
سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
هشدار! نفوذ آموزشی با سند 2030
دکتر محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- در دو هفته گذشته سند ملی آموزش 2030 ایران رونمایی و موجب نگرانی جامعه علمی - آموزشی کشور شد. اولاً سؤال این است چرا سند به این مهمی بدون هیچگونه اطلاعرسانی قبلی و حتی بدون حضور نهادهای تصمیمگیر، سیاستگذار و قانونگذار از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی و چهرههای علمی کشور و خبرنگاران رونمایی شد و جزئیات آن منتشر نشده است؟ثانیاً وزیر علوم، تحقیقات و فناوری گفته کمیسیون علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل (یونسکو) در ایران در چارچوب عمل جهانی آموزش 2030 و مطابق با آخرین مصوبات و دستورات بینالمللی اقدام به تدوین سند ملی آموزش ملی 2030 ایران کرده است. سؤال اول: چرا چنین سندی در سکوت کامل و بدون نظرخواهی از کارشناسان تدوین شده و در معرض نقد و بررسی عالمانه جامعه علمی - آموزشی کشور قرار نگرفته است؟ سؤال دوم: آیا چنین سندی باید در مراجع قانونی صاحب صلاحیت کشور مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی و براساس معیارهای تربیتی و سبک زندگی ایرانی- اسلامی تدوین و به تصویب برسد یا از سوی یونسکو و با همکاری بانک جهانی و براساس معیارهای لیبرالی و سرمایهداری دیکته شود؟ سؤال سوم: وجاهت قانونی و صلاحیت علمی - آموزشی کمیسیون یونسکو چیست که تدوین سند ملی آموزشی کشور به دست آن سپرده شده است؟ ثالثاً وزیرعلوم گفته اهداف آموزش سند 2030 در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، نقشه جامع علم و فناوری کشور و برنامه توسعه ششم گنجانده شده است. سؤال: چرا قبل از اینکه این سند به تصویب مراجع قانونی از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی برسد، دولت آن را به اجرا گذاشته؟ آیا نمایندگان مجلس که اکنون مشغول بررسی و تصویب برنامه ششم هستند، به این امر واقفند؟ رابعاً از سال 94 دولت تعهد کرده سند 2030 یونسکو و شاخصهای 18گانه آن را اجرا و مطالبات آموزشی سازمان ملل را وارد کتب درسی و آموزشی کشور کند. وزیر علوم گفته ایران موظف است گزارش پیشرفت کار را سالانه به مراجع بینالمللی ارائه دهد. سؤال: چرا دولت بدون مصوبه مجلس شورای اسلامی و تائید شورای محترم نگهبان، در پاریس مقر یونسکو متعهد به اجرای آن شده است؟ مگر براساس اصل یکصد و بیست و پنجم قانون اساسی هرگونه ایجاد تعهد برای کشور در مجامع بینالمللی نیاز به تصویب مجلس شورای اسلامی ندارد؟ و آیا اگر این تعهد موجب سلطه بیگانه شود براساس اصل 153 ممنوع نمیباشد؟ آیا سند 2030 موجب سلطه فرهنگی بر کشور نمیشود و با قاعده حقوقی و فقهی نفی سبیل در تضاد نیست؟ خامساً این سند و توافق با یونسکو که قرار است مبنای تعلیم و تربیت تمام دوران تحصیل دانشآموزان و دانشجویان کشور قرار گیرد، کجای نقشه جامع علمی کشور قرار دارد؟ قطعاً چنین سندی اهداف نفوذی دارد و آسیب جدی متوجه نظام تعلیم و تربیت میکند. سادساً وزیر علوم تصریح کرده تهیه سند ملی آموزش 2030 یک حرکت هوشمندانه است. با توجه به سؤالات بیپاسخ فوق، راز محرمانه تدوین و تصویب و اجرا کردن و دادن تعهد بینالمللی این سند و رونمایی آن چیست و چه جریان و افرادی پشت پرده این حرکت هوشمندانه! قرار دارند؟
2- سازمان ملل ابزاری برای پیشبرد اهداف نظام سلطه جهانی و مبنای یونسکو تفکر لیبرالِ غرب میباشد و با تفکر اسلامی در تضاد است. همچنین با استناد به سند منتشر شده از سوی پنتاگون، یونسکو طبق دکترین امنیت ملی آمریکا جزو بازوهای اجرای سیاستهای آمریکا در سایر کشورها به شمار میرود و دستورالعملهای اصلی خود را از این مرکز دریافت میکند، که تازهترین مورد آن سال۲۰۱۱ توسط اوباما رئیسجمهور آمریکا ابلاغ و در سال 2015 با حضور و سخنرانی میشل اوباما همسر رئیسجمهور آمریکا در کنفرانس بينالمللي «نوآوري در آموزش» تحت عنوان «سرمايهگذاري براي توسعه» در دوحه پايتخت قطر بهروزرسانی و براساس آن سند 2030 در همان سال - 13 آبان 94 - در مقر يونسکو در پاريس با حضور وزرای آموزش و پرورش کشورهای عضو از جمله ایران تصویب شد. اوباما خرداد 93 در دانشکده نظامی وست پوینت نیویورک تاکید کرده بود «نهادهای بینالمللی از سازمان ملل گرفته تا صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را آمریکا شکل داده و این نهادها تقویتکننده نیرو و توان آمریکا و بخشی از رهبری آمریکا هستند.» نکته جالب اینجاست که سیاستهای دکترین امنیت ملی آمریکا با کمک دستگاهها و بودجههای دولتی در کشور اجرا میشود!
3- براساس چه معیار عقلی و منطقی چنین اعتمادی از سوی مسئولان کشور به یک نهاد بینالمللی شده که سوابق آن مشخص است؟ باید گفت این اعتماد از جنس همان اعتمادی است که استراتژیستهای جریان لیبرال، مذاکرات هستهای را طراحی و به دستگاه دیپلماسی کشور تحمیل کردند که اکنون وزیر امور خارجه مجبور به اعتراف به اشتباه بودن آن شد.
4- متاسفانه علیرغم ادعای دفاع از حقوق شهروندی و رونمایی از سند آن، محرمانهسازی بسیاری از مسایل برای مردم و دور زدن نهادهای قانونی کشور و دادن تعهدات بینالمللی مغایر با قوانین و ارزشهای کشور جزو اتفاقاتی است که طی سالهای گذشته شاهد آن بودیم، در حالیکه دانستن حق مردم است. حق جامعه است بداند سند 2030 متضمن منافعی برای کشور است یا موجب تعارضات بین نسلی و انحراف نسل آینده کشور میشود و هویت ایرانی - اسلامی را هدف قرار داده است؟ قطعاً این اقدامات ناشی از حساسیت و نگرانی از واکنش جامعه به ویژه جامعه علمی- آموزشی کشور بوده و به همین دلیل جریان پشتپرده آن تلاش دارد مسائل در سکوت برگزار شود.
5- در سند 2030 در ظاهر عبارت خوبی مانند آموزش و توسعه پایدار به کار برده شده، اما آنچه که از نتیجه عملی آن به دست میآید تغییر باورهای مردم و هماهنگ کردن نسل آینده با سیاستهای نظام سلطه سرمایهداری تحت عنوان نظم جهانی است. همانگونه که در دیگر اسناد بینالمللی سخن از صلح جهانی گفته شده اما نتیجه آن اسناد، جنگ و خونریزی و خشونت در اقصی نقاط جهان است.
6- از دلایل توجیهی این سند استقاده از توانمندیهای بینالمللی بیان شده، در حالی که حقیقت امر این است که در پس قول و قرارهای داده شده، باید دادههای اطلاعاتی آموزشی و پرورشی کشور را در اختیار خارجیها بگذاریم، چنان که وزیر علوم تصریح کرده سالانه باید این اطلاعات ارسال شود و نگرانی این است که این اطلاعات در اختیار نهادهای جاسوسی دنیا و بهویژه سیا و موساد قرار گیرد!، آنگونه که قبلاً رخ داده است.
7- با توجه به محور بودن تساوی جنسیتی و حقوق بشر و سبک زندگی غربی در سند 2030، نگرانی مهمتر این است که دادن اینگونه تعهدات بینالمللی بدون تصویب در مراکز تصمیمگیری و قانونگذاری کشور، خود زمینهساز فشارهای بینالمللی و تصویب قطعنامههای سازمان ملل علیه ملت ایران به بهانههای حقوق بشری خواهد شد و بر مبنای همین تعهدات عدهای وطنفروش اقدام به نوشتن نامه به رئیسجمهور آمریکا میکنند و از او میخواهند تحریمها را علیه ملت ایران تشدید کنند، همانند آنچه که طراحان و حامیان و سران فتنه 88 در آن سال در نامه به اوباما و در چند هفته اخیر با نامه نوشتن به ترامپ انجام دادند.
8- خصوصیسازی مدارس را نیز باید در جهت اجرای همین سند2030 ارزیابی کرد. رئیسجمهور سال 94 در آیین نکوداشت مقام معلم تاکید میکند «آموزش و پرورش باید به تدریج و گام به گام از حالت دولتی بودن خارج شود». در حالی که خصوصیسازی آموزشی و سلب اختیار از دولتها و حاکمیت کشورها که توسط میلتون فریدمن اقتصاددان آمریکایی پیشنهاد شده، مهمترین ویژگی سند آموزشی2030 دیکته شده از سوی یونسکو و در راستای اهداف نظام سرمایهداری جهانی است و مهمترین دستاورد آن نفوذ جریانها و منابع روشنفکری و سکولار در فضای آموزشی و تربیتی کشور بر مبنای آموزههای غربی است. این هدف آشکارا در کتابچههای راهنمای یونسکو با عنوان «آموزش همگانی جهانی» به چشم میخورد. به همین دلیل است که برخی تئوریسینهای دولت یازدهم علنا اعلام میکنند «دوره آموزش و پرورش ایدئولوژیک به پایان رسیده است.»!
9- جریان پشت این تفکر برای فراهم کردن اجرای این «سند نفوذ آموزشی» ابتدا نشستی در تیر93 با حضور مشهورترین چهرههای اقتصاد سرمایهداری داخلی و خارجی در دانشگاه شریف و دومین همایش را تحت عنوان «کنفرانس توسعه عدالت آموزشی» با حضور برخی مسئولان اجرایی کشور برگزار کرد.
10- نکته فاجعهبار اینجاست که تاکنون اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی واکنشی به تدوین و اجرای غیرقانونی سند 2030 از خود نشان ندادهاند و بیتوجهی به این سند مهم آموزشی کشور زمانی قابل درک میشود که رئیس فرهنگستان علوم پزشکی ۸ آذر ۹۴ در مصاحبهای در خصوص سند بینالمللی«آمایش آموزش عالی در عرصه سلامت» تاکید میکند «در مکاتبه و گفتوگو درباره فاجعهبرانگیز بودن آن، با شورای عالی انقلاب فرهنگی، معاون آموزشی وزارتخانه مربوطه و رؤسای کمیسیونهای فرهنگی و آموزش عالی مجلس، همه گفتند ما نفهمیدیم چی بود و تصویب شد!!!»
11- درحالی دولت اصرار دارد طرحهای غیربومی و خلاف قانون یونسکو را به جای طرح تحول بنیادین آموزش و پرورش که یک طرح بومی و مصوب است، به اجرا گذارد تا زمینه هضم هویت ملی - اسلامی و نسل آینده کشور در پروژه جهانی شدن فراهم شود، که رهبر معظم انقلاب تاکید دارند «ما برای تربیت نسل آینده با حریفی به نام «نظام سلطه بینالمللی» مواجه هستیم که برای نسل جوان ملتها به ویژه ملت ایران برنامه دارد. نوسازی نظام آموزشی به شیوه تقلیدی و رونویسی از دست غربیها کاری غلط است. آموزش و پرورش در قانون اساسی، مسئلهای «حاکمیتی» است و دولت باید نقشآفرینی کند». (12 اردیبهشت 95).
خدا بخواهد بنا دارم نوشتههای صاحبالزمانی خود را کتاب کنم. مشخصا آن دست از نوشتهها که از صدر تا ذیل، نجوا بوده با امام عصر. در بخت خوش ما، همین بس که همچو امامی داریم و در حال بد ما همین بس که دستمان از دامان همچو امامی کوتاه است! بالاتر از این پریشانحالی هم آیا متصور هست که امام داشته باشیم و معصوم داشته باشیم و فریادرس داشته باشیم لیکن هیچ ندانیم کجاست؟! و هیچ نبینیمش و نشناسیمش؟! خوش به حال مردم بالانشین! خوش به حال قاضی بزرگ! خوش به حال آن خیاط که تار و پود عشق میزد! خوش به حال مرحوم نخودکی! خوش به حال خوشوقت! خوش به حال بهجتالعرفا! خوش به حال آن باربر بازار اصفهان که هیچکس نمیدانست سر و سری دارد با حضرت یار! خوش به حال اهل کتمان! خوش به حال شهید کربلای 5 که در «سهراهی شهادت» آغوش امام خود را تجربه کرد! خوش به حال لبتشنگان شرق ابوالخصیب! و شهدای گردان حبیب! خوش به حال امامزمانیترین بچههای خمینی! خوش به حال شهید ابراهیم هادی! خوش به حال امام! و نماز شبهایش! و خوش به حال حضرت آقا و آخرین جملات خطبههای آدینهاش! با آرزوهای من گنهکار، چه خاطراتی دارند مردان جبهه صاحبالزمان! آهای حضرت مداح! «به خوبا سرمیزنی، مگه بدا دل ندارن»، هرچند حرف دل بود اما دورهاش تمام شد!
تا الان گفتی، ما هم حال کردیم اما بر فرض که دل داشته باشیم؛ دل داشتن ما بدها، به چه کار حضرت میآید؟! بدی مثل من که برای خوب شدن، مساعی ندارد، دل داشته باشد یا نه، واقعا به چه کار حضرت میآید؟! «به خوبا سر میزنی...»، این باید باشد ادامهاش؛ «حق ما بدها همین است!» آری! تاوان دل شستوشو نکرده امثال مرا دارد پس میدهد حضرت یار، که این همه عقب میافتد فریضه ظهور! و امر موعود! جز این است؟! و جز این است که اگر ما بدها واقعا «دل» داشتیم، تا الان صاحبالزمان آمده بود؟! اساسا غیبت، حادث شد، ناظر بر دل نداشته ما! ما بدها! و الا یک سوال: دل ابنای آدم، همین من و تو، اگر حکایت دل آیتالله قاضی بود، آیا اصلا امام، غیبت میکردند؟! گفت: «با من صنما! دل، یکدله کن»! تجدیدنظر که نه، باید رسما انقلاب کنیم علیه آنچه تا الان اسمش را گذاشته بودیم «دل»! و گذاشته بودیم «انتظار»! خیالتان را راحت کنم! تا صاحبدل نشویم و تا تکلیف خودمان را با مقوله غیبت، مشخص نکنیم و تا گریبان این روزگار لعنتی را با محکمترین و انقلابیترین مشت ممکن نگیریم، همینی است که هست! خرواری «خبر» بیهیچ خبری از یار در سفر! «انگار نه انگار، امام زمانشان غایب است» گمانم جملهای باشد که حضرت، بعد از مشاهده رفتار و گفتار ما، بر دل آسمانیشان جاری کرده باشند! نه! دعوت من به سکوت نیست! از قضا به فریاد بیشتر است! فریاد انقلابیتر! دوباره میگویم نه! دعوت من به سکون نیست! از قضا به حرکت بیشتر است! حرکت انقلابیتر! ما نیاز داریم به انقلاب علیه بدبودنهایمان! علیه دروغها، تهمتها، غیبتها و... و علیه گناه بیتفاوتی در قبال حقخوریها و حقوقخواریها! از سویی باید مراقب باشیم غیبت نکنیم و تهمت نزنیم و دروغ نگوییم و از دیگرسو باید مراقب باشیم مبادا به اسم رعایت اخلاق، «فرمان 8 مادهای» تنها بماند! آری! بصیرت سخت است! بصیرت یعنی کار در معدن اما معدن زمان! بصیرت یعنی برای پیروزی در انتخابات، کمتر بر طبل تفرقه و منممنم بکوبیم و البته فراموش نکنیم که پیروزی در هیچ انتخاباتی، جای خالی صاحبالزمان را برای ما پرنمیکند! میدانید شکست ما در کدام انتخابات بوده؟! باید بازگردیم به قرنها پیش، آنجا که با گناهان خود، منجمله گناه بزرگ بیبصیرتی و منیت، زندگی بدون معصوم را انتخاب کردیم! خیال میکردیم با دل بد هم زندگی ممکن است! و در فراق زندگی، دل خوش کردیم به شعر «مگه بدا دل ندارن»! البته که ما بدها دل نداریم! خوب است انقلاب را از همین شعر، شروع کنیم! دل اگر داشتیم که بد نمیشدیم! القصه! برای جمعآوری مطالب، مرور میکردم تیتر یکها را و خبرها را! واقعا چه کار کرده آدمیزاد با خودش؟! و کجا دارد میرود؟! فریادرسی میخواهیم حضرت منتقم! فیالحال اما حواسمان تنها به یک چیز جمع است! و آن اینکه امام زمانمان غایب است! باشد ما صاحبدل شویم. باشد زیارت کنیم روی نوح کشتیبان را! و ابراهیم در گلستان را! و عیسای در آسمان را! و جمله خوبان را! که تو... آری! تو هم یوسفی و هم یعقوب! هم یحیی و هم ایوب! به سر آمده اما صبرمان مهدیجان! آخر ما سر یحیی را نداریم! و و چون ابراهیم، تاب آن هجرت آتشین را نداریم! آخر ما نوحه نوح را نداریم! گریه در فراق تو، چشم پیر کنعان میخواهد! و ما چشم یعقوب نداریم! خدایا! رحمی...
مشهد 2017 چراغی که از امروز روشن شد
علیرضا حیدری در خراسان نوشت:
سرانجام چراغ مشهد2017 روشن شد واین شهر از امروز مزین می شود به عنوان « پایتخت فرهنگی جهان اسلام». دردو، سه سال گذشته وهرچه به ماه های پایانی سال 2016 نزدیک می شدیم، نشست ها ی کارشناسی و اداری زیادی درباره چگونگی اجرای برنامه های پیش بینی شده برگزار شدو رسانه ها مطالب فراوانی نوشتند و حال رسیده ایم به نقطه پایانی انتظار و دروی آنچه باید کشت کنیم.تا به حال هرچه بود پشت درهای بسته بود و روی کاغذ اتفاق افتاد ولی از امروز قراراست این برنامه ها و تصمیمات به جامعه سرازیرشود و پیش چشم مردم قرار گیرد. از امروز قرار است حتی آن دسته از مردمی که هنوز از مشهد 2017 چندان اطلاعی ندارند به طور ملموس با دیدن اتفاقاتی ویژه در شهرشان، تفاوت را احساس کنند. انگارامسال مشهد سال نو دیگری را هم تجربه می کند و در سالی که عنوان «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» را دارد فرصت های جدیدی برای معرفی مشهد دست کم به جهان اسلام فراهم شده است.چند نکته در همین ابتدای سال بایداز نظر دور نماند؛ شاید مهمترین آن این باشد که همه ظرفیت های فرهنگی مشهد درنگاه مدیران و برنامه ریزان به چشم آمده باشد. مشهد دروهله نخست به برکت بارگاه ملکوتی حضرت رضا (ع) بزرگترین فرصت فرهنگی را داردو در کنار آن ظرفیت های تاریخی، ادبی و هنری که در کلان فرهنگی تعریف می شود. طبیعی است که باید این فرصت ها در طول 2017 برجسته شود و با رویکردی توسعه مدارانه و با استفاده از امکانات و بودجه هایی که می توان جذب کرد به آنها نگریست.
سرانجام چراغ مشهد2017 روشن شد واین شهر از امروز مزین می شود به عنوان « پایتخت فرهنگی جهان اسلام». دردو، سه سال گذشته وهرچه به ماه های پایانی سال 2016 نزدیک می شدیم، نشست ها ی کارشناسی و اداری زیادی درباره چگونگی اجرای برنامه های پیش بینی شده برگزار شدو رسانه ها مطالب فراوانی نوشتند و حال رسیده ایم به نقطه پایانی انتظار و دروی آنچه باید کشت کنیم.تا به حال هرچه بود پشت درهای بسته بود و روی کاغذ اتفاق افتاد ولی از امروز قراراست این برنامه ها و تصمیمات به جامعه سرازیرشود و پیش چشم مردم قرار گیرد. از امروز قرار است حتی آن دسته از مردمی که هنوز از مشهد 2017 چندان اطلاعی ندارند به طور ملموس با دیدن اتفاقاتی ویژه در شهرشان، تفاوت را احساس کنند. انگارامسال مشهد سال نو دیگری را هم تجربه می کند و در سالی که عنوان «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» را دارد فرصت های جدیدی برای معرفی مشهد دست کم به جهان اسلام فراهم شده است.چند نکته در همین ابتدای سال بایداز نظر دور نماند؛ شاید مهمترین آن این باشد که همه ظرفیت های فرهنگی مشهد درنگاه مدیران و برنامه ریزان به چشم آمده باشد. مشهد دروهله نخست به برکت بارگاه ملکوتی حضرت رضا (ع) بزرگترین فرصت فرهنگی را داردو در کنار آن ظرفیت های تاریخی، ادبی و هنری که در کلان فرهنگی تعریف می شود. طبیعی است که باید این فرصت ها در طول 2017 برجسته شود و با رویکردی توسعه مدارانه و با استفاده از امکانات و بودجه هایی که می توان جذب کرد به آنها نگریست.
پیشینه تاریخی خراسان بزرگ که امروز در مشهد تبلور یافته است، وجود آرامگاه فردوسی و ظرفیت های فرهنگی و تاریخی شهر توس، وجود صنعت نشر و سابقه طولانی انتشارات و چاپ کتاب و مطبوعات در مشهد که همپای پایتخت قدم برداشته است، برآمدن شخصیت های فرهنگی و فکری چه در حوزه و یا دانشگاه از این شهر، خانه های تاریخی ارزشمند، سبقت این شهر در جریان انقلاب و وجود شخصیت های فکری تاثیر گذار درروند انقلاب همچون شهید مطهری و دکتر شریعتی و دهها دلیل دیگر برای اثبات ظرفیت های فرهنگی مشهد کافی است تا به این نتیجه برسیم که پایتختی جهان اسلام می تواند فرصتی طلایی برای مشهد و مردم آن باشد. می تواند علاوه بر معرفی این شهر به جهان اسلام برای مردم مشهد هم نتایج ملموس و عینی داشته باشد .بهره گیری از امکان پایتختی جهان اسلام می تواند راه را برای گسترش گردشگری زیارت و توسعه صنعت گردشگری ادبی و فرهنگی فراهم آورد و از این راه توسعه اقتصادی این شهر شاهد رشد چشمگیری باشد.اما دغدغه ای که می تواند آفت زا باشد نگاه مناسبتی به 2017 است. به این معنا که به 2017 صرفا از دریچه مناسبتی نگاه کنیم که با این رویکرد شاید به اهداف واقعی و چشم انداز لازم نرسیم چرا که یکی از آسیب های برنامه های مناسبتی باری به هرجهتی بودن آن است، بدون هیچ نگاه کلان و راهبردی.
جذب بودجه برای تقویت زیر ساخت های فرهنگی، به سرانجام رساندن پروژه های فرهنگی معطل مثل ثبت جهانی توس، توسعه اماکن فرهنگی و دهها مصداق دیگر از جمله انتظارات مردم مشهد برای بهره گیری از فرصت 2017 است .البته در این مسیر تجربه پایتختی جهان اسلام در سال های گذشته که در شهرهای دیگر جهان اسلام و از جمله اصفهان برگزار شد، نباید از نگاه مدیران نادیده بماند تا راه های بهتر و بیشتری پیش چشم مدیران بگشاید.
روي ديگر سكه تقلب در انتخابات
عباس حاجي نجاري در جوان نوشت:
از آسيبهاي موجود در عرصه سياسي كشور كه به عنوان يكي از زمينههاي وقوع برخي حوادث مهم نظير فتنه 88 قابل استناد است، عدم باور بعضي از دولتمردان به شاخصههاي نظام مردمسالاري ديني است، در عين اينكه مستقيماً يا غيرمستقيم به آن سوگند ياد كردهاند.
آنچه زمينهساز فتنه 78 در كشور شد، شورش دولتمردان اصلاحات عليه اسلاميت نظام بود كه در كمتر از يكسال بعد از دوم خرداد 76 تمامي نمادهاي انقلابي و اسلامي اعم از امام (ره)، قانون اساسي، ولايت فقيه و زيارت عاشورا به سخره گرفته شد و كمتر ارزشي باقي مانده بود كه زير سؤال نرفته باشد و آنگاه كه عوامل اين هنجارشكنيها با سد نيروي انقلاب مواجه ميشدند، فتنه 88 را رقم ميزدند.
در فتنه 88 به دليل نهادينه شدن ارزشها بهرغم گذر نسلي، اين بار شورش عليه جمهوريت نظام شكل ميگيرد كه باز هم عوامل همان جريان سياسي كه در گذشته اسلاميت نظام را برنتافته بودند، به آراي مردم تمكين نكرده و با ادعاي تقلب و به صحنه كشاندن هواداران عملاً چندين ماه و حتي چندين سال كشور را به چالش كشاندند و دشمنان را به براندازي نظام از درون اميدوار ساختند كه تحريمهاي فلجكننده كنوني محصول آن است.
اينان با خود نظامپنداري و استناد به سوابق و خدماتي كه در گذشته داشتند، هيچگاه نميخواهند بپذيرند كه بالاخره مردم هم در انتخابات حقي دارند و بايد بتوانند براساس درك و شناخت خود به انتخاب برسند و بر همين اساس است كه هنگامي كه احساس ميكنند ممكن است كارنامه عملكرد آنها ادبار اجتماعي را در پي داشته باشد، آنگاه با ملتهب كردن فضاي سياسي و ايجاد دوقطبيهاي كاذب تلاش ميكنند قدرت انتخاب را از مردم بگيرند و نهايتاً هم اگر در اين روند توفيق نيافتند، با بر هم زدن انتخابات و ادعاي تقلب عرصهاي را ايجاد كنند كه همچون فضاي بعد از انتخابات دهم رياست جمهوري عرصه بر مردم تنگ شده و حوادثي اتفاق بيفتد كه هيچكس حاضر نيست آن را به عنوان بخشي از كارنامه عملكرد سياسي خود بپذيرد.
اكنون و در آستانه انتخابات 96 گويا قرار است همان صحنهها تكرار و در قالب يك پروسه عمليات رواني و جنگ نرم دشمنان بيروني و سرپلهاي داخلي، فضاي انتخابات 96 ابهامآلود و در خوشبينانهترين شكل، قدرت انتخاب از مردم سلب شود. آنچه در هفته گذشته در سخنان آقاي هاشمي رفسنجاني در گفتوگو با روزنامه شرق و تصريح آقاي اميري، معاون رئيسجمهور و مبتني بر اينكه طي آن پيروزي آقاي روحاني در انتخابات آينده قطعي قلمداد شده است، به واقع تكرار فضاسازي همانند ماههاي قبل از انتخابات 88 است كه آن زمان بحث تقلب و تشكيل كميته صيانت از آرا مطرح بود و اين بار بحث پيروزي قطعي رئيسجمهور يازدهم، در انتخابات دوازدهم. اين سخنان البته با مواضع مصطفي تاجزاده از عوامل مشترك فتنه 78 و 88 تكميل ميشود، آنگاه كه با پيشداوري نسبت به8 عملكرد نهاد شوراي نگهبان ميگويد كه رئيسجمهور فعلي را نميتوانند ردصلاحيت كنند چون كشور دچار بحران ميشود، آبروي ايران ميرود و دولت بعدي بيحيثيت ميشود.
واقعيت اين است كه مردم در ارزيابيهاي خود اگر فضا منطقي و بدون دوقطبي كاذب باشد، براساس عملكردها تصميم ميگيرند، به طور مثال آقاي هاشمي رفسنجاني در دور دوم انتخابات خود در دولت سازندگي در سال 72 و در حالي كه رقيبي جدي نداشت با كاهش رأي قابل توجهي مواجه شد و رأي او نسبت به انتخابات سال 68 از 16 ميليون به 10 ميليون رسيد، بر اين اساس آنچه را كه زمينهساز پيشداوريهاي اينگونه از سوي رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام شده كه طبعاً جايگاه مسئوليتي ايشان در نظام ايجاب ميكند كه اينگونه مداخله در انتخابات نداشته باشد، به كارنامه عملكرد دولت يازدهم و افت شديد محبوبيت رئيسجمهور در ميان مردم باز ميگردد كه براساس ارزيابيهاي مراكز نظرسنجي وابسته به دولت از 50/07 درصد زمان انتخابات به حدود 30درصد رسيده است و اين نمايانگر اين است كه چنانچه رئيسجمهور در يك رقابت سالم حضور يابد حتي انتخابش در دور دوم هم تضمين شده نيست، به ويژه آنكه چشمانداز چند ماهه آينده نيز در تحقق وعدهها و خصوصاً در به ثمر نشستن برجام به عنوان تنها نقطه مثبت كارنامه دولت نيز در هالهاي از ابهام است و شايد به همين دليل است كه طيفي از تشكلهاي سنتي جريان اصلاحات زير بار تصميم شوراي سياستگذاري در حمايت مطلق از رئيسجمهور يازدهم در رقابتهاي انتخاباتي 96 نرفته و ضرورت حضور نامزدي ديگر در كنار نامزد اصلي را مورد تأكيد قرار دهند تا در صورتي كه روند نزولي محبوبيت آقاي روحاني ادامه يابد فرد ديگري را براي حمايت داشته باشند، نكتهاي كه در سخنان دو هفته پيش الويري بر آن تأكيد شده بود.
اما آنچه كه فراتر از ميزان رأي بايد مورد توجه قرار گيرد، ظرفيت چالشآفريني اينگونه مواضع و احتمال شكلگيري چالشي در آستانه انتخابات 96 است، چرا كه اگر براساس همين پيشداوري و انتظار، كساني در يك فضاي ملتهب و رقابت كاذب ميداندار صحنه شوند و باز هم خانم آقاي هاشمي در روز انتخابات بگويد كه اگر فردا نتيجه انتخابات اينگونه نشد به خيابان بريزيد! چه كسي ميتواند تضمين كند كه با اين مقدمات ايجاد شده به ويژه در شرايطي كه نتيجه انتخابات به كام افراطيون نباشد، چالشي ايجاد نشود.
آنچه كه اين نامعادله پيشرو را پيچيدهتر ميكند، نوع مواضع دشمنان بيروني و ضد انقلاب خارج كشور است كه با شبكههاي ماهوارهاي و شبكههاي مجازي از ماهها قبل چالشسازيها را آغاز كردهاند. حرف اصلي همكاران ترامپ در مواجهه با ايران بهرهگيري از عوامل داخلي براي جبران شكستهاي گذشته است و ضد انقلاب بيروني نيز كه اغلب از عوامل فتنههاي 78 و 88 هستند، از ترامپ درخواست تشديد تحريمها و فشارها را دارند تا نسخه ژنرال پترائوس، رئيس قبلي سازمان سيا در تشديد تحريمهاي فلجكننده براي ايجاد نارضايتي اجتماعي و به تبع آن نارضايتي سياسي عملياتي شود و در داخل نيز بياعتنايي به وضعيت معيشت مردم و حمايت از نجوميبگيران زمينهساز نارضايتي اجتماعي شود كه ميتواند نماد ناكارآمدي نظام و زمينهساز اعتراضات اجتماعي باشد. در اين عرصه نيز برخي از سايتهاي مرتبط با افراطيون اصلاحطلب نظير «آمدنيوز» و ... كار را آغاز كردهاند.
تأثیر راهبردی ایران در تحولات سوریه
حسن لاسجردی در ایران نوشت:
بعد از مدتها اختلاف نظر بین بازیگران منطقهای و بینالمللی حامی و مخالف «بشار اسد»، رئیس جمهوری سوریه و ادامه یافتن روند منجر به فجایع انسانی، تخریب زیرساختهای حیاتی سوریه و رویدادهای ناگواری همچون تخریب نمادهای تاریخی و فرهنگی این کشور از سوی تروریستهای داعش نگاههای جهانی همچنان پیدا شدن یک راه حل و آغاز یک فرآیند سیاسی را انتظار میکشید و این در حالی بود که چندین دور مذاکرات موسوم به «صلح سوریه» در ژنو، وین و جاهای دیگر به نتیجه عینی و ملموس منتهی نشده بود. در چنین شرایطی اقدامات ماههای اخیر و پیروزیهای بدست آمده از سوی جریان حامی بشار یعنی روسیه، ایران و جریان مقاومت و سیطرهای که بر برخی مناطق جغرافیایی و مرزها داشت سبب شد این جریان مدیریت فرآیند حرکت به سمت روند سیاسی حل بحران را بدست گیرد.
مذاکره سه جانبه میان ایران، روسیه و ترکیه به عنوان سه کشور مؤثر در تحولات سوریه که هم نزدیکی جغرافیایی به مرکز بحران دارند و نقش آفرین اصلی مقابله با آن هستند در حالی مطرح شد که تحولات انتخاباتی و جابهجایی قدرت در کشور امریکا تا حدود زیادی انسجام جریان رقیب و مخالفان اسد را تحت تأثیر قرار داد.
حسن لاسجردی در ایران نوشت:
بعد از مدتها اختلاف نظر بین بازیگران منطقهای و بینالمللی حامی و مخالف «بشار اسد»، رئیس جمهوری سوریه و ادامه یافتن روند منجر به فجایع انسانی، تخریب زیرساختهای حیاتی سوریه و رویدادهای ناگواری همچون تخریب نمادهای تاریخی و فرهنگی این کشور از سوی تروریستهای داعش نگاههای جهانی همچنان پیدا شدن یک راه حل و آغاز یک فرآیند سیاسی را انتظار میکشید و این در حالی بود که چندین دور مذاکرات موسوم به «صلح سوریه» در ژنو، وین و جاهای دیگر به نتیجه عینی و ملموس منتهی نشده بود. در چنین شرایطی اقدامات ماههای اخیر و پیروزیهای بدست آمده از سوی جریان حامی بشار یعنی روسیه، ایران و جریان مقاومت و سیطرهای که بر برخی مناطق جغرافیایی و مرزها داشت سبب شد این جریان مدیریت فرآیند حرکت به سمت روند سیاسی حل بحران را بدست گیرد.
مذاکره سه جانبه میان ایران، روسیه و ترکیه به عنوان سه کشور مؤثر در تحولات سوریه که هم نزدیکی جغرافیایی به مرکز بحران دارند و نقش آفرین اصلی مقابله با آن هستند در حالی مطرح شد که تحولات انتخاباتی و جابهجایی قدرت در کشور امریکا تا حدود زیادی انسجام جریان رقیب و مخالفان اسد را تحت تأثیر قرار داد.
ایران و روسیه با توجه به نقش همسایگی و نیز حضور مستقیم نظامی ترکیه در سوریه و علاقهمندی دولتمردان آنکارا به ایفای نقش در بحران سوریه به این نتیجه رسیدند که همراهی ترکها در این فرآیند یکی از عوامل تسهیل حرکت به سمت راه حل سیاسی خواهد بود. در مقابل به نظر میرسد که ترکیه نیز قدم پیش گذاشت و ترجیح داد به جای ادامه روند قبلی خود که بر محور کار با کشورهای عربی و ائتلاف بینالمللی به رهبری امریکا در جریان بود به سمت ایران و روسیه میل کند. اتفاقی که تا حدود زیادی بر معادلات منطقهای و معادلات حاکم بر تحولات سوریه تأثیر گذاشت.
حاصل نشست سه جانبه مسکو خود را در آغاز فرآیند سیاسی، آتش بس بین نیروهای دولت سوریه و گروههای معارض غیر تروریستی، جابهجایی مردم و گروههای تروریستی از دو روستای الفویه و کپریا و توافق برای رساندن کمکهای انسانی نشان داد.
در حال حاضر آنچه مهم است تلاش برای آوردن گروههای معارض سیاسی به پای میز مذاکرات آتی قزاقستان است. به نظر میرسد در روزهای آینده با بکارگیری برخی نیروهای دیگر مثل نیروهای سازمان ملل و برخی کشورهای منطقه موضوع مهم تداوم آتش بس و رساندن کمکهای انسانی به آرام شدن بیشتر فضا و کمک به آغاز فرآیند سیاسی بینجامد. نکته مهم دیگری که از قبال مذاکرات اخیر سه کشور حاصل آمده است، توافق و اجماع بر سر تفکیک معارضان از گروههای تروریستی است؛ بحثی که در مذاکرات ژنو و وین محل اختلاف کشورهای شرکت کننده بود. چه در حالی که ایالات متحده و جریان با محوریت غرب معتقد بودند که همه معارضین باید در مذاکرات شرکت کنند؛ جریان مقابل و نیز دولت قانونی سوریه بر این عقیده بود که نمیتوان با گروههای تروریستی که دستشان به خون مردم سوریه آلوده است بر سر میز مذاکره نشست. در نهایت فرآیند طولانی مذاکرات به این نتیجه منجر شد که همه گروهها غیر از جبهه النصره و داعش که گروههای شناخته شده تروریستی بودند در مذاکرات شرکت کنند. توافقی در مذاکرات سه جانبه ایران، روسیه و ترکیه نیز مورد تأکید قرار گرفت و به نظر میرسد برخی کشورهای حامی گروههای تروریستی نیز ناچار به انعطاف در برابر این اجماع هستند که این خود به عنوان تسهیل کننده مذاکرات عمل خواهد کرد.
در این میان در شرایطی که دو ضلع از این مثلث یعنی روسیه و ترکیه مسئولیت اجرا و ضمانت آتش بس را بر عهده گرفته اند، سفر روز گذشته مقامات کشور سوریه به تهران را باید از منظر تأثیر راهبردی ایران در تحولات سوریه و نقش آفرینی غیر قابل چشمپوشی آن در فرآیند مذاکرات سیاسی ارزیابی کرد.
روابط راهبردی ایران و سوریه ایجاب میکند که برای دولت سوریه آگاه شدن از اینکه ما و بقیه بازیگران چه شرایطی و چه نکاتی را در روزهای آینده خواهیم داشت اهمیت پیدا کند. دولت قانونی سوریه به عنوان بازیگر اصلی این مذاکرات به حتم شرایط، راهکارها و تعهدات خاص خود را دارد. هم شنیدن و دانستن پیچیدگیها و قرارهای نشست سه جانبه گذشته و آینده و هم اعلام رویکردها و نقطه نظرات دولت سوریه برای آینده تحولات از اهمیت خاصی برخوردار است زیرا سبب میشود بازیگران بتوانند بر اساس واقعیتهای موجود در تحولات داخلی سوریه اقدام عملی و عینی را تحقق بخشند.
تخریب بیفایده آمار اقتصادی
بایزید مردوخی در شرق نوشت:
واکنشهای غیرکارشناسی گروهها و جریانات مخالف دولت درباره نرخ رشد اقتصادی ششماهه نخست سال ٩٥، گویای این حقیقت است که احتمالا قرار است حوزه اقتصادی به عنوان ناکامی دولت یازدهم مطرح شود و حالا جریان مذکور نگران اعلام این نرخ و تأثیر آن بر برخی گشایشهای احتمالی اقتصادی در زندگی مردم است. بانک مرکزی بهتازگي اعلام کرده است که در فصل بهار امسال که آمار آن شهریورماه اعلام شد، رشد اقتصادی کشور ٤/٥ درصد بود و در فصل تابستان امسال نیز میزان رشد اقتصادی ٢/٩ درصد محاسبه شد که بر این اساس متوسط رشد شش ماه نخست امسال ٤/٧ درصد برآورد شده است؛ البته مسئولان این نهاد تأثیرگذار کشور تأکید کردهاند بخشی از رشد اقتصادی ناشی از روندی است که در بخش تولید نفت از دو ماه پایانی سال ٩٤ آغاز شد و شاهد بازگشت تولید به سطح پیش از تحریم و رشد چشمگیر در این بخش بودهایم؛ اما در بخش غیرنفتی اقتصاد نیز روند روبهرشدي نسبت به سهماهه نخست سال مشاهده میشود و بخشهای کشاورزی، خدمات و صنعت روند صعودی را آغاز کردهاند که میتوان نشانههای آغاز خروج اقتصاد کشور از رکود را در آنها مشاهده کرد. در گذشته در حسابداری ملی ایران، محاسبات به صورت سالانه اتفاق میافتاد و رشد فصلی یا نیمسال، محاسبه نمیشد. امروز شتاب تحولات اقتصادی در جهان به گونهای است که حرکت نهادهای رسمی کشور برای محاسبه آمار فصلی و نیمسال را حتما باید نوعی پیشرفت دانست. در کشورهای مختلف دنیا، حتی محاسبات ماهانه انجام میشود. به یاد دارم در ژاپن، هر ماه گزارش عملکردهای کلان در آژانس برنامهریزی ژاپن محاسبه میشد و روی آن حساب میکردند. در گذشته آمارهای فصلی و نیمسالی در بانک مرکزی تعدیل و اصلاح میشد. در اینکه این آمار برای سیاستگذاری کشور و البته تخمین بازار از سوی بخش خصوصی و همه سرمایهگذاران راهگشاست، شکی نیست. دولت هم ادعا نکرده این آمار به مفهوم حلشدن مشکلات اقتصاد کشور است؛ مشکلاتی که از قضا بخش عمده آن ناشی از منهدمکردن ساختار برنامهریزی و نظارت اقتصادی در دولتی است که از قضا دولت همیشه محبوب مخالفان روحانی است. منتقدان نگران هستند که مردم این آمار را به مفهوم آغاز گشایش اقتصادی تلقی کنند درحالیکه وقتی چنین ادعایی در دولت وجود ندارد و آنها صرفا ابراز امیدواری میکنند که با تداوم این روند بتوانند به اشتغال، بهبود فضای کسبوکار و رونق اقتصادی کمک کنند، مخالفان دولت هم بهتر است منطقی و عالمانهتر اظهارنظر کنند. مسابقه سیاسی برای حمله به آمارهای رسمی علاوه بر آنکه بیانصافی یک جریان سیاسی را نشان میدهد، کمکی به منافع ملی نمیکند. اینکه فردی که خود را نامزد انتخابات میداند، در اولین گام به سراغ آمارهای اقتصادی رسمی کشور میرود، یعنی از گذشته و نارضایتی مردم از رفتارهای تخریبی، درس نگرفته است. نگاه اغراقشده و خیلی مثبت به چنین آمارهایی یا منفینگری پیرامون آن، هر دو به یک اندازه اشتباه است. دولت یازدهم در این سه سال همه همت خود را معطوف به کنترل تورم و خروج از رکود و ایجاد رونق اقتصادی کرده است. دولت تلاش کرده موانع خارجی و تحریمها را از سر راه بردارد، سقوط آزاد قیمت نفت را مدیریت کند و با دیپلماسی صحیح نفتی، هم تولید نفت را که در دولت قبل آسیب دید، به حالت عادی برگرداند و هم بهای طلای سیاه را با توافق با سایر بازیگران، اندکی افزایش دهد.
جهتگیری اقتصادی در سطح کلان بهبود یافته است و البته انتقاداتی هم به عملکرد اقتصادی دولت وارد است که در جای خود بحثهای کارشناسی و توجه به نظر نخبگان را میطلبد. فراموش نکنیم تخریب دولتی که منابعی در اختیار نداشته است که سرمایهگذاریهای عمرانی انجام دهد یا تسهیلاتدهی سیستم بانکی به بخشهای مختلف اقتصادی را بالا ببرد، منطق اقتصادی ندارد. فراموش نکنیم همین چند سال قبل وقتی دولت در قله درآمدهای نفتی قرار داشت، نه اشتغال مولد ایجاد شد و نه تسهیلات بهدرستی به بنگاههای اقتصادی و بهویژه بخش خصوصی رسید. وقتی دولت یازدهم با نبود منابع پایدار، توانسته گامهایی برای بهبود شاخصهای کلان اقتصادی بردارد؛ یعنی یک مؤلفه اصلاح شده است و به نظر میرسد آن مؤلفه، مدیریت اقتصادی در کشور است و مدیریت اگر درست کار کند، میتواند کمبود منابع و اعتبارات را با استفاده بهینه از آنها جبران کند. درحالحاضر مسئولان دولت ادعا ندارند که هیچ واحد صنعتی نیمهتعطیل یا تعطیلی در کشور وجود ندارد و همه بخشهای تولیدی و خدماتی وارد رونق شدهاند. پیشنهاد نگارنده به دولت این است که ریز آمار رشد در ششماهه امسال را منتشر کند و آن را برای مردم و فعالان اقتصادی توضیح دهد. درعینحال به جناحی که میخواهد در انتخابات به عنوان رقیب دولت وارد شود نیز توصیه میکنم به جای خردهگیریها و مأیوسکردن مردم، با ارائه برنامههای واقعی برای توسعه کشور به آنها امید دهد. اگر چنین نشود و همچنان روال حمله به آمارهای رسمی و فعالیتهای مثبت دولت ادامه داشته باشد، این شائبه بروز میکند که جریان مذکور مانند هشت سال دوران دولتهای نهم و دهم، برنامه اقتصادی مشخصی برای بهبود وضعیت مردم ندارد و این مسئله با توجه به کارنامه آن هشت سال، تا اطلاع ثانوی شرایط مطلوبی را برای جناح مذکور نزد افکار عمومی ایجاد نخواهد کرد.
واکنشهای غیرکارشناسی گروهها و جریانات مخالف دولت درباره نرخ رشد اقتصادی ششماهه نخست سال ٩٥، گویای این حقیقت است که احتمالا قرار است حوزه اقتصادی به عنوان ناکامی دولت یازدهم مطرح شود و حالا جریان مذکور نگران اعلام این نرخ و تأثیر آن بر برخی گشایشهای احتمالی اقتصادی در زندگی مردم است. بانک مرکزی بهتازگي اعلام کرده است که در فصل بهار امسال که آمار آن شهریورماه اعلام شد، رشد اقتصادی کشور ٤/٥ درصد بود و در فصل تابستان امسال نیز میزان رشد اقتصادی ٢/٩ درصد محاسبه شد که بر این اساس متوسط رشد شش ماه نخست امسال ٤/٧ درصد برآورد شده است؛ البته مسئولان این نهاد تأثیرگذار کشور تأکید کردهاند بخشی از رشد اقتصادی ناشی از روندی است که در بخش تولید نفت از دو ماه پایانی سال ٩٤ آغاز شد و شاهد بازگشت تولید به سطح پیش از تحریم و رشد چشمگیر در این بخش بودهایم؛ اما در بخش غیرنفتی اقتصاد نیز روند روبهرشدي نسبت به سهماهه نخست سال مشاهده میشود و بخشهای کشاورزی، خدمات و صنعت روند صعودی را آغاز کردهاند که میتوان نشانههای آغاز خروج اقتصاد کشور از رکود را در آنها مشاهده کرد. در گذشته در حسابداری ملی ایران، محاسبات به صورت سالانه اتفاق میافتاد و رشد فصلی یا نیمسال، محاسبه نمیشد. امروز شتاب تحولات اقتصادی در جهان به گونهای است که حرکت نهادهای رسمی کشور برای محاسبه آمار فصلی و نیمسال را حتما باید نوعی پیشرفت دانست. در کشورهای مختلف دنیا، حتی محاسبات ماهانه انجام میشود. به یاد دارم در ژاپن، هر ماه گزارش عملکردهای کلان در آژانس برنامهریزی ژاپن محاسبه میشد و روی آن حساب میکردند. در گذشته آمارهای فصلی و نیمسالی در بانک مرکزی تعدیل و اصلاح میشد. در اینکه این آمار برای سیاستگذاری کشور و البته تخمین بازار از سوی بخش خصوصی و همه سرمایهگذاران راهگشاست، شکی نیست. دولت هم ادعا نکرده این آمار به مفهوم حلشدن مشکلات اقتصاد کشور است؛ مشکلاتی که از قضا بخش عمده آن ناشی از منهدمکردن ساختار برنامهریزی و نظارت اقتصادی در دولتی است که از قضا دولت همیشه محبوب مخالفان روحانی است. منتقدان نگران هستند که مردم این آمار را به مفهوم آغاز گشایش اقتصادی تلقی کنند درحالیکه وقتی چنین ادعایی در دولت وجود ندارد و آنها صرفا ابراز امیدواری میکنند که با تداوم این روند بتوانند به اشتغال، بهبود فضای کسبوکار و رونق اقتصادی کمک کنند، مخالفان دولت هم بهتر است منطقی و عالمانهتر اظهارنظر کنند. مسابقه سیاسی برای حمله به آمارهای رسمی علاوه بر آنکه بیانصافی یک جریان سیاسی را نشان میدهد، کمکی به منافع ملی نمیکند. اینکه فردی که خود را نامزد انتخابات میداند، در اولین گام به سراغ آمارهای اقتصادی رسمی کشور میرود، یعنی از گذشته و نارضایتی مردم از رفتارهای تخریبی، درس نگرفته است. نگاه اغراقشده و خیلی مثبت به چنین آمارهایی یا منفینگری پیرامون آن، هر دو به یک اندازه اشتباه است. دولت یازدهم در این سه سال همه همت خود را معطوف به کنترل تورم و خروج از رکود و ایجاد رونق اقتصادی کرده است. دولت تلاش کرده موانع خارجی و تحریمها را از سر راه بردارد، سقوط آزاد قیمت نفت را مدیریت کند و با دیپلماسی صحیح نفتی، هم تولید نفت را که در دولت قبل آسیب دید، به حالت عادی برگرداند و هم بهای طلای سیاه را با توافق با سایر بازیگران، اندکی افزایش دهد.
جهتگیری اقتصادی در سطح کلان بهبود یافته است و البته انتقاداتی هم به عملکرد اقتصادی دولت وارد است که در جای خود بحثهای کارشناسی و توجه به نظر نخبگان را میطلبد. فراموش نکنیم تخریب دولتی که منابعی در اختیار نداشته است که سرمایهگذاریهای عمرانی انجام دهد یا تسهیلاتدهی سیستم بانکی به بخشهای مختلف اقتصادی را بالا ببرد، منطق اقتصادی ندارد. فراموش نکنیم همین چند سال قبل وقتی دولت در قله درآمدهای نفتی قرار داشت، نه اشتغال مولد ایجاد شد و نه تسهیلات بهدرستی به بنگاههای اقتصادی و بهویژه بخش خصوصی رسید. وقتی دولت یازدهم با نبود منابع پایدار، توانسته گامهایی برای بهبود شاخصهای کلان اقتصادی بردارد؛ یعنی یک مؤلفه اصلاح شده است و به نظر میرسد آن مؤلفه، مدیریت اقتصادی در کشور است و مدیریت اگر درست کار کند، میتواند کمبود منابع و اعتبارات را با استفاده بهینه از آنها جبران کند. درحالحاضر مسئولان دولت ادعا ندارند که هیچ واحد صنعتی نیمهتعطیل یا تعطیلی در کشور وجود ندارد و همه بخشهای تولیدی و خدماتی وارد رونق شدهاند. پیشنهاد نگارنده به دولت این است که ریز آمار رشد در ششماهه امسال را منتشر کند و آن را برای مردم و فعالان اقتصادی توضیح دهد. درعینحال به جناحی که میخواهد در انتخابات به عنوان رقیب دولت وارد شود نیز توصیه میکنم به جای خردهگیریها و مأیوسکردن مردم، با ارائه برنامههای واقعی برای توسعه کشور به آنها امید دهد. اگر چنین نشود و همچنان روال حمله به آمارهای رسمی و فعالیتهای مثبت دولت ادامه داشته باشد، این شائبه بروز میکند که جریان مذکور مانند هشت سال دوران دولتهای نهم و دهم، برنامه اقتصادی مشخصی برای بهبود وضعیت مردم ندارد و این مسئله با توجه به کارنامه آن هشت سال، تا اطلاع ثانوی شرایط مطلوبی را برای جناح مذکور نزد افکار عمومی ایجاد نخواهد کرد.
تامين منافع ملي در سايه خويشتنداري راهبردي
جاويد قرباناوغلي در ایران نوشت:
روسيه در روزهاي گذشته در اقدامي شگفتانگيز و غيرمرسوم در دنياي ديپلماسي، از مقابله به مثل در برابر اخراج ٣٥ ديپلمات خود توسط كاخ سفيد خودداري كرد. زماني كه يك كشور، ديپلماتهاي يك كشور خارجي را اخراج ميكند، عرف دنياي ديپلماسي، مقابله به مثل در برابر آن اقدام است. در واقع، كشورها در مقابل اقدامات تهاجمي ديپلماتيك كشور يا كشورهاي رقيب، دست به مقابله به مثل زده و معمولا تعداد مشابهي از ديپلماتهاي آن كشور را اخراج ميكنند. اين قاعده نوشتهشدهاي نيست ولي عرفي است كه در دنياي ديپلماسي رعايت ميشود. با اين وجود، اقدام ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه كه در پاسخ به درخواست سرگئي لاوروف، وزير امور خارجه خود اعلام كرد مسكو در برابر اقدام امريكا، مقابله به مثل نميكند اما اين حق را براي خود محفوظ ميداند و شايد در زمان ديگري اين كار را انجام دهد، قبل از آنكه اقدامي ديپلماتيك و مرسوم باشد، بر يك عمل تبليغاتي با هدف تاثيرگذاري بر افكارعمومي جهاني تكيه داشت كه ميخواست زمينه حداكثر بهرهبرداري را براي اهداف كرملين مهيا سازد؛ چه آنكه در دنياي ديپلماسي مرسوم نيست وزير امور خارجه براي اقدام مقابله به مثل با رييسجمهور مكاتبه كند و از او، چنين اجازهاي بگيرد و اگر هم اين كار در برخي از كشورها مرسوم باشد، در چارچوب مكاتبات غيرعلني انجام ميشود و به شكلي كه در روسيه صورت گرفت - اعلان علني و آن هم با لحني كه بيشتر افكارعمومي را نشانه گرفته بود – نيست. پس از اين منظر، اقدام لاوروف و پوتين را ميتوان اقدامي هماهنگشده و يك سناريوي تبليغاتي دانست.
البته اقدام پوتين در عدم مقابله به مثل، نخستين عمل غيرمنتظره از سوي او نبود ولي در نوع خود، يك ابتكارعمل تاثيرگذار و جالب محسوب ميشود. حدود چند هفته پيش نيز كه سفير روسيه در تركيه مورد سوءقصد قرار گرفت و كشته شد، پوتين در آن مورد هم برخلاف ماجراي سقوط جنگنده سوخو و كشته شدن خلبان آن، خويشتنداري چشمگيري از خود نشان داد و دست به اقدامات تنبيهي گستردهاي مانند ماجراي پيشين نزد. در مورد چرايي اين رفتار روسيه و به خصوص پوتين ميتوان به نكاتي اشاره كرد: نخستين نكته در اين رابطه، تحولات صورت گرفته در سطح جهاني و روي كار آمدن ترامپ در امريكا است. واقعيت آن است كه پيروزي ترامپ در انتخابات اخير امريكا در فضايي كاملا دور از انتظار صورت گرفت و تاثيرات شگرفي را هم براي متحدان و هم براي رقيبان امريكا در صحنه بينالمللي گذاشت و يك دورنمايي از آشفتگي و ابهام را در فضاي بينالمللي فراروي جهانيان گشود.
بركسي پوشيده نيست كه دوران هشت ساله رياستجمهوري باراك اوباما، مورد خوشايند روسيه و شخص پوتين نبود و واشنگتن و مسكو فضايي مبتني بر تنش را در اين سالها پشت سر گذاشتند. اگر تحولات چند ساله گذشته دو كشور را بررسي كنيم شاهد رويارويي دو كشور در اين سالها خواهيم بود. اين داستان از ماجراي اوستيا كه منجر به واكنش شديد روسيه در گرجستان شد، آغاز شد و در ادامه آن، به تحولات اوكراين و اشغال دوفاكتو شبهجزيره كريمه توسط روسيه منجر شد. پس از آن هم شاهد تحولات خاورميانه و به خصوص حضور روسها در سوريه بوديم. فضاي ايجاد شده در اين رقابتها ميان روسيه و امريكا، تداعيكننده نوعي جنگ سرد ميان شرق و غرب بود.
با اين وجود، ادبياتي كه ترامپ در جريان مبارزات انتخاباتي بهكار گرفت و تكيه او بر برخي مسائل كه به نوعي مسائل مورد اختلاف مسكو و واشنگتن بود، چراغ سبزي هرچند كمرنگ از سوي امريكا به روسيه بود كه ما مشاهده كرديم پوتين از آن استقبال كرد و او جزو نخستين كساني بود كه انتخاب ترامپ را تبريك گفت. اينك به نظر ميرسد پوتين در انتظار عملي شدن برنامههاي اعلامي ترامپ در حوزههاي اختلافي و چالشبرانگيز ميان امريكا و روسيه است؛ انتظار اين مساله به خصوص در موضوعات سوريه و همچنين مبارزه با جريان افراطگرايي كه در داعش متجلي شده است، وجود دارد و در ادامه آن ميتوان به موضوعاتي نظير تعهدات امنيتي امريكا در قبال متحدانش مانند ژاپن، كره جنوبي و اروپا و حتي كشورهاي عربي خاورميانه اشاره داشت. اگر آن اظهارات ترامپ منجر به تغييرات در سياست خارجي امريكا در دوره پسااوباما شود، روسها بدون صرف هزينهاي به پيروزي خيرهكنندهاي دست يافتهاند و از اين منظر ميتوان خويشتنداري پوتين را تلاشي در برابر اخراج ديپلماتها توسط امريكا رمزگشايي كرد. نكته ديگري كه ميتوان به آن اشاره كرد فضاي حاكم در منطقه خاورميانه است. واقعيت آن است كه از هر منظري كه بنگريم روسها بعد از غيبتي نسبتا طولاني پس از فروپاشي شوروي و عدم حضور پررنگ در خاورميانه در پرتو جاهطلبيهاي پوتين و روسيه جديد، قدمهاي بزرگي در خاورميانه برداشته و دستاوردهاي ملموسي را هم كسب كردهاند و از اين منظر رفتار توام با خويشتنداري پوتين قابل توجيه است. معمولا در بازيهاي سياسي قاعدهاي وجود دارد مبني بر آنكه اگر قدرتي دستاوردهاي ملموسي را در يك صحنه مورد اختلاف با رقيب به دست آورد، تلاشش بر آن است تا با كمترين هزينه مابهازاي آن دستاوردها را براي تامين منافع حياتياش مورد بهرهبرداري قرار دهد. به نظر ميرسد پوتين با درك عميقي از اين مساله، با دقت نظر از دست زدن به اقداماتي كه ميتواند آن دستاوردها را دچار چالش كند، پرهيز ميكند. مقايسه رفتار پوتين در سقوط جنگنده سوخو و ترور سفير روسيه در آنكارا هم از دو منظر و دو ظرف زماني و دو جنس موضوع قابل درك است. در ماجراي سقوط سوخو، حيثيت روسيه به طور عام به چالش كشيده شده بود. همچنين در آن زمان روسها با بمباران گسترده مخالفان درصدد تثبيت موقعيت خود و شكست تروريستها بودند. به همين دليل نيز رييسجمهور روسيه واكنشي تند داشت و تنبيهاتي گسترده عليه تركيه به كار بست و همانطور هم كه ديديم، به نتيجه رسيد. هم اردوغان به صورت رسمي و علني از روسيه عذرخواهي كرد و هم تركيه بود كه نخستين گام را براي ترميم روابط برداشت. اما در موضوع سفير روسيه در تركيه، حيثيت و چهره جهاني روسيه به چالش كشيده نشده بود. هرچند روسها يكي از كليديترين اتباعشان را از دست داده بودند، اما ميتوانستند از آن مساله براي توجيه اقداماتشان بهرهبرداري كنند.
در واقع، آن اتفاق هديهاي از غيب براي روسها بود و موجب شد تا دست برتر را در سوريه داشته باشند و دنيا را نسبت به كنششان در سوريه وادار به سكوت كنند. ميتوان اين نوع رفتار راهبردي روسها را به مسائل داخلي در ايران هم پيوند داد. اگر ما تحولات روابط ايران و عربستان را در يك سال گذشته بازنگري كنيم، سعودي در ماجراي حادثه منا و همچنين اعدام شيخ نمر كاملا در موقعيتي تدافعي قرار گرفته بود و مورد انتقاد شديد جامعه بينالمللي بود. واكنش خشمآلود، دور از انتظار و كنترل نشده برخي افراد در حمله به سفارت اين كشور و به آتش كشاندن آن كاملا چيدمان ضدسعودي را به سرعت به نفع رياض تغيير داد. اين مقارنه، به معناي آن نيست كه رفتار ايران را مورد نكوهش قرار دهم. اين مثال، به خاطر آن بود كه اگر در برابر رفتار خشن سعودي يا هر كشور ديگري در بسياري از مواقع صبوري و خويشتنداري داشتهايم، اين صبوري ميتواند كشور را بهتر به اهدافش برساند تا يك اقدام خشمآلود و خارج از كنترل. رفتار پوتين هم در داستان ترور سفير روسيه در تركيه و هم در داستان اخراج ديپلماتهاي روسي منطبق با درك مسكو از شرايط جهاني و منطقه و مبتني بر تاثيرگذاري بر افكارعمومي جهان و به ويژه امريكا و همچنين حفظ دستاوردهاي خود در منطقه و نهايتا نگاهي به آينده براي ترميم روابط با امريكا در شرايط پس از روي كار آمدن ترامپ است.
آفرین به این تدبیر!
در سرمقاله صبح نو آمده است:
دو عضو دولت تدبیر و امید با گورخوابها عکس یادگاری گرفتهاند، چرا؟! اصلاً چند روزی است که مسوولان دولتی همه عزم خود را متوجه حل مشکلات گور خوابها کردهاند، از آن روزی که یک روزنامه دولتی گورخوابها را کشف کرد تا یک کارگردان معروف سوژهای پیدا کرد برای فیلم آیندهاش و به رییسجمهور نامه نوشت و رییسجمهور داغ داغ نان را به تنور چسباند و باز از شرمساری سخن گفت و بهزیستی بلافاصله سوژههای مورد نظر را در کمپ ترک اعتیاد ساماندهی کرد و سرانجام رییس دفتر رییسجمهور به همراه وزیر رفاه و استاندار و چندین تن مقام دولتی به بازدید آنها رفتند و به آنها وعده وام اشتغال دادند و عکس یادگاری گرفتند و... همه این کارها هنوز به هفته نرسیده و فقط ظرف چند روز انجام شده است! سرعت رسیدگی و حل مشکل واقعاً کمنظیر که نه بلکه بینظیر است! واقعاً بدا به حال منتقدانی که دولت را به دلیل کمکاری و پیرسالی و بیتوجهی به مشکلات بیکاری و اعتیاد و آسیبهای اجتماعی سرزنش میکنند! بدا به حال آنهایی که چشم دیدن توفیقات دولت را ندارند و فکر میکنند این سرعت عمل در حل تلخترین مشکلات اجتماعی به طرفهالعینی سناریو بوده است و نزدیک انتخابات همهچیز بوی بهرهبرداری سیاسی میدهد! وقتی شمایی که در برج عاج زندگی میکنی و دغدغهات این است که خانه چند هزار متریات را بزرگتر کنی، بشنوی فقیری شب به خاطر فقرش برود در قبر زندگی کند تا از سرما نجات پیدا کند، خب احتمالاً بغض گلویت را فشار میدهد و شرمساری در سیمایت آشکار میشود و دستور میدهی مشکل را حل کنند! به همین راحتی.