رئیس پلیس دیوانه و غیرعادی دوبی که گاهی پا از گلیم خویش فراتر می‌گذارد، بتازگی ایرانیان مقیم امارات متحده عربی را تهدید کرده که باید ظرف سه سال امارات متحده عربی را ترک کنند.

گروه سیاسی مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌‌

********

روزنامه کیهان

که تو در برون چه کردی...؟/ حسین شمسیان

ایام ولادت مصلح کل و وارث جمیع رسل، حضرت حجت ابن الحسن عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف، حقیقتاً روزگار امیدواری به فردایی روشن و روزگاری بهتر است. روزگاری که آرزوی همه انبیا و اوصیا بوده و جهان، از آدم تا خاتم (ص) و تا امروز، برای آن روزگار شیرین، روزها را شمرده است. همه درد و رنج‌ها را، همه ستم‌ها و تعدی‌ها را، مرگ مظلومان را، له شدن فرودستان و مستضعفان در زیر پای ستمگران و مستکبران را و خلاصه همه رنج‌ها و مصیبت‌ها را یک به یک دیده و صبر کرده به امید آنکه روزی مردی بیاید و زنجیر غلامان بشکند. بیاید تا تحقق امید بخش‌ترین آیه هستی شود که «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین» این روزها بیشتر باور می‌کنیم که آن سوی افق مردی هست و به انتظارش می‌نشینیم تا بیاید و جهان را پر از عدل و داد کند.

اما بر سر همین واژه اخیر، کلی اختلاف و تضاد پیدا شده است! آیا واقعاً ما باید به انتظارش «بنشینیم» تا بیاید یا باید «کاری بکنیم» تا بیاید!؟ انتظار فرج، همان‌قدر که امیدبخش و مهم است، دستمایه سوءاستفاده هم بوده تا جایی که برخی آن را تبدیل به عامل توقف امور و تخدیر مردم کرده‌اند! عامل ظلم‌پذیری و حتی همراهی با ظالمان! در حالی‌که حقیقت چیزی جز این است. دو نگاه اساسی و محوری حول موضوع مهدویت و انتظار چنین است:

۱-گروهی، معتقدند گشایش امور و برپایی پرچم اسلام، به هر اندازه‌ای، تا زمان ظهور ممکن نیست و این مهم جز به دست با کفایت ولی الله الاعظم رخ نخواهد داد. آن‌ها معتقدند چون چنین است، هر گونه حرکت اصلاحی برای تحقق اسلام عزیز، بی‌ثمر و بی‌فایده است و از اساس نباید به آن اندیشید! طبیعتاً چنین نگاهی خیلی غریب و دور از ذهن به نظر می‌رسد و کمتر کسی را می‌توان یافت که چنین عقایدی را صراحتاً به زبان بیاورد که اتفاقاً اگر بیان شود، مورد طرد عمومی هم قرار می‌گیرد. با این حساب چنین اندیشه‌ای نماینده‌ای ندارد!؟ واقعیت این است که بر خلاف تصور، هستند کسانی‌که به این رویکرد، در عمل معتقدند و بدون بیان، همان مسیر را می‌روند. در سطرهای پیشین، مهم‌ترین شاخص جریان مذکور چه بود؟ بی‌عملی و نشستن به انتظار. اکنون چقدر می‌شناسیم کسانی را که برای هرکاری، نه از اسلام سخنی می‌گویند و نه از هویت مهدوی!؟ نه خود را مکلف به زمینه‌سازی می‌دانند و نه جهان را دستخوش و منتظر حادثه‌ای عظیم! در نگاه این «نو حجتیه‌ای‌ها» جهان چیزی نیست جز همان «دهکده جانی» و ما هم جزئی از کل هستیم. نه بزرگ‌تری داریم و نه آقایی که برای آمدنش باید کاری بکنیم! دهکده کدخدایی دارد و ما هم برای رسیدن به همه مواهب عالم، باید با کدخدا بسازیم و با قواعد جهان کنار بیاییم! این گروه هیچ علامت ضد امام زمانی ندارد که هیچ، در بسیاری موارد، امام زمانی‌تر از دیگران به نظر می‌رسد!

آن‌ها متظاهر به مقدسات‌اند، پایبند به آداب و و البته به انتظار «نشسته»! ظاهراً منتظر عدل و دادند، اما در برابر هر بی‌عدالتی ساکت‌اند! نه غم گرسنگی محرومان را دارند و نه خم به ابرو از این همه ستم و تعدی مستکبران! برای یک امر مستحب دست چندم، یقه پاره می‌کنند اما برای برپایی و اعتلای کلمهًْ‌الله و برای تقویت نظامی مبتنی بر خون شهیدان و مکتب انتظار، لبشان باز نمی‌شود! آن‌ها به فرموده امام راحل، دیروز «در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند» و امروز مبارزه در راه زمینه‌سازی ظهور را بیهوده می‌دانند! برخی در ده سال هم یک کلمه علیه آمریکا و اسرائیل نگفته‌اند، اما خود را منتظر می‌دانند! برخی چشم به روی قتل عام ملت‌های یمن و فلسطین و عراق بسته‌اند اما منتظرند! برخی از همه چیز پشیمان‌اند، با دشمنان اسلام و انقلاب، با بهائیان و منکران و کینه‌توزان به ساحت امام عصر (عج) نشست و برخاست دارند، اما منتظرند و بالاخره برخی همه هم و غم خود را همسویی هرچه تام و تمام‌تر با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا می‌دانند، اما در صف منتظران، ناله «العجل العجل» سر می‌دهند! آن‌ها یکبار هم که شده از خودشان نمی‌پرسند و شرم نمی‌کنند که اگر قرار به این وضع بود، چه نیازی به نهضت و اگر همین الان ولی مطلق خدا ظهور کند، راه تعامل با جهان را - آنگونه که اینان در پیش گرفته‌اند- دنبال خواهد کرد!؟ آیا مصلح کل هم به قواعد بازی غربی‌ها تن خواهد داد!؟ این‌ها همه منتظرانند، نشسته بر سر سفره انتظار! نه درکی از واقعیت ظهور دارند و نه فهمی از چرایی غیبت! خود را سرگرم به صورت‌های ظاهری و بی‌فایده‌ای همچون علائم ظهور و حتی علامت‌سازی می‌کنند و حتی یک گام برای ستم‌دیدگان و بلادیدگان بر نمی‌دارند. مردمانی پر ادعا که جز حرف چیزی در چنته ندارند و خود را صاحب سرقفلی انتظار می‌دانند!

۲- اما گروه دیگری هست که نگاهی متفاوت به انتظار دارد. آن‌ها خود را همچون میزبانی که منتظر مهمانی عزیز است فرض می‌کنند. همه هم و غم خود را مصروف تهیه و تدارکی بهتر برای پذیرایی او می‌کنند، خود را وقف آسایش و راحتی او می‌دانند و هرکاری می‌کنند تا او به رنج و تعب نیفتد. آنان هم معتقدند، امام عصر می‌آید که جهان را پر از عدل و داد کند. اما همزمان معتقدند، هر گامی برای تسهیل و تحقق این آرزوی همه قرون و اعصار، معنی انتظار واقعی است. آن‌ها هم منتظرند اما به انتظار ننشسته‌اند! قیام کرده‌اند و نقد جان را فدای قدوم یار غائب از نظر می‌کنند. این مدل انتظار، از اساس با انتظار دروغین مدعیان بی‌هنر و بی‌همیت، از زمین تا آسمان فرق دارد. اینان، در برابر گرسنگی گرسنگان و سیری ظالمان می‌خروشند. مرگ و کشتار بیگناهان را، بدون مرز و ملیت و عقیده، بر نمی‌تابند و به آن معترض‌اند و بالاتر از همه برای برپایی حکومت مصلح کل، زمینه‌سازی می‌کنند و هسته‌های مقاومت و پایگاه‌های اجتماعی می‌سازند. با امید به فردای روشن، مستضعفان را فرا می‌خوانند و خواب راحت را از چشم مستکبران می‌ربایند. طبیعی است که این منتظران، در چشم مستکبران عالم، نه عزیزند و نه قابل تحمل! برعکس آن قبلی‌ها که «مسلمانش به زمزم شوید هندو بسوزاند»! مظهر، تجلی و نماد یک منتظر کامل، امام راحل عظیم‌الشان بود که امام حاضر، او راه به حق او را «در نزدیکی مرزهای عصمت» معرفی کرد. آن عزیز سفر کرده، در آخرین پیام خود به مناسبت نیمه شعبان‌المعظم به روشنی انتظار را ترجمه می‌کند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ارواحنا فداه است» این نگرش به انتظار و انقلاب منتظران، در تضادی ابدی و افتراقی تمام نشدنی با انتظار گروه نخست است. در چنین نگاهی، همه زندگی بر پایه انتظار حقیقی شکل گرفته و همه چیز باید در راه آرمانی مقدس و آرزویی بزرگ فدا شود. در راه زمینه‌سازی ظهور. درست نقطه مقابل مدعیان دروغین انتظار که ولایت شاه یا آمریکا را می‌پذیرند تا چند روزی بیشتر در دنیا زندگی کنند و تنعم و رفاه بیشتری داشته باشند! گروه دوم امام زمان را می‌خواهند تا جان فدایش کنند و دسته اول امام زمان را می‌خواهند تا نان برایشان بیاورد!

اما این دو نگاه در یک نقطه با هم به تعارضی آشکار می‌رسند. تعارضی که دیگر نفاق و ژست منتظر بودن را بر نمی‌تابد و پرده ریاکاران را می‌درد! سخن گفتن از امام غائب، آسان است چون، او نیست تا تکلیفی بر عهده مدعیان بگذارد «تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد»! اما اگر امام غائب، نایبی بفرستد و او بر مدعیان تکلیفی مقرر کند، وضع آن‌ها دیدنی است! پیش از عزیمت سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا، هزاران نامه - و بنا به برخی نقل‌ها، ده‌ها هزار نامه -به سوی آن عزیز خدا گسیل شد که همگی حاکی از «انتظار» بود. حسین علیه‌السلام، نایب خود، مسلم ابن عقیل را فرستاد تا مردم را برای «ظهور او» آماده کند. کوفیان با مسلم آن کردند که در تاریخ است و مدعیان، به چنان رسوایی افتادند که ننگ آن تا ابد از پیشانی‌شان پاک نمی‌شود. اکنون هم وضع همان است. اگرچه امام عصر نایب خاصی نفرستاده، اما سالهاست نشانه‌هایی از نایبش داده است. نشانه‌هایی که به گواهی دوست و دشمن، در امام راحل و امام حاضر متجلی است و نمی‌توان آن را انکار کرد. اما وضع مدعیان با این نایبان بی‌ادعا و پاکباخته دیدنی است. مردم کوچه و خیابان، منتظران حقیقی حضرت صاحب (عج)، جان و دل به این نواب جلیل‌القدر پیشکش می‌کنند. چه منتظرانی که در روزگار جنگ تحمیلی، انتظار را حضور در جبهه‌ها دانستند و به وصال رسیدند (مردان مردی همچون آفرینندگان یوم‌الله سوم خرداد و فتح تاریخی خرمشهر) و چه منتظرانی که امروز، خود را مجاهد راه پیشوایشان در عراق و سوریه و هرجای دیگری که ندای «یاللمسلمین» بلند شده می‌دانند و از بذل جان دریغ ندارند. اما دروغ زنان و مدعیان و کاسب‌کاران، با نایب امام چه می‌کنند!؟ آن‌ها در این آزمون چه نمره‌ای دارند که در روز آزمون نهایی در حضور امام عصر حاضر شوند!؟ جای هیچ تردیدی نیست، آنان که بر مسلم خروج کردند و بیعت خود را شکستند، همان کسانی بودند که چند روز بعد در کربلا، خون حسین علیه‌السلام و یارانش را مباح دانستند. آن‌ها لیاقت دم زدن از امام زمان را دارند یا محمود رضا بیضایی که عاشقانه در دفاع از حرم حضرت زینب (س) جان داد و نوشت «ما حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم. باید خدارا بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. واضح‌تر بگویم، نبرد شام، مطلع تحقق «وعده آخرالزمانی ظهور» است. ما در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که به لطف خداوند و ائمه اطهار (ع)، نقشی بر گردنمان نهاده شده و باید آن را به سر انجام برسانیم» می‌توان حال بیضایی‌ها را در حشر و رجعت با مدعیان مقایسه کرد و فهمید که کدام را به حرم راه می‌دهند و کدام را به شمشیر پرده‌دار می‌زنند.

روزنامه قدس

روح بعثی‌ها در کالبد اماراتی‌ها/خسرو معتضد

رئیس پلیس دیوانه و غیرعادی دوبی که گاهی پا از گلیم خویش فراتر می‌گذارد، سپهبد ضاح یا چنین نامی و شبیه به آنکه می‌توان او را فریق (سپهبد) ضایع هم خواند، بتازگی در نقش عزت ابراهیم الدوری، معاون معدوم صدام و خیرالله طلفاح پدرزن او که گویا روحشان در جسم سپهبد ضاح حلول کرده، ایرانیان مقیم امارات متحده عربی را تهدید کرده که باید ظرف سه سال امارات متحده عربی را ترک کنند.

حدود پانصد هزار ایرانی اهل تجارت و صنعت، سازنده، بی‌آزار، قانون شناس و محترم در امارات متحده عربی زندگی می‌کنند که شنیدم چند صد هزار شرکت و بنگاه دارند. بسیاری از ایرانیان به علت تبلیغات زیادی که افراد بی‌وجود دلال صفت، اجنبی پرست و کاسب بی‌مسؤولیت مانند «شب خیز» از طریق تلویزیون‌های کذایی لس آنجلس در دهه‌های گذشته می‌کردند، راهی امارات متحده عربی شدند و چون روابط دوستانه‌ای میان ایران و امارات برقرار بود و شیخ زاید فقید علاقه زیادی به حضور و فعالیت ایرانیان نشان می‌داد، هم به کار و فعالیت پرداختند، هم در آنجا ساکن شدند و نقش مهمی در شکوفایی اقتصادی امارات ایفا کردند. متأسفانه از چند سال پیش افراد کم دانش، متعصب، جاهل و نژادپرستی که بشدت تحت تأثیر تبلیغات پان عربیستی بوده و احیاناً از شاهزادگان شرور سعودی حق و حساب دریافت می‌کنند، به مناصبی در امارات نائل شده و با استفاده از ماجرای اختلافات ۳۷ ساله آمریکا و ایران و تحریم از یکسو و خواب آلودگی وزارت امور خارجه ما که تصور می‌کند اینان هم موگرینی و جان کری و فیلیپ هاموند و فابیوس و اشتاین مایر و خانم اشتون هستند، مزاحمت‌هایی برای ایرانیان زحمتکش امارات متحده عربی که سر در کار صنعت و تجارت داشته، اساساً وارد عالم سیاست نیستند و مو به مو مقررات دولتی امارات را اجرا می‌کنند، ایجاد کرده‌اند. ایرانیان آن قدر در دوبی و ابوظبی سرمایه‌گذاری کرده و تشویق به سرمایه‌گذاری شده‌اند که نقش سه میلیون شهروند ترکیه در جمهوری فدرال آلمان را ایفا می‌کنند.

برخی مردم ایران حافظه تاریخی خوبی ندارند. در سال‌های قرن نوزدهم و بیستم، دولت عثمانی با توجه به علاقه و ارادت ایرانیان به بقاع متبرکه عتبات عالیات، ایرانیان را تشویق می‌کرد در بین النهرین به اصطلاح مجاور شوند. دولت عثمانی عایدات هنگفتی از سفر زائران ایرانی به نجف و کربلا و کاظمین و سامرا داشت. بسیاری از ایرانیان ثروتمند وصیت می‌کردند اجسادشان در گورستان‌های شهرهای مقدسه عراق دفن شود. دولت عثمانی درآمد خوبی از این محل و نیز حق ورود زائران ایرانی و هزینه‌های اقامت و زیارت آنان در عتبات داشت، ولی گاهی بعضی از والیان بغداد دچار جنون شده، دستور حمله به شهرهای مذهبی و غارت اموال ایرانیان را می‌دادند. در زمان تسلط حزب بعث بر عراق حدود ۴۰۰ هزار ایرانی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ که روابط بهبود یافت، اخراج شدند و با آغاز جنگ ایران و عراق و قبل از آن هم هزاران ایرانی را به ایران عودت دادند که نام اینان معاودین شده بود. رهبران دزد و غارتگر حزب بعث تمام اموال منقول و غیرمنقول اخراجی‌ها را که در میان آنان بازرگانان و پیشه‌وران بودند، مصادره کرده، آنان را با کامیون به ده بیست کیلومتری مرز ایران آورده، از کامیون به زیر می‌ریختند که در سرمای زمستان با پاهای زخمین، مرد و زن و کودک به مرز ایران رسیده در اردوگاه‌های موقت اسکان می‌یافتند.

من یادم می‌آید مرتب رادیو بغداد به شیخ نشین‌ها یادآوری می‌کرد مانند بعثی‌های خونخوار رخنه گران ایرانی را از خلیج که نام قلابی آن را می‌برد، بیرون کنند.

صدام مرد و مردار شد و اعضای حزب بعث و دولت جنایتکار بعثی اعدام و نابود شدند و همسر صدام ساجده هم چند هفته پیش راهی دوزخ شد، اما شیخ مفلوک ضاح، رئیس پلیس امارات، مرد دیوانه‌ای است که شنیده‌ایم مأموران او در فرودگاه با ایرانیان جسارت و بی‌ادبی می‌کنند و در حقیقت در حالی که سالانه میلیاردها دلار از طریق واردات مجدد به ایران درآمد دارند و همه می‌دانند ایرانیان چقدر به اقتصاد امارات کمک می‌کنند، نوکر صفت و حقیرانه در راه رضایت اربابان آمریکایی به آزار ایرانیان می‌کوشند.

بتازگی دیدم ارتشی هم به راه انداخته با تانک‌ها و زره‌پوش‌ها و هواپیماهایی که آمریکا و انگلستان برای رونق اقتصاد جنگی کشورهای خود به آنان قالب کرده‌اند، مارش و سرود نواخت، اما در نهایت فضاحت در یمن دچار شکست و تلفات سنگین شده از مشارکت با محمد بن سلمان که اعراب او را «محمد رینگو» می‌خوانند، خودداری کردند و اکنون میان آن‌ها و عربستان اختلاف نظر و تکدر روی داده است. در وزارت امور خارجه ما فقط روی آمریکا و غرب می‌اندیشند و مسائل مبتلا به ایرانیان در ترکمنستان و امارات و سایر کشورها از جمله عربستان را چندان مهم نمی‌دانند.

هر روز تعداد زیادی هواپیما مسافران ایرانی را به دوبی می‌برد و در برابر علاقه و محبت ایرانی‌ها به سیر و سیاحت در دوبی که نتیجه تبلیغات امثال «شب خیز» معلوم الحال است، دشمنی و جسارت امثال ضاح که روح بعثی‌ها در کالبدش دمیده شده، بیشتر می‌شود. (ادامه دارد).

روزنامه جمهوری اسلامی

درس امروز آزادی خرمشهر

بسم‌الله الرحمن الرحیم

برای آزادی خرمشهر از چنگال دژخیمان بعثی عراق، تحلیل‌های نظامی جای خاص خود را دارند کما اینکه برای تحلیل‌های سیاسی نیز جایگاه ویژه‌ای وجود دارد. در عین حال، این تحلیل‌ها نمی‌توانند جای خالی تحلیل غیرمادی این واقعه مهم را پر کند.

در سوم خرداد ۱۳۶۱ که خرمشهر آزاد شد، امام خمینی با یک تحلیل معنوی کوتاه، توجه همگان را به نکته مهمی جلب کردند که فوق تمام تحلیل‌های نظامی و سیاسی آن روز بود. ایشان فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»

تفسیر این فرموده امام خمینی، با توجه به اینکه خدا، غیر از مواردخاص، معمولاً امور را از طریق اسباب عادی و از مجرای بندگان خود به اجرا در می‌آورد، اینست که چون ملت ایران با وحدت کلمه در برابر رژیم صدام ایستادند و از رزمندگان اسلام حمایت کردند، خدا نیز به آن‌ها کمک کرد و خرمشهر با اراده الهی و تلاش مردم ایران آزاد شد. این تحلیل فوق مادی، پشتوانه قرآنی و اعتقادی دارد و به همین جهت کاملاً قابل فهم و درک است. همان زمان که جمله «خرمشهر را خدا آزاد کرد» بر زبان امام جاری شد، مردم کوچه و خیابان در سراسر ایران معنای آن را فهمیدند و آن را به عنوان شعار روز به صورت دیوار نوشته، در زمره شعارهای خود قرار دادند.

امام خمینی، با این تحلیل فوق مادی یک هشدار هم به همه دادند و آن این بود که کسی با این تصور که قهرمان عرصه کارزار با دشمن بوده، به خود غره نشود و درصدد سهم گیری برنیاید. وقتی همه توجه کنند که خدا خرمشهر را آزاد کرده، کسی هوس نمی‌کند حماسه بزرگ آزادی خرمشهر را به نام خود ثبت کند و با غفلت از خدا اقدام به یکه تازی نماید و زمینه‌های خود بزرگ‌بینی در وجود او فراهم نشود.

اینکه امام خمینی در تمام ۱۰ سال رهبری نظام جمهوری اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همواره در سخنرانی‌ها، پیام‌ها و حتی صحبت‌های خصوصی با مسئولین نظام، آن‌ها را به تزکیه نفس سفارش می‌کردند و از مغرور شدن بر حذر می‌داشتند،‌ برای همین بود که می‌خواستند جلوی پیدایش دیکتاتوری را بگیرند. ایشان به خوبی می‌دانستند که انسان وقتی به قدرت برسد، به خود غره می‌شود و اگر برای تهذیب نفس نکوشد زمینه پیدایش خوی دیکتاتوری در وجود او فراهم خواهد شد، چیزی که در جامعه بعد از انقلاب اسلامی بالاترین خطر برای نظام جمهوری اسلامی به شمار می‌رود و این خطر همواره در کمین مسئولین این نظام است.

امروز که بیش از سه دهه از آزادی خرمشهر و هشدار مهم امام خمینی گذشته، ما همچنان نسبت به جمله بسیار مهم «خرمشهر را خدا آزاد کرد» احساس نیاز می‌کنیم. این نیاز را هیچکس نباید کوچک بشمارد و تصور کند چون نظام جمهوری اسلامی امروز یک قدرت منطقه‌ای به حساب می‌آید و در شرایطی متفاوت با دوران جنگ قرار دارد، دیگر نیازی به تحلیل‌های فوق مادی و هشدارهای این چنینی نیست. درست برعکس آنچه ممکن است بعضی افراد غافل تصور کنند، امروز مسئولین ما بیش از هر زمان دیگری به تحلیل‌های فوق مادی و هشدارهای پیوسته نیازمند هستند. انسان هر قدر بیشتر احساس قدرت کند، بیشتر به تهذیب نفس و تحلیل‌های فوق مادی نیازمند می‌شود.

علاوه بر این، در عین حال که نظام جمهوری اسلامی امروز قدرتمند است، دشمنان خطرناکی هم دارد. جریان تروریسم که اکنون در منطقه ما و در بخش عمده‌ای از جهان اسلام فعال است به این دلیل است که قرار است ابزاری برای مقابله با جمهوری اسلامی باشد. اگر معتقدیم که القاعده و طالبان و داعش و سایر گروه‌های تروریستی را قدرت‌های سلطه گر پدید آورده‌اند که واقعیت هم همین است، باید این واقعیت را نیز بپذیریم که نظام جمهوری اسلامی هدف اصلی تروریست‌هاست. رژیم صهیونیستی نیز دست از دشمنی با این نظام برنداشته و سایر دشمنان انقلاب اسلامی نیز همچنان دشمن هستند و دنبال فرصتی می‌گردند که انتقام خود را از ملتی که منافع آن‌ها را در منطقه به خطر انداخته است بگیرند. آن‌ها درصدد هستند این انتقام را از طریق همین جریان تروریستی که به راه انداخته‌اند بگیرند و ما امروز با دشمنان کینه‌توزی مواجه هستیم که برای حذف نظام جمهوری اسلامی مصمم هستند.

این را هم خوب می‌دانیم که دشمنان ما همانطور که در جنگ تحمیلی ثابت شد و در توطئه‌های سیاسی و اقتصادی و تبلیغی مکرر نیز این تجربه تکرار شد، قدرت حذف نظام جمهوری اسلامی را ندارند البته به این شرط که ما متحد باشیم، دست از منازعات بر داریم و از خون شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی پاسداری نمائی‌ام. متاسفانه عده‌ای پاسداری از خون شهدا را در ایجاد منازعات و درگیری‌های داخلی می‌بینند. اینان کسانی هستند که نان خود را در اختلاف جستجو می‌نمایند و به جای پاسداری از خون شهدا برخلاف آرمان شهدا عمل می‌کنند.

راه صحیح پاسداری از دستاورد رزمندگان جان برکفی که خرمشهر را آزاد کردند اینست که همواره جمله امام خمینی را که فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد کرد» آویزه گوش قرار دهیم و از تفرقه و منازعات بپرهیزیم و به یاد داشته باشیم که خرمشهر با وحدت کلمه آزاد شد و امروز نیز وحدت کلمه ما می‌تواند ما را در برابر توطئه‌ها و خطرهائی که در کمین است بیمه و در برابر دشمنان پیروز نماید. پیروزی ما در هر مقطعی موجب تقویت دوستان انقلاب اسلامی و آزادیخواهان در نقاط مختلف جهان خواهد بود کما اینکه شکست ما نیز دشمنان انقلاب و دشمنان آزادی را شاد خواهد کرد. این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم دوستان خود را شاد کنیم یا دشمنان را.

روزنامه خراسان

پیشنهادهایی به تولیت محترم آستان قدس رضوی/ دکتر محمد سعید احدیان

با گذشت کمتر از سه ماه از آغاز خدمت تولیت محترم و معزز آستان قدس رضوی به نظر رسید ذکر چند نکته و پیشنهاد می‌تواند مفید باشد: اقدامات آغازین حجت الاسلام والمسلمین رئیسی توانسته است تصویری مناسب و امیدوارکننده از آینده را در افکارعمومی ایجاد کند. توزیع غذا و در نظر گرفتن مکان‌هایی برای استراحت زائران در ایام نوروز، درمان رایگان بیماران نیازمند به جراحی تومور مغزی، توجه به مشکلات برخی افراد مشخص مانند حمایت از جانباز مدافع حرم و والدین نیازمند صاحب فرزندان پنج قلو، برگزاری جلسات متعدد با افراد و کارشناسان مختلف و شنیدن دیدگاه های گوناگون توسط تولیت محترم و از همه مهم تر مشی مردمی و ارتباط مناسب ایشان با بدنه مردم، نمونه‌هایی از این اقدامات مناسب و امیدبخش محسوب می‌شود. در عین حال این حرکت مناسب می‌تواند با آسیب‌هایی همراه باشد که باید به شدت مراقب بود تا ادامه مسیر نیز دقیق و کم خطا طی شود.

بی تردید آستان قدس رضوی جایگاهی ملی و حتی فراملی دارد و سطح مدیریتی آن نیز باید در همین حد مدنظر قرار گیرد لذا استفاده از ظرفیت های ملی برای مدیران این سازمان بزرگ ضروری است اما نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که اولاً ظرفیت های منابع انسانی و مدیریتی خراسان بسیار زیاد است و مخصوصاً در مجموعه آستان قدس نیروها و مدیران توانمند و متعهد کم نیستند. ثانیاً مرکز فعالیت های آستان قدس در این منطقه است و مدیرانی که درک دقیق تری از خراسان، مشهد و آستان قدس رضوی دارند زمینه بیشتری برای موفقیت دارند و در اولویت برای انتخاب قرار می‌گیرند.

تولیت معزز آستان قدس در فعل و گفتار خود نشان داده‌اند که به درستی توجه به محرومان را مطابق تاکید رهبری سرلوحه کار خود قرار داده‌اند اما نکته مهمی که به نظر می‌رسد نباید فراموش شود این است که وظیفه اصلی آستان قدس رضوی، خدمت مادی و زمینه سازی معنوی برای زیارت بهتر زائران است. دقت دوباره در حکم رهبری نشان می‌دهد که ایشان در بند ۲ حکم، برای خدمت به زائران (با قید به ویژه ضعفا و نیازمندان) از عبارت «از رئوس برنامه‌ها» استفاده کرده‌اند و در بند ۳ برای خدمت به مجاوران (با قید به ویژه مستمندان و ضعفا) عبارت «وظیفه دیگری که باید به آن اهتمام ورزید» را به کار برده‌اند.

بر این اساس در مقام مقایسه توجه به زیارت در اولویت قرار دارد. همچنین صحیح است که رهبری در حکم انتصاب خود حتی در حوزه زیارت به طور ویژه بر توجه به محرومان و قشرهای ضعیف تاکید کرده‌اند اما این تاکید ویژه به دلیل وجود خلاء در عملکرد گذشته در این زمینه بوده است وگرنه به نظر نمی‌رسد در مقام اولویت بندی رسیدگی به زائر و زیارت در درجه دوم فعالیت های آستان قدس قرار داشته باشد. البته روشن است که منظور، کم توجهی به مجاوران مستضعف به بهانه اهمیت داشتن زیارت نیست بلکه منظور این است که توجه به این راهبرد مهم، نباید مقدمه غفلت از وظیفه اصلی آستان قدس رضوی شود و هم زمان و حتی مهم تر از توجه به مجاوران محروم باید کیفیت و کمیت خدمت به زائر ارتقا یابد. برای روشن شدن مطلب شاید ذکر یک مثال عینی موضوع را روشن تر تفهیم کند. به عنوان مثال اگر زائران نیازی مبنی بر ضرورت دسترسی آسان و سریع به سرویس های بهداشتی دارند نباید این مسئله در مقایسه با اقدامات رفاهی برای مجاوران مستضعف از لحاظ مالی و مدیریتی در اولویت دوم قرار گیرد.

آستان قدس رضوی در ورود به حوزه توجه به محرومان نیز می‌تواند دو نگاه را دنبال کند: رویکرد اول کمک به محرومان و قشرهای ضعیف با کمک به نیازهای اصلی و روزمره آنان از قبیل خوراک و پوشاک و درمان و.... است که عمدتاً با کمک های مالی و توزیع غذا و امکانات اجرایی می‌شود. روشن است که در شرایط آرمانی حل این مسائل در اولویت قرار دارد اما این سؤال وجود دارد که آیا آستان قدس به اندازه کافی امکانات و بودجه لازم را برای حل این مسائل و مطالباتی که به صورت تصاعدی مطرح خواهد شد دارد؟ برای کسانی که اطلاع کاملی از شرایط مالی آستان قدس ندارند پاسخ دقیق به این سؤال ممکن نیست اما بر اساس برخی اطلاعات غیررسمی به نظر نمی‌رسد برای آستان قدس اجرایی کردن چنین رویکردی در طولانی مدت ممکن باشد در صورت درست بودن چنین برداشتی توجه به محرومان توسط آستان قدس باید با نگاهی کیفی یا مصادیقی قابل اجرا مد نظر قرار گیرد. به عنوان مثال ساخت اقامتگاه های ارزان قیمت برای زائران محروم، برنامه ریزی برای اشتغال دائم با برنامه های کارآفرینان مانند زنجیره کارآفرینی از تولید تا توزیع و فروش صنایع دستی که می‌تواند در قالب سوغات حرم بازار مناسب پیدا کند و تمرکز بر تحصیل و رشد علمی فرزندان قشر های ضعیف نمونه‌هایی است که برای تفهیم منظور می‌توان به آن‌ها اشاره کرد و روشن است که در صورت انتخاب راهبرد دوم انتخاب مصادیق و برنامه‌ها نیاز به استفاده از دیدگاه کارشناسان با تجربه دارد.

در کنار اولویت قرار دادن زیارت و محرومان، وظایف آستان قدس در مسائل فرهنگی نیز نیاز به توجه ویژه تولیت محترم آستان قدس دارد چرا که ظرفیتی بس عظیم در این زمینه به دلیل وجود بارگاه منور و مطهر رضوی وجود دارد که با وجود اقدامات خوبی که در عرصه های فرهنگی صورت گرفته است هنوز کارهای انجام نشده زیادی نیز وجود دارد. پیشنهاد می‌شود قبل از هر اقدامی در این زمینه ساختار مدیریتی این امور مورد بازبینی قرار گیرد چرا که مجموعه های فرهنگی آستان قدس با تنوع، تعدد و گستردگی زیادی که دارند نیاز به هماهنگی و هم افزایی بیشتری برای موثرتر شدن دارند.

مواردی که ذکر شد نکات و پیشنهادهایی بود که متناسب با دوران گذار مدیریتی مهم به نظر رسید و روشن است که درباره آستان قدس رضوی به دلیل اهمیت و گستردگی آن در حوزه های مختلف حرف های زیادی را می‌توان مطرح کرد که گوش شنوای حجت الاسلام والمسلمین رئیسی ما را ملزم می‌کند در وقت خود به آن‌ها بپردازیم.

روزنامه ایران

مثلثی با منافع مشترک/ محسن جلال پور

سفر نخست وزیر هند به ایران یک اتفاق تاریخی در روابط دو کشور محسوب می‌شود. این سفر از چند بعد اهمیت دارد اول اینکه فضای پسابرجام با سیاست نگاه به شرق هند مصادف شده است و هند به ایران به‌عنوان دروازه ورود خود به افغانستان و آسیای میانه می‌نگرد. این نگرش موجب شده که هند از دیرباز روی بندر چابهار به عنوان تکمیل کننده حلقه تجارت خود به آسیای میانه حساب ویژه‌ای باز کند. اگرچه در دوران تحریم‌ها عملاً فرصت تحقق این پروژه بزرگ اقتصادی فراهم نشد اما اکنون و در دوره پسابرجام، هند اولویت تجارت خود با آسیای میانه را از طریق افزایش سرمایه‌گذاری در این بندر بنا نهاده است. چابهار به هند کمک خواهد کرد تا با دور زدن پاکستان مستقیماً تجارت با افغانستان و آسیای میانه را در یک مسیر مطمئن تر و همچنین با کاهش ۳۰ درصدی هزینه‌های ترانزیتی از سر گیرد. هند از طریق چابهار همچنین می‌خواهد قدرت چین در آسیای میانه و جنوبی را هم به چالش بکشد. چین از طریق سرمایه گذاری‌های فراوان در بندر گوادر پاکستان تلاش کرده است که نبض تجارت منطقه را در دستان خود داشته باشد با این حال هند هم اکنون در برابر این رقیب قدرتمند خود از طریق سرمایه‌گذاری در چابهار صف آرایی کرده است.

بر این اساس ایران به بهترین وجه ممکن می‌تواند از این نفع مشترک هند و افغانستان در توسعه چابهار استفاده کند. چه آنکه محور چابهار به افغانستان و آسیای میانه می‌تواند ظرفیت‌های صادراتی ایران به این کشور را تا چند برابر افزایش دهد و همچنین ایران فرصت خواهد داشت تا در فقدان یک بندر تجاری در آب‌های جنوبی خود، چابهار را که واجد ویژگی‌های تجارت دریایی ایده آل است به هاب دریایی منطقه تبدیل کند. اگر چه رقبای دیرینه‌ای چون بنادر کشورهای حاشیه خلیج فارس رقیب ایران محسوب می‌شوند اما در کوتاه مدت چابهار می‌تواند هزینه‌های ترانزیت کالا به ایران را تا حدود زیادی کاهش دهد و همچنین در بلند مدت به رقیب توانمند در برابر بنادر کشورهای حاشیه خلیج فارس تبدیل شود.

جنبه دوم اهمیت سفر نخست وزیر هند به مسأله انرژی بر می‌گردد. هند با رشد اقتصادی ۷ درصد و جمعیت افزون بر یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر بشدت به انرژی نیازمند است و روز به روز وابستگی این کشور بیشتر هم خواهد شد. ایران قابلیت این را دارد که بخش اعظم نیاز انرژی این کشور را تأمین کند. در عرصه تأمین نفت، ایران هم اکنون روزانه ۴۰۰ هزار بشکه نفت به هند صادر می‌کند و در آینده نزدیک دو کشور توافق خواهند کرد که این میزان بیشتر هم شود. بویژه با سرمایه‌گذاری جدید هند در توسعه میدان نفتی فرزاد B همکاری‌های دو کشور بیش از پیش تقویت خواهد شد.

در زمینه گاز طبیعی هم هند مشتاق واردات گاز ایران است. اگر چه در گذشته تحت تأثیر مسائل سیاسی، تحریم‌ها و فشارهای ایالات متحده پروژه خط لوله صلح برای انتقال گاز ایران به هند محقق نشد و هم اکنون نیز به لحاظ فنی قابلیت احیای این خط لوله وجود ندارد اما دو کشور مذاکراتی را آغاز کرده‌اند تا از طریق خطوط لوله دریایی بتوانند گاز ایران را به هند منتقل کنند.

اگر چه در این زمینه هم سرمایه گذاری زیادی نیاز است و هم در بلند مدت قابلیت تحقق یافتن دارد اما شروع تحرکات دو کشور نوید آینده‌ای روشن دارد. زاویه سوم سفر نخست وزیر هند هم به ظرفیت روابط راهبردی ایران و هند بر می‌گردد. مطابق اکثر پیش‌بینی‌ها هند در آینده بعد از سال‌های ۲۰۳۰ به قدرت سوم اقتصادی دنیا تبدیل خواهد شد. این مهم می‌طلبد ایران نگاه راهبردی به روابط با هند داشته باشد. این نگاه راهبردی هم در مسائل اقتصادی، ظرفیت افزایش همکاری‌ها و سرمایه گذاری‌های مشترک را خواهد داشت و هم در عرصه‌های همکاری‌های دریایی در منطقه آسیای جنوبی و آب‌های دریای عمان. هند در زمینه تأمین امنیت دریایی نقطه ضعف اساسی دارد. حضور در چابهار می‌تواند برای این کشور یک نقطه قوت اساسی در امنیت دریایی خود در آب‌های خلیج فارس و دریای عمان باشد.

روزنامه جام جم

سوم خرداد پیروزی ایمان بر اسلحه/ امیر حبیب الله سیاری

سوم خرداد در تاریخ کشورمان یکی از روزهایی است که بدرستی از آن به عنوان نماد سربلندی و غرور ملی یاد می‌شود؛ روزی که سالیان متمادی سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر نقل خواهد شد و آموزگار ارزش‌هایی چون ایمان، غیرت و ایثار برای جوانان این مرز و بوم خواهد بود.

فتح خرمشهر پیام مهمی به جهانیان بود که ملت شریف و نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران آنگاه که پای دفاع از اسلام و ایران در میان باشد، استوارتر از همیشه و تا آخرین قطره خون در صحنه خواهند بود.

عملیات بیت‌المقدس را که به آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ۶۱ منجر شد، می‌توان یکی از برجسته‌ترین عملیات نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در دوران هشت سال جنگ تحمیلی دانست که با رشادت‌های رزمندگان کشورمان، اندوه چندماهه ملت ایران را پایان داد، اما دوران دفاع مقدس هر ورقش دفتری از این رشادت‌هاست و از اولین روز تا آخرین لحظه‌های جنگ تحمیلی، رزمندگان ایران اسلامی حماسه‌هایی آفریدند که سال‌ها می‌توان به آن‌ها پرداخت. تجاوز ارتش عراق به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد و اهمیت و جایگاه خوزستان در استراتژی تهاجمی عراق، موجب شد توان اصلی ارتش عراق به این منطقه متمرکز شود، اما نیروی دریایی با پیش‌بینی تهاجم عراق، قبل ازحمله این کشور به مرزهای میهن اسلامی با اعزام یک گردان ازتکاوران بوشهر درصدد تقویت پایگاه دریایی خرمشهر برآمد.

در آغاز تهاجم عراق، مدافعان شهر شامل عناصری از منطقه سوم دریایی خرمشهر، گردان ۱۶۵ مکانیزه از تیپ یکم لشکر ‌۹۲ و گردان ۱۵۱ پیاده نیروی زمینی ارتش با استعداد ۵۰ درصد و عناصری از گردان ژاندارمری مرز ساحلی خسروآباد، سپاه پاسداران آبادان و خرمشهر و نیروهای مردمی بودند.

محور اصلی دفاع ازخرمشهر به عهده تکاوران نیروی دریایی بود که با شجاعت تمام با وارد آوردن ضربات مهلکی بر پیکر ارتش متجاوز، نیروهای دشمن را از همان روزهای اول در محور شلمچه‌ـ نهر خین و پل‌نو زمینگیر کردند. پس از پیوستن گردان دانشجویان دانشگاه افسری نیروی زمینی، تکاوران پایگاه دریایی منجیل، یک گروهان تفنگدار دریایی از بوشهر و رزمندگان بسیجی در مدت ۳۴ روز با خلق زیباترین صحنه‌های ایثار و شهادت از حریم خرمشهر، شهری که نیروی دریایی در آن ریشه دارد، کوچه به کوچه و خانه به خانه دفاع کرده به‌گونه‌ای که موجب شگفتی وحیرت دشمنان شد. این مقاومت و پایداری در حالی صورت گرفت که به علت دشواری دسترسی به خرمشهر و محاصره زمینی جزیره آبادان، سخت‌ترین شرایط از لحاظ آماد و پشتیبانی در زمینه‌های مختلف وجود داشت.

در این رویارویی، در مقابل هجوم وحشیانه دشمن سراپا مجهز به انواع سلاح‌های سبک و سنگین، جوانانی با حداقل تجهیزات جنگی به مقابله برخاستند. دفاع سرسختانه غیور مردان کشور در برابر هجوم زمینی و هوایی انبوهی از لشکریان مجهز به انواع جنگ‌افزارها و برخوردار از حمایت‌های بی‌دریغ مادی و معنوی کشورهای عربی و غربی جزئی از تاریخ زرین این کشور و به عنوان برگی درخشان از درس اخلاق و ایثار برای جهانیان محسوب می‌شود.

این مدافعان تمام تلاش خود را برای توقف و کند کردن پیشروی سه تیپ ارتش عراق به‌کار بستند و با واردن آوردن تلفات سنگین به دشمن، مدت ۳۴ روز طرح تصرف یکروزه خرمشهر را به تأخیر انداختند، گرچه با وجود این دلاورمردی‌ها، خرمشهر در ۴ آبان ۵۹ به تصرف رژیم بعث عراق درآمد، اما دلاورمردانی از همان جنس که نبرد ۳۴ روزه خرمشهر را رقم زده بودند، در سوم خرداد ۶۱، پرچم جمهوری اسلامی ایران را بار دیگر بر فراز مسجد خرمشهر برافراشتند.

روزنامه وطن امروز

اقتصاد مقاومتی

استمرار دکترین فتح خرمشهر/دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی

«فتح خرمشهر فتح خاک نیست، فتح ارزش‌های اسلامی است.» این جمله بنیانگذار انقلاب اسلامی به عقیده من پیامد دکترینی است که اگر آن دکترین را امروز به ویراست ۹۵ به‌روزرسانی کنیم، معنایش این می‌شود که بروید هر چه در توان دارید بگذارید وسط تا اقتصاد کشور را به دست جوانان خودتان «فتح» کنید.

باید بپذیریم که اگر ۳ خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر به دست جوانان این کشور آزاد شد امروز نیز پایه اصلی اقتصاد مقاومتی جوانان هستند؛ جوانان در اقتصاد مقاومتی هم عامل‌اند و هم مخاطب. زمانی که اقتصاد کشور قوی شود، جوان کشور بیکار نمی‌ماند اما اگر قرار است اقتصاد کشور قوی شود، ابتکار جوان‌ها نیز نباید روی زمین بماند. این جمله آخر که ابلاغ رهبر انقلاب به دولت محترم است همان بخش عامل در بالنده شدن اقتصاد کشور است که اگر از سوی ستاد فرماندهی این لشکر، سازوکار آن روشن و تسهیل شود، هم جوانان نخبه ایده‌هایشان روی زمین نمی‌ماند، هم جوانان آماده به کار، بیکار نمی‌مانند!

فتح خرمشهر در تاریخ انقلاب اسلامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. خبر آزادی خرمشهر چنان شگفت‌آور بود که در سراسر میهن اسلامی ما مردم را به وجد آورد. علت آن بود که ملت احساس کردند فرزند از دست رفته‌شان را بازیافته‌اند. اقتصاد مقاومتی امروز وظیفه‌اش همین است که انفجار شکوفایی و رونق را برهم زند و به ملتی که آینده از دست رفته جوانان بیکارشان را بازمی‌یابند، نشاط و انگیزه دوباره ببخشد.

یکی از ارکان لازم برای تحقق اقتصاد مقاومتی، همراهی جامعه با این آرمان است. اگر بخواهیم جامعه با این آرمان همراهی کند باید تعریف معنای آن را به درستی انجام دهیم. بارها با این پرسش مواجه شده‌ام که مگر اقتصاد مقاومتی شما با ریاضت اقتصادی امروز اروپا فرقی هم دارد؟ و من هم می‌پرسم مگر شباهتی هم دارد؟! اقتصاد مقاومتی در ایران به دنبال حداکثر کردن توسعه پایدار و بهره‌مندی «ایمن» کل جامعه از معیشت درخور ملت ایران است.

وقتی گفته می‌شود اقتصاد را مقاوم کنید یعنی طوری جامعه را از معیشت مناسب بهره‌مند کنید که ملت هر روز دلهره برهم خوردن آن را نداشته باشد! امنیت اقتصادی همانند امنیت ارضی یک کشور نیاز به صاحب دارد. کشورها برای خود ارتش تأسیس می‌کنند تا امنیت ارضی و بین‌المللی داشته باشند و کشورهای سلطه‌گر آن‌ها را وادار به امیال خود نکنند. یک اقتصاد قوی نیز ارتش مناسب با خودش را لازم دارد تا آن را از تهاجم بیگانه دور نگه دارد. پس مراد از اقتصاد مقاومتی نه آن است که به ملت ریاضت بدهیم و نه آن که دور کشور حصار بکشیم. اقتصاد مقاومتی یک اقتصاد درونزا و مبتنی بر توان خویش است که در مواقع لزوم با دنیا تعاملاتی می‌کند که در راستای بیشتر شدن منافعش باشد.

اقتصاد مقاومتی، تمامیتی است که یا به بیگانگان اجازه دخالت نمی‌دهد یا اگر قرار است -با رویکرد حداکثر کردن نفع ملت- به آن‌ها راه دهد، بسان یک میهمان دوزانو نشسته که دقیقاً برایش روشن کرده است که در این خانه چه‌کار اجازه دارد بکند و کجاها نباید برود، با اقتصاد کشورهای استکبارطلب رفتار می‌کند!

اکنون بازخوانی کنید سخن رهبر انقلاب را که «فرض کنید فلان معامله‌ای در فلان‌جا انجام می‌گیرد، باید مشخص بشود که این کجای اقتصاد مقاومتی قرار می‌گیرد؛ این را ما به مسؤولان عزیزمان تذکر دادیم که فلان‌جا شما دارید فلان‌چیز را می‌خرید یا فلان‌چیز را معامله می‌کنید، بسیار خب! در صحنه عرصه اقتصاد مقاومتی، این معامله در کجای این جدول عظیم قرار می‌گیرد؟ باید مشخص بشود. یعنی معیار همه کارهای اقتصادی، فعالیت‌های اقتصادی ما بایستی برنامه عظیم و همه‌جانبه اقتصاد مقاومتی باشد».

اقتصادی که مقاوم نباشد مانند کشوری است که ارتش ندارد و ناچار است پذیرای خواسته آنی باشد که امنیتش را تأمین کرده است. کشور پهناور ایسلند در شمال اقیانوس اطلس ارتش ندارد و امنیت این کشور توسط نیروهای ناتو تأمین می‌شود. کشورهای گرانادا، کریباتی، مائورو، موناکو، آندورا و میکرونزی هم مانند ایسلند ارتش ندارند و امنیتشان توسط امثال فرانسه و استرالیا و آمریکا یا نیروهای ناتو تأمین می‌شود! حالا آیا کسی داشتن ارتش قوی را ضروری نمی‌داند یعنی ترجیح می‌دهد نامش در میان گروه اول- که حتی اسمشان هم برای ما مأنوس نیست چه رسد به هویتشان!- قرار بگیرد و طبق روال فعلی دنیا تحت سلطه گروه دوم باشد؟! اکنون حکایت مقاوم‌سازی اقتصاد نیز دقیقاً همین است. اگر ما به دنبال حفظ هویت و تمامیت ملی خود هستیم باید اقتصادی مقاوم داشته باشیم.

اگر «اقتصاد» همانند «خرمشهر» در مقطعی از دست برود، باز گرفتن آن به قدر یک عملیات «بیت‌المقدس» همت می‌طلبد! اینجاست که روشن می‌شود چرا رهبر انقلاب صریحاً بیان داشتند «بنده از برادران عزیزمان در دولت درخواست کردم یک قرارگاه اقتصاد مقاومتی تشکیل بدهند؛ فرماندهی برایش بگذارند. جنگ است دیگر؛ جنگ اقتصادی جنگ است؛ حالا در آن توپ و تیر و تفنگ نیست اما ابزارهای خطرناک‌تر از توپ و تفنگ وجود دارد. یک جنگ است، قرارگاه لازم دارد، قرارگاه هم فرمانده لازم دارد».

اگر قرار است نام «فتح‌الفتوح» را پس از فتح خرمشهر بر «جامی» بگذاریم، این صفت مناسب اندام این جام است نه آن جام! اقتصاد مقاومتی جامی است که اگر نوش شود ملت را مسرور می‌کند و سرور آن پایدار است. این سرور طی یک ماه و دوماه از بین نمی‌رود! سرور اقتصاد مقاومتی مثل سرور فتح خرمشهر است که با گذشت ۳۴ سال هنوز در سر ملت باقی است. الصاق «فتح‌الفتوح» برجامی که هنوز ننوشیده از سر پریده است جفا به ۶ هزار شهید فتح‌الفتوح خرمشهر است. اقتصاد ایران امروز مملو از ظرفیت‌هایی است که مسیر رشد را تسهیل و قابلیت اتکا به خویش را میسر می‌کند. در مقابل اما جریان اقتصاد جهانی نیز به سرعت در حال تحول است، فرصت کم است و درصورت از دست دادن این فرصت، معلوم نیست چه زمان بتوانیم خرمشهر اقتصادمان را آزاد کنیم. نزاع اقتصاد نیز مانند دیگر جنگ‌هاست. کسی که اقتصادی را اشغال کند، خودش بنای رفتن نخواهد کرد. صدام وقتی خرمشهر را اشغال کرد، گفت دیگر پای هیچ ایرانی به خرمشهر نخواهد رسید. آن‌هایی هم که اقتصاد کشوری را اشغال کنند، با پای خود میل رفتن ندارند. باید مانند صدامی‌ها بیرونشان کنیم! نه اینکه برویم برای‌شان کارت دعوت بفرستیم که لطفاً بیاید با ما قرارداد IPC نفتی امضا کنید و پیمانکار وطنی را وابداریم که خودش میدان نفتی را تحویل اجنبی بدهد با این استدلال که اجنبی بهتر بلد است! اگر باور ما این باشد که هر چه بخواهد برای این کشور بشود فقط به دست جوانان همین ملت خواهد شد، جوان‌هایمان را میدان می‌دهیم تا یاد بگیرند؛ مگر هسته‌ای را یاد نگرفتند؟ مگر صنعت موشکی و فناوری نانو را یاد نگرفتند؟ آیا باید باورکنیم که درآوردن نفت از زمین از فناوری نانو سخت‌تر است؟!

یکی از پایه‌های محکم اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانش‌بنیان است. اساس کار در اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانش‌بنیان است، زیرا اقتصاد مقاومتی اقتصاد درون‌زاست. اقتصادی است که در داخل خود پایه‌های مستحکمی دارد، تکانه‌های بین‌المللی و جهانی و اقتصادی آن را از جا در نمی‌آورد. یک اقتصاد برای مقاوم شدن، ناگزیر به دست یافتن به دانش بومی است. دانش عاریه‌ای در اقتصاد مانند آن است که رمز عابربانک‌مان را بدهیم بیگانگان برای‌مان انتخاب کنند و این به معنای آن است که هرتحرک اقتصادی ما به سادگی توسط اجنبی‌ها شناسایی و در صورت نامطلوب بودن از نظر آن‌ها، مسدود می‌شود. جنگ است دیگر! مگر در جنگ رمز عملیات را به دشمن می‌دهیم؟ امیدوارم با ذکر حکایت رمز بانکی، ذهنتان سمت داستان مسدود بودن سوئیفت و اینکه «باز است اما کار نمی‌کند!» نرفته باشد!

اقتصاد مقاومتی ابزار مقابله با خطر هضم شدن در نظام جهانی است؛ ابزاری است برای حفظ هویت و استقلال ملی. ابزاری برای نیکو کردن معیشت ملت. عجله کنید؛ اقتصاد مقاومتی را محقق کنید. انقلاب اسلامی خرمشهرهای زیادی را باید آزاد کند!

روزنامه شرق

اخلاق سوم خرداد/ علی ربیعی. وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی

رخدادهای بزرگ همواره در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و به‌ویژه در زمان دفاع رخ می‌دهند و به مرور زمان، برخی از این وقایع به حافظه تاریخی یک ملت تبدیل می‌شوند. گاهی عظمت یک رخداد چنان بر تارک تاریخ می‌درخشد که نقش زمینه‌ها فراموش می‌شوند و فقط خود آن رخداد باقی می‌ماند تا آدمیان به بزرگ‌داشتن و خیره‌نگریستن در آن قناعت کنند. روزگار سپری می‌شود و مردم در حیرت باقی می‌مانند که آن بزرگی و عظمت چگونه ممکن شد و اکنون چگونه می‌توان به همان‌سان بزرگی کرد؟ این مسئله آنگاه پررنگ‌تر جلوه می‌کند که مردم به همسان‌سازی آن با وقایع جاری در همان جامعه دست می‌زنند. فتح خرمشهر ازجمله همان بزرگی‌هایی است که عظمت آن بر تارک تاریخ این سرزمین باقی مانده و یادش، اشک به چشم می‌دواند. هنوز شیرینی لحظه‌ها و لذت شیرینی‌هایی که ایرانیان به پاسداشت آن، میان یکدیگر تقسیم کردند، در کام مردم می‌نشیند. پیش از آن، حافظه ملت ایران، تلخی ازدست‌دادن سرزمین را تجربه کرده و خرمشهر به یک داغ ملی تبدیل شده بود. مردم به یاد سرزمین‌هایی بودند که با جنگ یا بی‌جنگ در دوران گذشته از خاک وطن جدا شده بود. ازاین‌رو خرمشهر به یک نماد از بیم‌ها و آرزوهای تاریخی تبدیل شده بود.

رویداد سوم خرداد با وجود همه بزرگی آن، مانند همه حوادث تاریخی گذشته است و امروز زمینه‌های اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن در حال فراموشی است. بیم آن می‌رود که حتی سؤال‌کردن پیرامون چرایی امکان‌پذیرشدن آزادی خرمشهر هم فراموش شود. این فراموشی برای ما بسیار گران تمام خواهد شد؛ چه اینکه برای قرارگرفتن در جایگاه‌های برتر که آرزویش را داریم و آنچه برای خویش شایسته می‌پنداریم، به تکرار روح آن رخداد- اگرچه با قالب‌ها و اشکال نو- سخت نیازمندیم. نگارنده بر این باور است که نگرش آدمیانی که تاریخ‌ساز می‌شوند، اثری بی‌نظیر و بسیار تعیین‌کننده بر جریان تاریخ دارد. عمیقاً باور دارم جماعتی که می‌خواهند تغییر بزرگ ایجاد کنند، باید درک عمیقی از تحولات کشورشان داشته باشند، با مردم خود همدردی کنند، ایمان عمیق و محکم به قابلیت‌های ملت خود داشته باشند و برای رسیدن به اهداف مهم، از پایمردی و ایثار مضایقه نکنند. این ارزش‌ها را می‌شود حداقل‌های اخلاق جاری در متن یک جامعه به‌ویژه نخبگان آن جامعه نیز نامید. از ورای سایر علل و عوامل، آنچه آزادی خرمشهر را ممکن کرد و آنچه لازمه تکرار سوم خرداد در عرصه‌های مختلف به‌شمار می‌رود، «اخلاق سوم خرداد» است. اخلاق سوم خرداد از جنس پایمردی برای اهداف بلند یک کشور و همدردی عمیق با زخم دردناک واردشده بر پیکره ملت و دردکشان از این زخم است. این اخلاق، فراتر از هر نوع صلاحیت فنی، به آدمیان صلاحیت اجتماعی، تاریخی و سیاسی برای نقش‌آفرینی در بازه‌ای از تاریخ ارائه می‌کند. انسان‌ها اساساً وقتی بازیگر می‌شوند که متخلق به چنین اخلاقی شده باشند و آن‌ها که چنین گوهر اخلاقی‌ای ندارند...

...می‌آیند، می‌روند و نقششان را هم در جامعه و تاریخ ایفا می‌کنند اما بزرگ نمی‌شوند، تاریخ نمی‌سازند، اشتیاقی ایجاد نمی‌کنند و خاطری را برنمی‌آشوبند. اخلاق سوم خرداد، اخلاق آدم‌هایی است که گمنام شدند تا «روز واقعه» نامدار شود. ویژگی کردار مردان و زنانی است که جان می‌دهند تا بقیه جان بگیرند و می‌افتند تا دیگران برخیزند. آنان به‌جای آنکه پایشان را بر سر شانه دیگران بگذارند و بزرگ‌نمایی کنند یا امکانات سیاسی - اقتصادی برای خود فراهم کنند، شانه‌هایشان را زیر پای دیگرانی می‌گذارند تا همنوع آن‌ها بزرگ و بزرگ‌تر شود. آنان نه اشراف سیاسی بودند، نه سیاست اشرافی را می‌پسندیدند اما شرف سیاست بودند. اسیر شدند تا بقیه آزاد زندگی کنند. جنگ «پیش» آن‌ها بود اما «پیشه» آن‌ها نبود. مردم برای این دلاوران، واقعیتی از جنس گوشت، خون، عاطفه و روح بود نه موجودیتی سیاسی از جنس رأی یا شعار. جان بازی، «بازی» نبود که برد و باخت داشته باشد؛ یک راه بود برای رسیدن. یک تصویر بیشتر نبود که آدمیان آن را پیش چشم خود می‌گرفتند «ملت، شرف، دین» و نه ده‌ها تصویر که به اقتضائات سیاسی و منافع ناچیز، حیثیت دیگران را به تاراج داده و با اصول غیراخلاقی برای خرد و له‌کردن دیگران به نمایش عمومی گذاشته شود. یک عادت نبود که نه برای فتح سنگر دشمن بلکه برای فتح کرسی‌های قدرت، تلاش کند امیدهای یک ملت را بکشد و هر «کلید» ی برای گشودن درهای مشکلات مردم را به سخره گیرد و با جعل ظریفانه، بی‌اخلاقی را گسترش دهد.

یادش بخیر! سوم‌خردادی‌ها هنوز قلک‌های کوچک کنار تلفن بیت‌المال را به یاد دارند. سوم‌خردادی‌ها حتی برای تلفن‌های ناچیز از حقوق ناچیزشان مکالمه شخصی را حساب می‌کنند اما برخی امروز بی‌حساب‌وکتاب از جیب مردم در سایت‌ها و شبکه‌ها خبرسازی‌ها می‌کنند و با پول مردم اخلاق را نشانه گرفته‌اند و ناامیدی، نفرت و دروغ را اشاعه می‌دهند. برای آنکه فتح بزرگ داشته باشیم به دریادریا «اخلاق سوم خرداد» نیازمندیم. اگرچه «غبار زمان» و «زمانه غبار» رسوخ نگاه ما به سه‌ونیم دهه قبل را دشوار کرده است اما باور کنید اگر قرار است رخدادهای بزرگ دیگری بیافرینیم، به داشته‌هایی از جنس غرور، اقتدار و تعالی، بیش از منابع، پول و فناوری نیاز داریم و آن همه آن صلاحیت‌هایی است که «اخلاق سوم خرداد» به ما ارزانی خواهد کرد. ما نمی‌توانیم از همه آدمیان انتظار داشته باشیم از جنس آدم‌های سوم خرداد باشند، اما اگر قرار است بزرگی‌هایی خلق شوند که همگان با هر سلیقه، نگاه و گرایشی، به آن افتخار و با عظمت از آن‌ها یاد کنند، به تعداد کافی آدم‌هایی از جنس انسان‌های سوم خرداد نیاز داریم؛ آدمیانی که ایثار می‌کنند، غم مردم خواب در چشم ترشان می‌شکند، آرمان‌طلب، غمخوار و بلندنگر هستند و خود را ذره‌ای از یک تاریخ می‌بینند. آن‌ها که چون «ذره» می‌شوند، مهر آفتاب آنان را به آسمان- به «عیوق»- رهنمون می‌کنند.

روزنامه ابتکار

فاتحان فروتن فردا/ مهدی نیاکی

شکست خوردگان و نه پیروزشدگان؛ تاریخ را فاتحان می‌نویسند؛ و فاتحان از این دو طایفه دیگرند. دیگرند از آن رو که فتح، همیشه همان پیروزی در نبرد نیست و فتح الفتوح،‌ بیش از آنکه غلبه بر صف‌ها باشد، حکایت تسخیر قلب‌هاست و کدام پیروزی، ارجمندتر از فتح قلعه قلب های ملتی زهرچشیده و ایستاده در قامت دفاعی تمام قد.

امروز روز سوم خرداد است. روزی که دیگر نه فقط روزی است و نه تنها یادمانی. بلکه نشانه ای است. نمادی از سر به آسمان ساییدن و فخر بر فلک برفروختن. روزی که می‌توان آن را ارج نهاد و در هر طایفه و هر جناح و گروهی بود. روزی برای همه است این روز. نه فقط برای آنان که در آن روز تصویرهایشان را با لباس خاکی به رنگ آسمان پوشیده از غبار و بوی باروت خرمشهر، بر سینه تاریخ ثبت کردند. روزی است برای آنان هم که در آن مهلکه نبودند اما خبر را که شنیدند بی اختیار به خیابان ریختند و این سرزمین دیگر کمتر شبیه به آن جشن بزرگ را به خود دید. رویدادها بسیارند و شادی‌ها هم کم نبوده‌اند. اما پدران و مادران و عموهایمان برایمان گفته‌اند که آن روز،‌ روز دیگری بود. روزی برای هرکه هنوز قلبی داشت که می‌تپید و هنوز رگی داشت که می‌جنبید و خشمی داشت که در مشت گره کرده می‌توفید. رستاخیز رستگاران بود روز سوم از ماه سوم آن سال.


نه شکست خوردگان و نه پیروزشدگان. تاریخ را جاودانگان می‌نویسند. آنان که راز جاودانگی را آموخته بودند. ماندند بی آنکه نامی از خود بگذارند. از آن خیل سبکباران و بلاجویان دشت‌ها و هورها،‌ ما تنها چند نام را می‌شناسیم و یکی از آن‌ها «محمد جهان آرا» است. گویی نام تمام عموهای نسل من جهان آراست. نامی که انگار خلاصه همه نام های دیگری است که آن روز روبروی مسجد جامع خرمشهر ایستاده بودند و لبخندهایشان را فریم به فریم به عکاس می‌دادند تا ثبت کند. و آن روز هر عکسی از هرکجای این حماسه ثبت شد،‌ خیل سوارانی را نشان می‌داد که از خاک و خون گذشته بودند در صبح ظفر، پیغام فتح می‌دادند.

جاودانگان آن روز چندان نامی ندارند. نامداران آن رخداد اعجازگونه، گمنام‌ترین های تاریخ‌اند و گویی می‌دانستند که چه کسانی را در کدام عصر و نسل خطاب می‌کنند. می‌دانستند که فتح الفتوحی در قامت بازپس گیری شهر زخم خورده پس از 578 روز مقاومت و 6 هزار شهید و 24 هزار زخمی و مجروح، طی 26 روز، البته کام هم عصران و هم نسلان را شیرین می‌کند اما مخاطب راستین آن حادثه تنها معاصران آن حادثه نبودند و نیستند.

... و کدام دلیل برای فهم و اثبات این مدعا روشن تر از اینکه هنوز هم به خرمشهر و عملیات الی بیت المقدس که نگاه می‌کنی گویی که حادثه ای است با ابعادی همچنان مبهم و رازگونه. فتح خرمشهر هنوز نقاب از رخ برنکشیده است. هنوز افشا نشده است آن حماسه. هرچه بیشتر درباره آن فتح الفتوح بدانی کمتر فهم می‌کنی. هرچه بیشتر از جزییات عملیات باخبر می‌شوی و اعداد و شماره‌ها و تاکتیک‌ها و خاطرات را مرور می‌کنی انگار راز این فتح، بیشتر در لفاف ابهام و مه آلودگی فرو می‌رود. دلبری می‌کند این فتح انگار. رخ می‌پوشد و می‌گشاید. یک لحظه در وصال است و لحظه ای دیگر در فراق.
سوم خرداد پس از سی و چند سال هنوز حرف‌هایی برای گفتن دارد و هنوز قصه‌ها در سینه دارد که روایت کند. می‌خواهد تمام نشود. و تمام نمی‌شود. راویان قصه های شاد و شیرین آن روزگار هم انگار با تاریخ مغازله می‌کنند. هربار که روایتش می‌کنند در گرماگرم روایتشان می‌شنوی که حرفی و سخنی و خبری ناگفته رخ می‌کند.
گویی خرمشهر، قصه‌اش را برای هر نسل می‌گوید و برای هر کدام، حرف های تازه ای دارد. برای امروزیان قصه ای، ساز می‌کند و برای فرداییان قصه ای دیگر. چندان که راویان آن قصه دلربا، آن روز که اسلحه در دست رو به لنزها لبخند می‌زدند انگار می‌دانستند که در چشم های تاریخ خیره مانده‌اند.
و چه فروتن بودند عموهای من.
چه فروتن بودند فاتحانی که دیروز، فردا را فتح کرده بودند.
گوارایشان باد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ناصر ۱۲:۳۲ - ۱۳۹۵/۰۳/۰۳
    0 0
    ضاحی خلفان دکمه پیرهن صدام حسین هم نیست عبرت هم خب چیزیه... والا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس