دوباره جلب شده است. علت آن هم حضور جمعی از نویسندگان و اهالی فرهنگی در راهپیمایی موسوم به «مارش میرا» است که در نیمه تیرماه به مناسبت کشتار مردم مظلوم سربنیتسا در آن کشور برگزار می‌شود.

با این حال همچنان اطلاعات جدیدی از بوسنی در فضای فرهنگی کشور وجود نداشت و کمتر ایرانی می‌دانست که در بوسنی چه گذشته است و ما البته در زمان جنگ بوسنی برای این کشور چه کردیم. آخرین فیلمی که از طرف ایران درباره بوسنی تولید شد، فیلم خاکستر سبز ابراهیم‌حاتمی‌کیا بود و البته انتشار کتاب «ر» خاطرات رسول حیدری به عنوان نخستین شهید ایرانی در بوسنی این فضا را کمی تلطیف کرد اما امسال در نمایشگاه کتاب تهران اتفاق جالبی رخ داد. همزمان پنج کتاب درباره بوسنی آن هم از سوی کسانی که مستقیم یا غیرمستقیم در این فاجعه دخیل بودند منتشر شد.

«لبخند من، انتقام من است» نوشته «جوا آودیچ»، «کارت‌پستال‌هایی از گور» نوشته «امیر سولیاگیچ» و «خداحافظ سارایوو» نوشته «آتکا رید» از نشر کتابستان، «آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید» اثر نشر ستاک و کتاب «نبرد برای سارایوو» در نشر شهیدکاظمی پنج اثری بود که همزمان منتشر شد تا امسال در آستانه مارش میرا حضور ایرانی‌ها همراه با خاطراتی باشد که از سوی مردم بوسنی منتشر شده است.

در گزارش ذیل نگاهی خلاصه به این پنج کتاب خواهیم داشت:

«کارت‌پستال‌هایی از گور» 
روایت نخستین گزارش

امیر سولیاگیچ که اکنون استاد علوم سیاسی در سارایوو است، نخستین گزارش از محاصره را که توسط یک بوسنیایی به زبان انگلیسی نوشته شده، منتشر کرد. همین قدر که یک نفر شاهد این وقایع باشد کفایت می‌کند اما سولیاگیچ به زیبایی آنها را نوشته است.

داستان‌های او در مورد زندگی در محاصره روایت یک انسان خشمگین نیست که متأثر از خشم او نسبت به قرار گرفتنش در محاصره و بقایش باشد. درواقع، سولیاگیچ با مهارت رمانی را به رشته تحریر درآورده است. او در عین حال برای کسانی که علاقه‌مند هستند جزئیات جدی زیادی در مورد زندگی تحت محاصره بدانند واقعیت‌هایی را نقل کرده است که بدون شک در تاریخ‌هایی که هنوز نوشته می‌شوند، تکرار می‌شود.

هنگامی که محاصره آغاز شد، سولیاگیچ 17 سال داشت. او زبان انگلیسی را خودش آموخت و به عنوان مترجم در خدمت سازمان ملل متحد درآمد. سولیاگیچ می‌نویسد: «من زنده‌ام زیرا ژنرال ملادیچ (فرمانده صرب‌های بوسنی) در همان روز احساس خدایی می‌کرد. او قدرت مطلق برای تصمیم‌گیری در مورد زندگی و مرگ داشت. من عادت کرده بودم ماه‌ها خوابش را ببینم و خودم را برای مواجهه با او آماده کنم… زمانی که می‌خواستم به خودم توضیح دهم که چرا او مرا مستثنا کرده، احساس می‌کردم دیوانه شده‌ام، من هم می‌بایست برای او به اندازه دوستانم که توسط او اعدام و قتل‌عام شدند، ناچیز می‌نمودم. اما هرگز پاسخی پیدا نکردم. از بهار 1992 تا ژوئیه 1995، سربرنیتسا و مناطق اطراف آن توسط سربازان ژنرال ملادیچ محاصره شدند. این یک محاصره بی‌رحمانه بود و البته پایان آن بی‌رحمانه‌تر. در واقع، دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی سازمان ملل متحد در لاهه آن را نسل‌کشی نامیده است.»
داستان سولیاگیچ، به هیچ‌وجه یک داستان مظلوم‌نمایانه درباره قربانیانی نیست که توسط دنیای خارج به آنها خیانت شده است. او به ما یک داستان کامل تحویل می‌دهد، کامل‌ترین روایتی که کسی بتواند بدون اینکه گلوله‌ای در سرش جای گرفته باشد نقل کند.

