سرویس جهان مشرق - روز شنبه (۲۱ مرداد ۹۶) عدهای از نژادپرستان و ناسیونالیستهای معتقد به برتری نژادی سفیدپوستان در شهر شارلوتسویل ایالت ویرجینیای آمریکا به قصد درگیری، با در دست داشتن سلاحهای سرد و گرم و به بهانه تصمیم مقامات این شهر در برداشتن مجسمه «رابرت ادوارد لی» از سرشناسترین فرماندهان اتحادیه در جنگ داخلی آمریکا و از مدافعان سرسخت بردهداری، در قالب گردهمایی موسوم به «جناح راست را متحد کنید» به خیابان آمدند. در سوی دیگر، هزاران نفر از مخالفان نژادپرستی برای جلوگیری از گردهمایی نژادپرستان، مقابل آنها ایستادند و این برخورد تبدیل به زنجیرهای از درگیریهای خشونتآمیز شد.

توضیحات کلی درباره آنچه در شارلوتسویل اتفاق افتاد
در این میان، یکی از نژادپرستان به نام «جیمز الکس فیلدز» با خودروی خود مخالفان گردهمایی را زیر گرفت که در نتیجه آن یک زن ۳۲ ساله به نام «هدر هیر» جان خود را از دست داد و دهها نفر دیگر زخمی شدند. واکنش دیرهنگام و تأملبرانگیز کاخ سفید به این وقایع نیز موجب شد تا اعتراضات به معضل نژادپرستی در آمریکا و تأثیر ریاستجمهوری ترامپ بر ظهور علنی این پدیده طی روزهای آینده نیز ادامه پیدا کند و بعضاً معترضان ترامپ را نماینده نژادپرستان توصیف کنند. ترامپ پس از دو روز تأخیر، در واکنش به رخدادهای شارلوتسویل «هر دو طرف» را متهم به خشونت و محکوم کرد.
خبرنگار سرویس جهان مشرق برای بررسی ابعاد حوادث شارلوتسویل با «فیل ویلیتو» سردبیر نشریه «ویرجینیا دیفندر» و عضو هیأت مدیره «ائتلاف متحد ملی ضدجنگ» گفتوگو کرده است. آنچه در ادامه میآید متن کامل مصاحبه مشرق با ویلیتو است. همچنین گزارش و تحلیل حوادث شارلوتسویل و پیشزمینه و پیامدهای آن به قلم فیل ویلیتو را میتوانید از اولین منبع پای همین گزارش بخوانید[۱]. مشرق پیشتر نیز مصاحبه دیگری را با فیل ویلیتو (از اینجا بخوانید) و گزارشی مفصل را درباره معضل نژادپرستی در شهر «ریچموند» ایالت ویرجینیا (از اینجا بخوانید) منتشر کرده است.
گردهمایی روز شنبه توسط سفیدپوستان نژادپرست در اعتراض به تصمیم مقامات شهر شارلوتسویل مبنی بر برداشتن مجسمه ژنرال «رابرت لی» طرحریزی و اجرا شد. لطفاً توضیح بدهید که «رابرت لی» چه کسی بود.
رابرت لی فرمانده «ارتش ایالات مؤتلفه[۲]» یا دستکم فرمانده بهاصطلاح «ارتش ویرجینیای شمالی[۳]» بود، جایی که بیشترین تعداد نبردها طی جنگ داخلی آمریکا در آن اتفاق افتاد. رابرت لی از یک طرف خودش برده داشت و از طرف دیگر، طرفدارانش او را فردی متشخص، بصیر و شجاع میدانند و از این جهت به او احترام میگذارند که میخواهند آرمانهایی را که او برای آنها میجنگید توجیه یا برای آن آرمانها اعتبار دست و پا کنند. به عنوان مثال، برخی از حامیانش میگویند او مخالف بردهداری بود و فقط برای دفاع از خانهاش یعنی ویرجینیا میجنگید. در حالی که اینها صحت ندارد. وی مالک بیش از ۷۰ انسان به عنوان برده بود[۴].
بعد از جنگ داخلی آمریکا، رهبران ایالتهای جنوبی تلاش کردند تا به نوعی تاریخ را بازنویسی و وانمود کنند که این جنگ هیچ ارتباطی به بردهداری نداشته و صرفاً میان «اتحادیه» و ایالتهایی بوده که میخواستهاند مستقل باشند و مجبور شدهاند برای آزادی بجنگند، در حالی که تنها «آزادی» مدنظر آنها، آزادی در بردهداری و مالکیت بر سایر انسانها بود. به این ترتیب، موضوع صرفاً درباره یک مجسمه نیست[۵]، بلکه درباره واقعیتهای تاریخ آمریکاست؛ اینکه آیا این کشور، کشور آزادی، عدالت و دموکراسی است یا کشوری که بر اساس بردهداری تأسیس شده است.
چرا برداشتن مجسمه رابرت لی انگیزه برگزاری گردهمایی نژادپرستان شد؟
ما در آمریکا همیشه گروههای نژادپرست را داشتهایم که بسیار شبیه به نازیهای آلمان هستند؛ البته این گروهها کوچک و ضعیف هستند، اما ترامپ که ایدئولوژیای بسیار شبیه به سفیدپوستان نژادپرست دارد، با روی کار آمدن خود این نژادپرستی بیمارگونه گروههای جناح راستی را عادی جلوه داده و این امکان را برای نژادپرستان فراهم کرده تا ظهور پیدا کنند و تبدیل به بخشی از فضای سیاسی آمریکا شوند؛ بخشی که به اندازه دموکراتها یا جمهوریخواهان عادی هستند. این کار یعنی عادیسازی فاشیسم به عنوان نوعی گفتمان سیاسی.

یکی از نکاتی که درباره گردهمایی روز شنبه[۶] باید بدانید این است که این گردهمایی فقط ۳ دقیقه طول کشید. فاشیستها حدود ۵۰۰ نفر بودند، اما هزاران نفر برای مخالفت با آنها به خیابان آمدند و توانستند پلیس را مجاب کنند تا از ادامه گردهمایی نژادپرستان جلوگیری نماید. البته اتفاقاتی که افتاد تجربه بسیار تلخی برای ایالت ویرجینیا بود و ما یک خانم جوان و بینظیر را از دست دادیم[۷]؛ اما پیامد این اتفاقات[۸]، تضعیف چشمگیر جنبش فاشیسم بود. شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد این جنبش الآن حالت تدافعی گرفته است و بنابراین مرگ «هدر هیر[۹]» بینتیجه هم نبوده است. این مرگ، در کنار ماهیت گردهمایی فاشیستها، هویت واقعی این افراد را به نمایش گذاشت. از این منظر میتوان آنچه را روز شنبه و پس از آن اتفاق افتاد، یک پیروزی تلقی کرد.
روز شنبه، وقتی این فاشیستها شروع به جمع شدن دور هم کردند، همه دیدند که اینها دانشجوهای پیراهنپوش [و مردم متشخص] نیستند، چون مانند نیروهای شبهنظامی به خیابان آمده بودند؛ کلاهخود، سپر، جلیقه ضدگلوله و پوتین جنگی پوشیده بودند و باتوم، چاقو، گاز اشکآور و برخی اسلحه همراه داشتند. انگار نازیها حمله کرده بودند؛ اتفاقاً برخی از این افراد هم خودشان را نازی توصیف میکنند. وقتی یکی از آنها با خودرویش مخالفان را زیر گرفت[۱۰]، مردم فهمیدند که این پدیده چه اندازه خطرناک است. این در حالی بود که ترامپ دو روز تمام طول کشید تا به این حادثه واکنش نشان بدهد[۱۱]. بعد از دو روز هم گفت خشونت زیادی از سوی «همه طرفها» رخ داد. این یعنی از نظر ترامپ مردمی که به خیابانها رفته بودند تا به نازیها اعتراض کنند هم خودشان شبیه نازیها هستند.
نکته دیگری که مردم باید بدانند این است که هدر هیر وقتی کشته شد فقط در حال اعتراض به نازیها نبود؛ وقتی گردهمایی تعطیل شد، شایعه شد که نازیها میخواهند وارد یک محله سیاهپوست شوند. مخالفان گردهمایی که اکثر آنها هم سفیدپوست بودند در مسیر حرکت نازیها تجمع کردند تا جلوی آنها را بگیرند. مخالفان در حقیقت داشتند از سیاهپوستان دفاع میکردند. هدر هیر در همین وضعیت کشته شد؛ در حال دفاع از سیاهپوستان.
ما تقریباً دو دقیقه بعد از حادثه خودرو به محل رسیدیم. آنجا یک عده داشتند کمکهای اولیه به برخی از آسیبدیدگان ارائه میکردند، اما هیچ پلیسی در آنجا حضور نداشت. نیروهای پلیس فقط در پارکی حضور داشتند که نژادپرستان در آن تجمع کرده بودند. در آنجا هم پلیس تصمیم گرفته بود تا جلوی هیچیک از درگیریها را نگیرد. این تصمیم را کاملاً آگاهانه گرفته بودند و خودشان هم به این مسئله اذعان میکنند. به این ترتیب بخشی از مسئولیت مرگ هیر به عهده پلیس است. ضمناً این اتفاق نشان میدهد که ما نمیتوانیم روی پلیس حساب باز کنیم. ما با یک جنبش نژادپرست و خشن مواجه هستیم و پلیس هم مقابل این جنبش هیچ دفاعی از شهروندان نمیکند. در نتیجه، ما مردم خودمان باید از خودمان دفاع کنیم.
مخالفان برداشتن مجسمه رابرت لی معتقدند که مسئله را باید با اضافه کردن توضیحات درباره شخصیت «لی» زیر مجسمه او حل کرد تا به این ترتیب مردم هم از تاریخ کشورشان باخبر شوند. آیا این مسئله به این روش قابلحل نیست؟ چرا عدهای میخواهند مجسمهها سر جایشان بمانند؟
ما در شهر ریچموند زندگی میکنیم و این شهر، پایتخت اتحادیه بوده است. ریچموند بیش از هر شهر دیگری در آمریکا مجسمه شخصیتهای اتحادیه را در خود جای داده است و ما هم با مسئلهای نظیر آنچه در شارلوتسویل رخ داد مواجه هستیم. شهردار ریچموند هم نمیخواهد مجسمهها را بردارد، بلکه میگوید باید صرفاً یک تابلو کنار آنها زد و در آن شخصیت واقعی صاحب مجسمه را توصیف کرد.
دلیل اینکه برخی افراد مخالف برداشته شدن این مجسمهها هستند، صرفاً «ترس» است؛ ترس از مخالفان. اگر مجسمه رابرت لی در «موزه» بود و آنجا اطلاعاتی درباره اینکه او چه کسی بوده و چگونه از بردهداری دفاع کرده، آنوقت میشد اهداف آموزشی برای آن متصور بود، اما وقتی یک مجسمه ۲۰ متری از او را میسازید و آن را در شهر میگذارید، هدف شما به وضوح، احترام و افتخار به اوست. این کار به معنای یادآوری تاریخ نیست، بلکه به معنای احترام به این فرد و آرمانی است که او نماینده آن است. همین مسئله است که از دید سیاهپوستان اینقدر توهینآمیز است.

اهمیت موضوع مجسمهها به دلیل نمادین بودن آنهاست. اولین باری که من به ایران آمدم، در تهران از دو جای مهم دیدن کردم. اول، خانه آیتالله خمینی بود که فقط دو اتاق داشت؛ یکی از آنها هم جایی بود که او سخنرانی میکرد و درس میداد. دوم، یکی از قصرهای متعدد شاه بود که فوقالعاده مجلل بود. در این قصر یکی از مجسمههای شاه قرار داشت که از بالای زانو شکسته و قطع شده بود. من آنجا از راهنما پرسیدم «چه اتفاقی برای این مجسمه افتاده است.» او گفت «مردم در جریان انقلاب این مجسمه را سرنگون کردند»؛ چون طبیعتاً وقتی مردم نمیخواهند به کسی افتخار کنند، چنین بلایی بر سر مجسمهاش میآورند. پرسیدم «چرا مردم قصر را خراب نکردند؟» گفت «خب، قصر که کاری نکرده بود. ما میخواهیم مردم بدانند که این فرد [شاه] چگونه زندگی میکرد و چه پولهایی برای عیاشی خودش خرج میکرد. [قصر جنبه آموزش تاریخی دارد،] اما مجسمه نشانه احترام بود.» من از آن موقع دارم فکر میکنم خوب است ما هم مجسمه رابرت لی را از زانو به بالا قطع کنیم.
در آمریکا هیچکس درباره سرنگون کردن مصدق حرف نمیزند؛ هیچکس موضوع شلیک موشک به هواپیمای مسافربری ایران را مطرح نمیکند؛ هیچکس درباره نقش سیا و «کرمیت روزولت[۱۲]» [کارمند سیا و مدیر «عملیات آژاکس» یا همان کودتای ۲۸ مرداد[۱۳]] در [مقابله با] انقلاب ایران روشنگری نمیکند؛ فقط درباره دانشجویانی صحبت میکنند که کارمندان سفارت آمریکا را گروگان گرفتند. بنابراین مردم تنها همین «تاریخ» را میدانند. در مورد تاریخ جنگ داخلی آمریکا هم همینگونه است. ما هم داریم برای «تاریخ» میجنگیم.
گردهمایی نژادپرستان را فردی به نام «جیسون کسلر» برنامهریزی کرد و افرادی مانند «ریچارد اسپنسر» در آن شرکت کردند. گاهی میتوان ماهیت جنبشها را از روی افرادی شناخت که پشت آنها هستند. لطفاً توضیح بدهید کسلر و اسپنسر چگونه افرادی هستند.
جیسون کسلر[۱۴] ساکن شارلوتسویل و فارغالتحصیل دانشگاه این شهر [دانشگاه ویرجینیا] است. او یک سایت اینترنتی دارد و در آن عقاید نژادپرستانه خود را تبلیغ میکند. وی گردهمایی روز شنبه را در اعتراض به طرح برداشتن مجسمه رابرت لی برنامهریزی کرد. کسلر عقاید نژادپرستانه دارد و سفیدپوستان را نژاد برتر میداند. وی معتقد است که سیاهپوستان در آمریکا تحت تهدید هستند و باید از خود و تاریخشان دفاع کنند. از نظر او رابرت لی بخشی از تاریخ سفیدپوستان است و اگر مجسمه او را بردارند ممکن است نسل سفیدپوستان منقرض شود! بیچاره سفیدپوستها! چه زندگی سختی دارند! کنترل همه کمپانیهای سرمایهدار و ارتش کشور به دست آنهاست؛ نیروی هوایی، زمینی، دریایی و سلاح اتمی دارند، اما باز هم احساس میکنند تحت تهدید هستند.
وقتی کسلر گردهمایی روز شنبه را ترتیب داد، سازمانهای دیگری که عقاید مشابه او و در عین حال، پیروان بیشتری از او داشتند، گروههایی مانند «کوکلاکسکلان[۱۵]»، «سوسیالیستهای ناسیونالیست[۱۶]» که در حقیقت نازی هستند، و «آمریکای پیشرو[۱۷]»، به این نتیجه رسیدند که فرصت مناسبی پیدا کردهاند و بنابراین تصمیم گرفتند در این مراسم شرکت کنند. این گروهها معمولاً گروههای کوچکی هستند که البته معمولاً نوعی شاخه شبهنظامی متشکل از جوانان آماده جنگ هم پیدا میکنند. ریچارد اسپنسر یکی از همین افراد است که عضو سازمان بزرگتر و پرطرفدارتری نسبت به کسلر است.
روز شنبه همین گروهها گرد هم آمدند و تبدیل به قدرت بزرگی شدند. با این حال، در سوی دیگر، مخالفان گردهمایی هم (که اتفاقاً بسیاری از آنها نیز سفیدپوست، اما از نژادپرستی متنفر بودند) خود را آماده کرده بودند و آنها هم با کلاهخود و سپر به خیابان آمدند. به نظر من نازیها از دیدن این صحنه بسیار شوکه شدند و در مقابل قدرت بزرگتر مخالفان نتوانستند کاری کنند. جالب اینکه جیسون کسلر قرار بود سخنران اصلی گردهمایی باشد، اما اصلاً نتوانست سخنرانی کند.
گردهمایی واقعاً همان سه دقیقه طول کشید و بعد از شروع درگیریها، فرماندار «وضعیت اضطراری» اعلام کرد، اگرچه این وضعیت اضطراری عملاً معنای خاصی نداشت و پلیس دست روی دست گذاشت و فقط تماشا کردند که چگونه مردم با باتوم به سر و کله یکدیگر میکوبند و در چشم همدیگر اسپری اشکآور میپاشند.

شما درباره وضعیت اضطراری صحبت کردید. موارد دیگری هم در آمریکا طی سالهای اخیر وجود داشت که در آنها وضعیت اضطراری اعلام شد و پلیس اتفاقاً دست روی نگذاشت بلکه با مردم درگیر شد. از جمله این موارد، اعتراضات به خشونت پلیس علیه سیاهپوستان در ایالت فلوریدا و بعدها در شهر فرگوسن ایالت میسوری بود. آیا اینگونه تنشهای نژادپرستانه در آمریکا اتفاقات جدا از یکدیگر هستند یا نهایتاً منجر به تحولی بزرگتر خواهند شد؟
یکی از شعارهای معترضان در شارلوتسویل که برای مقابله با فاشیستها به خیابان آمده بودند، «جان سیاهپوستان مهم است» بود؛ شعاری که در واقع از اعتراضات فرگوسن به بعد روی زبانها افتاد. جالب است که یک طرف سفیدپوستان فریاد میزنند «قدرت سفیدپوستان» و طرف دیگر سفیدپوستان فریاد میزنند «جان سیاهپوستان مهم است.» با این حال، متأسفانه جنبش ترقیطلب در آمریکا، خیلی سازماندهیشده نیست. سازمانهای عضو این جنبش کوچک هستند. وقتی اتفاقاتی مانند فرگوسن یا شارلوتسویل رخ میدهد، مردم صرفاً به صورت خودجوش به خیابانها میآیند و عقاید خود را فریاد میزنند. وقتی هم این حوادث تمام میشود، مردم به خانههایشان میروند و زندگی عادی خودشان را ادامه میدهند.
بنابراین دستکم برخی از این گروهها باید منسجم شوند، فعالیتهای ادامهدار داشته باشند و از اتفاقات گذشته درسهای عملی بگیرند، چون این اتفاقات دوباره تکرار خواهند شد. این کاری است که ما داریم تلاش میکنیم انجام بدهیم. ما گزارشی درباره شارلوتسویل نوشتیم و تلاش کردیم توضیح بدهیم چرا این اتفاق افتاد، درسهایی که باید از آن بگیریم چیست، و الآن چه باید بکنیم. ما الآن در ریچموند تلاش میکنیم تا ائتلافی از سازمانهای همفکر با خود را تشکیل دهیم تا نه تنها اگر یک گردهمایی فاشیستی در شهرمان برگزار شد بتوانیم با آن مقابله کنیم، بلکه برنامهای را برای برداشتن نمادهای ظلم سفیدپوستان سازماندهی کنیم.
مردم طی اعتراضات بعد از واقعه شارلوتسویل خواستار استیضاح یا حتی استعفای ترامپ شدهاند. آیا چنین احتمالی وجود دارد یا اینها صرفاً شعارهای اعتراضی است؟
برخی نمایندگان عمدتاً دموکرات در کنگره هستند که خواستار استیضاح ترامپ شدهاند و بهانهشان هم ارتباط احتمالی میان ترامپ و دولت روسیه و دخالت احتمالی مسکو در انتخابات آمریکاست. با این وجود، افراد و سازمانهایی که من میشناسم، هیچکدام خواستار استیضاح ترامپ نیستند، چون در آن صورت، «مایک پنس» که معاون اول است، جای ترامپ را خواهد گرفت و او از ترامپ خطرناکتر است، چون به اندازه ترامپ دیوانه نیست. اگر توجه کرده باشید، میبینید که پنس دارد به همه جای دنیا سفر میکند و کارهایی را انجام میدهد که اکثر معاون اولها انجام نمیدهند. برای پیشبرد منافع آمریکا در ونزوئلا به کلمبیا سفر و با اعضای دولت این کشور دیدار میکند[۱۸]. به منطقه بالکان میرود تا کشورهای این منطقه را مجاب کند علیه روسیه با آمریکا همکاری کنند. به این ترتیب، پنس دارد نقش یک رئیسجمهور، یا دستکم یک وزیر خارجه را ایفا میکند.
