
سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******

آرزوی کور و هفتمین گور
محمد صرفی در کیهان نوشت:
لفاظیهای این روزهای رئیسجمهور آمریکا و برخی مقامات دولت وی علیه ایران در کانون توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفته است. ترامپ روز پنجشنبه و دیروز یک پیام توئیتری علیه ایران منتشر کرد. مضمون پیامهای ترامپ از این قرار است؛ «ایران رسما به خاطر پرتاب موشک بالستیک اخطارگرفته است.
آنها باید قدر این توافق بسیار بد با آمریکا را میدانستند»، «ایران داشت نفسهای آخر را میکشید و رسماً در حال فروپاشی بود که آمریکا آمد و با یک توافق نجاتش داد: ۱۵۰ میلیارد دلار» و «ایران با آتش بازی میکند. آنها قدر مهربانی اوباما را ندانستند.
من آنطور نیستم!» مایکل فلین، مشاور امنیت ملی آمریکا نیز - با لحنی بسیار شبیه پیامهای ترامپ- از آزمایش اخیر موشکی ایران و حمایت از مردم یمن به شدت انتقاد کرده و گفته است؛ «ما امروز رسما به ایران اخطار میدهیم.» درباره جار و جنجالهای اخیر کاخ سفید علیه تهران نکات زیر قابل تامل است؛
ترامپ و تیم سیاسی- امنیتی وی در حال امتحان کردن جمهوری اسلامی ایران هستند. لفاظیهای اخیر و برخی اقدامات مانند تحریم 25 فرد و شرکت ایرانی به بهانه حمایت از تروریسم در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. واکنش و رفتار ایران در مقابل این دوره تست و گذار، رفتار و سیاست بعدی واشنگتن را تعیین میکند. از این منظر باید گفت روزها و هفتههای آینده بسیار حساس و تعیینکننده هستند.
جی سولومون تحلیلگر برجسته آمریکایی و نویسنده کتاب «جنگهای ایران: بازیهای جاسوسی، نبردهای بانکی و قراردادهای محرمانهای که شکل خاورمیانه را تغییر داد» به تازگی در نشستی به میزبانی بنیاد هریتیج در این مورد گفت: «دولت ترامپ در ماههای نخست تلاش خواهد کرد تا ایران را از نظر اعمال تحریمها علیه شرکتهای ایرانی بسنجد و ببیند که آیا ایران به حرف خودش عمل خواهد کرد که هرگونه اعمال تحریمها به معنای نقض توافق هستهای است و ایران از توافق هستهای عقب خواهد نشست.
من پاسخ این سؤال را نمیدانم. فکر میکنم درهرحال، دولت ترامپ خواهد کوشید ایران را از این منظر امتحان کند. دولت ترامپ خواهد کوشید ایران را در سوریه و خلیجفارس و عراق امتحان کند.»
درباره میزان جدی بودن تهدید نظامی ایران نیز سخن بسیار است اما آقای ترامپ که چند روز پیش با دخترش به مراسم بزرگداشت تکاور آمریکایی کشته شده در یمن رفته بود، شاید گزارش واقعی عملکرد زبدهترین نیروهایش-موسوم به SEAL- در منطقه البیضاء یمن را، بیواسطه شنیده باشد. عملیاتی که هفته گذشته به بهانه مبارزه با القاعده انجام شد و اولین عملیات نظامی برون مرزی در دوره ریاست جمهوری ترامپ بود. در این عملیات دهها غیرنظامی یمنی کشته شدند. یک مقام نظامی آمریکایی در تشریح این عملیات گفته است؛ «تقریباً همه چیز اشتباه پیش رفت» و رسانهها نیز از آن به عنوان «یک افتضاح کامل» نام میبرند.
در اینکه واشنگتن سالهاست به ضربه زدن به ایران علاقهمند است، هیچ شکی نیست. مسئله و مانع عدم توانایی است. آمریکایی که از پس گروهکهای شبه نظامی در گوشه و کنار منطقه برنمیآید و یک عملیات محدود را به یک افتضاح تبدیل میکند، رئیسجمهورش باید در سخن گفتن از گزینههای روی میز علیه کشوری همچون جمهوری اسلامی ایران –که یک بار به سختی و به مدت 8 سال محک جنگی خورده است- دقت بیشتری کند. همانطور که سه سال پیش بروس ریدل در پایگاه اندیشکده بروکینگز نوشت؛ آمریکاییها نباید درسهای اولین جنگ خود با ایران را فراموش کنند.
در روزهای اخیر برخی چهرهها و رسانههای مدعی اصلاحات در تحلیل وضع موجود و چگونگی برخورد با سیاست آمریکا، سخنان تاسفانگیز، خفتبار و عجیب و غریبی بر زبان و قلم جاری میکنند. شاهبیت این تحلیلها و مواضع از این قرار است که؛ 1-خصومتهای آمریکا تقصیر خودمان است! 2- واکنشی نشان ندهیم که دشمن عصبانی شده و خصومت بیشتری بورزد! 3-ترامپ نماینده آمریکا نیست و سیاستهای او را نباید به پای سیستم خردگرای آمریکا نوشت! 4-قدر عافیت دوران اوباما را ندانستیم و به مصیبت ترامپ دچار شدیم!
البته در این جماعت این میزان از حقارت عجیب و غیرمنتظره نیست اما بلاهت در تحلیل نحوه برخورد را نمیتوان عادی دانست. دعوایی را فرض کنید که فردی قلدر به درب منزل شما آمده و با هیاهو و سروصدا میخواهد باجی بگیرد. بار اولش هم نیست و سابقهای طولانی دارد.
حالا این وسط یک نفر هم پیدا شده و به جای کمک و تشر زدن به فرد قلدر و مزاحم، شما را نصیحت میکند که کوتاه بیا و مهاجم را عصبانی نکن! بعید است این رفتار را بتوان به بلاهت نسبت داد و منطقیترین ارزیابی آن است که فرد به اصلاح ناصح و خیرخواه، با قلدر محله سر و سرّی دارد و از سفره باجگیری، استخوانی هم نصیب او میشود.
و اما درباره بزک دموکراتها و اوباما که در این فقره نیز به طرز جالبی تیم ترامپ و مدعیان اصلاحات همنظر و همسو هستند. ترامپ میگوید قدر مهربانیهای اوباما را ندانستید و مدعیان اصلاحات نیز عزا گرفته و عصبانی هستند که چرا همه مشکلاتمان با آمریکا را در دوره دموکراتها حل نکردیم! این افراد توضیح نمیدهند همان مشکل تحریمها که قرار بود بر اساس برجام حل شود، سرنوشتش چه شد.
میتوان از دریچه دوربین زنده تلویزیونی در چشم هشتاد میلیون ایرانی زل زد و ادعا کرد تحریمها رفع شده است اما واقعیت که با حرف عوض نخواهد شد. شدیدترین تحریمها در کدام دوران علیه ملت ایران وضع شد؟ مگر نه این است که سنگ بنای ممنوعیت صدور ویزا برای 7 کشور مسلمان، در دوره اوبامای مهربان گذاشته شد؟
سوم ژانویه -17 روز قبل از مراسم تحلیف ترامپ- طرحی در مجلس نمایندگان آمریکا ارائه شد که هم اینک در کمیته روابط خارجی در حال بررسی و طی روند قانونی خود است. طرحی با نام (۱۰ .H. J. RES) که به دولت آمریکا اجازه استفاده از نیروی نظامی علیه ایران را میدهد.
بهانه استفاده نیز جالب است؛ جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای!! یعنی همان بهانهای که قرار بود با برجام از آمریکا گرفته شود. ارائه دهنده طرح نیز جالب است؛ آلسی ال.هستینگز، نماینده فلوریدا، که اتفاقاً دموکرات است، یعنی همحزبی همان اوبامای مهربانی که قدرش را ندانستیم!
رهبر معظم انقلاب اسلامی 27 تیر سال 1394 درباره لفاظیهای دولت اوباما علیه ایران فرمودند؛ « پنج رئیسجمهور دیگر [آمریکا] از اوّل انقلاب تا امروز، در این آرزو که جمهوری اسلامی را تسلیم کنند یا مُردند یا در تاریخ گم شدند، شما هم مثل آنها؛ شما هم این آرزو را هرگز به دست نخواهید آورد که ایران اسلامی را تسلیم کنید.» گرچه بلوفهای ترامپ برای دوشیدن بیشتر رژیمهای مرتجع حاشیه خلیجفارس کارایی دارد، اما بیشک او هفتمین رئیسجمهور آمریکاست که آرزوی تسلیم ایران اسلامی را به گور میبرد.

48 هزار میلیارد تومان، فاقد شفافیت!
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
طی روز های اخیر، آمار های متفاوتی درباره درآمد دولت از محل یارانه ها و هزینه کرد آن مطرح می شود. طی سال های اخیر دولت همواره از کسری بودجه یارانه ها گلایه داشته است.
طی روز های اخیر، آمار های متفاوتی درباره درآمد دولت از محل یارانه ها و هزینه کرد آن مطرح می شود. طی سال های اخیر دولت همواره از کسری بودجه یارانه ها گلایه داشته است.
گزارش های مرکز پژوهش های مجلس نیز به عنوان بازوی تحقیقاتی مجلس موید همین ادعای دولت بوده است. به عنوان مثال در آخرین گزارش این مرکز در این باره به شماره 15254 با عنوان «بررسی لایحه بودجه 1396 کل کشور، هدفمند کردن یارانه ها» پیش بینی شده است که منابع دولت از محل هدفمندی یارانه ها تا پایان سال به 32 هزار میلیارد تومان برسد که با اضافه شدن 10 هزار میلیارد تومان از منابع بودجه، 42 هزار میلیارد تومان منابع را شامل می شود که در مقایسه با مصارف 48 هزار میلیارد تومانی یارانه ها، کسری 6 هزار میلیارد تومانی را نشان می دهد.
البته در این میان، رئیس دیوان محاسبات مجلس معتقد است که درآمد سرانه دولت از محل هدفمند کردن یارانه ها 36 هزار میلیارد تومان است، در حالی که فقط 31 هزار میلیارد از این رقم به خزانه واریز می شود. با این حال ماجرا از جایی بالا گرفت که رئیس کمیسیون تلفیق برنامه ششم، در زمان بررسی جزئیات این برنامه در کمیسیون و سپس صحن علنی از درآمد حدود 80 هزار میلیارد تومانی یارانه ها خبر داد. درآمدی که فاصله 48 هزار میلیارد تومانی با رقم اعلامی مرکز پژوهش های مجلس و ادعای دولت دارد، اما مشکل کجاست و چرا چنین تفاوت فاحشی وجود دارد؟
درآمد هدفمند کردن یارانه ها چیست؟
اکنون که مشخص شد، اختلاف بر سر رقم درآمد یارانه هاست، باید ببینیم، منظور قانون از درآمد هدفمند کردن یارانه ها چیست؟ در ماده 12 قانون هدفمند کردن یارانه ها آمده است: «دولت مکلف است تمام منابع حاصل از اجرای این قانون را به حساب خاصی به نام هدفمند سازی یارانه ها نزد خزانه داری کل واریز کند.» به نظر می رسد نقطه اختلاف بر سر عبارت «همه منابع» است. ظاهرا برداشت رئیس کمیسیون تلفیق این است که درآمد هدفمند کردن یارانه ها شامل کل درآمد فروش حامل های انرژی است و در مقابل دولت معتقد است درآمد هدفمند کردن یارانه ها شامل درآمد فروش حامل های انرژی منهای هزینه های شرکت های تولید کننده انرژی شامل هزینه های پالایش و پخش فرآورده های نفتی، تولید و توزیع گاز، برق و آب است.
مشکل چگونه قابل حل است؟
اکنون که محل نزاع مشخص شد، می توان مسئله را با بررسی قانون و در صورت وجود ابهام با پیشنهاد رفع ابهام از قانون رفع کرد. اکنون ماده 7 و 8 قانون هدفمند کردن یارانه ها درباره نحوه اختصاص منابع یارانه به خانوار و سایر بخش ها، مبنا را عبارت «خالص وجوه حاصل از اجرای این قانون» ذکر کرده است.
از این عبارت برداشت می شود که درآمد هدفمند کردن یارانه ها پس از کسر مواردی به خالص وجوه تقلیل می یابد، لذا می توان نتیجه گرفت که ارقامی مانند 80 هزار میلیارد تومان کل درآمد و یا به عبارتی درآمد ناخالص ناشی از هدفمند کردن یارانه هاست و پس از کسر سهم شرکت های تولید کننده انرژی با خالص وجوه ناشی از هدفمند کردن یارانه ها مواجه می شویم. رقمی که براساس اعلام دولت و مرکز پژوهش های مجلس 32 هزار میلیارد تومان است. اکنون به نظر می رسد پس از گذشت بیش از 7 سال از آغاز اجرای هدفمند کردن یارانه ها، ضروری است، این ابهام با تغییر قانون و شفاف شدن عبارات و یا درخواست رفع ابهام از قانون در مجلس، تعیین تکلیف شود.
48 هزار میلیارد تومان خارج از نظارت دقیق
در هر صورت اگرچه طرح بحث رئیس کمیسیون تلفیق برنامه ششم موجب ابهاماتی در افکار عمومی شد و بعضا با اتهامات غیرمنصفانه ای نظیر سرنوشت نامعلوم درآمد یارانه ها همراه شد، اما در هر صورت، وی دست روی موردی گذاشته است که به وضوح درباره آن معضل عدم شفافیت وجود دارد. منطق اقتصادی اقتضا می کند که از هر لیتر بنزین فروخته شده، هزینه های تولید و توزیع آن کسر شود، اما سوال اینجاست که این هزینه چه میزان است؟ چگونه محاسبه شده است؟ و چرا به صورت شفاف جزئیات آن روشن نمی شود؟
به عنوان مثال با مراجعه به سایت شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های نفتی، تنها با آمارنامه ای که ریز مصرف فرآورده ها تا سال 93 را نشان داده، مواجه می شویم و اثری از صورت های مالی این شرکت که نشان می دهد در ازای فروش هر لیتر بنزین و یا گازوئیل چه میزان هزینه شده است، در سایت دیده نمی شود. این در حالی است که رقم حدود 80 هزار میلیارد تومان مذکور حتما باید شفاف و روشن شود تا نیمه گم شده قانون هدفمند کردن یارانه ها که شفاف شدن یارانه انرژی در کشور است، پیدا شود.
چرا که سنگ بنای قانون هدفمند کردن یارانه ها در اجرا بر افزایش قیمت انرژی و متعاقب آن پرداخت یارانه استوار بوده است، در حالی که روی دیگر منطق هدفمند کردن یارانه ها که بهبود روند تولید انرژی و بهره وری تولید انرژی در واحد های پالایشی و نیروگاهی است، نادیده گرفته شده و در عمل غیرشفاف باقی مانده است.
به این ترتیب مشخص نیست که چه میزان یارانه (به معنای مابه التفاوت قیمت تمام شده یا واقعی با قیمتی که مردم پرداخت می کنند) پرداخت می شود و آیا همچنان بار هزینه های ناکارآمدی و بهره وری پایین شرکت های مذکور را باید از جیب مردم پرداخت کرد.
در هر صورت باید برای نظام بودجه ای مربوط به قانون هدفمند کردن یارانه ها ترتیبی جدید تدارک دید که در عمل منجر به شفاف سازی نظام مالی شرکت های تامین کننده انرژی شود و مشخص کند که درآمد فروش حامل های انرژی به صورت مشخص به کجا می رود و آن چه سهم شرکت های تولید کننده انرژی است تا چه اندازه ناشی از هزینه های واقعی آن ها و تا چه اندازه ناشی از بهره وری پایین این شرکت هاست.

لاف ترامپ و دوقطبی جنگ ـ صلح
حمیدرضا مقدمفر در وطنامروز نوشت:
حمیدرضا مقدمفر در وطنامروز نوشت:
دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا همانطور که پیشبینی میشد به سیاق کمپین انتخاباتیاش، دوران دولتداریاش را هم پر سروصدا آغاز کرده است. فرمان اجرایی برای منع ورود مسلمانان برخی کشورها از جمله ایران به این کشور و پس از آن تاکید بر زیر ذرهبین قرار دادن ایران به دلیل آزمایش موشکی اخیر 2 نمونه از مهمترین مواضع و اقدامات او درباره ایران در همین بدو کار است و در آخرین نمونه نیز پنجشنبهشب تاکید کرده است «همه گزینهها علیه ایران روی میز است».
صورت و ظاهر مواجهه او با داخل و خارج آمریکا و بویژه درباره جمهوری اسلامی ایران آشکارا رادیکالتر و ترشرویانهتر از فردی همچون باراک اوباماست؛ میدود بیدهشت و گستاخ او/ خشمگین و تند و تیز و ترشرو!
همین مساله موجب شده است طی روزهای اخیر تصوراتی در داخل شکل بگیرد مبنی بر اینکه احتمالاً کارمان با ترامپ زار خواهد بود، چرا که حقیقتا دیوانهای در کاخ سفید بر مسند نشسته که کمر همت به جنگ بسته و عنقریب خواهد بود که اتفاقات بزرگی در جغرافیای منطقه و بویژه در محدوده جمهوری اسلامی ایران رخ دهد. بهرغم این تصورات، پیچیدگیهای سیاست اقتضا میکند ارزیابی دقیقتری از پدیده ترامپ به عمل آمده و با عبور از هالههایی که معمولاً در سیاست به دور واقعیت پیچیده میشود،
این واقعیتها «آنطور که هست» برای محققان ظهور کند. درباره ترامپ و مواضع او از 2 نظرگاه میتوان بحث کرد؛ نخست محک مواضع اعلامی و سنجیدن فاصله این اقوال اعلامی با قدرت واقعی اعمالی او است و جنبه دوم، «کارکرد»ی است که مواضع او میتواند داشته باشد.
در منظر نخست با چند مساله روبهرو هستیم؛ اول آنکه آیا یک رئیسجمهور جمهوریخواه همچون ترامپ حقیقتاً از نظر توحش و نظامیگری در وضعیت غیرقابل مقایسه با دموکراتی نظیر باراک اوباما هست؟ ضرورت طرح این سوال از این باب است که تقریباً همگان به رویکرد تقابلی آمریکا با کشوری همچون جمهوری اسلامی که داعیه استقلال و رفع ظلم دارد آگاهند، با این همه چنین القا میشود که افرادی همچون اوباما یا هیلاری کلینتون برای ایران در قیاس با دیوانهنمایی چون ترامپ به مثابه لنگهکفشی در بیابان، «نعمت»اند! ذکر چند نکته در واکاوی این تصور احتمالاً گرهگشا خواهد بود؛ اول اینکه «ظاهر» خشنتر جمهوریخواهان نسبت به دموکراتها یک حقیقت است؛ جمهوریخواهان در سیاست خارجه اعتقاد و نزدیکی بیشتری به نظریات رئالیستی در روابط بینالملل دارند.
در اینگونه نظریات که نظام بینالملل را بر مبنای یک «آنارشی» تصور میکند، اولاً مافوق دولتها برای تنظیم روابط متقابل در نظام بینالملل متصور نیست و ثانیاً «قدرت» از جنس «مادی» آن از قبیل همین توپ، تانک و ترقه از نظر «تعیینکنندگی» مهمترین جایگاه را دارد. در مقابل، دموکراتها بیش از جمهوریخواهان به نقش قدرت نرم و اعمال پیچیدهتر قدرت بر طرف مقابل معتقدند و به همین دلیل بهتر از رقیب خود تلفیقی از نیروها (اعم از سخت و نرم) را در دینامیک زورآزمایی بین خود و دیگری به کار میبندند. بدین سبب معمولاً دموکراتها ظاهر شیکتری نسبت به جمهوریخواهان خشن دارند اما آنچه در واقعیت رخ میدهد و هدفی که 2 حزب به سمت آن در حرکتند، حقیقتا مشترک است.
جالبتر آنکه بهرغم تلاش دموکراتها برای ارائه چهرهای صلحطلب از خود، آمار جنگافروزیهای این قوم و قماش در مقایسه با جمهوریخواهان نهتنها بهتر نیست، بلکه بدتر هم هست. منابع متعددی روی تعداد جنگهایی که هر یک از این احزاب آمریکایی در دوران دولتداری خود به راه انداختهاند، کار کردهاند. یکی از مهمترین این تحقیقات که جنگهای آمریکا طی 200 سال اخیر را بررسی کرده نشان میدهد دموکراتها در این زمینه 16 به 10 از جمهوریخواهان پیش هستند!
گذشته از این، هم شعارهای ترامپ در دوران تبلیغات انتخاباتی و هم وضعیتی که او از آمریکای اکنون گزارش داده، دست او را برای هرگونه اقدام نظامی واقعی و خرج دلار در این زمینه میبندد.
او با شعار American first، مهمترین دستورکار خود در دولت را توجه به منافع خود آمریکاییها عنوان و تاکید کرده است بهبود وضعیت داخل آمریکا را فدای پیمانها و ائتلافهای بینالمللی نخواهد کرد. ترامپ در مناظرههای انتخاباتی خود برابر هیلاری کلینتون با اشاره به وجود بیش از 17 میلیون فقیر زن و کودک در آمریکا گفته است آمریکا 20 هزار میلیارد دلار بدهی دارد و 6 هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه کرده است. او با ذکر این آمار و ارقام، هیلاری کلینتون را سرزنش میکرد که چنین مخارجی در خارج موجب شده است احساس کنیم آمریکا به کشوری جهان سومی تبدیل شده است!
بنابراین وعدههای داخلی ترامپ، امکان هرگونه ماجراجویی خارجی را برای او به حداقل میرساند اما مهمتر از 2 استدلال فوقالذکر، «امکان» واقعی یک تهاجم نظامی از سوی آمریکا علیه ایران است. حمله نظامی به یک کشور، بویژه آنگاه که قلمرویی همچون جمهوری اسلامی ایران مدنظر باشد، مشخصاً جنبه سرگرمی نخواهد داشت، بلکه سیستم تصمیمگیری در آمریکا ایجاب میکند حداقلی از امکان تاثیر مثبت این حمله برای آنان متصور باشد. آنچنان که آمار و ارقام شهادت میدهد، دموکراتها نهتنها در عمل نسبت به جمهوریخواهان صلحطلبتر نیستند بلکه آنجا که احتمال تاثیر میدهند، بلافاصله طبل جنگ کوبیده میشود؛ ضمن آنکه اساساً «همه گزینهها روی میز است» برای ملت ایران جمله ناآشنایی نیست و این عبارت بارها و بارها از زبان باراک اوباما رئیسجمهور سابق آمریکا و برخی دولتمردان او نیز شنیده شد.
بنابراین اگر آمریکاییها حمله به ایران را گزینه کارآمد و موثری میدانستند نه جمهوریخواهان، بلکه دموکراتها هم حتی یک ثانیه از عملیاتی کردن آن امتناع نمیکردند. اما یکی از مصاحبههای اوباما در برهه پایانی ریاستجمهوری او، واقعیتهای مهمی را در این زمینه روشن میکند.
او در گفتوگو با کانال 2 تلویزیون رژیم صهیونیستی و در پاسخ به سماجتهای مجری مبنی بر اینکه چرا به جای برجام، از اقدام نظامی علیه ایران استفاده نکردید، صراحتاً و روشنتر از هر زمان دیگر به این سوال پاسخ داده و تاکید کرده است «هیچ گزینه نظامی برای متوقف کردن ایران وجود ندارد».
غیر از اوباما، افراد دیگری از کابینه او منجمله جانکری نیز در چندین نوبت به عدمکارآیی گزینه نظامی آمریکا علیه ایران اذعان کرده و اساساً به همین دلیل برجام را بهترین راه برای متوقف کردن ایران در حوزه هستهای معرفی میکردند. بنابراین به دلایل گوناگون، ادعای روی میز بودن گزینه نظامی ترامپ علیه ایران نیز چیزی بیشتر از «لاف در غربت» نیست.
اما پس از بررسی واقعیتهای ادعای ترامپ، مهمترین پرسش پیش رو آن است که این مواضع چه کارکردی میتواند در جمهوری اسلامی بویژه بر آرایش گروههای سیاسی و معادلات قدرت در داخل داشته باشد. پیش از هر چیز، روی کارآمدن ترامپ در آمریکا در وهله اول خبری ناگوار برای غربگرایان داخلی محسوب میشود؛ بدین جهت که ایده آنان برای حکمرانی را تا حد قابل توجهی به محاق میبرد.
برای آنها که تنها راه رشد اقتصادی را گسترش ارتباطات با قدرتهای مادی و بویژه آمریکا میدانند و هر راه جز این را بیراهه توصیف میکنند، بسیار حیاتی است که چهرهای تزئینشده از آمریکا و تصویری «مودب» از رئیسجمهور آن به افکار عمومی عرضه شود اما ظهور دیوانهنمایی چون ترامپ که ظاهراً شمشیر به دست گرفته و در کاخ سفید نشسته، عملاً امکان بازنمایی مثبت از آمریکا را برای افکار عمومی داخل منتفی میکند. بر همین اساس است که برخی مدیران اجرایی کشور اذعان کردهاند دیگر برجام برای غربگرایان آورده مشتپرکنی در انتخابات 96 نخواهد داشت و از این نظر این دسته، محدودیت مهمی را تجربه خواهند کرد.
بنابراین ترامپ مشخصاً امکان ساختن دوقطبیهایی نظیر معیشت- مقاومت را که در انتخابات 92 تجربه شد به حداقل ممکن و نزدیک به صفر خواهد رساند. در انتخابات مذکور گروهی با ارائه چهرهای بزک شده از آمریکا، چنین القا کردند مقاومت برابر آمریکا اقدامی متوهمانه و ضدمعیشت است و اگر ملت ایران به دنبال رفاه و توسعه اقتصادی هستند، راهی جز تعامل با آمریکا و برقراری یک معادله برد- برد با این دولت نیست. غربگرایان داخلی بسیار امیدوار بودند با بهرهگیری از گزینه برجام، قاعده بازیای مشابه انتخابات 92 برای انتخابات 96 بسازند و به روی کارآمدن هیلاری کلینتون برای تقویت این دوقطبی بسیار امیدوار بودند اما با وضعیت پیش رو ترامپ تهدیدی برای این قاعده خواهد بود.
با این حال به نظر میرسد غربگرایان به این نتیجه رسیدهاند که با تغییر قاعده بازی میتوان از همین ترامپ نیز به عنوان فرصت استفاده کرد. شواهد نشان میدهد چرخش از دوقطبی معیشت- مقاومت به دوقطبی جنگ- صلح به مهمترین دستور کار این روزهای غربگرایان در داخل تبدیل شده است. بدین نحو که بهرغم توخالی بودن ادعاهای نظامی ترامپ علیه ایران، شبکه داخلی نفوذ، بر واقعی بودن آنها تاکید و به ملت ایران تصریح خواهد کرد اگر به دنبال اجتناب و پرهیز از یک جنگ تمامعیار با دیوانهای همچون ترامپ هستید، در انتخابات 96 به گزینهای رای بدهید که چوب در لانه زنبور نکند و به پای او نپیچد!
گفت خرگوش الامان عذریم هست/ گر دهد عفو خداوندیت دست. تجربیات گذشته به ما دیکته میکند که احتمالاً درباره فرآیند انتخاباتی آتی در ایران همچون بسیاری از موارد گذشته هماهنگیهای مهمی میان نفوذیها در داخل و دولت آمریکا به وجود آمده یا خواهد آمد. کمااینکه اخیراً نیز اعلام شد افرادی همچون موسویان که با غربگرایان داخلی ارتباطات ویژهای دارند، در پروژه مذاکرات هستهای و برجام حداقل 3 بار به کاخ سفید رفتهاند و برخی هماهنگیها در آنجا صورت گرفته است. لذا احتمال میرود در مدت زمان پیش رو تا انتخابات 96 ترامپ بر این «جنگ روانی» و عملیات خود روی افکار عمومی ایران بیفزاید.

انقلاب اسلامي و دوراهيهاي انحراف
دکتر عبدالله گنجي در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
سالگرد انقلاب اسلامي بهانهاي است تا به ابعاد مختلف آن از زواياي گوناگون پرداخته شود و به نسل امروز منتقل گردد. مواجهه با دوراهيهاي انحراف بخشي از تجربه انقلاب اسلامي است.
در طول 38 سال گذشته تلاشهاي فراواني شد تا راههاي تحميلي يا انحرافي بر روي انقلاب اسلامي گشوده شود. براي تغيير در مسير انقلاب پيشنهادات، فشارها و تفسيرهاي فراواني براي به انحراف كشيدن خط اسلام نابي كه امام مفسر آن بود، صورت گرفت كه تاكنون هيچ يك نتوانسته است اين مسير پر بهجت و جذاب را به انحراف بكشاند.
بدون ترديد سه عامل تجربه عاشوراي سال 61 هجري، تاريخ 200 ساله معاصر و دريافت جامع از اسلام ميتواند دليل اصلي اين پيشگيري به حساب آيد. عمدهترين اين دوراهيها را ميتوان در سير تاريخي انقلاب ديد و در محورهاي زير خلاصه كرد.
1 ـ شرقي ـ غربي: انقلاب اسلامي در كوران جنگ سرد و جهان دو قطبي متولد شد؛ جهاني كه وجه سومي نداشت و همه كشورها در دو بلوك موجود سامان يافته بودند. روشنفكران بر اين باور بودند كه لازمه حيات سياسي در جهان آن روز پيوستگي و همسويي با يكي از دو بلوك موجود است، اما امام راه سوم را برگزيد و اصل نه شرقي و نه غربي را با تكيه بر جامعيت اسلام طرح و بر آن ايستادگي كرد و استقلال سياسي ايران را به معني واقعي كلمه به نمايش گذاشت و البته هزينههاي آن را هم پرداخت نمود.
2 ـ تعهد ـ تخصص: در سالهاي اوليه انقلاب از يك سو نياز به ادارهكنندگاني بود كه به اسلام و مباني آن معتقد باشند و از سوي ديگر پيچيدگيهاي زندگي مدرن امروز نياز به تخصص داشت. گفتمان تخصص يا تعهد به مثابه دو قطب ناهمسو طرح شد. انقلاب اسلامي بر اين باور بود كه براي اداره كشور هيچ يك از دو گفتمان به تنهايي كارآمد نخواهد بود، لذا حرف انقلاب اين شد كه ما براي اداره كشور نياز به متعهديني داريم كه از تخصص لازم برخوردار باشند.
3 ـ اسلامگرايي ـ مليگرايي: در برههاي از تاريخ، ايرانگرايي را مقابل اسلام سياسي طرح كردند، ملتگرايي و ناسيوناليسم را با دو شكل تجدد و باستان ارائه كردند و در برههاي ديگر التقاطي از اسلام و باستانگرايي در درون حاكميت خودنمايي نمود. حرف انقلاب اين بود كه مليت را به رسميت ميشناسيم، اما ايراني بودن ملاك تحقير ملتها و نژادهاي ديگر نيست. انقلاب اسلامي «حب وطن» را ذيل اسلام دانست و الگوي ايراني ـاسلامي پيشرفت را طرح كرد كه همه تجربيات مثبت اسلام و ايران را در بر ميگيرد.
4 ـ اسلام سياسي ـ سكولاريسم: بعد از جنگ تحميلي روشنفكران «ايدئولوژيزدايي از حاكميت» را در دستور كار قرار دادند و بنيانهاي اعتقادي اسلام تشيع را آماج نقد و حملات خود كردند تا بتوانند به «اسلام حداقلي» يا سكولاريسم برسند. خواستار عقبنشيني دين از عرصه اجتماع و فرهنگ شدند و ليبراليسم را به صورت علني طرح كردند. اسلام را فاقد مدل و الگوي اداره دانستند و به مباني تئوريك نظام حمله كردند. در نقطه مقابل، انقلاب اسلامي راه تمدني و مراحل آن و الگوهاي بومي همچون الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت، سند چشمانداز 20 ساله و اقتصاد مقاومتي را طرح كرد و به راه اسلام سياسي ادامه داد و در منطقه نيز قدرت اسلامي خود را به رخ غرب كشيد.
5- اصلاحات- انقلاب: اصلاحات در علم و عرف سياست نقطه مقابل انقلاب تعريف ميشود. گرچه اصلاحطلبان تا سال 1383 از تعريف اصلاحات خودداري كردند، اما از روزنامهها، سخنان، مواضع و كتابهاي آنان چنين برميآمد كه تبديل پروسه انقلاب اسلامي به يك پروژه تمام شده مدنظر است و عرفي كردن دين و تزئيني خواستن ولايت فقيه و پذيرش استانداردهاي حيات سياسي- اجتماعي غرب در دستور كار قرار گرفته است.
عجله اصلاحطلبان در رسيدن به نقطه نهايي مدنظر باعث گرديد به در و ديوار نظام برخورد كنند و داستانهاي غمانگيز سالهاي اخير رقم بخورد.
6- تحريم- تسليم: در سالهاي اخير غرب به صورت عريانتر وارد ميدان شد و هويت انقلاب اسلامي را در دامنه حملات خود قرار داد. آنان به اين باور رسيدند كه اقتصاد مهمتر از فرهنگ و سياست است، چراكه همه ملت ايران را درگير ميكند و شموليت آن در تراز ملت است. بنابراين براي به سازش كشاندن انقلاب اسلامي، دوگانه تسليم يا تحريم را طرح كردند كه انقلاب اسلامي با دو راهبرد «نرمش قهرمانانه» و «اقتصاد مقاومتي» بدان پاسخ داد.
7- انقلاب- معيشت: آخرين دوگانهاي كه درباره آن بين بخشي از نخبگان داخلي و غرب هارموني نانوشته وجود دارد، دوگانه انقلاب – معيشت است. برخي تلاش ميكنند مشكلات مردم را به اصل انقلاب ارجاع دهند و غرب نيز انقلاب اسلامي را باعث مشكلات اقتصادي ايران معرفي كرد. اوباما در نطق سالانه خود (مهر 1394) در سازمان ملل اعلام كرد: «ايرانيها بايد بدانند شعار مرگ بر امريكا براي آنان اشتغال ايجاد نميكند»، و در داخل نيز معيشت را بهانهاي براي عدول يا تعديل شعارهاي انقلاب دانستند و تلاش براي كمرنگ كردن روز 13 آبان و شعارهاي انقلاب به درون حاكميت نيز كشيده شد.
1 ـ شرقي ـ غربي: انقلاب اسلامي در كوران جنگ سرد و جهان دو قطبي متولد شد؛ جهاني كه وجه سومي نداشت و همه كشورها در دو بلوك موجود سامان يافته بودند. روشنفكران بر اين باور بودند كه لازمه حيات سياسي در جهان آن روز پيوستگي و همسويي با يكي از دو بلوك موجود است، اما امام راه سوم را برگزيد و اصل نه شرقي و نه غربي را با تكيه بر جامعيت اسلام طرح و بر آن ايستادگي كرد و استقلال سياسي ايران را به معني واقعي كلمه به نمايش گذاشت و البته هزينههاي آن را هم پرداخت نمود.
2 ـ تعهد ـ تخصص: در سالهاي اوليه انقلاب از يك سو نياز به ادارهكنندگاني بود كه به اسلام و مباني آن معتقد باشند و از سوي ديگر پيچيدگيهاي زندگي مدرن امروز نياز به تخصص داشت. گفتمان تخصص يا تعهد به مثابه دو قطب ناهمسو طرح شد. انقلاب اسلامي بر اين باور بود كه براي اداره كشور هيچ يك از دو گفتمان به تنهايي كارآمد نخواهد بود، لذا حرف انقلاب اين شد كه ما براي اداره كشور نياز به متعهديني داريم كه از تخصص لازم برخوردار باشند.
3 ـ اسلامگرايي ـ مليگرايي: در برههاي از تاريخ، ايرانگرايي را مقابل اسلام سياسي طرح كردند، ملتگرايي و ناسيوناليسم را با دو شكل تجدد و باستان ارائه كردند و در برههاي ديگر التقاطي از اسلام و باستانگرايي در درون حاكميت خودنمايي نمود. حرف انقلاب اين بود كه مليت را به رسميت ميشناسيم، اما ايراني بودن ملاك تحقير ملتها و نژادهاي ديگر نيست. انقلاب اسلامي «حب وطن» را ذيل اسلام دانست و الگوي ايراني ـاسلامي پيشرفت را طرح كرد كه همه تجربيات مثبت اسلام و ايران را در بر ميگيرد.
4 ـ اسلام سياسي ـ سكولاريسم: بعد از جنگ تحميلي روشنفكران «ايدئولوژيزدايي از حاكميت» را در دستور كار قرار دادند و بنيانهاي اعتقادي اسلام تشيع را آماج نقد و حملات خود كردند تا بتوانند به «اسلام حداقلي» يا سكولاريسم برسند. خواستار عقبنشيني دين از عرصه اجتماع و فرهنگ شدند و ليبراليسم را به صورت علني طرح كردند. اسلام را فاقد مدل و الگوي اداره دانستند و به مباني تئوريك نظام حمله كردند. در نقطه مقابل، انقلاب اسلامي راه تمدني و مراحل آن و الگوهاي بومي همچون الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت، سند چشمانداز 20 ساله و اقتصاد مقاومتي را طرح كرد و به راه اسلام سياسي ادامه داد و در منطقه نيز قدرت اسلامي خود را به رخ غرب كشيد.
5- اصلاحات- انقلاب: اصلاحات در علم و عرف سياست نقطه مقابل انقلاب تعريف ميشود. گرچه اصلاحطلبان تا سال 1383 از تعريف اصلاحات خودداري كردند، اما از روزنامهها، سخنان، مواضع و كتابهاي آنان چنين برميآمد كه تبديل پروسه انقلاب اسلامي به يك پروژه تمام شده مدنظر است و عرفي كردن دين و تزئيني خواستن ولايت فقيه و پذيرش استانداردهاي حيات سياسي- اجتماعي غرب در دستور كار قرار گرفته است.
عجله اصلاحطلبان در رسيدن به نقطه نهايي مدنظر باعث گرديد به در و ديوار نظام برخورد كنند و داستانهاي غمانگيز سالهاي اخير رقم بخورد.
6- تحريم- تسليم: در سالهاي اخير غرب به صورت عريانتر وارد ميدان شد و هويت انقلاب اسلامي را در دامنه حملات خود قرار داد. آنان به اين باور رسيدند كه اقتصاد مهمتر از فرهنگ و سياست است، چراكه همه ملت ايران را درگير ميكند و شموليت آن در تراز ملت است. بنابراين براي به سازش كشاندن انقلاب اسلامي، دوگانه تسليم يا تحريم را طرح كردند كه انقلاب اسلامي با دو راهبرد «نرمش قهرمانانه» و «اقتصاد مقاومتي» بدان پاسخ داد.
7- انقلاب- معيشت: آخرين دوگانهاي كه درباره آن بين بخشي از نخبگان داخلي و غرب هارموني نانوشته وجود دارد، دوگانه انقلاب – معيشت است. برخي تلاش ميكنند مشكلات مردم را به اصل انقلاب ارجاع دهند و غرب نيز انقلاب اسلامي را باعث مشكلات اقتصادي ايران معرفي كرد. اوباما در نطق سالانه خود (مهر 1394) در سازمان ملل اعلام كرد: «ايرانيها بايد بدانند شعار مرگ بر امريكا براي آنان اشتغال ايجاد نميكند»، و در داخل نيز معيشت را بهانهاي براي عدول يا تعديل شعارهاي انقلاب دانستند و تلاش براي كمرنگ كردن روز 13 آبان و شعارهاي انقلاب به درون حاكميت نيز كشيده شد.
حرف انقلاب اسلامي در اين ميان اين است كه راهحل مشكلات كشور در حفظ روحيه انقلابي است، انقلاب اسلامي ثابت نموده است كه هر جا دستاوردي وجود داشته است منشأ آن روحيه انقلابي است. جنگ تحميلي، هستهاي (شهرياري)، موشكي (تهرانيمقدم)، سلولهاي بنيادي (كاظميآشتياني) و... نشان ميدهد كه هر جا انقلابيون و روحيه انقلابي حاكم بوده، دسترسي به قلههاي عزت و پيشرفت ميسرتر بوده است.
به نظر ميرسد مواضع رئيسجمهوري جديد امريكا، طراحان انقلاب- معيشت در ايران را به انفعال خواهد كشاند و اجباراً به اقتصاد مقاومتي كه وحدت انقلاب و معيشت را فرياد ميزد، رجوع خواهند كرد.

گفتمان امام(ره) چيست؟ راه امام(ره)كدام است؟
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
رئيس جمهور و هيئت دولت در اولين روز دهه فجر با حضور در مرقد امام (ره) با آرمانهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي تجديد ميثاق كردند. آقاي حسن روحاني در اين مراسم گفت: «در شرايط كنوني نيازمند راه و گفتمان امام خميني (ره) هستيم.» اين حرف درستي است بايد ديد گفتمان امام خميني (ره) چيست و راه امام (ره) كدام است؟
ترديدي نيست عصر ما عصر خميني (ره) است. انقلاب اسلامي بدون خط امام (ره) و گفتمان امام (ره) براي هيچ كس شناخته شده نيست. بايد ديد خط امام (ره) چگونه تفسير مي شود و چه كسي حق تفسير آن را دارد؟ به عبارت ديگر بايد ديد كدام قرائت از خط امام صحيح است؟ آيا اصلا خط امام با كلمات آن قرائت پذير است؟ بارها مقام معظم رهبري سخن از گفتمان و راه امام (ره) را به مناسبت هاي مختلفي طي 27 سال گذشته مطرح و خطوط آن را ترسيم كرده اند.
ادبيات انقلاب امام (ره) آن قدر صريح است كه هر جماعت از گروه هاي ضد انقلاب و دشمنان اسلام خواستند آن را تحريف و يا به نفع خود تفسير و تاويل كنند نتوانستند . مكتب، تفكر و انديشه ناب امام (ره) نقشه راه نجات ايران است. محصول كار روي اين نقشه عزت اسلام ، اقتدار ملت و متضمن پيشرفت و اجراي عدالت در كشور و حتي در دنياي اسلام است.
با يك حساب سرانگشتي آنچه در ذهن مردم و مسئولين از خط امام (ره) و گفتمان امام (ره) وجود دارد مي توان در فهرست زير خلاصه كرد كه بارها مقام معظم رهبري به آن تفوه فرموده اند.
1- التزام به اسلام ناب محمدي (ص) و شكستن حصار تحجر و التقاط در فهم دين.
2- تعهد عملي به اسلام و دين از طريق اهتمام به تعبد و ايستادگي در برابر سلطه شيطاني نفس و وسوسههاي نفساني.
3- اعتقاد و التزام عملي به نظام و ولايت فقيه براي رسيدن به يک جامعه آزاد الهي به دور از ديکتاتوري.
4- ايستادگي در برابر قدرت هاي استكباري به ويژه شيطان بزرگ آمريكا. امام (ره) بدون هيچ ترديدي و بدون كمترين اعتماد به دشمن، در مقابل آمريكا ايستاد .
5- امام (ره) عميقا به قدرت ملت ها و ملت خود ايمان داشت و هر گونه تحول را در حركت ملت خود و ملتهاي جهان مي ديد.
6- اصرار بر وحدت ملي و اسلامي. امام (ره) معتقد بود از اختلاف كلمه به هر شكل بايد پرهيز كرد.
7- ايجاد رابطه سالم توام با احترام متقابل با دولت ها. امام (ره) معتقد به ايجاد رابطه با دولت ها بر اساس توجه به مصالح نظام جمهوري اسلامي بود. البته رابطه با آمريكا را مشروط به آدم شدن آن فرمودند و رابطه با اسرائيل را به دليل اينكه يك رژيم نامشروع است هيچ وقت تجويز نكردند.
8- حفظ مردمي بودن حكومت. امام (ره) همواره مي فرمود با مردم باشيد و از مردم جدا نشويد. ضمن اينكه به مردم مي فرمودند پشتيبان مسئولين نظام باشيد.
9- اهتمام به ارائه نمونه عيني از سازندگي اسلامي به دنيا به عنوان اصلي ترين
جاذبه جمهوري اسلامي.
10- تلاش براي نجات پابرهنه ها و محرومان و حمايت بي دريغ از فقرا و مستمندان.
11- پرهيز از اشرافيگري و حفظ زي طلبگي .
12- اهتمام به حفظ مباني جمهوريت نظام به گونه اي كه حتي يك روز انتخابات در كشور و در روزهاي بحراني جلو يا عقب نيفتد.
13- دفاع از استقلال كشور و آزادي ملت با تمام وجود به عنوان نمادهاي اصيل غيرت ملي.
14- انقلابي گري يكي از مختصات ويژگيهاي خط امام و گفتمان امام است. امام (ره) در تمامي صحنههاي قيام ملت ايران، انقلابي ظاهر شد. او انقلابي بود، انقلابي ماند و تا آخرين لحظات زندگي دست از مشي انقلابي برنداشت.
15- امام با سكولاريسم در ساحات سياست ، اقتصاد، فرهنگ و ... جنگيد .
سخنراني اي از امام سراغ نداريم كه از مذمت جدايي دين از سياست حرفي نزده باشد.
دولت يازدهم به پايان دوره چهارساله اول خود نزديك مي شود. ترديدي نيست آقاي روحاني به خط امام و راه امام (ره) و گفتمان امام اعتقاد و التزام عملي دارد اما بايد ديد كارنامه 42 ماهه كابينه وي چه نسبتي با اساس و مباني راه امام و گفتمان امام دارد و اين التزام در عمل چه تصويري را ارائه مي دهد؟
برجام به عنوان يك كار برجسته در دولت يازدهم در كارنامه سياست خارجي ثبت شده است.
ما يك قدرت مطرح در جهان هستيم به طوري كه دشمن، خود اعتراف دارد ايران هفتمين قدرت در دنياست. آزمايش هاي موشكي و پيشرفت هاي هستهاي ، نانو و ... جيغ دشمن را درآورده است. آيا رفتار و گفتار دولت در ديپلماسي خارجي متناسب با اين قدرت و پيشرفت هاست؟
به هنگام پذيرش قطعنامه 598 دشمنان مي پنداشتند ايران در موضع ضعف مجبور به پذيرش قطعنامه شد، اما امام (ره) در همين بحبوحه پذيرش، چون شير مي غرد و فرياد مي زند؛
- به صراحت اعلام مي كنم جمهوري اسلامي با تمام وجود براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايهگذاري مي كند.
- ايران به عنوان يك دژ نظامي نياز سربازان اسلام را تامين و آنان را عليه نظام هاي كفر و شرك بسيج مي سازد.
- اينجانب به آمريكا و اروپا اخطار مي كنم تا دير نشده و در باتلاق مرگ فرو نرفتهايد از خليج فارس بيرون برويد.
- امروز، روز هدايت نسل هاي آينده است. كمربندها را محكم ببنديد. هيچ چيز تغيير نكرده است.
- تا شرك و كفر هست، مبارزه هست. تا مبارزه هست، ما هم هستيم .
- ما تصميم داريم پرچم لاالهالاالله را بر قلل رفيع كرامت به اهتزاز درآوريم.
- امروز از افتخارات ملت ما اين است که در برابر بزرگ ترين نمايش قدرت و آرايش جنگي ناوهاي آمريكا و اروپا در خليج فارس صف آرايي نموده است.
آيا منطق ديپلماسي خارجي دولت يازدهم با منطق انقلابي گري امام در ديپلماسي خارجي تناسبي دارد؟ آيا درست است همزمان با برگزاري مانور نظامي آمريکا و فرانسه و انگليس در خليج فارس، ميزبان وزير خارجه فرانسه و هيئت تجاري آنها باشيم و اعتراضي هم به شرارت آنها در خليج فارس نکنيم؟
هر روز ملت ما در اوج اقتدار و مظلوميت، شهداي مدافع حرم را تشييع و به تكريم آنها مي پردازد . در تحولات ميداني در عراق و سوريه به برکت ايثار و فداكاري جوانان اين مرز و بوم ، آمريكا و صهيونيستها و تروريستها را به خاك مذلت انداخته است. آيا اين قدرت ميداني در ادبيات ديپلماسي ما ظهور دارد؟ آيا فلسفه و منطق انقلابي گري در ادبيات و گفتمان دولت ما متناسب با گفتمان امام (ره) به روز رساني مي شود؟ آيا وقتي رئيس ديپلماسي ما مي رود دانشگاه تهران مي گويد آمريكا تجهيزاتي دارد كه ظرف 5 دقيقه مي تواند تمام توان دفاعي ما را نابود كند، رجزخواني عليه دولت آمريكاست يا عليه اقتدار ملت ايران؟!
آمريكا دماغ خود را نمي تواند بگيرد، اگر اين توان را داشت در افغانستان ، عراق و سوريه و فلسطين اشغالي به خاك سياه نمي نشست. آمريكايي ها به ترامپ راي داده اند تا او برود كاخ سفيد سيفون خرابي هاي دولت هاي پيشين را كه عرضهاي جز فروپاشي جامعه آمريکايي نداشتند، بكشد.
آمريكا امروز از هر زمان ضعيفتر است. اروپا امروز از هر زمان در به درتر است. آنها به زور دكور، ثبات و امنيت خود را حفظ مي کنند. در عوض، اسلام امروز پرقدرت تر از هر زمان خود را در معادلات قدرت در جهان نشان مي دهد. ايران اسلامي به عنوان ام القراي جهان اسلام اين قدرت را نمايندگي مي كند. اگر دولت بخواهد با همين منطق ديپلماسي كه در برجام از خود نشان داد، در صحنه هاي جهاني حضور پيدا كند، از منطق و راه و گفتمان امام (ره) دور مي شود.
طي چند روز گذشته آمريكايي ها پررويي و وقاحت را از حد گذرانده اند. ترامپ تهديد مي كند همه گزينهها روي ميز است. رويترز اعلام كرده است تحريم هاي جديد عليه ايران اعمال مي شود. سخنگوي كاخ سفيد اعلام كرده رفتارهاي ايران بي پاسخ نمي ماند. بعد هم مانور مشترك با انگليس و فرانسه در خليج فارس مي گذارند. سه سناتور آمريكايي گفته اند؛
اكنون زمان اقدام عليه ايران فرا رسيده است. بايد به اين رجزخوانيها با پاسخي قاطع پايان داد. ملت ايران به اندازه كافي ابزار براي پاسخ عملي دارد. دولت هم بايد با ملت همراهي كند.
يك سيلي جانانه در خليج فارس واشنگتن را سرعقل مي آورد. در اين ترديد نبايد كرد. آمريكائيها حال جنگيدن ندارند بايد هزينه هاي بازگشت به شرايط برجام را پرداخت كنند. به هر حال بايد دولت در اصل مقابله به مثل ترديد نكند.
تنها راه، استخدام ادبيات امام (ره) در گفتگوها و مواجهات ديپلماتيك است. ديپلماسي در پشت درهاي بسته جواب نمي دهد. قدري هم بايد به ديپلماسي عمومي روي آورد.
در باره گفتمان امام (ره) در خصوص پرهيز از اشرافي گري، همراهي با پابرهنه ها و حفظ روحيه انقلابي گري، حفظ مباني اسلاميت و جمهوريت نظام و... گفتني ها بسيار است که به فرصت ديگر واگذار مي کنم.

وحدت و انسجام، رمز پیروزی انقلاب
سیدرضا صالحی امیری در ایران نوشت:
روزهای دهه فجر انقلاب اسلامی، یادآور ایام خاطره انگیز ملتی است که دوشادوش یکدیگر و دست در دست هم، به رهبری امام خمینی(ره) دورانساز شدند و نام خود را در تاریخ این مرز و بوم ماندگار کردند. انقلاب اسلامی سال 57 پاسخی طبیعی و عقلانی به نیاز جامعهای بود که مطالبات روشن و خواستههای شفافی داشت و چون حکومت وقت از یک سو ارادهای برای تغییر در رفتار خود نداشت و از سوی دیگر از توانایی فهم نیاز جامعه عاجز بود، راه دیگری جز انقلاب پیش روی مردم نمانده بود.
شعار اصلی انقلاب که از سه مفهوم «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی» شکل گرفته بود، بخوبی بیانگر مطالبات حقیقی جامعه ایرانی در حدود چهار دهه قبل است. نیاز روشن مردم ما توجه به ریشههای هویتی و فرهنگی جامعه یعنی فرهنگ دینی بود و این موضوع نقطه مقابل درک نادرست رژیم پهلوی از باورهای جامعه بود. وقتی مردم شعار استقلال سر میدادند، به این نکته تأکید میکردند که نمیخواهند زیر بار فرهنگ غربی و الزامات آن بروند. بنابر این بازگشت به هویت دینی را طلب میکردند.
مطالبه بعدی مردم ما رهایی از استبداد بود. ریشه استبداد در این سرزمین دیرپا و محور اغلب حکومتها بوده است.؛ به طوری که بنای سلطنت خود را بر پایههای استبداد استوار کردهاند. مردم ما برای رهایی از این وضعیت شعار آزادی سر دادند و معنای این شعار، آزاد شدن از بند زورگویان و مستبدان بود.
جامعه انقلابی 57 الگوی مطلوب حکومت را که پاسخگوی نیاز آحاد مردم باشد، در «جمهوری اسلامی» یافت. در واقع این دو مفهوم در کنار هم و دوشادوش هم میتوانند جامعه را به سمت مقصد نهایی رهنمون سازند. جمهوریت رکن اساسی این نظام است که محوریت مردم را در تصمیمگیری و تعیین سرنوشت خود قوام میبخشد و اسلامیت، ریشه هویتی مردم ایران و بیانگر باور قلبی این جامعه است و از دل این همنشینی، نهال مردمسالاری دینی در زمستان 57 روییدن گرفت و امروز در 38 سالگی انقلاب درختی سبز و تنومند شده است.
الزامات فرهنگی جامعه امروز جدا از روزهای سرنوشتساز پیروزی انقلاب نیست. اما لازم است تا به عمق تحولات جامعه و تغییراتی که در این چهار دهه رخ داده، توجه کافی داشته باشیم. باورهای این جامعه همچنان محکم و استوار است و معنویت و اخلاقگرایی همچنان در باور ما موج میزند. مهم این است که بتوانیم به توسعه و تعمیق معرفتی این باورها کمک کنیم و راه آن نهادینه شدن نظام باورها به جای نظام بایدها است. هر جا که توانستیم خواستهها و اهداف انقلاب را به باور درونی و قلبی تبدیل کنیم، موفق بودیم و جامعه هم ثمرات شیرین آن را چشید، اما جایی که با توسل به اجبار، بایدها را جایگزین باورها کردیم، نه تنها توفیقی حاصل نگردید، بلکه اعتماد جامعه هم دستخوش تغییر شد.
آنچه رمز موفقیت ما در 38 سال پیش گردید، وحدت و همدلی در عین تنوع و تکثر فرهنگی بود و مردم ما با هر گرایش و دیدگاه از زن و مرد و پیر و جوان و شهری و روستایی و با هر نژاد و رنگ و پوست، با رمز وحدت و پیروی از مقتدای خود، رژیم پهلوی را ساقط کردند. در آموزههای رهبر فقید انقلاب و نیز در رهنمودهای ارزشمند مقام معظم رهبری بارها و بارها بر لزوم وحدت جامعه تأکید شده است.
جامعه انقلابی 57 در امتداد مسیر موفقیت و کامیابی خود، امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند فضیلتگرایی، اخلاقگرایی، همنوایی و همگرایی در سطوح مختلف است و راه آن جز از مسیر وحدت و وفاق و انسجام نمیگذرد.

راهکار ایرانی علیه ترامپ
حسین نصیری در شرق نوشت:
ترامپ یک پدیده است؛ پدیدهای که در روزهای رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمريكا نیز چهره و ادبیاتی متفاوت از خود بروز داد و البته کمتر کسی باور داشت این موفقیت نصیب وی شود، اما اگر از زاویهای دیگر نگاه کنیم، او روی جریانی از نارضایتیهای عمومی سوار شد و توانست اگرچه مبهم، پاسخهایی به مطالبات عمومی بدهد.
بههمیندلیل با وجود افشاگریهایی که علیه وی شد، بهتدریج در نظرسنجیها بالا آمد. این نارضایتی در لایههای مختلف ایالات متحده، واقعیت دارد. «برنی سندرز» نیز در مراحل رقابتهای درونی حزب دموکرات با پاسخدادن به همین نارضایتیها بود که توانست در میان بسیاری از مردم آمريكا، طرفدار پیدا کند.
شاید اگر او نامزد نهایی دموکراتها بود، امروز نتیجهای دیگر رقم میخورد، اما اتفاقی که بعد از ریاستجمهوری ترامپ رخ داد، نوعی شتابزدگی در عملکرد را نشان میدهد که ناشی از ناپختگی اوست. اگرچه برخی افراد کارآزموده و محافلی نظیر بنیاد هریتیج که افراد مطلعی هستند، گزارشهایی به وی میدهند، اما شتابزدگی در رفتار رئيسجمهور تازهوارد آمريكا مشهود است که ثمره آن در تصمیمگیریهای او بازتاب یافته. اتفاق جالبتوجه این است که جنبشهای اجتماعی اعتراضی به عملکرد ترامپ، فردای تصمیمات جدید او به راه افتاد.
شاید اگر او نامزد نهایی دموکراتها بود، امروز نتیجهای دیگر رقم میخورد، اما اتفاقی که بعد از ریاستجمهوری ترامپ رخ داد، نوعی شتابزدگی در عملکرد را نشان میدهد که ناشی از ناپختگی اوست. اگرچه برخی افراد کارآزموده و محافلی نظیر بنیاد هریتیج که افراد مطلعی هستند، گزارشهایی به وی میدهند، اما شتابزدگی در رفتار رئيسجمهور تازهوارد آمريكا مشهود است که ثمره آن در تصمیمگیریهای او بازتاب یافته. اتفاق جالبتوجه این است که جنبشهای اجتماعی اعتراضی به عملکرد ترامپ، فردای تصمیمات جدید او به راه افتاد.
در فرودگاه سیاتل، واشنگتن، دنور، سانفرانسیسکو، لسآنجلس و... مردم گرد آمدند و تظاهراتی اعتراضی در واشنگتن برگزار شد که جان کری، وزیر خارجه قبلی آمريكا، کمتر از یک هفته از ترک سمت رسمی خود بهعنوان یک شهروند در آن شرکت کرد. هیلاری کلینتون و جو بایدن نیز فعالیتهایی را آغاز کردهاند. علاوهبراین غولهایی نظیر گوگل نیز به این حرکت پیوستهاند و نوعی مقاومت مدنی در آنجا در حال شکلگیری است. به نظر میرسد این حرکات بهتدریج قوت خواهد گرفت و پدیده اجتماعی جدیدي خواهد بود.
پیشبینی این است که با جنبشهای دیگر نظیر جنبش ضدجنگ، ٩٩ درصد، طرفداران سبز و... ترکیب شده و اتفاقی را سامان دهند. در سیستم وکلای آمريكا نیز این حرکت را میبینیم که داوطلبانه میخواهند به مردم کمک کنند. دموکراتهای کنگره و سنا نیز واکنشهای مشابهی داشتهاند. در اروپا نیز شرایط چندان تفاوتی نمیکند. ترزا می، نخستوزیر بریتانیا که در آمريكا موضع نسبتا مثبتي در دیدار با ترامپ داشت، در بازگشت به کشور خود ناچار شد اذعان کند نگاه متفاوتی با رئیسجمهور ایالات متحده دارد.
فرانسه و آلمان، واکنشهای تندتری از خود نشان دادهاند و به نظر میرسد با عملکرد ترامپ، گرایش به راست که در حال اوجگیری بود تقلیل یافته است. مردم با دیدن ترامپ، نمیخواهند ترامپهای دیگری هم در اروپا سر برآورند. یک میلیون و ٨٠٠ هزار نفر در انگلیس، خواستار عدم ورود ترامپ به خاک کشورشان شدهاند.
اگر این حرکتهای اجتماعی در غرب، به یکدیگر بچسبند، فضا تغییر خواهد کرد. چهرههای سرشناس، بازیگران هالیوود، استادان دانشگاه و حتی چهرهای مانند امانوئل والرشتاين، نظریهپرداز بزرگ آمريكایی، نسبت به ترامپ موضع دارند.
اخیرا استراتژی منسوب به کيسینجر مطرح شده که ترامپ با نزدیکی به روسیه، علیه چین عمل کند. اروپا و بهویژه آلمان بهشدت از روسیه هراسان هستند و کشورهایي نظیر لهستان نیز نگرانیهای دیگری در قبال نزدیکی آمريكا و روسیه دارند.
بههرحال اگر جنبشهای اعتراضی علیه ترامپ قویتر شوند، وی ناچار به عقبنشینی است، همانطور که اخیرا، افراد دارای گرینکارت را از دايره شموليت ممنوعيت ورود به آمريكا مستثنا کرد. او اعلام کرده اگر یک هفته قبل این اتفاق را اطلاعرسانی میکرد، افراد بد وارد آمريكا میشدند، درحالیکه در نظامهای پاسخگو، این نوع توجیهات، مضحک تعبیر میشود و نوعی بیبرنامگی را نشان میدهد که جهان سوم به آن متهم است.
دراینمیان موضوع توجه به حقوق ایرانیان ساکن ايالات متحده، جنبهای حیاتی دارد. فرمان ترامپ نیز بیش از آنکه بر شش کشور مسلمان دیگر اثرگذار باشد، ایرانیان را هدف قرار میدهد. ایرانیان جمعيت قابلملاحظهای از مهاجران آمريكا را شکل میدهند.
اهمیت آنان فقط به دلیل تحصیلات آنان نیست که البته تحصیلکرده هستند. دانشگاه سیراکیوز در پژوهشی اعلام کرده ایرانیان اقلیتی هستند که بهلحاظ تحصیلات، از میانگین آمريكا، حداقل دو سال تحصیلی بالاتر هستند. اهمیت آنان فقط به این دلیل نیست که موفق هستند که هستند؛ آنان در صنایع ایالات متحده خوشنام هستند، در پژوهشکدهها، در ریاضیات و فیزیک شناختهشده هستند.
اهمیت آنان فقط به این دلیل نیست که دارا و برخوردار هستند و میانگین درآمد خانوادگی ایرانیها بالاتر از آمريكاییهاست و میانگین دارایی ایرانیها ٢٠ هزار دلار از میانگین دارايي آمريكاییها بالاتر است. مسئله اهمیت ایرانیان آمريكا برای ما در آنجاست که هرکسی شناسنامه ایرانی دارد باید مورد توجه قرار بگیرد.
درست است كه آنان در ايران نيستند اما هيچگاه سربار آمريكا نبودهاند. شادی و غم آنان برای دولت جمهوری اسلامی مهم است و نسبت به آن تکلیف و مسئولیت دارد. مجموعه سیاستهای ایران و وزارت خارجه دراینباره در روزهای اخیر، پختگی لازم را داشته است. در کنار این ما باید از جنبشهای اعتراضی آمريكا، یارگیری کنیم.
قرار است اواخر بهمنماه، رقابتهای کشتی جام جهانی با حضور تیم ملی ایالات متحده در کرمانشاه برگزار شود. آنان ویزا گرفتهاند و وقتی دکتر ظریف میگوید هرکس ویزای معتبر ایران را در اختیار دارد، مورد استقبال ما قرار میگیرد؛ یعنی حساب مردم آمريكا از تصمیمات دولت این کشور جداست. اگر تسهیلات لازم برای حضور رسانههای دنیا برای پوشش این رقابتها فراهم و ميهماننوازی و مهربانی ایرانیها به نمایش گذاشته شود، پاسخی به شعارهای جنبشهای اعتراضی آمريكا در روزهای اخیر است که میگفتند ایرانیان به آمريكا خوش آمدید.
به باور نگارنده، آینده آمريكا و اروپا از این جریانات اجتماعی اعتراضی متأثر خواهد شد. باید با همراهی این جنبشها و دفاع از حقوق جامعه مسلمانان آمريكا را كه ساير كشورهاي اسلامي نسبت به آن سكوت كردهاند، اعلام کنیم پاسخ ما به ترامپ، نعلبهنعل نیست و نگاه ما انسانی و رفتار او فاشیستی است.