احسان محمدی - نویسنده جنگی که بود

احسان محمدی، نویسنده کتاب «جنگ بود» با اشاره به اینکه کودکان بزرگترین قربانیان جنگ هستند، گفت: در جنگ بیشتر از زنده‌ها، زندگی کشته می‌شود و بیشتر از کودکان، کودکی. این را خودم تجربه کردم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - «جنگ بود» رمانی براساس خاطرات واقعی احسان محمدی است که در دوران کودکی خود در روستای مرزی «کاور توه طاق» جنگ را از نزدیک تجربه و به نوعی آن‌را زندگی کرده است. احسان محمدی تلاش کرده خاطرات واقعی خود را با یک روایت داستانی جذاب، برای مخاطب خواندنی‌تر کند. درباره این داستان با او به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه می‌آید.


چه شد که تصمیم به نوشتن کتاب خاطرات خود از روزهای جنگ گرفتید؟

کتاب را با مشورت ناشر به‌صورت رمان - خاطره نوشتم. کتاب، داستان زندگی خودم تا سن 9 سالگی است و تمام نام‌ها و شخصیت‌های آن واقعی هستند.

بیشتر کتاب‌هایی که درباره جنگ نوشته شده، خاطرات فرماندهان، سربازان و دیگر افرادی است که در جنگ حضور داشته یا با آن درگیر بودند. کتاب‌های کمی وجود دارد که درباره کودکان قربانی جنگ حرف زده باشد. جنگ‌ها را بزرگترها شروع می‌کنند، ولی بیشترین آسیب به بچه‌ها می‌رسد.

در جنگ بیشتر از زنده‌ها، زندگی کشته می‌شود و بیشتر از کودکان، کودکی. این را خودم تجربه کردم. کودکی من و دیگر بچه‌های روستای مرزی «کاور توه طاق» با ترس مرگ سپری شد. برای بچه‌ها ارتفاعات بزرگتر، فاصله‌ها بیشتر و صداها بلندتر و اغراق‌شده به‌نظر می‌رسد. در آن فضا شب‌ها را با ترس گوش‌برها به خواب می‌رفتیم. هنوز هم بعد از سال‌ها، خواب جنگ را می‌بینم. وقتی بزرگتر شدم و امروز که در جغرافیای امنی زندگی می‌کنم،‌ به این فکر می‌کنم که چرا هیچکس حرف آن بچه‌ها و مردم مرزنشین را نشنید. چرا هیچکس نفهمید روح بچه‌ها زخمی شده است. در تمام دنیا، بچه‌ها بزرگترین قربانیان جنگ هستند، چون با این درد بزرگ می‌شوند. یک روز با یکی از بچه‌های جنگ صحبت می‌کردم که می‌گفت فکر نمی‌کردم نسل شما هم خاطره‌ای از جنگ داشته باشند.
 


حس و حالتان هنگام نوشتن این اثر چگونه بود؟ یک بزرگسال که می‌خواهد درباره کودکی بنویسد یا خود را همان کودک 9 ساله می‌دیدید؟

روستای کوچک ما در مرز ایران و عراق و در فاصله شهرهای مهران و دهلران واقع شده و هنوز خانواده‌ام آنجا زندگی می‌کنند. من امروز مجری تلویزیون، روزنامه‌نگار و مدرس دانشگاه هستم، ولی وقتی می‌خواستم کتاب را بنویسم، سعی کردم به آن کودک 9 ساله وفادار باشم. هرجا لازم بود ذوق کردم و حتی در آن کوچه‌ها و مدرسه و فضا قدم زدم. هرآنچه از آن روزها از خودم و بچه‌های روستا به خاطر داشتم، نوشتم. نوشته‌های کتاب «جنگ بود»، مشاهدات من از چشم یک کودک 9 ساله است. این کتاب، روایت آدم‌ها و جنگ، از دست دادن‌ها، آخرین حمله صدام و تخلیه کامل روستا است. سعی کردم به‌گونه‌ای وقایع را بازگویی کنم که خواننده بتواند خود را در آن فضا حس کند.
 
سه معلم شهرستانی با شجاعت و فداکاری حاضر شده بودند در آن شرایط برای علم‌آموزی در کنار ما باشند. البته در زمان حمله آخر عراق چون در تیر یا مرداد بود، معلم‌ها به دلیل تعطیلات تابستانی در روستا نبودند. بعد از سال‌ها به دیدن آقای زحمت‌کش، معلم مهربان و دوست‌داشتنی شمالی‌مان رفتم. پس از چاپ کتاب، از آن سه معلم فداکار نیز قدردانی شد. این اثر در 15 بخش برش‌هایی از جنگ را در کنار هم چیده و به نوعی ادای دین به خانواده، دوستان، اهالی روستا و تمام آدم‌هایی است که در زمان جنگ در کنار ما بودند. 
 


تالیف تا چاپ کتاب چقدر زمان برد؟

در زمان 5 ماه نگارش کتاب، آخرشب‌ها در خلوت خودم به موسیقی کردی که یادآور خاطرات آن روزگار بود گوش می‌دادم تا در خیالم به دوران کودکی و آن فضا برگردم. پس از پایان نگارش مطالب، چون همه چیز مستند و کاملا واقعی بود، کتاب را برای ویرایش، تایید صحت نقل‌ها و جلوگیری از بروز خطا، برای پدرم فرستادم تا آن را ببیند. جدا از بحث صحت مطالب، اَبَرمَرد زندگی هر انسانی پدرش است و به این جهت هم نظر پدر برایم بسیار مهم بود. حتی بسیاری از جزئیات را دوباره با مادرم مرور کردم. دوست داشتم نام کتاب را «هیچ کس از جنگ لذت نمی‌برد» بگذارم، ولی براساس کلمه‌ای که مادرم بعد از گذشت سال‌ها هنوز تکرار می‌کند، نام «جنگ بود» را برای آن برگزیدم.
 
برای چاپ کتاب، ناشری را نمی‌شناختم تا اینکه یکی از دوستانم گفت ناشری را می‌شناسم که به این موضوع علاقه‌مند است. کتاب را برای نشر«کتاب آمه» فرستادم. آقای آموزگار به محض خواندن کتاب، خواست من را ببیند و بسیار علاقه‌مند و کنجکاو درباره اتفاقات و جزئیات آن می‌پرسید. کتاب نخستین‌بار اردیبهشت 1394 به چاپ رسید و پس از انتشار تصمیم گرفتم به‌عنوان نخستین کتاب منطقه خودمان، رونمایی را در شهرستان انجام دهم که به دلایلی اجازه این کار به من داده نشد و این موضوع بسیار مرا ناراحت کرد و روی دلم سنگینی کرد. بالاخره با حضور شخصیت‌های فرهیخته، کتاب را در تهران رونمایی کردیم و بسیار مورد تحسین و استقبال قرار گرفت. تاکنون نیز پیشنهادهایی برای تبدیل آن به فیلمنامه به ناشر ارائه شده است.
 
حرف پایانی...

شاید بتوان گفت که کتاب من به نوعی ضدجنگ است. جنگ نهایت خشونت بشر، علیه بشر است، پس چرا باید آن‌را تحسین کنیم. در این کتاب، بچه‌ها از جنگ می‌ترسند. شاید یک کودک از شنیدن مارش نظامی لذت ببرد، ولی وقتی کشته شدن عزیزانش را جلوی چشمانش ببیند، هیچ چیز جنگ برایش لذت‌بخش نخواهد بود.
 
اینگونه کتاب‌ها به خاطر بچه‌هایی که جنگ را حس یا تجربه کردند و کسی آن‌ها را ندید و جدی نگرفت، باید دیده و تحسین شوند.

چاپ دوم کتاب «جنگ بود» نوشته احسان محمدی در ۱۶۰ صفحه با شمارگان یک‌هزار نسخه به بهای 16 هزار تومان از سوی نشر کتاب آمه راهی بازار نشر شده است.
 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «پوتین‌ها آنقدر بزرگ و سنگین بودند که پا به پایم نمی‌آمدند، می‌دویدم‏ اما توی گل فرو می‌رفتم و زمین می‌خوردم و عراقی‌ها نزدیک‌تر می‌شدند. یکی از پوتین‌هایم از پایم درآمد و بندهای سیاه لنگه دیگر دور پایم پیچیده بود می‌دویدم و پوتین را روی زمین می‌کشیدم. کف پاهایم زخمی شده بود لبه تیز سنگی مثل چاقو لای دو انگشت پایم را قاچ داد لیزی و داغی خون تازه را لای انگشت‌های پایم حس می‌کردم اما باید فرار می‌کردم. عراقی‌ها سریع‌تر از من می‌دویدند و نزدیک می‌شدند. قلبم مثل پرنده‌ای که از قفسش بزرگ‌تر باشد داشت از سینه‌ام بیرون می‌زد...».

*ایبنا

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس