
مشترياني که در حمام لنگ قرمز به دور خود پيچيدهاند و روي تختههاي چوبي فرش شده نشستهاند، ميگويند که قدمت حمام زعفراني به 300 سال پيش و دوره سلجوقيان باز ميگردد.
حمام از قديم نرخ نداشت

چند مشتري که دوش گرفتهاند، ليفهاي خود را روي ميله آهني آويزان کرده و لنگ قرمزي بر تن ميکنند و نگاهي به آيينه بخار گرفته حمام مياندازند و پا بر "بينه" ميگذارند."بينه" حمام زعفراني بزرگ است و دور تا دور آن تختهايي با گليمهاي قرمز رنگ فرش شده قرار دارد و همه آنچه روي بينه حمام ميبيني، قديمي است.

مشتريان پس از حمام ساعتها همدم و همصحبت اصغر مدرسه ميشوند يا روي تختهاي مينشينند و کتاب ميخوانند و ميهمان پيرمرد براي خوردن يک استکان چاي ميشوند.
الان کسي ديگر به ما توجه هم نميکند
حمام زنانه چند قدم بالاتر از حمام مردانه با فضايي کوچکتر قرار گرفته است. پيالههاي مسي (دستک) در گوشهاي از حمام زنانه براي ريختن آب بر روي سر چيده شده است. حوضچهاي قديمي با آبي نيمه سرد در ورودي خزينه براي آن که ابتدا پا را در آن بزني قرار دارد.
اصغر مدرسه ميگويد: در قديم همه محله افتخار ميکردند بگويند آشنا حمومي هستند، اما الان کسي به ما توجه هم نميکند.
دوست ندارم حمام جايگاه دزدان و معتادان شود
حياط پشت حمام زنانه پاکوره(تون) حمام با در چوبي است. مدرسه ميگويد: در قديم آب حمام را با زغال سنگ و نفت گرم ميکرديم، الان از گاز استفاده ميکنيم.
او يک مکان بزرگ را نشان ميدهد و ميگويد: اينجا چهار حوض بوده که قبلا تمامي اين مکان بزرگ آب بوده و به خزينه حمام مردانه راه داشته است و به تدريج عوض شده است. در گوشه چهار حوض، خمرههاي بزرگي که در قديم براي ترشي استفاده ميشد، گذاشته است. اصغر مدرسه به خمرهها اشاره ميکند و ميگويد: ديگر به درد ما نميخورد. يک در باريک کوچک ما بين حمام زنانه و مردانه با قفلي قديمي قرار دارد که موتورخانه است.
اصغر مدرسه در موتورخانه را باز ميکند و ميگويد: قبلا آب را از چاه و از اينجا بيرون ميکشيديم، اما الان ديگر از آب لولهکشي استفاده ميکنيم. او با تلاشهايي که از بچگي و در کنار پدرش براي حفظ اين حمام تاريخي کرده است، ميگويد: دو سال پيش ديگر خانوادهام نميگذاشتند حمام را باز کنم، اما من به اين حمام عادت کردهام و دوست ندارم بعد از اين همه تلاش به خاطر بسته بودن درش، اينجا جايگاه دزدان و معتادان شود.
اگر ميراث فرهنگي حمام را بخرد، ما افتخار ميکنيم
روي پشت بام حمام پر از جامخانههايي است که نور مستقيم خورشيد را به درون حمام ميبرد.به اندازه هر فضاي حمام (حمام زنانه، مردانه، چاه و....) يک جامخانه است که نور را به دورن فضا ميتاباند. پيرمرد شيشه جامخانهها را نشان ميدهد و ميگويد: کسي نميآيد اين شيشهها را بياندازد و من خودم اين کار را انجام ميدهم.

اصغر مدرسه ميگويد: 30 سال پيش ميخواستند حمام را خراب کنند، اما من نگذاشتم، من براي اين حمام خيلي زحمت کشيدهام، اما ديگر طاقتم کم شده و اکنون دوست دارم آن را بخرند، اما به شرطي که تاريخي بودنش حفظ شود.
نور آفتاب پاييزي از جامخانههاي پشت بام فضاي بينه را پر کرده است، مشتريها به تدريج لنگهاي قرمز رنگ را بر لبه تختها رها ميکنند و پيرمرد را با چهره بغض آلود و نگرانش از سرانجام اين مکان تاريخي در بخار پيچده در فضاي حمام تنها ميگذارند، به اميد روزي ديگر که کوچه پس کوچههاي منار سفيد با هياهوي حمام، زندگي را از سر گيرد.