کد خبر 732680
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۴
شعر

در سال‏‌های نخستِ پس از انقلاب اسلامی در ایران که زبانِ بیشتر شاعران در بین شعر و شعار سرگردان بود، مردمگرایی چندان محسوس نبوده و ما در شعر شاعری چون حمید سبزواری، به ندرت آن را ‏می‏‌بینیم.

به گزارش مشرق، محمدکاظم کاظمی نویسنده و شاعر مهاجر افغانستان در صفحه شخصی خود در فضای مجازی یادداشتی با عنوان «مردم‌گرایی در زبان شعر»‌ نوشته است. متن این یادداشت به شرح ذیل است:

«بحث از خصوصیتی در زبان شعر است که هنوز اسم مشخصی برایش نداریم و علاوه بر آن، بحث کاملی هم درباره‏‌‌اش نشده. فقط علی دشتی در کتاب «نگاهی به صائب» اشاره‏‌ای به آن می‏‌کند و آن را یکی از ویژگی‏‌های سبک هندی می‏‌شمارد:

«در گویندگان سبک هندی وجه مشترک دیگری هست که از فرط خفا نمی‏‌توان نامی بر آن نهاد. جمله‏‌ای مشهور و متداول و اصطلاحی زبانزد مردم را در بیتی می‏‌گنجانند که چاشنی و طعم خاصی بدان می‏‌بخشد»[1] ایشان مثال‏‌هایی هم می‏‌آورد از جمله:

عمری است که در پای خُم افتاده خرابم

«همسایه دیوار به دیوار» شرابم

صائب

گاه در چشم تر و گه بر مژه گاهی به خاک

همچو اشک ناامیدی «خانه بر دوشیم» ما

بیدل

این نوشته، درآمدی بر این مبحث است و انگیزه ما برای نگارش آن نیز رواج شدید این هنرمندی در شعر نوکلاسیک امروز است. در این‏‌جا عجالتاً اسم این کار ـ یعنی استفاده از مشخصات زبان محاوره ـ را «مردمگرایی در زبان» می‏‌گذاریم تا بعداً چه پیش آید.

در سال‏‌های نخستِ پس از انقلاب اسلامی در ایران که زبانِ بیشتر شاعران در بین شعر و شعار سرگردان بود، مردمگرایی چندان محسوس نبوده و ما در شعر شاعرانی چون حمید سبزواری و نصرالله مردانی، به ندرت آن را می‏‌بینیم. فقط علی معلّم نوعی خاص از آن را و البته در تلفیق خاصی با زبان حماسی دارد:

تو را ز غربت دلگیر جاده‏‌ها خبر است

تو را ـ اگر چه سوار ـ از پیاده‏‌ها خبر است[2]

در لجّه بر نی سنبلش را تاب دادند

خوبان عجب دسته گلی بر آب دادند[3]

کمِ خود گیر، به خیل و رمه برمی‏‌گردیم

بار کن، جان برادر! همه برمی‏‌گردیم[4]

وطنی هست، ولی نیست در این تنگ‏‌آباد

راست می‏‌گفت فلان بن فلان، روحش شاد.[5]

امّا از حدود سال 1363 که شاعران جوان کم‏‌کم زبان خودشان را یافتند و تا حدودی فهمیدند که چه کار باید کرد، گرایش به زبان مردم به طور محسوسی آغاز شد. این کار در اوایل به صورت گنجاندن یک ضرب‏‌المثل یا کنایه در مصراع چهارم رباعی رخ می‏‌نمود و بسامد بالایی هم در رباعی‏‌های آن سال‏‌ها داشت. این هم چند نمونه رباعی:

هرچند ز غربتت گزند آمده بود

زخمت به روان دردمند آمده بود

گویند که از هیبت دریای دلت

آن روز زبان آب بند آمده بود

حسن حسینی

چندی است چراغ عشق کم سو شده است

جانم چون عقل، عافیت جو شده است

بس کن، تا کی در پی نیرنگ و فریب؟

ای دل! دستت برای من رو شده است

سهیل محمودی

عمری به اسارت تو بودم، ای مرگ!

لرزان ز اشارت تو بودم، ای مرگ!

امروز خوش آمدی، صفا آوردی

مشتاق زیارت تو بودم، ای مرگ![6]

علیرضا قزوه

و کم‏‌کم این کار، دستورالعملی شد برای رباعی‏‌سازی: یک ضرب‏‌المثل یا کنایه تازه پیدا کنید، یک مصراع بر پایه آن بسرایید و سپس با ساختن سه مصراع کمکی، یک رباعی تحویل دهید. چنین بود که رباعی‏‌سرایی به ابتدال کشیده شد چون یک شگرد اصلی آن آشکار گشته بود و خیلی‏‌ها هم فقط همین شگرد را از رباعی‏‌سرایی دریافته بودند.

مردمگرایی در غزل هم رخ داد، در شعر کسانی چون قیصرامین‏‌پور، سهیل محمودی و علیرضا قزوه و بعداً در مثنوی به سردمداری احمد عزیزی. این هم نمونه‏‌هایی از سهیل و عزیزی:

بی تو رنگ از صورت گل‏‌ها پرید

بی تو آواز قناری لطمه دید

یک چکاوک بی‏‌جهت مسموم شد

یک کبوتر ناگهان در خون تپید

دشمنی در جان مردم خانه کرد

مشکلات بیشماری آفرید

آسمان سیلی به گوش ابر زد

باد هم گیسوی باران را کشید

هرکه رد شد از کنار پنجره

های‏‌های گریه ما را شنید

غم تمام شهر را گشت و گذشت

در دل ما عاقبت مسکن گزید

بی تو پایان یافت احساس غزل

شعرهای من به ناکامی کشید

سهیل محمودی[7]

بار الها! عرصه بر گُل تنگ شد

روح شبنم در صحاری سنگ شد

خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست

کشتِ شبنم بین ما معمول نیست

نسترن رسوای خاص و عام شد

خون داوودی مُباح اعلام شد

ای خدا! آواز ده خورشید را

بین ما تقسیم کن توحید را

دست هر آلاله یک بیرق بده

کسب و کار باد را رونق بده

احمد عزیزی[8]

این مردمگرایی که در اوایل فقط به درج تعبیرهای محاوره‏‌ای در زبان نسبتاً فاخر شعر خلاصه می‏‌شد، کم‏‌کم در کلیت زبان شعر بعضی شاعران حل شد به گونه‏‌ای که ساختار سخن به ساختار گفتارهای عادی نزدیک شد و در واقع این دیگر نه یک چاشنی، بلکه یک ساختار بیانی تازه بود این غزل از علیرضا سپاهی را ببینید:

غروب آمد و شب شد، نماز هم داریم

خیال رفتن راهی دراز هم داریم

گناه؟ آه، بله، از گناه پرسیدید

که اتفاقاً بیش از نیاز هم داریم

و جالب است بدانید این که پیش خدا

همیشه بیشترین امتیاز هم داریم

شکوفه خواسته بودید؟ خوب می‏‌خندیم

از این نمونه بخواهید، باز هم داریم

بله، شقایق دل‏‌های ما طبیعی نیست

در این مغازه گُل دست‏‌ساز هم داریم

نشست غائله، ما هم شنیده‏‌ایم چه شد

به این قضیه کمی اعتراض هم داریم

به نظر می‏‌رسد اکنون زبان شعر بیشتر شاعران نوکلاسیک به حد کافی به زبان مردم نزدیک شده و کمابیش عوارض جنبی خود را هم آشکار کرده است. اکنون ما در مرحله‏‌ای هستیم که باید تکلیفمان را با این جریان روشن کنیم و ببینیم تا چه حد می‏‌توان به این هنرمندی بها داد.

شاید بتوان اینک سؤال‏‌هایی از این گونه را مطرح کرد: علّت رواج مردمگرایی در شعر بعد از انقلاب اسلامی چه بوده؟ آیا مردمگرایی منحصر به استفاده از کنایه‏‌ها و ضرب‏‌المثل‏‌ها می‏‌شود یا چیزهای دیگری در پشت پرده هست؟ محاسن و معایب آن چیست؟ این جریان بالاخره به کجا خواهد کشید و سؤال مهم دیگر این که اگر ما بنابر تعریف منتقدان امروز، شعر را حادثه‏‌ای بدانیم که در زبان رخ می‏‌دهد و شاعر کاری می‏‌کند که خواننده بین زبان او و زبان روزمره و عادی (زبان اتوماتیکی) تمایزی احساس کند[9]، در این صورت چه ارزشی می‏‌توان برای مردمگرایی قایل شد؟ بنابراین تعریف، آنچه در شعر اهمیت دارد دور شدن از زبان روزمره و عادی است نه نزدیک شدن به آن.

تصور می‏‌شود اگر ما بخواهیم تعریف دکتر شفیعی را بپذیریم، باید زبان دیگری هم در کنار زبان مردم به عنوان زبان اتوماتیکی معرفی کنیم و انحراف از آن زبان را نیز وسیله‏‌ای برای شعر شدن کلام بدانیم. آن زبان، زبان شعرهایی کلیشه‏‌ای است که در یک دوره رایجند و در ذهن مردم رسوب کرده‏‌اند. پس رستاخیز زبان می‏‌تواند آنگاه نیز ایجاد شود که کلام نه از زبان مردم، بلکه از زبان شعری که مردم با آن انس داشته‏‌اند و برای‏‌شان تکراری و اتوماتیکی شده، دور شود. پس در دوره‏‌ای که مردم به شعرهای محاوره‏‌ای عادت کرده‏‌اند، شاعران می‏‌کوشند کم‏‌کم از این زبان دور شوند و در دوره‏‌ای که مردم به شعرهای فخیم و فاخر انس دارند، کوشش شاعران می‏‌تواند در جهت مردمگرایی باشد.

اگر این فرض را بپذیریم، می‏‌توانیم رواج مردمگرایی در شعر پس از انقلاب اسلامی را توجیه کنیم. ذهن شعر پسند مردم از شعر فصیح و غرّای قصیده‏‌سرایانی چون ملک‏‌الشعرا بهار و امیری فیروزکوهی خسته شده بود یعنی عملاً آن زبان مطنطن، حالت اتوماتیکی پیدا کرده بود و طبیعی بود که تلاش مردم‏‌گرایانه، حرکتی در جهت ایجاد یک رستاخیز به‏‌شمار آید و ارزشمند تلقی شود.

دکتر شفیعی‏‌کدکنی حرف خوبی دارد در باب مجاز، آن‏‌جا که می‏‌گوید: «وقتی کلمه‏‌ای از خانواده خود جدا شد و با خانواده‏‌ای دیگر ترکیب شد، مجاز آغاز شده است ولی با همنشینی مستمر این واژه، در خانواده جدید، اندک‏‌اندک از خصوصیت مجازی آن کاسته شده و تبدیل به یک واژه در معنی حقیقی و قاموسی خود می‏‌شود، و ای‏‌بسا که اگر بار دیگر به خانواده نخستین خود بازگردد، در آن جا از مقوله مجاز تلقی شود، و سبب نوعی تشخّص و حالت رستاخیزی»[10]

این حرف در زبان شعر هم صادق است یعنی اختیار یک زبان غیرعادی، در ابتدا جاذبه‏‌آفرین است، امّا به‏‌تدریج و با استفاده زیاد، همین زبان حالتی یکنواخت و مبتذل می‏‌یابد به‏‌طوری که بازگشت به همان زبان طبیعی مردم، جاذبه خواهد داشت و به همین دلیل، مردمگرایی در این چند سال با استقبال روبه‏‌رو شد.

امّا اگر بخواهیم به محاسن و معایب مردمگرایی بپردازیم، باید مهم‏‌ترین نقش آن را ایجاد رابطه‏‌ای نزدیک با مخاطب شعر بدانیم. شاید بتوان شعر مولانا را در این مورد خاص، به این گونه تحریف کرد و به کار بست:

چون که با «مردم» سر و کارت فتاد

پس زبان «مردمی» باید گشاد

اغلب شاعران در مرحله‏‌ای از کارشان بر سر دو راهی «هنر» و «مردم» قرار می‏‌گیرند و بعضی به این نتیجه می‏‌رسند که جمع این دو ممکن نیست و باید یکی را انتخاب کنند. ما فعلاً به این بحث ـ که خیلی هم جنجال‏‌برانگیز است ـ کاری نداریم. فقط می‏‌گوییم مردمگرایی وسیله خوبی است برای جمع کردن هردوی این‏‌ها.

و در باب معایب مردمگرایی می‏‌توان گفت مهم‏‌ترین عارضه این است که گاهی شاعر را درگیر نوآوری در سطح زبان می‏‌کند و از توجه به عمق بازمی‏‌دارد. شاعر که می‏‌داند به هرحال باید هنرمندی‏‌ای در کلام انجام دهد. گاهی این هنرمندی را فقط در مردمگرایی می‏‌بیند و با گنجاندن چهار تا ضرب‏‌المثل یا تکیه‏‌کلام محاوره‏‌ای، زیبایی جویی‏‌اش را اقناع می‏‌کند و وظیفه‏‌اش را خاتمه یافته می‏‌بیند. شاید اگر ذهنش مشغول این کار نبود، به چیزهای بزرگتری پناهنده می‏‌شد.

به همین علت، در این گونه شعرها کمتر با تخیل و اندیشه‏‌ای قوی روبه‏‌رو می‏‌شویم. مثلاً می‏‌بینیم شاعری مثل سهیل محمودی که در قصیده شکوهمند «دریا در غدیر» آن همه تصویر تازه آورده بود، در غزل‏‌های صمیمی امروزش می‏‌گوید:

ماییم و پرسه‏‌های شبانه، همین و بس

تا بانگ صبح، شعر و ترانه، همین و بس

فرجام ماجرای بد روز را مپرس

خوش باد قصه‏‌های شبانه، همین و بس

بعد از من و تو ـ از من و تو ـ یادگار چیست؟

یک مشت داستان و فسانه، همین و بس

مشتاقم و به خاطر یک لحظه دیدنت

آورده‏‌ام هزار بهانه، همین بس

یک روح شرحه شرحه و یک جسم چاک چاک

از من جز این مجوی نشانه، همین و بس

تنها، در این حوالی متروک، روح من

با یاد توست شانه به شانه، همین و بس

چون عابری ـ خلاصه بگویم ـ در این مسیر

ماندیم زیر چرخ زمانه، همین و بس[11]

خیلی از شاعران را همین راحت حرف‏‌زدن به پرتگاه کشانده ـ و یا می‏‌کشاند عنقریب، اگر به تکیه‏‌گاه‏‌های محکمتری تکیه نکرده باشند ـ و می‏‌بینیم خیلی‏‌ها این زبان شُسته و رفته و راحت را دارند، زبان مردم را خوب می‏‌شناسند، از این زبان خیلی خوب استفاده می‏‌کنند و خلاصه همه اسباب بزرگی را دارند، فقط آنچه ندارند، خود بزرگی است یعنی اندیشه و تفکر شاعرانه.

مسأله دیگر این‏‌که مردمگرایی چون در سطح زبان است، اثر ماندگاری در عواطف ندارد: اول خیلی جلب توجه می‏‌کند، ولی بعداً فراموش می‏‌شود. به بیان دیگر، مردمگرایی عواطف را فقط تحریک می‏‌کند، در حالی که وظیفه یک شعر خوب تسخیر عواطف است نه تحریک آن.

آنچه شعر را ماندگار می‏‌کند، در قدم اول اندیشه است، بعداً تخیل و بعداً موسیقی و زبان. و می‏‌دانیم که مردمگرایی فقط کاری زبانی است. شاهد مدعای ما هم رباعی امروز است. شاید عجیب باشد، ولی واقعیت این است بهترین رباعی‏‌های این دهه، همان رباعیات معدودی‏‌اند که به مردمگرایی متکی نیستند، مثل این دو نمونه از حسن حسینی:

ای دست تو سازنده دل‏‌های بزرگ

ای عشق! نوازنده دل‏‌های بزرگ

من منتظرم تو را که تشریف غمت

داغی است برازنده دل‏‌های بزرگ

در پرده سوز و ساز هم می‏‌خندیم

با داغ درونگداز هم می‏‌خندیم

چون لاله نوشکفته‏‌ای در باران

از گریه پُریم و باز هم می‏‌خندیم[12]

و دیگر این‏‌که مردمگرایی ـ البته به همین صورت پیش‏‌پاافتاده‏‌اش که به ضرب‏‌المثل‏‌ها خلاصه می‏‌شود ـ سخت قابل تقلید است. ما در شعر امروز فراوان از آن داریم و همین که خیلی‏‌ها می‏‌توانند این تکنیک را به کار بگیرند، نشان می‏‌دهد کار چندان مشکلی نیست. این خود از ارزش کار می‏‌کاهد.

و بالاخره ارزش مردمگرایی فقط در زبان اصلی است و با ترجمه شعر به زبان‏‌های دیگر، از میان می‏‌رود. این «ترجمه پذیری» یک ملاک معتبر برای شعر است حتی اگر قصد ترجمه نداشته باشیم. اصولاً قابل‏‌ترجمه بودن شعر، خودش نشان خواهد داد که اثر تا چه حد از اندیشه و تخیل برخوردار است.

امّا صرف نظر از همه مسایل، مردمگرایی به خاطر همان پلی که بین هنرمند و مردم برقرار می‏‌کند ارزشمند و لازم است، البته اگر به صورت اصولی و ریشه‏‌ای به کار رود. منظور از ریشه‏‌ای آن است که شاعر صرفاً به استفاده از کنایه‏‌ها و ضرب‏‌المثل‏‌ها تکیه نکند بلکه بکوشد کلیت بافت زبان را به زبان مردم نزدیک کند و مهمترین کار در این راستا، سالم به کار بردن زبان است، یعنی اجزای جمله درست در سر جای خودشان قرار گیرند و کلمات به صورت دست و پا شکسته ادا نشوند. مثلاً شاعر به جای «چاه» نگوید «چه» و به جای «که از» نگوید «کز» و به جای «از» نگوید «ز».

خیلی‏‌ها با همه گرایشی که به زبان راحت و صمیمی داشتند از این سلامت زبان غافل ماندند، مثلاً شاعر این رباعی:

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین

از راز شهادتش خبر داشت حسین

از بهر سرودن یکی قطعه سرخ

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین[13]

از تعبیر مردمی «در نظر داشتن چیزی» استفاده کرده امّا در عین حال در مصراع اول آن «از بهر» و «یکی» را آورده که خارج از دایره زبان مردم امروز است. این خیلی به رباعی لطمه زده.

یا احمد عزیزی با آن زبان راحتش انتظار نمی‏‌رود از این شکستگی‏‌ها داشته باشد، و دارد:

تو رسولی از برای شعر من

در سکوت تو حرای شعر من

کس ز باغ خلوت ما گل نچید

هیچ کس دانایی ما را ندید

زان که قلبت خانقاه نور نیست

خون تو رنگین‏‌تر از منصور نیست

آن که از درد سرودن آگه است

نشه‏‌ای زین بنگ بودن آگه است

مر علی را بیعت احمق چه کار؟

پیر باطل با جوان حق چه کار؟[14]

حتّی سهیل محمودی هم که شعرش به صمیمیت معروف است، از این «ز»های ناخوشایند دارد و گاهی زیاد هم دارد:

به پشت پنجره خشکیده شمعدانی‏‌ها

نمانده هیچ نشانی ز ارغوانی‏‌ها

بیا ز تابش گرم کویر بگریزیم

به زیر سایه انبوه مهربانی‏‌ها

ز روزمرّگی لحظه‏‌ها دلم پژمرد

که من ملولم از این گونه زندگانی‏‌ها[15]

ولی خوب است نمونه‏‌هایی هم از زبان بدون شکستگی بیاوریم تا پنداشته نشود که از امری غیرممکن سخن می‏‌گوییم. بعضی از غزل‏‌های سلمان هراتی و علیرضا قزوه چنین است مثل این غزل سلمان که کاملاً از سلامت زبان برخوردار است و این سلامت زبان، خیلی مهم‏‌تر از دیگر جلوه‏‌های مردمگرایی است:

پیش از تو، آب معنی دریا شدن نداشت

شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

بسیار بود رود در آن برزخ کبود

امّا دریغ زَهره دریا شدن نداشت

در آن کویر سوخته، آن خاک بی‏‌بهار

حتّی علف اجازه زیبا شدن نداشت

گم بود در عمق زمین شانه بهار

بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت

دل‏‌ها اگر چه صاف، ولی از هراس سنگ

آیینه بود میل تماشا شدن نداشت

چون عقده‏‌ای به بغض فرو بود حرف عشق

این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت[16]

حرکت مردمگرایانه با همه ضایعاتش، به هرحال لازم و اجتناب ناپذیر بوده و ارزشمند است. شاعران امروز، ساختمان قدیمی و کلنگی زبان قدیم را خراب کرده و دوباره به سطح زمین (زبان مردم) رسیده‏‌اند. این خراب کردن لازم بوده، ولی باید بنای دیگری ساخته شود و ساخته خواهد شد. قطعاً در آینده شاعران از این زبان ساده و صمیمی هم ملول شده و به سوی نوعی زبان فاخر خواهد رفت که لزوماً زبان شعر خراسانی نیست، امّا به هرحال از نوعی فخامت و برتری نسبت به زبان محاوره‏‌ای برخوردار خواهد بود. می‏‌توان، پیش‏‌بینی کرد که آثاری از مردمگرایی که اصیل‏‌تر است ـ مثل همان سلامت زبان ـ را در آن خواهیم دید.

پی‌نوشت‌ها

[1] ـ نگاهی به صائب، صفحه 109

[2] ـ رجعت سرخ ستاره، چاپ اول، واحد انتشارات حوزه اندیشه و هنر اسلامی، تهران 1360، صفحه 32

[3] ـ همان جا، صفحه 119

[4] ـ با بلبلان سرمست عشق، حاصل شب شعر اسفندماه سال 1363 در دانشگاه صنعتی اصفهان، به کوشش محمدعلی مشایخی، جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان، صفحه 30

[5] ـ همان جا، صفحه 33

[6] ـ رباعی امروز، به کوشش محمدرضا عبدالملکیان، چاپ اول، انتشارات برگ، تهران 1366، صفحه‏‌های 95 ، 28 و 125

[7] ـ فصلی از عاشقانه‏‌ها، چاپ اول، انتشارات همراه، تهران 1369، صفحه 135

[8] ـ کفش‏‌های مکاشفه، چاپ اول، انتشارات شقایق، تهران 1367، صفحه 209

[9] ـ محمدرضا شفیعی‏‌کدکنی، موسیقی شعر، چاپ دوم، انتشارات آگاه، تهران 1368، صفحه 3

[10] ـ موسیقی شعر، صفحه 15

[11] ـ فصلی از عاشقانه‏‌ها، صفحه 199

[12] ـ رباعی امروز، صفحه‏‌های 124 و 149

[13] ـ عزیزالله خدامی، رباعی امروز، صفحه 162

[14] ـ شرجی آواز، چاپ اول، انتشارات برگ، چاپ اول، تهران 1368، صفحه 24

[15] ـ فصلی از عاشقانه‏‌ها

[16] ـ دری به خانه خورشید، چاپ اول، انتشارات سروش، تهران 1368، صفحه

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس