به گزارش مشرق؛ روزنامه کیهان در یادداشتی پیرامون علل و ریشههای بروز فجایعی چون قتل آتنا اصلانی دخترک 7 ساله اهل پارس آباد نوشت:
حوادث اجتماعی را متوقف بر بعد عاطفی کردن و یا گرهزدن آن به کشمکشهای سیاسی، تنها بر التهابات اجتماعی میافزاید، بدون اینکه راهکاری برای حل معضل پیشنهاد شود؛ اما حل معضل نیز جز در سایه شناخت عوامل و ریشهها ممکن نیست؛
تراژدی قتل آتنا و پیش از آن قتل ستایش، زنگ هشداری است برای پیمایش چرایی این فجایع اجتماعی. تراژدیهایی که تنها میتوان گفت؛ فرو ریختن هویتها منشأ آنهاست.
در مواجهه با این پدیده و پدیدههای مشابه، ذهن درگیر سؤالات و ابهامات بیشماری است که تعمق در هرکدام، بعدی از قضیه را واکاوی میکند.
چرا دامنه افرادی که دست به جنایات هولناک میزنند تا این حد گسترش یافته است؟ از نوجوان 17 ساله تا مرد متأهل دارای فرزند که در ظاهر نه جنون دارند نه زندگی غیر متعارف! آن هم جنایات علیه بیگناهترین و بیپناهترین اعضای جامعه!
درست است که جنایات همزاد بشر بوده است؛ اما آیا بشر هرچه بیشتر قدم در تمدن خودبنیاد میگذارد به جای انسانیشدن رفتارش، قسیالقلبتر میشود؟
تفاوت رفتار انسان امروزی با عصر جاهلیت چیست ؟ اگر در آن مقطع کوتاه و در جغرافیای محدود، دخترکان معصوم، زنده بهگور میشدند و اسم این حرکت را جهالت نهادیم و ندای "بِأَیِّ ذنبٍ قُتِلَت» سردادیم، اکنون که این قبیل جنایات، گستره جهانی دارد و عمق آن وحشیانهتر هم شده است، عصر کنونی شایسته ملقب شدن به چه نامی است؟
راه نجات از جهالت اعصار گذشته را علم، تمدن و فرهنگ میدانستیم، اکنون در عصر تکنولوژی، به چهچیزی باید پناه برد؟
چه اتفاقی افتاده است؟ انسان معاصر که شعف تسلط بر طبیعت و دستیابی به حقوق بیحد و حصر فردی، او را به هیجان آورده است، چرا و چگونه به این مرحله رسید؟
بهقطعیت باید گفت، فروپاشی هویت انسان و بسط تفرد لذت مآب، مسلوبالاختیار شدن انسان گرفتار در سیطره تکنولوژی، مصرف و رسانه، انسان را به این بلیه مبتلا ساخت.
مدعای گزافی خواهد بود اگر راه برون رفت از این محصول مدرنیته را، بازگشت به دوران ماقبل تکنولوژی بدانیم؛ اما نمیتوان از این حقیقت گذشت که اگر در افسانههای آذری، طبیعت وحشی سارای را بلعید، اکنون انسان سیطرهیافته بر طبیعت، خود وحشی شده و با محصور شدن در فردیت، عصمت کودکانه را میبلعد.
بشر خود بنیاد، مشعوف بود که بر عصیان طبیعت غلبه کرده، اما اکنون خود گرفتار طبیعت امیال بیحد شده و این وحشیگری فراگیر، از مرزهای مدرنیته آغازین فراتر رفته و سرزمینهای نورس و مشتاق مدرنیته را نیز مبتلا نموده است.هرچند که، هرچه تکنولوژی بیشتر و مدرنیته قویتر، وحشیگری بیشتر و این یعنی آغاز ماجرا.
به بیان جامعه شناسانه، اکنون بنیادها فروریخته و روایتهای کلان از هم پاشیده و همزمان به مدد رسانه و تکنولوژی، الگویی دیگر به دنیا مخابره میشود. لذا با صورتبندی جدیدی از جهان مواجهایم که هم ناشناخته است و همشناخته.
خوی جهالت محصور و حدود دوران جاهلی، اکنون لباس انسانی پوشیده و مرزها را در مینوردد. هویت واشکنی شدهاست و اگر قرار باشد همه چیز به میل و اراده انسان بازاندیشی شود، تضمینی نیست که امیال حیوانی چیره نشود و در قالب زیبای انسانی خود را ننمایاند.
وقتی مدرنیته متأخر، از واشکنی و بازاندیشی همه چیز سخن میگوید و ایدئولوگهای روشنفکر آن، پیغامبر این پیام برای جوامع شدهاند، چه تضمینی است که در فرایند بازخوانی ساختها و هویتها، بتوانیم قالب و محتوایی انسانیتر، بسازیم؟
باید دوباره اندیشید!
همچنان که داعش محصول سرخوردگی جوانانی است که به نام حقوق بشر و آزادی، حقوق اولیه خود را باخته و آنگاه به قرائت و بازتفسیر بولهوسانه هویت خود روی آوردهاند، قتل آتنا و ستایش و ... نیز چهرهای دیگر از دستاورد هراسانگیز انسان سحرشده مدرنیته است. همان مدرنیتهای که ابزارهای بازدارنده امیال بشری را یکی پس از دیگری برداشت و چون به بحران رسید، به نام پسامدرنیته هویتها را یکجا نابود ساخت.
شرمآور است، اما باید گفت؛ وقتی ازدواجهای در مدل غیرانسانی به نام حق بشر توجیه شود، وقتی عریانگری و گسیختگی حیا، نماد روشناندیشی باشد، وقتی دین به جرم افسار زدن به امیال بشر، توتالیتر خوانده شود، چگونه میتوان از تبعات آن رهایی یافت؟
راز قتل آتنا را باید در وحشی شدن روح انسان خود بنیاد جستوجو کرد، انسانی که هر خط قرمزی را به سخره میگیرد تا اصالت خود را به اثبات بنشیند. وقتی به روح مدرنیته تن دادیم، باید منتظر پیامدهای آن باشیم، همه دستاورد منطق فرهنگی مدرنیته، همین است. نمیشود گرفتار هیولای مدرنیته شد و آنگاه وجیزه 2030 را سر دست گرفت تا از هیولا نجات یافت، 2030 نسخه شفابخش نیست، واکسن نیست، مخدری مخرب برای آرامشدن لحظهای بیمار مدرنیته است تا آرامش دیگران را برهم نزند. راز قتل ستایشها و آتناها را باید در اسناد بالادستی 2030 جستوجو کرد.