«نبرد برای سارایوو»
 ماجراهای سخت یک محاصره 

 این کتاب خاطرات کریم لوچارویچ، فرمانده پلیس سارایوو از سال اول محاصره این شهر در جنگ بالکان است.
نبرد برای سارایوو از پرفروش‌ترین کتاب‌های موضوع جنگ بوسنی است و ماجراهای سخت‌ترین و پیچیده‌ترین سال محاصره پایتخت بوسنی را مرور می‌کند. این کتاب توسط آقای سعید عابدپور از زبان بوسنیایی ترجمه شده و آقای مهدی قزلی هم آن را بازنویسی کرده است.

یکی از تفاوت‌های اصلی این کتاب با کتاب‌های دیگر این حوزه نقل رشادت‌ها و مجاهدت‌های رزمندگان مسلمان و تأثیر آنها در تغییر روند جنگ بوسنی به نفع تمامیت ارضی بوسنی و هرزگوین است. بیشتر کتاب‌های مرتبط با جنگ بوسنی روایت ظلم‌هایی است که توسط چتنیک‌ها بر مسلمانان گذشته است.لوچارویچ علاوه بر نقل جنگ و گریزهای سال اول جنگ نگاهی تحلیلی و موشکافانه به اوضاع منطقه و اروپا و حتی تاریخ بالکان دارد و هویت مسلمانان این منطقه را در گذر زمان یادآوری می‌کند.

این کتاب خاطرات رزمندگانی را مرور می‌کند که با دست خالی در برابر نصف اروپا ایستادند و طولانی‌ترین محاصره نظامی تاریخ را با شکست مواجه کردند.
 کتاب «نبرد برای سارایوو» پیش از این به هفت زبان ترجمه شده بود و ترجمه فارسی هشتمین برگردان از این کتاب موفق است که توسط انتشارات شهید کاظمی قابل تهیه است.

«لبخند من انتقام من است»
 روایت دختر نه ساله از جنگ

در روزگاری نه‌چندان دور، در تابستان 1995 میلادی، بیش از هشت هزار بوسنیایی که در شهر سربرنیتسا و نواحی اطراف آن زندگی می‌کردند، در کمتر از 72 ساعت به دست نیروهای شبه‌نظامی صرب قتل‌عام شدند. سربرنیتسا در زمان وقوع قتل‌عام تحت کنترل و حمایت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل قرار داشت. اما نیروهای صرب در روز یازدهم جولای 1995 به یک‌باره وارد شهر می‌شوند، ظرف چند ساعت مردان را از زنان جدا و پس از قتل‌عام و اعدام‌های دسته‌جمعی آنها را در گورهای دسته‌جمعی دفن می‌کنند. 
داستان‌ها، ماجراها و روایاتی که از ماجرای قتل‌عام سربرنیتسا نقل می‌شوند، آن‌قدر دردناک، فجیع و وحشتناک هستند که حتی شنیدنشان هم خارج از توان هرکسی باشد. هنر «جِوا» در «لبخند من، انتقام من است» آن است که روایت دخترانه خود از فاجعه سربرنیتسا را به نحوی ارائه می‌دهد که خواننده ضمن درک این مقطع خاص از رویدادهای غم‌انگیز جنگ بوسنی، بتواند خواندن کتاب را به انتها برساند!