ترامپ شخصیت عجیبی دارد. مثلاً یک نفر در توئیتر، ترامپ را فاشیست توصیف کرد و در مقابل، ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، ۲۰ دقیقه وقت گذاشت و جواب او را داد و سپس پاسخ خودش را پاک کرد. به نظر من مهمترین ویژگی ترامپ این است که آنقدر نالایق و ناتوان است که هیچ کاری را نمیتواند درست انجام بدهد. دولت او هنوز نتوانسته به جای «اوباماکر[۱۹]» [طرح بیمه عمومی اوباما برای مردم آمریکا] طرح دیگری را جایگزین کند؛ نتوانستهاند طبق ادعای خودشان، نظام مالیاتی را تغییر دهند؛ نتوانستهاند در زیرساختهای ملی سرمایهگذاری کنند. همه این موارد نشان میدهد ترامپ واقعاً نالایق است.
بنابراین تا زمانی که ترامپ دنیا را منفجر نکرده است، ما مشکلی با او نداریم [و نمیخواهیم پنس جایگزین او شود]. البته ما نگران این هم هستیم که ترامپ ممکن است دست به کارهای احمقانهای بزند. مثلاً ممکن است یک نیمهشب از خواب بیدار شود و بگوید: «پسر! من اصلاً از انگلیس خوشم نمیآید! امروز خیلی از دست انگلیس عصبانی هستم! به نظرم خوب است انگلیس را بمباران کنم!» واقعاً بعید نیست یک روز چنین کاری از او سر بزند.

واکنش ترامپ به حوادث شارلوتسویل نه تنها با دو روز تأخیر، بلکه به شکلی ابهامبرانگیز انجام شد
به هر حال، به نظر من به ترامپ اجازه خواهند داد تا مدتی روی کار باشد، اما اگر بیش از حد از کنترل خارج شود، ثروتمندان که کنترل دولت را به دست دارند، او را از کار برکنار خواهند کرد. در آن صورت، پنس روی کار خواهد آمد و بسیاری از مردم در ابتدا نفس راحتی میکشند و میگویند «بالأخره کسی رئیسجمهور شد که میتواند منطقی و هوشمند باشد و دیوانه نباشد.» اما اگر پنس رئیسجمهور شود، نه تنها همه کارهای وحشتناک ترامپ را انجام خواهد داد، بلکه این کارها را مؤثرتر انجام میدهد. بنابراین من خواهان استیضاح ترامپ نیستند، چون میدانم در این صورت، وضعیت بدتر خواهد شد.
آنچه ما در آمریکا نیاز داریم، یک جنبش مردمی است که بتواند جامعه را از اساس متحول کند، صرفنظر از اینکه چه کسی در کاخ سفید است. ما باید از کشوری سودمحور به کشوری با محوریت خدمت به مردم تبدیل شویم. من با مردم آمریکا درباره برخی از خدماتی صحبت میکنم که در ایران وجود دارد: تحصیل رایگان، خدمات درمانی رایگان، قوانین کار، تمهیدات مراقبت از کودکان و غیره. من نمیدانم آیا همه اینها واقعاً درست اجرا میشود یا نه، اما دستکم اینها روی کاغذ وجود دارد و قانون است. در صورتی که چنین قوانینی حتی روی کاغذ هم در آمریکا وجود ندارد. بنابراین ما میتوانیم تحولات اساسی در جامعه آمریکا ایجاد کنیم، اما تا زمانی که این کشور بر اساس کسب منافع اداره میشود و نظام اقتصادی آن سرمایهداری است، واشینگتن مردم خود را سرکوب خواهد کرد و در کشورهای دیگر جنگ به راه خواهند انداخت.