«جوا آودیچ» متولد 26 آگوست 1986 در «زلنی یادار» در نزدیکی سربرنیتساست. با شروع تهاجم صرب‌ها به بوسنی و هرزگوین و آغاز جنگ در این کشور خانم آودیچ به همراه خانواده خود مجبور به مهاجرت به شهر توزلا می‌شود که در آن زمان تحت کنترل نیروهای مسلمان بود. آودیچ در زمان سقوط سربرنیتسا تنها نه سال داشت. 
او اعتقاد دارد که برای همه کسانی که از مهلکه سربرنیتسا جان سالم به در برده است، تحمل سال‌های صلح به مراتب سخت‌تر از روزهای جنگ است چرا که آنها به آوارگانی در وطن خود تبدیل شده بودند.

«جوا آودیچ» تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی گرایش روزنامه‌نگاری در دانشگاه سارایوو به اتمام رساند و پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان خبرنگار در روزنامه پرتیراژ «دنونی آواز» در بوسنی و هرزگوین مشغول به کار شد. اما تأثیرات جنگ و نوع نگاه به مردم سربرنیتسا او را رها نکرد. همین مسأله باعث شد تا او به نگارش کتاب «لبخند من انتقام من است» روی بیاورد تا راوی تمامی سختی‌ها و مشقاتی باشد که تمام بازماندگان فاجعه سربرنیتسا به صورت روزانه پس از پایان جنگ با آنها روبه‌رو بوده‌اند.

«آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید» 
از زاویه نگاه جنایتکار

نشر ستاک اثر تازه اسلاونکا دراکولیچ را با عنوان «آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید» با ترجمه نازیلا محبی منتشر کرد.
دراکولیچ که در سال‌های اخیر از نویسندگان محبوب اروپای شرقی در ایران بوده است، پیش از این با آثاری چون «کافه اروپا»، «کومونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم»، «بالکان اکسپرس» و «گشتی در موزه کمونیسم» شناخته شده بود.

«آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید» را این نویسنده در سال ۲۰۰۴ تألیف کرده و نشر ستاک آن را با پرداخت حق کپی‌رایت در ایران ترجمه و منتشر کرده است.

نویسنده در این کتاب بر مبنای پژوهش و اسنادی که به دست آورده است به بررسی ابعاد جنایات فجیع رخ داده در کشور صربستان به ویژه در دوره زمامداری اسلوبودان میلوشویچ
 پرداخته است.

نویسنده کتاب در گفت‌وگو با «مهر» می‌گوید «آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید»، که در اصل حدود ۱۵ سال پیش چاپ شد این کتاب درباره محاکمات جنایتکاران جنگی، از جنگ در یوگسلاوی سابق بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ است. اما همیشه همه جا جنگ رخ می‌دهد. مثلاً در همسایگی شما. وضعیت اروپا هم جور نیست، اوکراین در گیر جنگ است. حق با شماست من به اتفاقاتی که در اطرافمان رخ می‌دهد اهمیت می‌دهم و می‌خواهم مردم از طریق مطالعه تجربیات سایرین از آنها مطلع شوند.
 من مدت زمانی را در دادگاه‌های جنایی بین‌المللی یوگسلاوی سابق در لاهه سپری کردم. 
ب

عد از نوشتن دو کتاب درباره رنج‌های قربانیان، می‌خواستم بدانم جنایتکاران چه جور آدم‌هایی هستند. نتیجه گرفتم آن‌ها مثل من و شما انسان‌هایی عادی هستند و در بسیاری از موارد این موقعیت‌ها هستند که اقدامات و انتخاب‌های ما را تعیین می‌کنند. 
در حین تحقیق برای این کتاب چیزهای زیادی درباره ذات بشر یادگرفتم و امیدوارم خوانندگان کتاب من هم یاد بگیرند.

«خداحافظ سارایوو» 
لمس جنگ از نزدیک

«خداحافظ سارایوو» روایتی تکان‌دهنده و جذاب از شجاعت، امید و مهربانی باورنکردنی انسان‌ها در میانه خونین‌ترین جنگ اروپا پس از جنگ جهانی دوم است.
«هانا دوازده سال داشت که آتکای 21 ساله، او و خواهر دیگرشان، نادیای 14 ساله، را سوار اتوبوس مخصوص پناهندگان کرد که زنان و بچه‌ها را از شهر جنگ زده خارج می‌کرد. آتکا در شهر ماند تا مراقب پنج خواهر و برادر دیگرش باشد؛ آنها تصور می‌کردند جنگ چند هفته بیشتر دوام نخواهد آورد اما...»

مریم برادران درباره این کتاب می‌نویسد: خداحافظ سارایوو کتابی است درباره محاصره شهر زیبای سارایوو، پایتخت بوسنی‌و هرزگوین که به همین دلیل کتاب منحصر به فردی است. چون اغلب کتاب‌های چاپ و ترجمه شده جنگ بوسنی و هرزگوین به تجاوزها می‌پردازند اما این کتاب به محاصره‌ای اشاره دارد که از ۱۹۹۲ با اعلام استقلال بوسنی از یوگسلاوی شروع می‌شود و تا سه سال ادامه می‌یابد، چون استقلال مسلمانان در دل اروپا به مذاق صرب‌هایی که در رؤیای صربستان بزرگ هستند، خوش نمی‌آید.
کتاب خاطره‌های انسانی است که از زبان دو خواهر «آتکا» و «هانا» روایت می‌شود؛ آتکا دختر بزرگ خانواده‌ای است که از ۱۰ خواهر و برادر دیگرش بزرگتر است و ۲۱ سال دارد. مادر خانواده به خاطر فعالیت‌های بشردوستانه عضو سازمان «مادران برای صلح» است و قبل از محاصره به وین رفته است و با تلاش بعد از مدت‌ها به سارایوو برمی‌گردد و در هرحال در سارایوو باشد یا بیرون از آن، بیشتر به فعالیت‌های اجتماعی‌اش مشغول است. پدر خانواده مرد  ایده‌آلیستی است که با نامه‌هایش سعی دارد جهان را بیدار کند و امیدوار است کمک‌ها را به سمت بوسنی بکشاند و به قول خودش اعلام کند «روح این شهر هنوز نمرده است.» 

تصویرهای واقعی تلخ در این خاطره‌ها زیادند؛ مغازه‌های تعطیل و غارت شده، بازار سیاه، گرسنگی، صدای خمپاره‌ای که کم کم عادی می‌شود، گورستان‌های پر شده و دفن کشتگان در پارک‌ها و زمین‌های فوتبالی است که روزی محل شادی مردم بوده است و مرد گورکنی که قبلاً بیلش را دوست داشت و حالا تفنگش را نه! بیماری و نبود دارو که با وجود مجروحان جنگ ناچیز به چشم می‌آید، نبود آب و دبه‌هایی که باید با گذشتن از مسیری خطرناک زیر نگاه تک تیراندازها پر شوند. و این تک تیراندازها یکی از قسی‌القلب‌ترین‌ها هستند؛ به هیچ چیز رحم نمی‌کنند، نه زن و کودک، نه به عزادارانی که سرخاک عزیزانشان هستند، نه اتوبوس حامل پناهندگان.

«خداحافظ سارایوو» در کمال صداقت، تصویری از مردمی دوست‌داشتنی می‌سازد که خواننده می‌تواند به خوبی اجزای فرهنگی مردم آن کشور را بشناسد؛ روابط، عقاید، خوراک و هر چیزی که نشانی از فرهنگ دارد.

*صبح نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۷/۰۴/۰۴
    0 0
    پس از سقوط و اشغال شهر سربنیتسا، مرحوم علی عزت بگوویچ خواستار سازماندهی مقاومت در شهر گوراژده گردید که این شهر به شدت در برابر تهاجم ارتش صرب های بوسنی و ارتش خلق یوگسلاوی مقاومت کرد. اگر فرماندهان نیروهای ارتش بوسنی و شبه نظامیان مسلمان در سربنیستا گول هلندی ها و اروپایی را نمی خوردند این شهر نیز سقوط نمی کرد. بوسنیاک ها هیچ وقت خیانت های اروپایی ها را فراموش نمی کنند. ولی ساختار بوسنی به گونه ای است که این کشور عملا به سه بخش صرب کروات و بوسنیاک تقسیم شده است و نیروهای نظامی ناتو به فرماندهی امریکایی ها حافظ این تقسیم هستند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس