گروه سیاسی مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
اسلام انقلابی
محمد حسین محترم در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:
1- عبارت «اسلام انقلابی» اندیشه و بیان روشن و صریح حضرت امام(ره) است.«… و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق یافت.» (منشور روحانیت - صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۳) « ... مخالف با رژيم اسلامى هستند و كوشش در هدم اسلامِ پرخاشگر(انقلابی) بر ستمگران و علم كردن اسلامِ شاهنشاهى و اشرافی هستند» (همان ج18 ص 5) و حضرت امام، «تندترین»، «سختترین» و «سهمگینترین» سخنانشان علیه انواع مسلمان غیرانقلابی بود.
2- رهبر معظم انقلاب نیز 25 شهریور سال گذشته در دیدار فرماندهان سپاه تاکید دارند «اسلامِ انقلاب، همانی است که انسان در قرآن کریم مشاهده میکند؛ این وصیّتنامه امام است. این اسلام ما است؛ اصلاً این اقتدار بهخاطر روحیه و عملکرد انقلابی است.»
3- اسلام انقلابی که امام(ره) و ملت ایران از آن تبعیت میکنند در برابر «اسلام متظاهرانه»؛ «اسلام منافقانه»؛ «اسلام عافیتطلبانه»، «اسلام صوفیگرایانه» و «اسلام انحرافی و التقاطی» قرار دارد.
4- محور نشست هفته گذشته موسسه کارنگی که از مراکز وابسته به سیا و وزارت خارجه آمریکاست، این بود که باید به افرادی که زمانی از طریق انقلاب میخواستند به دمکراسی دست پیدا کنند، کمک شود تا اکنون دمکراسی را بدون انقلاب بخواهند. بعد از این نشست بود که بلافاصله صدایی در ایران بلند شد که «ما انقلاب اسلامی داریم و در پی اسلام انقلابی نیستیم»!؟ و جریان وابسته به این صدا در داخل و خارج از کشور به فضاسازی رسانهای پرداختند. سؤال اول: آیا این همصدایی همزمان در آمریکا و ایران اتفاقی است؟ سؤال دوم: حال چرا برخی در داخل با این سخنان و مواضع به اسلام انقلابی و نیروهای انقلابی که قبلاً آنها را افراطی و تندرو خواندهاند، حساس هستند و تلاش دارند با سوء استفاده و مصادره به مطلوب کردن شهید مطهری، این استاد گرانقدر را در مقابل حضرت امام(ره) قرار دهند؟ آیا گمانشان این است که با تکیه بر رأی«ملت انقلابی» ایران میتوانند انقلاب را منحرف کنند؟ مگر در مقاطع مختلف سیل خروشان مردم را در دفاع از مبانی «اسلام انقلابی» را نمیبینند؟
5- استاد شهید مطهری شاگرد و مرید امام(ره) بود و ذیل خورشید فروزان امام(ره) چون ستارهای میدرخشید و اندیشههای ناب حضرت امام خمینی(ره) را صددرصد با تمام وجودش درک و پذیرفته بود از جمله اندیشه «اسلام انقلابی» را. اما آنچه استاد شهید مطهری در آن مقطع زمانی که سینه چاکان و مدعیان امروزی اندیشههای شهید مطهری نمیفهمیدند، درک و بیان کرد، مربوط به سوءاستفاده منافقین و استفاده ابزاری عوامل دست نشانده داخلی آمریکا از «انقلابی بودن» علیه «اسلام» بود، همان تفکری که اکنون درصدد سوءاستفاده از «اسلامی بودن» علیه «انقلاب» است. باید هوشیار بود تفکر لیبرالی قصد دارد برای زدن ریشه اندیشههای ناب حضرت امام، یاران امام را در مقابل امام قرار دهد! البته برخی خودخواسته در زمان حیاتشان در این مسیر قرار گرفتهاند اما دشمن تلاش دارد یاران صدیقی را که تا آخر پای اندیشههای امام ایستادند، بعد از شهادت و حیاتشان مصادره به مطلوب کند، امری که خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه سابق آمریکا نقشه آن را کشیده است: «آمریکا باید بداند میتواند با جنگ مذهبی و استفاده از اندیشههای اسلامی بنیانهای سیاسی ایران را بلرزاند.»
6- رئیس جمهور گفته اسلام انقلابی قاتل شهید مطهری بود!؟ اولاً شفاف سخن گفتن رئیس محترم جمهور را باید به فال نیک گرفت و امری مبارک تلقی کرد، چون امروز روز شفاف شدن مواضع اشخاص و گروهای سیاسی با انقلاب است. ثانیاً در این شکی نیست که شهادت استاد مطهری، طرح سازمان سیا بوده و اسناد وابستگی گروه فرقان به آمریکا روشن است. ثالثاً اسناد اینکه موسس گروه فرقان در جلسات کدامیک از تئوریسینها و پدرخواندههای کدام جریان شرکت میکرده و خط و ربط خود را از او میگرفته هم روشن است که قصد کالبدشکافی آن را نداریم. رابعاً آنچه که موجب شهادت استاد شهید مطهری شد، بصیرت او بود که با روشنگریهای خود نقشههای شوم آمریکا را افشا میکرد. خامساً چه کسی از اسلام انقلابی هراسناک است و آن را مانع اصلی بر سر راه تحقق اهداف شوم خود میداند؟ جز آمریکا و اسلام آمریکایی؟ پس چگونه اسلام انقلابی میتواند قاتل شهید مطهری باشد؟! آیا آمریکا با تفکر اسلام انقلابی دست به ترور استاد مطهری زد؟ آیا سازمان سیا مروج اسلام انقلابی است؟ سادساً این سخن یک هدف نهان دیگر نیز در درون خود دارد و آن اینکه قصد دارد در ادامه بزک کردن چهره آمریکا، آمریکا این تروریست به ذات را از اتهاماتش از جمله ترور شخصیتهای بزرگواری چون مطهری و بهشتی و رجایی و باهنر و لاجوردی و صیاد و ... مبرا کند!
6- رهبرمعظم انقلاب در ماههای گذشته چندین بار به تبیین مؤلفههای «انقلابی فکر کردن» و «انقلابی عمل کردن» و «انقلابی ماندن» پرداختند از جمله در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان و مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم. چرا رهبرمعظم انقلاب در این مقطع از شرایط کشور بحث انقلابی بودن را مطرح کردند و چرا حضرت آقا در بحث انقلابی ماندن ابتدا بر انقلابی ماندن مجلس خبرگان و حوزههای علمیه تاکید دارند. اولاً با سخنانی که در روزهای گذشته برخی از مروجان تفکر لیبرالی بیان کردند و میکنند، سخنان رهبری در ماههای گذشته نشان میدهد ایشان به عنوان دیدبانی تیزبین، ظهور و بروز این تفکر و سخنانی غامض و تشکیککننده در اصول بنیادین اسلام و انقلاب را پیش بینی میکردند. ثانیاً مهمترین دلیل این تاکید رهبری تجربه تاریخ روحانیت است که حوزههای علمیه باید از آن درس بگیرند و مهمترین تجربه قابل ملموس برای ما اختلاف افتادن بین علما و رهبران دینی در حوادث مشروطه و انقلابی نماندن برخی علما و شهید شدن علمای انقلابی و در نهایت سرگردانی و حیرانی مردم و سرانجام مسلط شدن آمریکا بر تمام مقدرات کشور به کمک آخوندهای عافیت طلب غیرانقلابی و فتنهگران اجیرشده در کف خیابانها است. ثالثاً سومین دلیل رهبری بر انقلابی ماندن علما و حوزههای علمیه این است که نظام ما استمرار حکومت اندیشه انقلابی حضرت امام(ره) است. راه ما راه انقلابی امام است و این انقلاب بدون راه انقلابی امام در هیچ جای عالم شناخته شده نیست. اگر امام از جمهوری اسلامی و امام از راه انقلابی امام جدا شود مشروعیت نظام جمهوری اسلامی زیر سؤال خواهد رفت. رابعاً علاوه برهمه احساس خطرهایی که حضرت آقا دارند، انقلابی فکر کردن و انقلابی عمل کردن و انقلابی ماندن یک نیاز عمومی و مطالبه مردمی است. چرا که بعد از بیست و چند سال از رحلت امام جامعه هنوز خودش را محتاج به راه انقلابی امام میداند و این راه را بارها آزموده و موفق بیرون آمده است. خامساً حضرت امام(ره) همیشه نسبت به خطرات انحراف روحانیهای غیرانقلابی با عناوین مختلف هشدار میدادند: «آن ضررى كه از اين آخوندها اسلام مىخورد، بدتر از آن ضررى است كه از آمريكا مىخورد، براى اينكه، اينها با يك ظاهر اسلامى، اسلام را منزوى مىكنند و آنها با اين ظاهر نمىتوانند بكنند- صحیفه امام ج18 ص 53 ».
براساس این دیدگاه حضرت امام(ره) خطر کسانی که در لباس روحانیت خود را از سردمداران نهضت و وارث خط امام میدانند و زیر پرچم اسلام خواستار تابوشکنی از روابط خصمانه آمریکا با ملت ایران و به دنبال بزک کردن چهره شیطان بزرگ هستند، به مراتب بیشتر و خسارتبارتر است. سادساً حضرت امام(ره) در زمان حیاتشان پاسخ افکار غیرانقلابی برخی روحانیونِ غیرانقلابی که با شعارهای فریبنده غافلاً و یا عامداً قصد ایجاد انحراف در مسیر انقلاب و نظام را داشتند بارها دادند و مسیر طلبه و حوزههای علمیه انقلابی را روشن و مشخص کردند: «انقلاب به هيچ گروهى بدهكارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و ليبرالها مىخوريم، آغوش كشور و انقلاب هميشه براى پذيرفتن همه كسانى كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قيمت طلبكارى آنان از همه اصول، كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جارى مىكنيد؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى دادهايد؟ چرا لانه جاسوسى را اشغال كردهايم و صدها چراى ديگر.» (صحيفه امام ج21 ص 286).
اما چند نکته:
1- «انقلاب اسلامی» و «اسلام انقلابی» دو عنوان از یک مفهوم و معنا و حقیقت ناب هستند و هیچگونه تعارضی بین این دو کلید واژه وجود ندارد. لذا انقلابی که اسلامی نباشد، التقاطی خواهد بود و اسلامی که انقلابی نباشد، تحجر خواهد بود چون اسلام در ذات خود انقلابی است.
2- دشمن دریافته که اکنون آنچه موجب بیداری ملتها و مانع اساسی بر سر راه اجرای توطئهها و نقشههای شوم آنها است، «اسلام انقلابی» است که ملتها را به حرکت در میآورد و وارد میدان مبارزه با جهانخواران و مستکبران کرده است. آنچه در منطقه؛ در لبنان و سوریه و عراق و یمن و بحرین و دیگر نقاط دنیا از آمریکای لاتین تا آفریقا و حتی اروپا شاهد آن هستیم، همین گسترش تفکر ناب «اسلام انقلابی» است که مستکبران و در رأس آنها آمریکا را به وحشت انداخته است. تا جایی که نشریه آمریکایی «نشنال اینترست» هفته گذشته اذعان کرد «اسلام انقلابی ایران در آمریکای لاتین نهضتهای ضد آمریکایی را به پیش میبرد و مکتب شهادت در این منطقه در حال گسترش است.»
3- تفکری که انقلاب را تمام شده تلقی میکند و قصد تحریف و سپردن آن را به موزه دارد، تلاش میکند با تجزیه معانی و مفاهیم برگرفته از انقلاب، تحلیل متناقضی از آنچه که مرادش است به افکار عمومی جامعه القا کنند.
4- این تفکر همان تفکری است که در ابتدای انقلاب با طرح عناوینی همچون جمهوری دموکراتیک و در دوران اصلاحات با طرح تفکیک جمهوریت و اسلامیت قصد داشت اسلام را از انقلاب جدا و تفکرات التقاطی خود را حاکم کند.
5- اکنون در مرحله دیگری از بازسازی و نوسازی همان تفکر لیبرالی هستیم که در ظاهری دیگر با طرح انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی و افراطی و تندروی خواندن تفکر انقلابی، قصد جداسازی اسلام و انقلاب را دارد.
6- از اول انقلاب تاکنون برای مردم ثابت شده هرجا نظام دستاوردی داشته به دلیل تفکر انقلابی بوده و هر جا که موفقیتی حاصل نشده ناشی از کنارگذاشتن تفکر انقلابی بوده. به قول کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه پیشین آمریکا «اگر امروز ایران در جغرافیای سیاسی پیشرفتهایی به دست آورده، همه به این دلیل است که به بنیانهای مذهبی و ایدئولوژیکی و انقلابی خود معتقد است و به آنها باور دارد!»
داعش؛ سياست کنترل جمعيت تکفيري
محمدمهدی انصاری در روزنامه رسالت نوشت:
در مارس 2016 (اسفند 1394) بنا به اعلام بنياد کويليام ( Quilliam) جريانهاي تکفيري و افراطي اعم از داعش و النصره در مناطق تحت سيطره خود در کشورهايي چون عراق، سوريه و در ميان برخي طوايف و قبايل در کشور اردن حدود 30هزار زن باردار دارند که قرار است نسل بعدي تندروهاي اسلامي را به دنيا بياورند. نسلي که از همان ابتدا آموزشهاي خاص مذهبي و عقيدتي را دريافت خواهند کرد و به آنها تفهيم خواهد شد که به واسطه جهاد نکاح و در ميدان رزم و مبارزه نطفه آنها منعقد شده و بايد جنگجوياني با ايمان، قاطع و با شهامت باشند...
بازرس سازمان ديدهبان حقوق بشر بر اساس اطلاعات نمايندگان فرقه ايزدي در پارلمان عراق اعلام کرده است داعش طبق برنامهريزي دقيق جمعيتي و با هدف کنترل زاد و ولد، در طول سال 2014 و 2015 ميلادي حدود 1000 دختر و زن جوان ايزدي مذهب را به اسارت گرفته و به ويژه در جستجوي زنان و دختران زيبا، رشيده و قدبلندي بوده تا از طريق آنها زاد و ولد در داعش را عهدهدار شوند و جمعيت تکفيريها را از جنبه کمي و کيفي افزايش دهند.
لازم به ذکر است «بنياد کويليام» که در سال 2008 ميلادي در لندن تاسيس شد، بنيادي است که در زمينه افراطگرايي در جهان پژوهشهايي را انجام داده و به عنوان يک انديشکده مخالف افراطيگري و راديکاليسم مذهبي شناخته ميشود.
بنا به تحقيقات صورت گرفته در بنياد کويليام، اقدامات جريانهاي تکفيري و داعش طي سه سال اخير، به نحو بيسابقهاي در ارائه چهره منفور و وحشتناک از آيين اسلام موفق بوده است. طبق ارزيابيها اين موفقيت سه ساله به اندازه دو دهه اسلام ستيزي، در ميان شهروندان کشورهاي آلمان، فرانسه، بلژيک و انگليس نفرت از اسلام و مسلمانان ايجاد کرده و به پيدايش ذهنيتي منفي در افکار عمومي اروپا ياري رسانده است. در آمريکا نيز طبق نظرسنجي «موسسه بروکينگز» در ژانويه 2016، از نظر آمريکاييها شاخص بيتمايلي، ضديت، نفرت، وحشت و ترس از مسلمانها با افزايش 38 درصدي مواجه بوده است. همين فضاي رواني و اجتماعي ايجاد شده موجب شد در عرصه رقابتهاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريکا، بحث اخراج مسلمانان و يا ممنوعيت ورود آنان به خاک آمريکا به عنوان يک شعار انتخاباتي از سوي يکي از نامزدهاي رياست جمهوري مطرح گردد. بديهي است طرح چنين شعارهاي انتخاباتي از يک عقبه جرياني و فکري و مطالبه اجتماعي برخوردار است که به مدد رسانههاي همگاني ايجاد شده است.
بدون شک جامعترين محصول فرقهسازي و مبتني بر مطالعات لژهاي تخصصي استعمار در اختلافافکني ميان مسلمانان را بايد در «داعش» جستجو کرد. داعش يک تجربه موفق استعماري و صهيونيستي در منطقه خاورميانه بوده است. به گفته يکي از اعضاي سابق ارشد امآي6 که در اسناد ويکي ليکس منتشر شد، دو قرن مطالعه جهان اسلام و شناخت دقيق از مذاهب اين دين موجب طراحي محصولي پر قدرت و اثرگذاز به نام «داعش» شده است.
در کنار بنياد کويليام در شهر لندن، چهرههاي برگزيده و مامورين داعش، آزادانه به عضوگيري ميپردازند. فرقه بنيادگرايان المهاجرون مستقر در انگليس از هواداران جدي داعش است که طي دو سال گذشته اجتماعات و تظاهرات وسيعي رادر حمايت از جريانهاي تکفيري برگزار کرده و تبليغات طرفداران داعش در لندن موجب شده، 500 تبعه انگليسي تا ابتداي سال 2016 به عضويت داعش درآيند. اعتقادات افراطي وهابيت به گونهاي مخاطرهانگيز به تشديد راديکاليسم در خاورميانه انجاميده و موجب تحريک گسلهاي قوميتي، مذهبي، نژادي و زباني شده است. جامعه کردها، ترکها، ايزديها، شيعهها، سنيها، عرب و فارس و گروههاي قوميتي و مذهبي ديگر، طي دو سال اخير شاهد تحريکات زيادي بودهاند که کينهتوزي و نفرتانگيزي ايشان را از همديگر موجب شده و همين امر هوشمندي و دقت نظر دولتمردان، نخبگان، احزاب مردمي، علماي ديني و مراکز پژوهشي و دانشگاهي را ميطلبد تا از تشديد اين وضعيت و دامنهدار شدن کينههاي قوميتي و فرقهاي در منطقه جلوگيري کنند.
واقعيت تلخ اما غيرقابل انکار اين است که مراکز ايدهپرداز و اتاقهاي فکر وابسته به استعمار طي دو قرن گذشته با نقشهها و طراحيهاي خود که مبتني بر مطالعات ميداني و دقيق نقاط ضعف مسلمانان، شناخت گسلهاي عقيدتي و مذهبي و برجسته کردن سوءتفاهمات و سوءبرداشتهاي موجود در جهان اسلام بوده توانستهاند با موفقيت چشمگيري فرقههاي خطرناک و افراطي را فعال کنند. مراکز سياستگذار و برنامهريز وابسته به داعش و تکفيريها طي سالهاي 2013 تا 2016 ميلادي موفق شدهاند از طريق اينترنت و شبکههاي مجازي، به نحو گستردهاي ايدئولوژي و افکار خود را به ذهن و انديشه جوانان مسلمان در اقصينقاط جهان تزريق کنند. حتي بسياري از دختران و پسران مسلمان تحصيلکرده و دانشگاهي در تونس، آلمان، انگليس، بلژيک، فرانسه، اردن و ديگر کشورها ايدئولوژيهاي داعش را فراگرفته و جذب اين شبکه تروريستي خطرناک ميشوند بي آنکه از چنين امري اطلاع داشته و به واقعيت امر توجه داشته باشند.
در حال حاضر (برآورد تا پايان ماه دسامبر 2015) حدود 5 هزار نفر از اعضاي فعال داعش از شهروندان اروپا بودهاند که آزادانه از بخشهاي تحت اشغال داعش در سوريه به پايتختهاي اروپايي تردد ميکنند. تردد اين افراد به نوعي تداوم عضوگيري داعش در کشورهاي اروپاست.
از اين تعداد جمعي از دختران و زنان جذب تشکيلات داعش شدهاند که به غير از حدود 1500 نفر که لباس فرم پوشيده و دورههاي نظامي را گذراندهاند بقيه صرفا جهت «جهاد نکاح» عازم مناطق جنگخيز شدهاند تا به اعتقاد پوشالين و کاذب خود با رابطه جنسي با جهاديها، روحيه و ذهن مبارزان و مجاهدان دولت اسلامي را صيقل داده و به ايشان انگيزه جهاد خالصانه بدهند. البته هدف جديد و برنامهريزي شده ديگر جهادگران نکاح، زاد و ولد نسل جديدي از پيکارجويان اسلامي است تا اين حرکت در دولت اسلامي تداوم داشته باشد. برنامهريزي داعشيها براي چنين امري حداقل سه دهه آينده را در نظر گرفته و اين تعداد از منابع انساني معتقد و مومن به گفتمان و انديشه تکفيري به غيراز ميزان جمعيتي است که جذب سيستم ميشوند.
با عنايت به آنچه بيان شد چند نکته حائز توجه است:
1- در پي افشاي چند مورد از صحنههاي زد و خورد داعشيها بر سر تصاحب دختران و زنان اسير شده و سوءاستفادههاي جنسي از زنان جهاد نکاح، چهره واقعي ايشان برملا شده و پرده از جنايات اخلاقي آنان برداشته شده است. همين اتفاقات موجب سقوط و افت مقبوليت داعش شده است. در بسياري از جوامع اسلامي شمال آفريقا و خاورميانه از اواسط سال 2015، رد پاي فعال شدن برخي جنبشهاي ديني و اجتماعي ضدتکفيري به چشم ميخورد. آنان بر اين باورند که مواضع افراطيون وهابي موجب توجيه تروريسم و خشونت، تاييد جهاد نکاح، ستودن گروهک القاعده و کاستن از ارزش زن شده و خطوط ديني را زير پا گذاشته است. لازم است از طريق رسانههاي جهان اسلام و نخبگان و انديشمندان، چنين جنبشها و جريانهاي فکري و فرهنگي به گونهاي هدايت شوند که با حساسيت هر چه بيشتر جنايتها و افراطگري تکفيريهاي داعش و گروههاي مسلح وابسته به تفکر وهابي را افشا كرده و با آگاهي بخشي به جوانان و نسلهاي جديد اجازه ندهند تا در دام شبکههاي عضوگيري و فريبکار داعش بيفتند.
2- جريانهاي تکفيري و داعش توانستهاند با برنامهريزي کمنظير و به اتکاي چند عامل کليدي فرآيند «شبکهسازي»، «عضوگيري» و استفاده از «جهل و بياطلاعي جوانان» را دنبال کنند:
الف- قدرت بالاي تبليغات وهابيت و توانمندي ايشان در شستشوي مغزي جوانان و افراد مخاطب و ترويج عقايد ضاله در پوشش ايمان خالصانه ديني.
ب- استفاده گسترده و حرفهاي از فضاي مجازي و شبکههاي اينترنتي جهت گسترش تفکرات تکفيري و تزريق عميق ايدئولوژي وهابيت به ذهن مخاطبان.
ج- پر کردن خلا عالمان حقيقي دين با حضور چهرههاي تکفيري و وهابي در مراکز مختلف و ارتباط چهره به چهره با جوانان.
3- فعال سازي نهادهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام از قبيل سازمان کنفرانس اسلامي، سازمان اکو، اتحاديه مجالس کشورهاي عضو سازمان همکاري اسلامي و ساير شوراها و سازمانهاي منطقهاي براي همگرايي و وحدت هر چه بيشتر جهان اسلام.
4- بررسي و ارزيابي کم و کيف عملکرد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي و تقويت ظرفيتهاي آن از طريق رايزنيهاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در خارج از کشور براي تخريب بين مذاهب و فرق مختلف اسلامي و تحکيم علقههاي همبستگي و اتحاد مسلمانان.
5- در حال حاضر جمع زيادي از طلاب علوم دينيه از کشورها و مليتهاي گوناگون در جامعهالمصطفي قم و برخي ديگر از مراکز حوزوي و دانشگاهي ايران در حال تحصيل هستند. آيا اين افراد عالمانه و دقيق گزينش و جذب شدهاند؟ اين افراد بعد از فراغت از تحصيل چه کارکردي دارند؟ آيا گفتمان وحدت امت اسلامي را در عمل دنبال ميکنند؟ آيا ظرفيتها و تواناييهاي شخصيتي و اجتماعي براي حضور فعال در ميان ملتهاي خود را دارند تا به تبيين حقايق دنياي اسلام و روشنگري امت اسلامي بپردازند؟ سوالاتي از اين قبيل بايد به نحوي عيني پاسخ داده شوند که آيا به واسطه هزينهاي که جمهوري اسلامي از سر خيرخواهي و علاقهمندي به تقريب و همگرايي امت اسلامي متحمل ميشود آثار و نتايج ملموس و قابل توجهي در پي داشته است.
6- طراحي و اجراي ابتکارها و اقدامات فرهنگي، هنري و زمينهسازي براي تماس مستقيم با طبقات گوناگون مردم از قبيل گردشگري اسلامي، برگزاري تور دور دنياي اسلام (دوچرخهسواري، جهانگردي، پيادهروي و...)، استفاده از سوپراستارها و چهرههاي هنري، ورزشي، موسيقي و سينما و عرضه توليدات هنري و نمايشي ميتوانند مرزهاي جغرافيايي، قوميتي، مذهبي، نژادي، زباني و فرهنگي را در جوامع اسلامي کمرنگتر کنند. چنين اقداماتي بايد در متن جوامع اسلامي تزريق و با روشهاي هنرمندانه و لطيف اجرا شوند و پيامي جز صلح، مودت، برادري، معنويت و وحدت و مبارزه با افراطيگري نداشته باشند.
7- آگاهي بخشي به جوانان و زنان و افزايش معلومات ديني و اعتقادات مذهبي در اين طيف تا از احساسات و عواطف ديني آنها سوءاستفاده نگردد. وظيفه حوزههاي علميه و مدارس ديني در سراسر جهان اسلام ارائه حقايق دين به جوانان است. جوانان بياطلاعي که به خاطر جهل، قربتا اليالله به تکفيريها پيوستهاند و نيازمند اطلاعات ديني ناب از قرآن و سنت پيامبر(ص) هستند و متاسفانه چنين حقايقي به ايشان عرضه نشده است.
8- اجراي طرح اعزام طلاب علوم دينيه به مناطق دورافتاده در جهان اسلام تا به صورتي جديتر مسلمانان و جوانان را از هر گونه سوءاستفاده آگاه سازند. بايد توجه داشت زنگ خطر جدي براي آينده اعتقادات مذهبي جوانان به صدا درآمده است. طرح هجرت و حضور علما و طلاب شيعه و سني که حقايق ناب اسلام و قرآن و آموزههاي سنت محمدي (ص) و اهل بيت و صحابه پيامبر را به دنياي تشنه اسلام عرضه کنند يک اقدام راهبردي و ضروري است.
اخلاقمدارانه از جیب بیتالمال!
میکائیل دیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
یکی از حوزههای مهم علم رسانه، وارونهنمایی و تغییر فهم مخاطب از واقعیت موجود است. بازنمایی در گستره عمومی به این پرسشهای اساسی اشاره دارد که «چه مطالبی» باید برای انعکاس انتخاب شوند و چگونه به مخاطب عرضه شوند؟
«بازنمایی»، تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. یعنی آنچه ما به آن واقعیت میگوییم در قالب این بازنمایی صورت گرفته است و خارج از این «بازنمایی» واقعیت دیگری متصور نیست.
به عقیده «استوارت هال» هیچ چیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد و گفتمان نوعی زبان یا نظام بازنمایی است که از لحاظ سیاسی و اجتماعی بسط مییابد تا مجموعهای منسجم از معانی را درباره یک حیطه موضوعی مهم، تولید و توزیع کند.
این واقعیتسازی تا آنجا پیش میرود که «ژان بودریار» فراواقعیت را بیان میکند. بودریار معتقد است جهان پسامدرن جهان وانموده است و به همین دلیل دیزنیلند و تلویزیون واقعیتهای آمریکا را تشکیل میدهند.
از نظر بودریار، ما وارد جهان فراواقعی شدهایم. به عبارت دیگر، واقعیت تولید میشود، ولی از قدرت ما خارج است. بودریار حتی مقالهای راجع به جنگ خلیجفارس در اوایل دهه ۱۹۹۰ نوشت و اشاره کرد که این جنگ، کاملاً ساخته و پرداخته رسانهها بود و آنها چنین جنگی را برای ما تصویر کردند. آنچه ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود.
حال اما ما شاهد فراواقعیتی جدید از یک واقعیت تلخ در کشور خود هستیم. داستان تخلف بزرگی است که در دستگاه رسانهای اصلاحطلبی تلاش شده است نتیجهای اخلاقمدارانه از آن گرفته شود و اساسا مسیر تخلف را بهعنوان یک رفتار شرافتمندانه قلب واقعیت کند.
داستان همان فیشهای حقوقی 80 میلیونی مدیران بیمه مرکزی دولت یازدهم است که چند روزی است افشا شده. در هنگامهای که ایران بالغ بر 7 میلیون کارگر با حقوق کمتر از 812 هزار تومان دارد، انتشار این اخبار نمکپاشی زخمهای این اقشار زحمتکش جامعه بود که برایشان تبعیض از تحریم دردناکتر است.
این فیشهای حقوقی نشان میداد تنها 3 مدیر ارشد بیمه مرکزی ۱۸۰ میلیون تومان حقوق میگیرند و حقوق تنها یک نفر ۸۷ میلیون تومان بود. وام ضروری ۴۰۰ میلیون تومانی، وام خودروی مدیران، اضافهکاری ۴ میلیون تومانی، اضافه کاری فوقالعاده ۳۳ میلیون تومانی و برخی ارقام عجیب و غریب دیگر در این فیشهای حقوقی به چشم میخورد.
وزیر اقتصاد هم از برخورد با این مسیر غلط خبر داد و دیروز محمد ابراهیم امین، رئیس کل بیمه مرکزی در پی افشای حقوقهای چند ده میلیونی استعفا کرد و داستان از این جای ماجرا در پروسه وارونهنمایی قرار میگیرد. رسانههای اصلاحطلبی که این تخلف در دولت مورد حمایت آنها قرار گرفته از مدیری که این تخلفات تحت مدیریت او صورت گرفته قدیس میسازند و با فراموش کردن اصل ناگوار این تخلف به اخلاقمداری رئیس بیمه مرکزی میپردازند و استعفای این مدیر را یک پدیده نادر بیان میکنند که تنها در دولت یازدهم اتفاق میافتد. حال آنکه پس از افشای فیشهای 80 میلیونی یکی از مدیران میانی بیمه مرکزی به صورت شبانه توسط محمدابراهیم امین عزل شده بود که گمانهزنیها از عزل وی اینگونه روایت میکند که «با انتشار فیشهای حقوقی اعضای هیات عامل بیمه مرکزی در فضای رسانهای کشور، اعتماد محمد ابراهیم امین به تیم مدیریتی میانی فرو کاسته و درصدد ترمیم مدیران طبقه متوسط سازمان تحت امر خود برآمده باشد».
استعفای رئیس بیمه مرکزی حداقلیترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد تا مرهمی باشد بر درد مردمی که این بیعدالتی را مشاهده میکنند و اساسا این نه جای تقدیر بلکه جای تاسف دارد که هر روز اخباری از این دست را باید شاهد باشیم و قلب این تخلف و تغییر جهت افکار عمومی به این سمت که مدیران این دولت اخلاقمدارانه کار میکنند، طنز تلخی است که برخی رسانهها مشغول تدوین آن هستند.
زبان فارسي و هويت ملي
محمدجواد اخوان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
زبان فارسي علاوه بر جنبههاي ادبي و بلاغي که در ذات آن نهادينه است، کارکردهاي اجتماعي خاصي دارد که البته مبتني بر مقوله مهم «هويت ملي» است. هويت ملي مجموعه داشتههاي يک ملت را تشکيل ميدهد که آن را از ديگر ملل و جوامع متمايز ساخته و در ذيل آن به يک تعريف جمعي دست مييابد. اين تعريف جمعي يک ملت هر مقدار پرمغزتر، غنيتر و ديرينهتر باشد، پايههاي اساسي يک فرهنگ تمدن خاص را مستحکمتر ميگرداند و به همين دليل است که زبان فارسي در شکلگيري هويت ايراني نقشي بسزا داشته است.
هرچند عدهاي با اين ادعا که ساخت قوميتي- نژادي فلات ايران، موزاييکي و آکنده از اقوام و زبانهاي گوناگون است، تلاش ميکنند مؤلفههاي بنيادين هويت ملي ايراني را مورد خدشه قرار دهند، اما اندکي تأمل در ژرفاي هويت تاريخي ايراني، اين ادعا را باطل ميسازد. هرچند در گوشه جغرافياي اين مرزوبوم لهجهها و گويشهاي محلي گوناگون و حتي گاه در برخي مناطق زبانهاي متمايزي مورد استعمال است، اما اينها هيچکدام رقيب زبان فارسي نبوده و نيستند.
در تبيين اين نکته مهم بايد اشاره کرد که اولاً بسياري از لهجهها و گويشهاي محلي مورد استعمال، جزو مشتقات پارسي کهن بوده و ميتوان آنها در شمار گويشهاي محاورهاي همين زبان فارسي معيار کنوني دانست. ثانياً در برخي مناطق هم که زبانهاي ديگري همچون آذري، عربي و... (که داراي ريشههايي متمايز از زبان فارسي هستند) مورداستفاده قرار ميگيرد، طي قرون متمادي اين زبانها نوعي همزيستي مسالمتآميز با زبان فارسي يافتهاند، براي مثال گويش آذري آکنده از واژگان فارسي است و البته فارسيزبانان نيز هر روزه از تعداد زيادي از واژگان آذري در مکالمات خويش بهره ميبرند. طي چندين قرن آذريزبانان ايراني و عربزبانان ايراني زبان فارسي را بهعنوان زبان رسمي کشور پذيرفتهاند و آن را در کنار زبان اوليه خود فراميگيرند.
بدين ترتيب برخلاف ميل برخيها، زبان فارسي بهعنوان عامل وحدتبخش و هويتآفرين در جامعه
ايراني تثبيت شده است و نام زبان فارسي با هويت ايراني پيوند وثيقي يافته است.
اما در واقع نميتوان انکار کرد که اين مؤلفه بنيادين هويت ملي ايرانيان در طي يک سده اخير در معرض تهديدات جدياي از سوي فرهنگ مهاجم مدرن قرار گرفته و البته آسيبهاي جدي نيز بدان وارد شده است.
آنچه امروز به عنوان «امپرياليسم زباني» دغدغه و نگراني بسياري از متفکران دنيا را موجب شده است، تنها مختص منطقه غرب آسيا و به خصوص ايران نيست و بسياري از کشورهاي موسوم به جهان سوم و ملتهاي با فرهنگ مستقل را تهديد ميکند. عنوانهاي پرزرق و برق و دهانپرکني مثل «زبان بينالمللي» بيش از آنکه به دنبال آسانسازي راههاي ارتباطات انساني باشد، به دنبال تحميل کردن يک زبان خاص- و به بيان روشنتر، يک فرهنگ خاص- به ملل ديگر است و اينک در هزاره سوم در ذيل پروژه «جهانيسازي» شدت و حدت يافته است.
در چنين شرايطي است که زبان شيرين پارسي که در فرازوفرودهاي متعدد تاريخي همچنان برافراشته و پايدار به حيات خود ادامه داده است در اين دستانداز هولناک دچار آسيب شده و بايد نگران حال آن بود.
متأسفانه اثرات ادغام و آميختگي غيرمنطقي در زبان انگليسي در گرتهبرداري واژگاني و دستوري هنوز التيام نيافته است که شاهد رسوخ لحن و گويش تقليدي از انگليسيزبانان در زبان فارسي هستيم بهگونهاي که اکنون گاه مشاهده ميشود که برخي زبان شيرين پارسي را با لهجه فرنگي تکلم ميکنند. ريشههاي اين نوع از آسيبپذيري زباني را البته بايد در نوعي خودباختگي فرهنگي و تمدني جستوجو کرد که هرچند تازگي ندارد، اما اکنون بيم آن ميرود تا با حاکميت نوعي سليقه سياسي خاص، بر شدت آن فزوده شود. اگر شنيده ميشود که تلاشهاي چندبارهاي براي حاکم نمودن زبان انگليسي در مجامع علمي و دانشگاهي ايران- البته در پوشش تعاملگرايي علمي- دنبال شده و يک مقام اجرايي کشور استعمارزده هند را که زبان کشور استعمارگر را اجباراً پذيرفته است، الگو معرفي ميکند، نبايد چندان هم شگفتزده شد، چراکه خاستگاه اين نگاه را بايد در نخبگان غرب باوري دانست که بهصورت افراطي، غلتيدن در هاضمه سيريناپذير سلطهگران را تجويز ميکنند.
بر همين اساس است که محمود سريعالقلم از چهرههاي تئوريک اصلي نزديک به دولت يازدهم در جملاتي عجيب و البته مضحک ميگويد: «کسي که زبان انگليسي نميداند، منطقي فکر نميکند، چون توليد علم 90 تا 95 درصد به زبان انگليسي است و من شاهد اين بودم که در کشوري مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگليسي تدريس ميشود.»
افراط او در ازخودبيگانگي در برابر زبانهاي غربي تا حدي است که افغانستان را از اين جهت جلوتر از ايران ميداند و ميگويد: «اگر بخواهيم منصفانه و منطقي با مسئله برخورد کنيم، حداقل بايد مناظره کنيم و ببينيم که آيا ما درست ميگوييم يا جهان و بالاخره چگونه بايد زندگي کرد و با دنيا تعامل داشت. الان تعداد کشورهايي که يک تبعه افغانستان ميتواند بدون ويزا با گذرنامهاش سفر کند از ايران بيشتر است. اوايل دوره تدريس مثال ما کشورهاي آلمان و ژاپن بودند. جلوتر که آمديم مالزي، برزيل و ترکيه مثالزدني شدند؛ اما حالا من از افغانستان مثال ميزنم. افغانستاني که در کابينه دولتش پنج زن تحصيلکرده و متخصص حضور دارند و آينده خوبي برايش پيشبيني ميشود. حالا ممکن است اين مسير 20 تا 30 سال طول بکشد؛ اما اين کشور با جهان در ارتباط است. شما بهندرت در هيئت حاکمه افغانستان کسي را پيدا ميکنيد که به زبان خارجه مسلط نباشد.» طبيعي است که خروجي چنين افراد و محافلي بيگانگي افراطي با عنصر اساسي هويتبخش ايرانيان باشد. حال بايد پرسيد زماني که زمام بسياري از امور حساس و راهبردي اين مرزوبوم در کف کساني است که اين چنين نگاهي به زبان فارسي دارند، آيا نبايد نگران اين عنصر بنيادين هويت ملي ايران بود؟
ماجرای تلخ حقوقهای کذایی و آتش تبعیض
کورش شجاعی در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
امیرمومنان علی (ع) به کارگزاران حکومتی خود میفرمود قلمهای خود را نازک بتراشید و فاصله بین سطور را کمتر کنید تا در صرف و خرج بیت المال اسراف نشود و حضرتش خود بیشتر و پیش تر از همه به هر آن چه میفرمود عمل میکرد، و اگرچه امروز مردم، توقع عملی شدن عدالت علوی که تجسم عدل الهی بود را ندارند اما حداقل انتظارشان از مسئولان، حرکت آنان در همان مسیر نورانی است نه گام برداشتن در مسیر ظلمانی تبعیض و بیعدالتی و اعتمادسوزی که متاسفانه برخی از مدیران و مسئولان در پیش گرفته اند، مسیری که سرانجامی جز آتش و هلاکت ندارد؛
ماجرای حقوقها و پاداشهای کذایی برخی مدیران و کارمندان بعضی سازمانها و ادارات دولتی، قصه تلخی است که این روزها دهان به دهان در بین مردم میچرخد، تلخ قصهای که مردم را تلخ کام میکند، اعصاب و آرامش روحی شان را بر هم میزند و «آه» از نهادشان برمی آورد، حق هم دارند این مردم که برای استقلال و عزت وطنشان و پویایی انقلابشان، بهترین و عزیزترین هایشان را پای دین و قرآن و میهنشان ریختند و حالا میبینند و میشنوند که از برخی چهها که سر نمیزند!! از جمله پرداخت حقوقهای چند ده میلیونی و پاداشهای کذایی چند ده و چند صد میلیونی برخی مدیران.
سخت است تحمل چنین اتفاقات تبعیض آمیز و به دور از عدالتی آخر چگونه مردم میتوانند شاهد پرداخت چنین حقوقها و پاداشهایی آن هم خصوصا در بعضی سازمانها و دوایر دولتی یا وابسته به دولت باشند درحالی که چند تن از اصلیترین اعضای دولت و بعضی وزرا، به صراحت گفتهاند که در هنگام پرداخت یارانه (همین یارانه 46500تومانی) ماتم و عزا میگیرند) آری سخت است قبول چنین تبعیضها و بیعدالتیها وقتی بسیاری از کارگران و برخی کارمندان و کثیری از بازنشستگان
با دریافتیهای حدود 800هزار تومانی، «زندگی» نه ،بلکه «زندهمانی» میکنند.
سخت است تحمل چنین تبعیضهایی وقتی که عدهای از مردم این سرزمین با وجود خدمات شایان و قابل توجهی که خصوصا در یکی دو سال اخیر در بخش سلامت و درمان ارائه شده، هنوز نمیتوانند برای درمان بیماری خود اقدام کنند، واقعا مایه خجالت و شرمساری برخی مدیران است که چنین پرداخت و دریافتهایی وجود داشته باشد در حالی که هنوز تعدادی از جانبازان سرافراز این مملکت که جوانی و سلامت جسم و روح و روان خود را به پای عزت دین و ایران و ناموس وطن ریختند، حتی توان تامین هزینههای سنگین دارو و درمان خویش را ندارند، آری واقعا مایه سرافکندگی برخی مدیران است که چشم بر این گونه تبعیضهای ناجوانمردانه ببندند.درحالی که چند هزار زن سرپرست خانوار نه تنها از داشتن سقفی دائمی برای سرگذاشتن بر بالین در کنار فرزندانشان محرومند بلکه حتی توان تامین حداقلهای معیشتی خود را ندارند، بگذریم از جمعیت چند میلیونی مددجویان کمیته امداد که بسیاری شان به هزار در میزنند که در کنار دریافتهای چند صد هزار تومانی و گاه چند ده هزار تومانی از کمیته امداد، روزگار بگذرانند.
و بگذریم از کارگاهها و کارخانههایی که به دلایل مختلف از جمله سوء مدیریتهای گذشته و حال و همچنین به خاطر کمبود نقدینگی با کمتر از نصف و حتی یک چهارم ظرفیت و گاه کمتر از اینها فقط خودرا سرپا نگاه داشتهاند تا بیش از این نیز زمین نخورند و اعلام ورشکستگی نکنند!
چطور این گونه بیعدالتیها را میتوان شاهد بود و دم برنیاورد خصوصا آن گاه که میبینیم و میشنویم پرداخت همان اندک حقوق کارگران و کارکنان برخی کارگاهها و ادارات، ماهها به تاخیر میافتد درحالی که چرخ خرج و اجاره خانه هیچ گاه از چرخش باز نمیایستد.
و بگذریم از مقایسههایی که انجام میشود و عمق تبعیضها را در برخی جاها نمایان تر میکند!
قصه تبعیضها آن گاه تلخ تر میشود که شاهدیم چند میلیون جوان تحصیل کرده و غیره – به روایت برخی آمارها حدود 3 میلیون نفر – باید مدتها برای پیداکردن شغلی به این در و آن در بزنند و بسیاری از اینان حتی حاضرند با حداقل دستمزد کارگری به کاری در هر جایی مشغول شوند که آن کار هم یافت نمیشود! و در مقابل عدهای خاص و «از ما بهتران»ضمن برخورداری از رانتها و موقعیتهای خاص، از حقوقهای کلان و پاداشهای خاص کذایی نیز بهرههای نجومی ببرند!
چرا و با چه اهدافی؟!
البته میدانیم و میفهمیم که برخی از این ماجراها به دلایل و با اهداف گوناگون از جمله برای «سیاه نمایی» و ایجاد تشویش در اذهان و افکار عمومی و تخریب این دولت و آن دولت در فضای بیدر و پیکر مجازی «بزرگ نمایی» میشود اما با این حال اگر سازمانها و دستگاهها در همه زمینهها شفاف و روشن عمل کنند و با قصد جلب رضای الهی و اعتمادسازی هرچه بیشتر نزد مردم، صادقانه سخن بگویند و عمل کنند و همچنین به امر اطلاع رسانی سریع، دقیق، موثر و بهنگام از طریق رسانههای شناسنامه دار همت بگمارند و این واقعیت انکارناشدنی که «خبر ،بسیار فرار است را باور کنند و بدانند لااقل در این زمانه و با گسترش فضای مجازی دیگر بسیاری از خبرها قابل سانسور و کتمان نیست، آن گاه میتوان تا حد زیادی امیدوار بود که اولا دامن آلوده شایعه سازی و بزرگ نمایی و سیاه نمایی برخی اتفاقات به مقدار قابل توجهی جمع میشود ثانیا اطمینان و اقبال افکار عمومی به این گونه فضاها کاهش مییابد و ثالثا برخی مدیران و مسئولان کمتر به دام توجیهات گاه بدترکننده جریان و آسمان و ریسمان کردن بعضا غیرقابل پذیرش افکار عمومی میافتند.
«تفاوت» حق اما «تبعیض» باطل است
البته باید به این حقیقت نیز اذعان داشت که انصاف حکم میکند بین حقوق و مزایای مدیران و کارکنان کارآمد، لایق، متخصص، متعهد، خلاق ،صاحب طرح و ایده و وجدان کاری، با درایت، آینده نگر ،توانمند ،ریسک پذیر، شجاع، دلسوز و فداکار و دیگران تفاوتهای معناداری وجود داشته باشد، تفاوتهایی قابل توجه و منطقی و البته مبتنی بر قانون و کاملا حساب شده و برخوردار از انضباط لازم و تحت نظارت بالاترین ردههای مدیریتی و قابل پاسخ گویی و توجیه منطقی برای توضیح به افکار عمومی.
و مسلم است که در چنین حالتی وجدانهای پاک و انسانهای آگاه و آنانی که خود را به خواب نمیزنند و اهل پذیرش واقعیتها هستند با درجات مختلف پذیرش، نه تنها تفاوتهای منطقی را میپذیرند بلکه اذعان میکنند که تفاوت ها، به شرطی که واقعا «تفاوت» باشد نه تبعیض و بیعدالتی، اولا خود نشان مستحکمی از عدالت است و ثانیا لازمه ایجاد انگیزه بیشتر برای انجام کارهای بهتر و دقیق تر و بهادادن به لایقترین ها، دلسوزترین ها، با استعدادترینها و کارآمدترینها و ثالثا ضرورت است برای ایجاد رقابت سالم در مسابقه تولید، خدمت، کارآفرینی، دانش پژوهی و ارتقای علمی و مهارتی در زمینههای گوناگون.
آری مردم میپذیرند که سهم و دریافتی یک مدیر یا کارگر و کارمند دلسوز، امین، لایق، کارآفرین، تولیدکننده ثروت و ارائه دهنده طرحهای خلاقانه که در سرنوشت کار و تولید و خدمات، افزایش ثروت ملی و ارتقای امنیت و منافع ملی در سطوح گوناگون نسبت به دیگران به تناسب تاثیر واهمیت و شغل و حرفه اش تفاوت معناداری بادیگران داشته باشد اما به همان نسبت آنچه موجب کاهش اطمینان و اعتماد عمومی و خدشه دار شدن ذهنیت مردم که سرمایه و پشتوانه اصلی انقلاب و نظام و کشور هستند میشود، تبعیضهایی است که وجود دارد، تبعیضهایی که در خودخواهی ها، فاصله گرفتن از ارزش ها، خودمحوری ها، خود برتربینی ها، عدم نظارت ها، خلاف ها، بیقانونیها و توجیه کردنها و ... ریشه دارد ،تبعیضهایی که در عرصههای گوناگون علاوه بر دامن زدن به بیاعتمادی ها، تشویش اذهان عمومی، افت انگیزههای مثبت و گسترش یاس و ناامیدی میتواند از یک سو عامل و زمینه ساز بسیاری از بیانضباطیهای اداری و اجتماعی، نارضایتیها کم کاری ها، رشوه خواریها و حتی اختلاسهای خرد و کلان شود، و از دیگر سو میتواند بستر ساز انواع بزه ها، سرقتها و حتی جرایم خطرناک باشد.
بنابراین لازم است همه ادارات و سازمانها خصوصا دستگاههای حاکمیتی اعم از دولت و مجلس و قوه قضاییه و همچنین دستگاههای نظارتی بیش از پیش اولا در عرصه اطلاع رسانی و شفاف عمل کردن در تمامی زمینهها تلاش کنند و ثانیا عزم خود را برای برداشتن تبعیضهای ناروای موجود که آتش آن ریشهها را میسوزاند جزم کنند، شاید مورد عفو و بخشش خداوند و گذشت مردم نجیب قرار گیرند.
ماجرای تلخ نمايشگاه كتاب و جايگاه جديد آن
محمدتقي فاضلميبدي در روزنامه شرق نوشت:
از كارهاي سزاوار و ستودني وزارت وزين فرهنگ و ارشاد اسلامي برپايي نمايشگاه بينالمللي كتاب در تهران است. هر سال دهها هزار نفر از اقصا نقاط كشور، بهويژه نخبگان و فرهيختگان، از اين نمايشگاه فرحبخش و فاخر فرهنگي بازديد ميكنند و كتابهاي منتخب و مورد علاقه خود را از اين باغ دلگشاي فكري و فرهنگي ابتياع میکنند. نگارنده كه در برخي از نمايشگاههاي بينالمللي كتاب در برخي از كشورها شركت كرده، معتقد است نمايشگاه كتاب تهران را از نظر تنوع ناشر و تنوع و تعدد عناوين و تازه علمي به زبانهاي مختلف در فضاي مناسب ميتوان ترجيح داد. امسال نيز توفيق یار شد و از اين نمايشگاه در محل جديد بازديد كردم.
نخست بايد به شهردار معزز و شوراي محترم شهر تهران دستمريزاد گفت كه اين بناي ماندني و زيباي فرهنگي را در يكي از بهترين جاهاي تهران بنيان نهادند. با اينكه بیشتر از يك فاز از سه فاز اين نمايشگاه دلگشا بهرهبرداري نمیشود، زيبايي سالنها و نزدیكبودن غرفهها و پيشبيني فضاهاي سبز و خرم و جايگاه استراحت و تسهيلات رفتوآمد و آمادهبودن اتوبوسها در ميادين و ايستگاههاي مختلف تهران و از آن مهمتر ايستگاه مترو و رفتوآمد راحت شهروندان و مديريت و برخورد خوب مأموران بر جذابيت جايگاه و نمايشگاه افزوده است. بودن كتابها در كنار فضاي سبزي كه در محل نمايشگاه طراحي شده است مرا به ياد شعر حافظ انداخت:
دو يار زيرك و از باده كهن دو مني / فراغتي و كتابي و گوشه چمني
آنچه در ميان همه اينها از شگفتي و جذابيت خاصي برخوردار بود، غرفههاي كتاب كودك و نوجوان بود. با اينكه هواي داخل سالن گرم به نظر ميرسيد، بازديدكننده زيادي داشت و با بودن وسايل بازي و سرگرمي و كتابهاي مورد علاقه بچهها در زمينههاي مختلف چندان هواي گرم آزاردهنده به نظر نميرسيد. تصور ميشد كه تعداد بازديدكنندگان به دلیل انتقال جايگاه نمايشگاه براي تهرانيها كمتر باشد؛ اما برحسب روايت رياست محترم نمايشگاه آقاي دكتر سيدعباس صالحي، معاونت فرهنگي وزارت ارشاد، امسال تعداد بازديدكنندهها بيش از سال پيش بوده و خريد كتاب نيز افزايش چشمگير داشته است. از زبان برخي از ناشران شركتكننده داخلي گلايههايي درباره صدور مجوز و موانعي كه در راه نشر وجود داشته و دارد، به گوش ميرسيد؛ با اينكه صنعت چاپ در ايران رشد چشمگيري داشته، تيراژ كتاب پايين آمده و مجوز برخي كتابها در زمان موعود و معين صادر نميشود. برخي ناشران دل خوشي از كار خود ندارند. هزينههاي چاپ و نشر بالاست. انتظار كمك بيشتري، چه از لحاظ مادي و چه معنوي، از وزارت ارشاد ميرود. همانطور كه رئیسجمهور محترم در نطق افتتاحيه نمايشگاه گفتند، در مميزي كتاب بايد تجديدنظر شود و برخي تنگنظريها از ميان برود، تا مؤلفان و مترجمان با انگيزه بيشتر قلم به دست بگيرند.
هراسي كه برخي از آقايان از آزادي فكر و انديشه و بيان و قلم و گرمي بازار نشر دارند، چندان بجا و مطلوب نيست. تضارب افكار و آرا باعث اعتلاي فرهنگ است. نمايشگاه كتاب همگان را بر سر سفره فكرهاي گوناگون دعوت ميكند. «استماع قول و انتخاب احسن» كه قرآن ميگويد در بازار نشر و نمايشگاه بايد خود را نشان دهد. از زيباترين سخنان پيامبر(ص) اين است: اطلبو العلم ولو باالصين. دانش را فرا گيريد هرچند در كشور چين باشد. در روزگار پيامبر، مهد فكرها، فلسفهها و آيينهاي مختلف چين بود. پيامبر مرزهاي دانش را از حوزه جغرافياي مكه و مدينه فراختر ميبيند و آن را تا فراسوي چين ميكشاند، يعني دانش مرز مكاني و زماني معين ندارد. فراگيري دانش را از گهواره تا گور واجب و لازم ميداند. ما اگر باور داریم كه نگاه اسلام به حوزههاي فرهنگ تا اين اندازه وسيع است، بايد همانطور كه به كموكيف نمایشگاه زيباي كتاب اهتمام ميورزيم، به سهولت نشر و تسهيلات براي ناشر و نويسنده نگاه بلندي داشته باشيم. نمايشگاه كتاب بخشي از كارهاي فرهنگي است كه وزارت محترم ارشاد سالي چندبار در تهران و شهرهاي ديگر در انجام آن ميكوشد و بايد به آنها خسته نباشيد گفت. «شكرالله سعيهم» اما بايد موانعي كه بر سر راه نشر وجود دارد و چيزي كه نويسندگان و ناشران و مترجمان را، احيانا، دلسرد میکند از سر راه برداشت تا بر بالندگي بيشتر فرهنگ ايران و اسلام مباهات کنیم.
تاملي ديگر در ماجراي منتخب اصفهان
علي اكبرگرجی در روزنامه اعتماد نوشت:
در جمهوري اسلامي ايران مطابق تصريحي كه در اصل ششم وجود دارد، كليه امور كشور مطلقا و بدون استثنا بايد متكي بر آراي عمومي مردم اداره شود؛ به اين معنا كه در سيستم جمهوري اسلامي مطابق قانون اساسي هيچ نهادي كه متكي بر اداره عمومي مردم نباشد وجود ندارد. اگر اصل ٥٦ قانون اساسي را هم معيار قرار دهيم به اين نتيجه ميرسيم كه حاكميت ملت مطلق است بنابراين تنها حاكميت مطلقي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به معناي واقعي به رسميت شناخته شده حاكميت مطلق ملت ايران است؛ به اين معنا، در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران راي مردم داراي اصالت است و راي مردم نمايشي نيست و سرنوشت ساز است، به تعبيري راي مردم تعينكننده سرنوشت سياسي، اجتماعي و اقتصادي است.
به همين دليل تمامي نهادهاي سياسي، اداري و اقتصادي بايد به آراي مردم به عنوان يك امر حجيتآور و اعتبارآور نگاه كنند؛ به ديگر سخن در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران با توجه به اصالت آراي مردم ميتوان اينگونه استنباط كرد كه راي مردم خود قانونساز است يعني اگر آراي مردم به صورت صحيح و در كمال امنيت و سلامت بروز پيدا كند، اين راي خود ميتواند منشا توليد قواعد حقوقي جديد باشد و حتي قواعد حقوقي پيشين را منسوخ كند. با عنايت به چنين تحليلي است كه تمامي نهادهاي تصميمگيري از جمله نهاد شوراي نگهبان و ديگر نهادهاي داوري در فرآيند تصميمگيري و داوري بايد اين اصل را به عنوان يك نصب العين مدنظر داشته باشند؛ بدين معنا كه نظر و راي مردم در جمهوري اسلامي ايران، همانطور كه رهبر معظم انقلاب بارها تاكيد كردهاند، مشروعيت آور است. مشروعيت نظام جمهوري اسلامي ايران با اراده و خواست مردم شكل ميگيرد بنابراين نظامي كه مشروعيت خود را مديون اراده عمومي مردم ميداند، هيچگاه نبايد خود را در مقابل اراده مردم قرار دهد. با اين مقدمه حال ميتوان به تحليل اتفاقاتي پرداخت كه در انتخابات اخير در مورد اصفهان و منتخب سوم مردم اين شهر وجود داشت. در واقع در تحليل اين ماجرا بايد همين اصل را مدنظر نگه داشت و از آن استفاده كرد. از سوي ديگر قوانين موجود در اين زمينه از صراحت كافي برخوردار است.
در نگاه اول بايد توجه داشت كه اصل ٩٩ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح ميكند كه شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات را عهدهدار است. اينجا نظارت شوراي محدود به انتخابات شده است نه به پسا انتخابات.
در تصويب شماره ١٢٣٤ مورخه ١٣٧٠ شورا نگهبان نيز نظارت استصوابي شورا شامل تمام مراحل اجرايي انتخابات از جمله تاييد و رد صلاحيتهاست يعني در اينجا نيز نظارت شوراي نگهبان محدود به مراحل اجرايي انتخابات است. انتخابات با تاييد صحت آراي ماخوذه پايان مييابد بنابراين نظارت استصوابي شوراي نگهبان با تاييد اين مراحل به مرحله پاياني خود ميرسد.
ماده سوم قانون انتخابات مجلس شورا اسلامي هم دقيقا همين معنا را دارد و تصريح ميكند به اينكه نظارت شوراي نگهبان استصوابي، تام و در تمام مراحل در كليه امور مربوط به انتخابات است، نميگويد كه نظارت شوراي نگهبان استصوابي و مربوط به پس از انتخابات است بنابراين اگر در حقيقت بعد از برگزاري انتخابات و تاييد صحت آراي ماخوذه شوراي نگهبان به عدلهاي دست يابد يا منتخبين مردم مرتكب اعمال مجرمانه شوند و تخلفي را انجام دهند، اينجا ديگر صلاحيت از آن ناظر انتخاباتي نيست زيرا انتخابات تمام شده است.
اينجا نهادهاي ديگر ذيصلاح هستند، مانند قوه قضاييه و مجلس شوراي اسلامي. به همين دليل فرمايشات ديروز آيتالله جنتي مبني بر اينكه نظارت استصوابي تام و شامل تمام مراحل قبل از ورود به مجلس است به نوعي با قانون اساسي و تفسير شوراي نگهبان و ماده سوم قانون انتخابات نيز ناسازگار است [اساسا در قانون اساسي و ماده سوم قانون انتخابات اصطلاحي تحت عنوان قبل از ورود به مجلس وجود ندارد اما با توجه به صحبتهاي آيتالله جنتي ممكن است اعتبارنامه نمايندهاي صادر شده باشد اما هنوز مجلس شروع به كار نكرده باشد اما شوراي نگهبان باز هم براي خود صلاحيت دخالت را قائل است] در حالي كه نهاد ناظر فقط در صحت مراحل سه گانه انتخابات نظارت ميكند و به شهروندان صاحب حق و به حاكمان واقعي يعني مردم بيان ميكند كه راي شما به صورت صحيح و سالم وارد صندوق شده و نتيجه را اعلام ميكند و ديگر حق دخل و تصرف در آرا و اراده مردم را ندارد. در نگاه دوم اما ايشان در فرازي از فرمايشاتشان اعتبار مجلس شوراي اسلامي را زير سوال بردهاند. ايشان چنين بيان ميكنند: تاريخ هم نشان نميدهد كه در مجلس به جز يك مورد اعتبارنامهاي را رد كرده باشند و به شهادت تاريخ اينجا [مجلس] جاي معامله و بده بستان است. حقيقت اين است كه از دبير برترين نهاد حقوقي كشور انتظار نميرود مجلسي را كه با اراده نظارتي خود تاسيس شده است اينگونه زير سوال ببرد. آيا مجلس شوراي اسلامي در جمهوري اسلامي ايران مشروعيت دارد يا ندارد ؟ اگر مشروعيت دارد نميتوانيم صلاحيتي را كه قانون اساسي به مجلس داده است را با اين بهانه كه آنجا جاي بده بستان و معامله است زير سوال ببريم.
اگر مجلس شوراي اسلامي را معاملهگر و اهل بدهبستان سياسي بدانيم و به اين ترتيب مشروعيت مجلس را زير سوال ببريم پيامد حقوقي آن چه خواهد بود؟ پيامد حقوقي اين سخن اين است كه تمامي قوانيني كه مجلس وضع كرده است بياعتبار است چرا كه آنجا يك عده معاملهگر و اهل بده بستان جمع شدهاند و اساسا دغدغه نظام و منافع ملي را ندارند. بنابراين اين فرمايش امام خميني (ره) كه مجلس را در راس امور ميداند هم زير سوال ميرود. در واقع مساله اصلي همينجاست كه نهادهاي سياسي و حقوقي همه بايد بكوشند كه آن جايگاه واقعي را راي مردم و پارلمان برآمده از راي مردم قائل شوند. اين دسته از سخنان كمكي به تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران نميكند و اساسا سبب ميشود مردم نسبت به انتخابات بدبين شده و خدايي ناكرده فضا به گونهاي پيش رود كه مردم راي خود را تعيينكننده تلقي نكنند.
از اين رو بهترين كار اين است، نهادهايي كه به تعبير بنده قدرت و حاكميت خود را وامدار مردم ميدانند در موارد تعارض بين تفاسير خودشان و راي صريح مردم قرار نگيرند و تمكين خودشان به آراي عمومي را نشان دهند. قانون اساسي اجماعا بر اين عقيده پا ميفشارد كه دادرس اساسي و قاضي انتخابات نميتواند ديدگاههاي سياسي، اخلاقي، اقتصادي و فرهنگي خود را به نام قانون جايگزين اراده، خواسته و مطالبه مردم بنمايد. دادرس اساسي و داور انتخاباتي بايد همگام با تحولات اجتماعي به نوسازي تفاسير خود از قوانين موجود بپردازد. اين است كه شوراي محترم نگهبان در چنين مواردي بهتر است كه جهتگيري خود را همسو با مطالبات مردم قرا دهد تا مشروعيت اين نهاد برجسته و كارآمدي آن روز به روز فزونتر شود.
محمد حسین محترم در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت:
1- عبارت «اسلام انقلابی» اندیشه و بیان روشن و صریح حضرت امام(ره) است.«… و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق یافت.» (منشور روحانیت - صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۳) « ... مخالف با رژيم اسلامى هستند و كوشش در هدم اسلامِ پرخاشگر(انقلابی) بر ستمگران و علم كردن اسلامِ شاهنشاهى و اشرافی هستند» (همان ج18 ص 5) و حضرت امام، «تندترین»، «سختترین» و «سهمگینترین» سخنانشان علیه انواع مسلمان غیرانقلابی بود.
2- رهبر معظم انقلاب نیز 25 شهریور سال گذشته در دیدار فرماندهان سپاه تاکید دارند «اسلامِ انقلاب، همانی است که انسان در قرآن کریم مشاهده میکند؛ این وصیّتنامه امام است. این اسلام ما است؛ اصلاً این اقتدار بهخاطر روحیه و عملکرد انقلابی است.»
3- اسلام انقلابی که امام(ره) و ملت ایران از آن تبعیت میکنند در برابر «اسلام متظاهرانه»؛ «اسلام منافقانه»؛ «اسلام عافیتطلبانه»، «اسلام صوفیگرایانه» و «اسلام انحرافی و التقاطی» قرار دارد.
4- محور نشست هفته گذشته موسسه کارنگی که از مراکز وابسته به سیا و وزارت خارجه آمریکاست، این بود که باید به افرادی که زمانی از طریق انقلاب میخواستند به دمکراسی دست پیدا کنند، کمک شود تا اکنون دمکراسی را بدون انقلاب بخواهند. بعد از این نشست بود که بلافاصله صدایی در ایران بلند شد که «ما انقلاب اسلامی داریم و در پی اسلام انقلابی نیستیم»!؟ و جریان وابسته به این صدا در داخل و خارج از کشور به فضاسازی رسانهای پرداختند. سؤال اول: آیا این همصدایی همزمان در آمریکا و ایران اتفاقی است؟ سؤال دوم: حال چرا برخی در داخل با این سخنان و مواضع به اسلام انقلابی و نیروهای انقلابی که قبلاً آنها را افراطی و تندرو خواندهاند، حساس هستند و تلاش دارند با سوء استفاده و مصادره به مطلوب کردن شهید مطهری، این استاد گرانقدر را در مقابل حضرت امام(ره) قرار دهند؟ آیا گمانشان این است که با تکیه بر رأی«ملت انقلابی» ایران میتوانند انقلاب را منحرف کنند؟ مگر در مقاطع مختلف سیل خروشان مردم را در دفاع از مبانی «اسلام انقلابی» را نمیبینند؟
5- استاد شهید مطهری شاگرد و مرید امام(ره) بود و ذیل خورشید فروزان امام(ره) چون ستارهای میدرخشید و اندیشههای ناب حضرت امام خمینی(ره) را صددرصد با تمام وجودش درک و پذیرفته بود از جمله اندیشه «اسلام انقلابی» را. اما آنچه استاد شهید مطهری در آن مقطع زمانی که سینه چاکان و مدعیان امروزی اندیشههای شهید مطهری نمیفهمیدند، درک و بیان کرد، مربوط به سوءاستفاده منافقین و استفاده ابزاری عوامل دست نشانده داخلی آمریکا از «انقلابی بودن» علیه «اسلام» بود، همان تفکری که اکنون درصدد سوءاستفاده از «اسلامی بودن» علیه «انقلاب» است. باید هوشیار بود تفکر لیبرالی قصد دارد برای زدن ریشه اندیشههای ناب حضرت امام، یاران امام را در مقابل امام قرار دهد! البته برخی خودخواسته در زمان حیاتشان در این مسیر قرار گرفتهاند اما دشمن تلاش دارد یاران صدیقی را که تا آخر پای اندیشههای امام ایستادند، بعد از شهادت و حیاتشان مصادره به مطلوب کند، امری که خانم کاندولیزا رایس وزیر خارجه سابق آمریکا نقشه آن را کشیده است: «آمریکا باید بداند میتواند با جنگ مذهبی و استفاده از اندیشههای اسلامی بنیانهای سیاسی ایران را بلرزاند.»
6- رئیس جمهور گفته اسلام انقلابی قاتل شهید مطهری بود!؟ اولاً شفاف سخن گفتن رئیس محترم جمهور را باید به فال نیک گرفت و امری مبارک تلقی کرد، چون امروز روز شفاف شدن مواضع اشخاص و گروهای سیاسی با انقلاب است. ثانیاً در این شکی نیست که شهادت استاد مطهری، طرح سازمان سیا بوده و اسناد وابستگی گروه فرقان به آمریکا روشن است. ثالثاً اسناد اینکه موسس گروه فرقان در جلسات کدامیک از تئوریسینها و پدرخواندههای کدام جریان شرکت میکرده و خط و ربط خود را از او میگرفته هم روشن است که قصد کالبدشکافی آن را نداریم. رابعاً آنچه که موجب شهادت استاد شهید مطهری شد، بصیرت او بود که با روشنگریهای خود نقشههای شوم آمریکا را افشا میکرد. خامساً چه کسی از اسلام انقلابی هراسناک است و آن را مانع اصلی بر سر راه تحقق اهداف شوم خود میداند؟ جز آمریکا و اسلام آمریکایی؟ پس چگونه اسلام انقلابی میتواند قاتل شهید مطهری باشد؟! آیا آمریکا با تفکر اسلام انقلابی دست به ترور استاد مطهری زد؟ آیا سازمان سیا مروج اسلام انقلابی است؟ سادساً این سخن یک هدف نهان دیگر نیز در درون خود دارد و آن اینکه قصد دارد در ادامه بزک کردن چهره آمریکا، آمریکا این تروریست به ذات را از اتهاماتش از جمله ترور شخصیتهای بزرگواری چون مطهری و بهشتی و رجایی و باهنر و لاجوردی و صیاد و ... مبرا کند!
6- رهبرمعظم انقلاب در ماههای گذشته چندین بار به تبیین مؤلفههای «انقلابی فکر کردن» و «انقلابی عمل کردن» و «انقلابی ماندن» پرداختند از جمله در دیدار نمایندگان مجلس خبرگان و مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم. چرا رهبرمعظم انقلاب در این مقطع از شرایط کشور بحث انقلابی بودن را مطرح کردند و چرا حضرت آقا در بحث انقلابی ماندن ابتدا بر انقلابی ماندن مجلس خبرگان و حوزههای علمیه تاکید دارند. اولاً با سخنانی که در روزهای گذشته برخی از مروجان تفکر لیبرالی بیان کردند و میکنند، سخنان رهبری در ماههای گذشته نشان میدهد ایشان به عنوان دیدبانی تیزبین، ظهور و بروز این تفکر و سخنانی غامض و تشکیککننده در اصول بنیادین اسلام و انقلاب را پیش بینی میکردند. ثانیاً مهمترین دلیل این تاکید رهبری تجربه تاریخ روحانیت است که حوزههای علمیه باید از آن درس بگیرند و مهمترین تجربه قابل ملموس برای ما اختلاف افتادن بین علما و رهبران دینی در حوادث مشروطه و انقلابی نماندن برخی علما و شهید شدن علمای انقلابی و در نهایت سرگردانی و حیرانی مردم و سرانجام مسلط شدن آمریکا بر تمام مقدرات کشور به کمک آخوندهای عافیت طلب غیرانقلابی و فتنهگران اجیرشده در کف خیابانها است. ثالثاً سومین دلیل رهبری بر انقلابی ماندن علما و حوزههای علمیه این است که نظام ما استمرار حکومت اندیشه انقلابی حضرت امام(ره) است. راه ما راه انقلابی امام است و این انقلاب بدون راه انقلابی امام در هیچ جای عالم شناخته شده نیست. اگر امام از جمهوری اسلامی و امام از راه انقلابی امام جدا شود مشروعیت نظام جمهوری اسلامی زیر سؤال خواهد رفت. رابعاً علاوه برهمه احساس خطرهایی که حضرت آقا دارند، انقلابی فکر کردن و انقلابی عمل کردن و انقلابی ماندن یک نیاز عمومی و مطالبه مردمی است. چرا که بعد از بیست و چند سال از رحلت امام جامعه هنوز خودش را محتاج به راه انقلابی امام میداند و این راه را بارها آزموده و موفق بیرون آمده است. خامساً حضرت امام(ره) همیشه نسبت به خطرات انحراف روحانیهای غیرانقلابی با عناوین مختلف هشدار میدادند: «آن ضررى كه از اين آخوندها اسلام مىخورد، بدتر از آن ضررى است كه از آمريكا مىخورد، براى اينكه، اينها با يك ظاهر اسلامى، اسلام را منزوى مىكنند و آنها با اين ظاهر نمىتوانند بكنند- صحیفه امام ج18 ص 53 ».
براساس این دیدگاه حضرت امام(ره) خطر کسانی که در لباس روحانیت خود را از سردمداران نهضت و وارث خط امام میدانند و زیر پرچم اسلام خواستار تابوشکنی از روابط خصمانه آمریکا با ملت ایران و به دنبال بزک کردن چهره شیطان بزرگ هستند، به مراتب بیشتر و خسارتبارتر است. سادساً حضرت امام(ره) در زمان حیاتشان پاسخ افکار غیرانقلابی برخی روحانیونِ غیرانقلابی که با شعارهای فریبنده غافلاً و یا عامداً قصد ایجاد انحراف در مسیر انقلاب و نظام را داشتند بارها دادند و مسیر طلبه و حوزههای علمیه انقلابی را روشن و مشخص کردند: «انقلاب به هيچ گروهى بدهكارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و ليبرالها مىخوريم، آغوش كشور و انقلاب هميشه براى پذيرفتن همه كسانى كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قيمت طلبكارى آنان از همه اصول، كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جارى مىكنيد؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى دادهايد؟ چرا لانه جاسوسى را اشغال كردهايم و صدها چراى ديگر.» (صحيفه امام ج21 ص 286).
اما چند نکته:
1- «انقلاب اسلامی» و «اسلام انقلابی» دو عنوان از یک مفهوم و معنا و حقیقت ناب هستند و هیچگونه تعارضی بین این دو کلید واژه وجود ندارد. لذا انقلابی که اسلامی نباشد، التقاطی خواهد بود و اسلامی که انقلابی نباشد، تحجر خواهد بود چون اسلام در ذات خود انقلابی است.
2- دشمن دریافته که اکنون آنچه موجب بیداری ملتها و مانع اساسی بر سر راه اجرای توطئهها و نقشههای شوم آنها است، «اسلام انقلابی» است که ملتها را به حرکت در میآورد و وارد میدان مبارزه با جهانخواران و مستکبران کرده است. آنچه در منطقه؛ در لبنان و سوریه و عراق و یمن و بحرین و دیگر نقاط دنیا از آمریکای لاتین تا آفریقا و حتی اروپا شاهد آن هستیم، همین گسترش تفکر ناب «اسلام انقلابی» است که مستکبران و در رأس آنها آمریکا را به وحشت انداخته است. تا جایی که نشریه آمریکایی «نشنال اینترست» هفته گذشته اذعان کرد «اسلام انقلابی ایران در آمریکای لاتین نهضتهای ضد آمریکایی را به پیش میبرد و مکتب شهادت در این منطقه در حال گسترش است.»
3- تفکری که انقلاب را تمام شده تلقی میکند و قصد تحریف و سپردن آن را به موزه دارد، تلاش میکند با تجزیه معانی و مفاهیم برگرفته از انقلاب، تحلیل متناقضی از آنچه که مرادش است به افکار عمومی جامعه القا کنند.
4- این تفکر همان تفکری است که در ابتدای انقلاب با طرح عناوینی همچون جمهوری دموکراتیک و در دوران اصلاحات با طرح تفکیک جمهوریت و اسلامیت قصد داشت اسلام را از انقلاب جدا و تفکرات التقاطی خود را حاکم کند.
5- اکنون در مرحله دیگری از بازسازی و نوسازی همان تفکر لیبرالی هستیم که در ظاهری دیگر با طرح انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی و افراطی و تندروی خواندن تفکر انقلابی، قصد جداسازی اسلام و انقلاب را دارد.
6- از اول انقلاب تاکنون برای مردم ثابت شده هرجا نظام دستاوردی داشته به دلیل تفکر انقلابی بوده و هر جا که موفقیتی حاصل نشده ناشی از کنارگذاشتن تفکر انقلابی بوده. به قول کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه پیشین آمریکا «اگر امروز ایران در جغرافیای سیاسی پیشرفتهایی به دست آورده، همه به این دلیل است که به بنیانهای مذهبی و ایدئولوژیکی و انقلابی خود معتقد است و به آنها باور دارد!»
داعش؛ سياست کنترل جمعيت تکفيري
محمدمهدی انصاری در روزنامه رسالت نوشت:
در مارس 2016 (اسفند 1394) بنا به اعلام بنياد کويليام ( Quilliam) جريانهاي تکفيري و افراطي اعم از داعش و النصره در مناطق تحت سيطره خود در کشورهايي چون عراق، سوريه و در ميان برخي طوايف و قبايل در کشور اردن حدود 30هزار زن باردار دارند که قرار است نسل بعدي تندروهاي اسلامي را به دنيا بياورند. نسلي که از همان ابتدا آموزشهاي خاص مذهبي و عقيدتي را دريافت خواهند کرد و به آنها تفهيم خواهد شد که به واسطه جهاد نکاح و در ميدان رزم و مبارزه نطفه آنها منعقد شده و بايد جنگجوياني با ايمان، قاطع و با شهامت باشند...
بازرس سازمان ديدهبان حقوق بشر بر اساس اطلاعات نمايندگان فرقه ايزدي در پارلمان عراق اعلام کرده است داعش طبق برنامهريزي دقيق جمعيتي و با هدف کنترل زاد و ولد، در طول سال 2014 و 2015 ميلادي حدود 1000 دختر و زن جوان ايزدي مذهب را به اسارت گرفته و به ويژه در جستجوي زنان و دختران زيبا، رشيده و قدبلندي بوده تا از طريق آنها زاد و ولد در داعش را عهدهدار شوند و جمعيت تکفيريها را از جنبه کمي و کيفي افزايش دهند.
لازم به ذکر است «بنياد کويليام» که در سال 2008 ميلادي در لندن تاسيس شد، بنيادي است که در زمينه افراطگرايي در جهان پژوهشهايي را انجام داده و به عنوان يک انديشکده مخالف افراطيگري و راديکاليسم مذهبي شناخته ميشود.
بنا به تحقيقات صورت گرفته در بنياد کويليام، اقدامات جريانهاي تکفيري و داعش طي سه سال اخير، به نحو بيسابقهاي در ارائه چهره منفور و وحشتناک از آيين اسلام موفق بوده است. طبق ارزيابيها اين موفقيت سه ساله به اندازه دو دهه اسلام ستيزي، در ميان شهروندان کشورهاي آلمان، فرانسه، بلژيک و انگليس نفرت از اسلام و مسلمانان ايجاد کرده و به پيدايش ذهنيتي منفي در افکار عمومي اروپا ياري رسانده است. در آمريکا نيز طبق نظرسنجي «موسسه بروکينگز» در ژانويه 2016، از نظر آمريکاييها شاخص بيتمايلي، ضديت، نفرت، وحشت و ترس از مسلمانها با افزايش 38 درصدي مواجه بوده است. همين فضاي رواني و اجتماعي ايجاد شده موجب شد در عرصه رقابتهاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريکا، بحث اخراج مسلمانان و يا ممنوعيت ورود آنان به خاک آمريکا به عنوان يک شعار انتخاباتي از سوي يکي از نامزدهاي رياست جمهوري مطرح گردد. بديهي است طرح چنين شعارهاي انتخاباتي از يک عقبه جرياني و فکري و مطالبه اجتماعي برخوردار است که به مدد رسانههاي همگاني ايجاد شده است.
بدون شک جامعترين محصول فرقهسازي و مبتني بر مطالعات لژهاي تخصصي استعمار در اختلافافکني ميان مسلمانان را بايد در «داعش» جستجو کرد. داعش يک تجربه موفق استعماري و صهيونيستي در منطقه خاورميانه بوده است. به گفته يکي از اعضاي سابق ارشد امآي6 که در اسناد ويکي ليکس منتشر شد، دو قرن مطالعه جهان اسلام و شناخت دقيق از مذاهب اين دين موجب طراحي محصولي پر قدرت و اثرگذاز به نام «داعش» شده است.
در کنار بنياد کويليام در شهر لندن، چهرههاي برگزيده و مامورين داعش، آزادانه به عضوگيري ميپردازند. فرقه بنيادگرايان المهاجرون مستقر در انگليس از هواداران جدي داعش است که طي دو سال گذشته اجتماعات و تظاهرات وسيعي رادر حمايت از جريانهاي تکفيري برگزار کرده و تبليغات طرفداران داعش در لندن موجب شده، 500 تبعه انگليسي تا ابتداي سال 2016 به عضويت داعش درآيند. اعتقادات افراطي وهابيت به گونهاي مخاطرهانگيز به تشديد راديکاليسم در خاورميانه انجاميده و موجب تحريک گسلهاي قوميتي، مذهبي، نژادي و زباني شده است. جامعه کردها، ترکها، ايزديها، شيعهها، سنيها، عرب و فارس و گروههاي قوميتي و مذهبي ديگر، طي دو سال اخير شاهد تحريکات زيادي بودهاند که کينهتوزي و نفرتانگيزي ايشان را از همديگر موجب شده و همين امر هوشمندي و دقت نظر دولتمردان، نخبگان، احزاب مردمي، علماي ديني و مراکز پژوهشي و دانشگاهي را ميطلبد تا از تشديد اين وضعيت و دامنهدار شدن کينههاي قوميتي و فرقهاي در منطقه جلوگيري کنند.
واقعيت تلخ اما غيرقابل انکار اين است که مراکز ايدهپرداز و اتاقهاي فکر وابسته به استعمار طي دو قرن گذشته با نقشهها و طراحيهاي خود که مبتني بر مطالعات ميداني و دقيق نقاط ضعف مسلمانان، شناخت گسلهاي عقيدتي و مذهبي و برجسته کردن سوءتفاهمات و سوءبرداشتهاي موجود در جهان اسلام بوده توانستهاند با موفقيت چشمگيري فرقههاي خطرناک و افراطي را فعال کنند. مراکز سياستگذار و برنامهريز وابسته به داعش و تکفيريها طي سالهاي 2013 تا 2016 ميلادي موفق شدهاند از طريق اينترنت و شبکههاي مجازي، به نحو گستردهاي ايدئولوژي و افکار خود را به ذهن و انديشه جوانان مسلمان در اقصينقاط جهان تزريق کنند. حتي بسياري از دختران و پسران مسلمان تحصيلکرده و دانشگاهي در تونس، آلمان، انگليس، بلژيک، فرانسه، اردن و ديگر کشورها ايدئولوژيهاي داعش را فراگرفته و جذب اين شبکه تروريستي خطرناک ميشوند بي آنکه از چنين امري اطلاع داشته و به واقعيت امر توجه داشته باشند.
در حال حاضر (برآورد تا پايان ماه دسامبر 2015) حدود 5 هزار نفر از اعضاي فعال داعش از شهروندان اروپا بودهاند که آزادانه از بخشهاي تحت اشغال داعش در سوريه به پايتختهاي اروپايي تردد ميکنند. تردد اين افراد به نوعي تداوم عضوگيري داعش در کشورهاي اروپاست.
از اين تعداد جمعي از دختران و زنان جذب تشکيلات داعش شدهاند که به غير از حدود 1500 نفر که لباس فرم پوشيده و دورههاي نظامي را گذراندهاند بقيه صرفا جهت «جهاد نکاح» عازم مناطق جنگخيز شدهاند تا به اعتقاد پوشالين و کاذب خود با رابطه جنسي با جهاديها، روحيه و ذهن مبارزان و مجاهدان دولت اسلامي را صيقل داده و به ايشان انگيزه جهاد خالصانه بدهند. البته هدف جديد و برنامهريزي شده ديگر جهادگران نکاح، زاد و ولد نسل جديدي از پيکارجويان اسلامي است تا اين حرکت در دولت اسلامي تداوم داشته باشد. برنامهريزي داعشيها براي چنين امري حداقل سه دهه آينده را در نظر گرفته و اين تعداد از منابع انساني معتقد و مومن به گفتمان و انديشه تکفيري به غيراز ميزان جمعيتي است که جذب سيستم ميشوند.
با عنايت به آنچه بيان شد چند نکته حائز توجه است:
1- در پي افشاي چند مورد از صحنههاي زد و خورد داعشيها بر سر تصاحب دختران و زنان اسير شده و سوءاستفادههاي جنسي از زنان جهاد نکاح، چهره واقعي ايشان برملا شده و پرده از جنايات اخلاقي آنان برداشته شده است. همين اتفاقات موجب سقوط و افت مقبوليت داعش شده است. در بسياري از جوامع اسلامي شمال آفريقا و خاورميانه از اواسط سال 2015، رد پاي فعال شدن برخي جنبشهاي ديني و اجتماعي ضدتکفيري به چشم ميخورد. آنان بر اين باورند که مواضع افراطيون وهابي موجب توجيه تروريسم و خشونت، تاييد جهاد نکاح، ستودن گروهک القاعده و کاستن از ارزش زن شده و خطوط ديني را زير پا گذاشته است. لازم است از طريق رسانههاي جهان اسلام و نخبگان و انديشمندان، چنين جنبشها و جريانهاي فکري و فرهنگي به گونهاي هدايت شوند که با حساسيت هر چه بيشتر جنايتها و افراطگري تکفيريهاي داعش و گروههاي مسلح وابسته به تفکر وهابي را افشا كرده و با آگاهي بخشي به جوانان و نسلهاي جديد اجازه ندهند تا در دام شبکههاي عضوگيري و فريبکار داعش بيفتند.
2- جريانهاي تکفيري و داعش توانستهاند با برنامهريزي کمنظير و به اتکاي چند عامل کليدي فرآيند «شبکهسازي»، «عضوگيري» و استفاده از «جهل و بياطلاعي جوانان» را دنبال کنند:
الف- قدرت بالاي تبليغات وهابيت و توانمندي ايشان در شستشوي مغزي جوانان و افراد مخاطب و ترويج عقايد ضاله در پوشش ايمان خالصانه ديني.
ب- استفاده گسترده و حرفهاي از فضاي مجازي و شبکههاي اينترنتي جهت گسترش تفکرات تکفيري و تزريق عميق ايدئولوژي وهابيت به ذهن مخاطبان.
ج- پر کردن خلا عالمان حقيقي دين با حضور چهرههاي تکفيري و وهابي در مراکز مختلف و ارتباط چهره به چهره با جوانان.
3- فعال سازي نهادهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام از قبيل سازمان کنفرانس اسلامي، سازمان اکو، اتحاديه مجالس کشورهاي عضو سازمان همکاري اسلامي و ساير شوراها و سازمانهاي منطقهاي براي همگرايي و وحدت هر چه بيشتر جهان اسلام.
4- بررسي و ارزيابي کم و کيف عملکرد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي و تقويت ظرفيتهاي آن از طريق رايزنيهاي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در خارج از کشور براي تخريب بين مذاهب و فرق مختلف اسلامي و تحکيم علقههاي همبستگي و اتحاد مسلمانان.
5- در حال حاضر جمع زيادي از طلاب علوم دينيه از کشورها و مليتهاي گوناگون در جامعهالمصطفي قم و برخي ديگر از مراکز حوزوي و دانشگاهي ايران در حال تحصيل هستند. آيا اين افراد عالمانه و دقيق گزينش و جذب شدهاند؟ اين افراد بعد از فراغت از تحصيل چه کارکردي دارند؟ آيا گفتمان وحدت امت اسلامي را در عمل دنبال ميکنند؟ آيا ظرفيتها و تواناييهاي شخصيتي و اجتماعي براي حضور فعال در ميان ملتهاي خود را دارند تا به تبيين حقايق دنياي اسلام و روشنگري امت اسلامي بپردازند؟ سوالاتي از اين قبيل بايد به نحوي عيني پاسخ داده شوند که آيا به واسطه هزينهاي که جمهوري اسلامي از سر خيرخواهي و علاقهمندي به تقريب و همگرايي امت اسلامي متحمل ميشود آثار و نتايج ملموس و قابل توجهي در پي داشته است.
6- طراحي و اجراي ابتکارها و اقدامات فرهنگي، هنري و زمينهسازي براي تماس مستقيم با طبقات گوناگون مردم از قبيل گردشگري اسلامي، برگزاري تور دور دنياي اسلام (دوچرخهسواري، جهانگردي، پيادهروي و...)، استفاده از سوپراستارها و چهرههاي هنري، ورزشي، موسيقي و سينما و عرضه توليدات هنري و نمايشي ميتوانند مرزهاي جغرافيايي، قوميتي، مذهبي، نژادي، زباني و فرهنگي را در جوامع اسلامي کمرنگتر کنند. چنين اقداماتي بايد در متن جوامع اسلامي تزريق و با روشهاي هنرمندانه و لطيف اجرا شوند و پيامي جز صلح، مودت، برادري، معنويت و وحدت و مبارزه با افراطيگري نداشته باشند.
7- آگاهي بخشي به جوانان و زنان و افزايش معلومات ديني و اعتقادات مذهبي در اين طيف تا از احساسات و عواطف ديني آنها سوءاستفاده نگردد. وظيفه حوزههاي علميه و مدارس ديني در سراسر جهان اسلام ارائه حقايق دين به جوانان است. جوانان بياطلاعي که به خاطر جهل، قربتا اليالله به تکفيريها پيوستهاند و نيازمند اطلاعات ديني ناب از قرآن و سنت پيامبر(ص) هستند و متاسفانه چنين حقايقي به ايشان عرضه نشده است.
8- اجراي طرح اعزام طلاب علوم دينيه به مناطق دورافتاده در جهان اسلام تا به صورتي جديتر مسلمانان و جوانان را از هر گونه سوءاستفاده آگاه سازند. بايد توجه داشت زنگ خطر جدي براي آينده اعتقادات مذهبي جوانان به صدا درآمده است. طرح هجرت و حضور علما و طلاب شيعه و سني که حقايق ناب اسلام و قرآن و آموزههاي سنت محمدي (ص) و اهل بيت و صحابه پيامبر را به دنياي تشنه اسلام عرضه کنند يک اقدام راهبردي و ضروري است.
اخلاقمدارانه از جیب بیتالمال!
میکائیل دیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:
یکی از حوزههای مهم علم رسانه، وارونهنمایی و تغییر فهم مخاطب از واقعیت موجود است. بازنمایی در گستره عمومی به این پرسشهای اساسی اشاره دارد که «چه مطالبی» باید برای انعکاس انتخاب شوند و چگونه به مخاطب عرضه شوند؟
«بازنمایی»، تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. یعنی آنچه ما به آن واقعیت میگوییم در قالب این بازنمایی صورت گرفته است و خارج از این «بازنمایی» واقعیت دیگری متصور نیست.
به عقیده «استوارت هال» هیچ چیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد و گفتمان نوعی زبان یا نظام بازنمایی است که از لحاظ سیاسی و اجتماعی بسط مییابد تا مجموعهای منسجم از معانی را درباره یک حیطه موضوعی مهم، تولید و توزیع کند.
این واقعیتسازی تا آنجا پیش میرود که «ژان بودریار» فراواقعیت را بیان میکند. بودریار معتقد است جهان پسامدرن جهان وانموده است و به همین دلیل دیزنیلند و تلویزیون واقعیتهای آمریکا را تشکیل میدهند.
از نظر بودریار، ما وارد جهان فراواقعی شدهایم. به عبارت دیگر، واقعیت تولید میشود، ولی از قدرت ما خارج است. بودریار حتی مقالهای راجع به جنگ خلیجفارس در اوایل دهه ۱۹۹۰ نوشت و اشاره کرد که این جنگ، کاملاً ساخته و پرداخته رسانهها بود و آنها چنین جنگی را برای ما تصویر کردند. آنچه ما از واقعیت و جهان واقعی میبینیم در واقع تصویری است که به ما نشان داده میشود.
حال اما ما شاهد فراواقعیتی جدید از یک واقعیت تلخ در کشور خود هستیم. داستان تخلف بزرگی است که در دستگاه رسانهای اصلاحطلبی تلاش شده است نتیجهای اخلاقمدارانه از آن گرفته شود و اساسا مسیر تخلف را بهعنوان یک رفتار شرافتمندانه قلب واقعیت کند.
داستان همان فیشهای حقوقی 80 میلیونی مدیران بیمه مرکزی دولت یازدهم است که چند روزی است افشا شده. در هنگامهای که ایران بالغ بر 7 میلیون کارگر با حقوق کمتر از 812 هزار تومان دارد، انتشار این اخبار نمکپاشی زخمهای این اقشار زحمتکش جامعه بود که برایشان تبعیض از تحریم دردناکتر است.
این فیشهای حقوقی نشان میداد تنها 3 مدیر ارشد بیمه مرکزی ۱۸۰ میلیون تومان حقوق میگیرند و حقوق تنها یک نفر ۸۷ میلیون تومان بود. وام ضروری ۴۰۰ میلیون تومانی، وام خودروی مدیران، اضافهکاری ۴ میلیون تومانی، اضافه کاری فوقالعاده ۳۳ میلیون تومانی و برخی ارقام عجیب و غریب دیگر در این فیشهای حقوقی به چشم میخورد.
وزیر اقتصاد هم از برخورد با این مسیر غلط خبر داد و دیروز محمد ابراهیم امین، رئیس کل بیمه مرکزی در پی افشای حقوقهای چند ده میلیونی استعفا کرد و داستان از این جای ماجرا در پروسه وارونهنمایی قرار میگیرد. رسانههای اصلاحطلبی که این تخلف در دولت مورد حمایت آنها قرار گرفته از مدیری که این تخلفات تحت مدیریت او صورت گرفته قدیس میسازند و با فراموش کردن اصل ناگوار این تخلف به اخلاقمداری رئیس بیمه مرکزی میپردازند و استعفای این مدیر را یک پدیده نادر بیان میکنند که تنها در دولت یازدهم اتفاق میافتد. حال آنکه پس از افشای فیشهای 80 میلیونی یکی از مدیران میانی بیمه مرکزی به صورت شبانه توسط محمدابراهیم امین عزل شده بود که گمانهزنیها از عزل وی اینگونه روایت میکند که «با انتشار فیشهای حقوقی اعضای هیات عامل بیمه مرکزی در فضای رسانهای کشور، اعتماد محمد ابراهیم امین به تیم مدیریتی میانی فرو کاسته و درصدد ترمیم مدیران طبقه متوسط سازمان تحت امر خود برآمده باشد».
استعفای رئیس بیمه مرکزی حداقلیترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد تا مرهمی باشد بر درد مردمی که این بیعدالتی را مشاهده میکنند و اساسا این نه جای تقدیر بلکه جای تاسف دارد که هر روز اخباری از این دست را باید شاهد باشیم و قلب این تخلف و تغییر جهت افکار عمومی به این سمت که مدیران این دولت اخلاقمدارانه کار میکنند، طنز تلخی است که برخی رسانهها مشغول تدوین آن هستند.
زبان فارسي و هويت ملي
محمدجواد اخوان در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
زبان فارسي علاوه بر جنبههاي ادبي و بلاغي که در ذات آن نهادينه است، کارکردهاي اجتماعي خاصي دارد که البته مبتني بر مقوله مهم «هويت ملي» است. هويت ملي مجموعه داشتههاي يک ملت را تشکيل ميدهد که آن را از ديگر ملل و جوامع متمايز ساخته و در ذيل آن به يک تعريف جمعي دست مييابد. اين تعريف جمعي يک ملت هر مقدار پرمغزتر، غنيتر و ديرينهتر باشد، پايههاي اساسي يک فرهنگ تمدن خاص را مستحکمتر ميگرداند و به همين دليل است که زبان فارسي در شکلگيري هويت ايراني نقشي بسزا داشته است.
هرچند عدهاي با اين ادعا که ساخت قوميتي- نژادي فلات ايران، موزاييکي و آکنده از اقوام و زبانهاي گوناگون است، تلاش ميکنند مؤلفههاي بنيادين هويت ملي ايراني را مورد خدشه قرار دهند، اما اندکي تأمل در ژرفاي هويت تاريخي ايراني، اين ادعا را باطل ميسازد. هرچند در گوشه جغرافياي اين مرزوبوم لهجهها و گويشهاي محلي گوناگون و حتي گاه در برخي مناطق زبانهاي متمايزي مورد استعمال است، اما اينها هيچکدام رقيب زبان فارسي نبوده و نيستند.
در تبيين اين نکته مهم بايد اشاره کرد که اولاً بسياري از لهجهها و گويشهاي محلي مورد استعمال، جزو مشتقات پارسي کهن بوده و ميتوان آنها در شمار گويشهاي محاورهاي همين زبان فارسي معيار کنوني دانست. ثانياً در برخي مناطق هم که زبانهاي ديگري همچون آذري، عربي و... (که داراي ريشههايي متمايز از زبان فارسي هستند) مورداستفاده قرار ميگيرد، طي قرون متمادي اين زبانها نوعي همزيستي مسالمتآميز با زبان فارسي يافتهاند، براي مثال گويش آذري آکنده از واژگان فارسي است و البته فارسيزبانان نيز هر روزه از تعداد زيادي از واژگان آذري در مکالمات خويش بهره ميبرند. طي چندين قرن آذريزبانان ايراني و عربزبانان ايراني زبان فارسي را بهعنوان زبان رسمي کشور پذيرفتهاند و آن را در کنار زبان اوليه خود فراميگيرند.
بدين ترتيب برخلاف ميل برخيها، زبان فارسي بهعنوان عامل وحدتبخش و هويتآفرين در جامعه
ايراني تثبيت شده است و نام زبان فارسي با هويت ايراني پيوند وثيقي يافته است.
اما در واقع نميتوان انکار کرد که اين مؤلفه بنيادين هويت ملي ايرانيان در طي يک سده اخير در معرض تهديدات جدياي از سوي فرهنگ مهاجم مدرن قرار گرفته و البته آسيبهاي جدي نيز بدان وارد شده است.
آنچه امروز به عنوان «امپرياليسم زباني» دغدغه و نگراني بسياري از متفکران دنيا را موجب شده است، تنها مختص منطقه غرب آسيا و به خصوص ايران نيست و بسياري از کشورهاي موسوم به جهان سوم و ملتهاي با فرهنگ مستقل را تهديد ميکند. عنوانهاي پرزرق و برق و دهانپرکني مثل «زبان بينالمللي» بيش از آنکه به دنبال آسانسازي راههاي ارتباطات انساني باشد، به دنبال تحميل کردن يک زبان خاص- و به بيان روشنتر، يک فرهنگ خاص- به ملل ديگر است و اينک در هزاره سوم در ذيل پروژه «جهانيسازي» شدت و حدت يافته است.
در چنين شرايطي است که زبان شيرين پارسي که در فرازوفرودهاي متعدد تاريخي همچنان برافراشته و پايدار به حيات خود ادامه داده است در اين دستانداز هولناک دچار آسيب شده و بايد نگران حال آن بود.
متأسفانه اثرات ادغام و آميختگي غيرمنطقي در زبان انگليسي در گرتهبرداري واژگاني و دستوري هنوز التيام نيافته است که شاهد رسوخ لحن و گويش تقليدي از انگليسيزبانان در زبان فارسي هستيم بهگونهاي که اکنون گاه مشاهده ميشود که برخي زبان شيرين پارسي را با لهجه فرنگي تکلم ميکنند. ريشههاي اين نوع از آسيبپذيري زباني را البته بايد در نوعي خودباختگي فرهنگي و تمدني جستوجو کرد که هرچند تازگي ندارد، اما اکنون بيم آن ميرود تا با حاکميت نوعي سليقه سياسي خاص، بر شدت آن فزوده شود. اگر شنيده ميشود که تلاشهاي چندبارهاي براي حاکم نمودن زبان انگليسي در مجامع علمي و دانشگاهي ايران- البته در پوشش تعاملگرايي علمي- دنبال شده و يک مقام اجرايي کشور استعمارزده هند را که زبان کشور استعمارگر را اجباراً پذيرفته است، الگو معرفي ميکند، نبايد چندان هم شگفتزده شد، چراکه خاستگاه اين نگاه را بايد در نخبگان غرب باوري دانست که بهصورت افراطي، غلتيدن در هاضمه سيريناپذير سلطهگران را تجويز ميکنند.
بر همين اساس است که محمود سريعالقلم از چهرههاي تئوريک اصلي نزديک به دولت يازدهم در جملاتي عجيب و البته مضحک ميگويد: «کسي که زبان انگليسي نميداند، منطقي فکر نميکند، چون توليد علم 90 تا 95 درصد به زبان انگليسي است و من شاهد اين بودم که در کشوري مثل آلمان و فرانسه در دانشگاه فقط به زبان انگليسي تدريس ميشود.»
افراط او در ازخودبيگانگي در برابر زبانهاي غربي تا حدي است که افغانستان را از اين جهت جلوتر از ايران ميداند و ميگويد: «اگر بخواهيم منصفانه و منطقي با مسئله برخورد کنيم، حداقل بايد مناظره کنيم و ببينيم که آيا ما درست ميگوييم يا جهان و بالاخره چگونه بايد زندگي کرد و با دنيا تعامل داشت. الان تعداد کشورهايي که يک تبعه افغانستان ميتواند بدون ويزا با گذرنامهاش سفر کند از ايران بيشتر است. اوايل دوره تدريس مثال ما کشورهاي آلمان و ژاپن بودند. جلوتر که آمديم مالزي، برزيل و ترکيه مثالزدني شدند؛ اما حالا من از افغانستان مثال ميزنم. افغانستاني که در کابينه دولتش پنج زن تحصيلکرده و متخصص حضور دارند و آينده خوبي برايش پيشبيني ميشود. حالا ممکن است اين مسير 20 تا 30 سال طول بکشد؛ اما اين کشور با جهان در ارتباط است. شما بهندرت در هيئت حاکمه افغانستان کسي را پيدا ميکنيد که به زبان خارجه مسلط نباشد.» طبيعي است که خروجي چنين افراد و محافلي بيگانگي افراطي با عنصر اساسي هويتبخش ايرانيان باشد. حال بايد پرسيد زماني که زمام بسياري از امور حساس و راهبردي اين مرزوبوم در کف کساني است که اين چنين نگاهي به زبان فارسي دارند، آيا نبايد نگران اين عنصر بنيادين هويت ملي ايران بود؟
ماجرای تلخ حقوقهای کذایی و آتش تبعیض
کورش شجاعی در سرمقاله روزنامه خراسان نوشت:
امیرمومنان علی (ع) به کارگزاران حکومتی خود میفرمود قلمهای خود را نازک بتراشید و فاصله بین سطور را کمتر کنید تا در صرف و خرج بیت المال اسراف نشود و حضرتش خود بیشتر و پیش تر از همه به هر آن چه میفرمود عمل میکرد، و اگرچه امروز مردم، توقع عملی شدن عدالت علوی که تجسم عدل الهی بود را ندارند اما حداقل انتظارشان از مسئولان، حرکت آنان در همان مسیر نورانی است نه گام برداشتن در مسیر ظلمانی تبعیض و بیعدالتی و اعتمادسوزی که متاسفانه برخی از مدیران و مسئولان در پیش گرفته اند، مسیری که سرانجامی جز آتش و هلاکت ندارد؛
ماجرای حقوقها و پاداشهای کذایی برخی مدیران و کارمندان بعضی سازمانها و ادارات دولتی، قصه تلخی است که این روزها دهان به دهان در بین مردم میچرخد، تلخ قصهای که مردم را تلخ کام میکند، اعصاب و آرامش روحی شان را بر هم میزند و «آه» از نهادشان برمی آورد، حق هم دارند این مردم که برای استقلال و عزت وطنشان و پویایی انقلابشان، بهترین و عزیزترین هایشان را پای دین و قرآن و میهنشان ریختند و حالا میبینند و میشنوند که از برخی چهها که سر نمیزند!! از جمله پرداخت حقوقهای چند ده میلیونی و پاداشهای کذایی چند ده و چند صد میلیونی برخی مدیران.
سخت است تحمل چنین اتفاقات تبعیض آمیز و به دور از عدالتی آخر چگونه مردم میتوانند شاهد پرداخت چنین حقوقها و پاداشهایی آن هم خصوصا در بعضی سازمانها و دوایر دولتی یا وابسته به دولت باشند درحالی که چند تن از اصلیترین اعضای دولت و بعضی وزرا، به صراحت گفتهاند که در هنگام پرداخت یارانه (همین یارانه 46500تومانی) ماتم و عزا میگیرند) آری سخت است قبول چنین تبعیضها و بیعدالتیها وقتی بسیاری از کارگران و برخی کارمندان و کثیری از بازنشستگان
با دریافتیهای حدود 800هزار تومانی، «زندگی» نه ،بلکه «زندهمانی» میکنند.
سخت است تحمل چنین تبعیضهایی وقتی که عدهای از مردم این سرزمین با وجود خدمات شایان و قابل توجهی که خصوصا در یکی دو سال اخیر در بخش سلامت و درمان ارائه شده، هنوز نمیتوانند برای درمان بیماری خود اقدام کنند، واقعا مایه خجالت و شرمساری برخی مدیران است که چنین پرداخت و دریافتهایی وجود داشته باشد در حالی که هنوز تعدادی از جانبازان سرافراز این مملکت که جوانی و سلامت جسم و روح و روان خود را به پای عزت دین و ایران و ناموس وطن ریختند، حتی توان تامین هزینههای سنگین دارو و درمان خویش را ندارند، آری واقعا مایه سرافکندگی برخی مدیران است که چشم بر این گونه تبعیضهای ناجوانمردانه ببندند.درحالی که چند هزار زن سرپرست خانوار نه تنها از داشتن سقفی دائمی برای سرگذاشتن بر بالین در کنار فرزندانشان محرومند بلکه حتی توان تامین حداقلهای معیشتی خود را ندارند، بگذریم از جمعیت چند میلیونی مددجویان کمیته امداد که بسیاری شان به هزار در میزنند که در کنار دریافتهای چند صد هزار تومانی و گاه چند ده هزار تومانی از کمیته امداد، روزگار بگذرانند.
و بگذریم از کارگاهها و کارخانههایی که به دلایل مختلف از جمله سوء مدیریتهای گذشته و حال و همچنین به خاطر کمبود نقدینگی با کمتر از نصف و حتی یک چهارم ظرفیت و گاه کمتر از اینها فقط خودرا سرپا نگاه داشتهاند تا بیش از این نیز زمین نخورند و اعلام ورشکستگی نکنند!
چطور این گونه بیعدالتیها را میتوان شاهد بود و دم برنیاورد خصوصا آن گاه که میبینیم و میشنویم پرداخت همان اندک حقوق کارگران و کارکنان برخی کارگاهها و ادارات، ماهها به تاخیر میافتد درحالی که چرخ خرج و اجاره خانه هیچ گاه از چرخش باز نمیایستد.
و بگذریم از مقایسههایی که انجام میشود و عمق تبعیضها را در برخی جاها نمایان تر میکند!
قصه تبعیضها آن گاه تلخ تر میشود که شاهدیم چند میلیون جوان تحصیل کرده و غیره – به روایت برخی آمارها حدود 3 میلیون نفر – باید مدتها برای پیداکردن شغلی به این در و آن در بزنند و بسیاری از اینان حتی حاضرند با حداقل دستمزد کارگری به کاری در هر جایی مشغول شوند که آن کار هم یافت نمیشود! و در مقابل عدهای خاص و «از ما بهتران»ضمن برخورداری از رانتها و موقعیتهای خاص، از حقوقهای کلان و پاداشهای خاص کذایی نیز بهرههای نجومی ببرند!
چرا و با چه اهدافی؟!
البته میدانیم و میفهمیم که برخی از این ماجراها به دلایل و با اهداف گوناگون از جمله برای «سیاه نمایی» و ایجاد تشویش در اذهان و افکار عمومی و تخریب این دولت و آن دولت در فضای بیدر و پیکر مجازی «بزرگ نمایی» میشود اما با این حال اگر سازمانها و دستگاهها در همه زمینهها شفاف و روشن عمل کنند و با قصد جلب رضای الهی و اعتمادسازی هرچه بیشتر نزد مردم، صادقانه سخن بگویند و عمل کنند و همچنین به امر اطلاع رسانی سریع، دقیق، موثر و بهنگام از طریق رسانههای شناسنامه دار همت بگمارند و این واقعیت انکارناشدنی که «خبر ،بسیار فرار است را باور کنند و بدانند لااقل در این زمانه و با گسترش فضای مجازی دیگر بسیاری از خبرها قابل سانسور و کتمان نیست، آن گاه میتوان تا حد زیادی امیدوار بود که اولا دامن آلوده شایعه سازی و بزرگ نمایی و سیاه نمایی برخی اتفاقات به مقدار قابل توجهی جمع میشود ثانیا اطمینان و اقبال افکار عمومی به این گونه فضاها کاهش مییابد و ثالثا برخی مدیران و مسئولان کمتر به دام توجیهات گاه بدترکننده جریان و آسمان و ریسمان کردن بعضا غیرقابل پذیرش افکار عمومی میافتند.
«تفاوت» حق اما «تبعیض» باطل است
البته باید به این حقیقت نیز اذعان داشت که انصاف حکم میکند بین حقوق و مزایای مدیران و کارکنان کارآمد، لایق، متخصص، متعهد، خلاق ،صاحب طرح و ایده و وجدان کاری، با درایت، آینده نگر ،توانمند ،ریسک پذیر، شجاع، دلسوز و فداکار و دیگران تفاوتهای معناداری وجود داشته باشد، تفاوتهایی قابل توجه و منطقی و البته مبتنی بر قانون و کاملا حساب شده و برخوردار از انضباط لازم و تحت نظارت بالاترین ردههای مدیریتی و قابل پاسخ گویی و توجیه منطقی برای توضیح به افکار عمومی.
و مسلم است که در چنین حالتی وجدانهای پاک و انسانهای آگاه و آنانی که خود را به خواب نمیزنند و اهل پذیرش واقعیتها هستند با درجات مختلف پذیرش، نه تنها تفاوتهای منطقی را میپذیرند بلکه اذعان میکنند که تفاوت ها، به شرطی که واقعا «تفاوت» باشد نه تبعیض و بیعدالتی، اولا خود نشان مستحکمی از عدالت است و ثانیا لازمه ایجاد انگیزه بیشتر برای انجام کارهای بهتر و دقیق تر و بهادادن به لایقترین ها، دلسوزترین ها، با استعدادترینها و کارآمدترینها و ثالثا ضرورت است برای ایجاد رقابت سالم در مسابقه تولید، خدمت، کارآفرینی، دانش پژوهی و ارتقای علمی و مهارتی در زمینههای گوناگون.
آری مردم میپذیرند که سهم و دریافتی یک مدیر یا کارگر و کارمند دلسوز، امین، لایق، کارآفرین، تولیدکننده ثروت و ارائه دهنده طرحهای خلاقانه که در سرنوشت کار و تولید و خدمات، افزایش ثروت ملی و ارتقای امنیت و منافع ملی در سطوح گوناگون نسبت به دیگران به تناسب تاثیر واهمیت و شغل و حرفه اش تفاوت معناداری بادیگران داشته باشد اما به همان نسبت آنچه موجب کاهش اطمینان و اعتماد عمومی و خدشه دار شدن ذهنیت مردم که سرمایه و پشتوانه اصلی انقلاب و نظام و کشور هستند میشود، تبعیضهایی است که وجود دارد، تبعیضهایی که در خودخواهی ها، فاصله گرفتن از ارزش ها، خودمحوری ها، خود برتربینی ها، عدم نظارت ها، خلاف ها، بیقانونیها و توجیه کردنها و ... ریشه دارد ،تبعیضهایی که در عرصههای گوناگون علاوه بر دامن زدن به بیاعتمادی ها، تشویش اذهان عمومی، افت انگیزههای مثبت و گسترش یاس و ناامیدی میتواند از یک سو عامل و زمینه ساز بسیاری از بیانضباطیهای اداری و اجتماعی، نارضایتیها کم کاری ها، رشوه خواریها و حتی اختلاسهای خرد و کلان شود، و از دیگر سو میتواند بستر ساز انواع بزه ها، سرقتها و حتی جرایم خطرناک باشد.
بنابراین لازم است همه ادارات و سازمانها خصوصا دستگاههای حاکمیتی اعم از دولت و مجلس و قوه قضاییه و همچنین دستگاههای نظارتی بیش از پیش اولا در عرصه اطلاع رسانی و شفاف عمل کردن در تمامی زمینهها تلاش کنند و ثانیا عزم خود را برای برداشتن تبعیضهای ناروای موجود که آتش آن ریشهها را میسوزاند جزم کنند، شاید مورد عفو و بخشش خداوند و گذشت مردم نجیب قرار گیرند.
ماجرای تلخ نمايشگاه كتاب و جايگاه جديد آن
محمدتقي فاضلميبدي در روزنامه شرق نوشت:
از كارهاي سزاوار و ستودني وزارت وزين فرهنگ و ارشاد اسلامي برپايي نمايشگاه بينالمللي كتاب در تهران است. هر سال دهها هزار نفر از اقصا نقاط كشور، بهويژه نخبگان و فرهيختگان، از اين نمايشگاه فرحبخش و فاخر فرهنگي بازديد ميكنند و كتابهاي منتخب و مورد علاقه خود را از اين باغ دلگشاي فكري و فرهنگي ابتياع میکنند. نگارنده كه در برخي از نمايشگاههاي بينالمللي كتاب در برخي از كشورها شركت كرده، معتقد است نمايشگاه كتاب تهران را از نظر تنوع ناشر و تنوع و تعدد عناوين و تازه علمي به زبانهاي مختلف در فضاي مناسب ميتوان ترجيح داد. امسال نيز توفيق یار شد و از اين نمايشگاه در محل جديد بازديد كردم.
نخست بايد به شهردار معزز و شوراي محترم شهر تهران دستمريزاد گفت كه اين بناي ماندني و زيباي فرهنگي را در يكي از بهترين جاهاي تهران بنيان نهادند. با اينكه بیشتر از يك فاز از سه فاز اين نمايشگاه دلگشا بهرهبرداري نمیشود، زيبايي سالنها و نزدیكبودن غرفهها و پيشبيني فضاهاي سبز و خرم و جايگاه استراحت و تسهيلات رفتوآمد و آمادهبودن اتوبوسها در ميادين و ايستگاههاي مختلف تهران و از آن مهمتر ايستگاه مترو و رفتوآمد راحت شهروندان و مديريت و برخورد خوب مأموران بر جذابيت جايگاه و نمايشگاه افزوده است. بودن كتابها در كنار فضاي سبزي كه در محل نمايشگاه طراحي شده است مرا به ياد شعر حافظ انداخت:
دو يار زيرك و از باده كهن دو مني / فراغتي و كتابي و گوشه چمني
آنچه در ميان همه اينها از شگفتي و جذابيت خاصي برخوردار بود، غرفههاي كتاب كودك و نوجوان بود. با اينكه هواي داخل سالن گرم به نظر ميرسيد، بازديدكننده زيادي داشت و با بودن وسايل بازي و سرگرمي و كتابهاي مورد علاقه بچهها در زمينههاي مختلف چندان هواي گرم آزاردهنده به نظر نميرسيد. تصور ميشد كه تعداد بازديدكنندگان به دلیل انتقال جايگاه نمايشگاه براي تهرانيها كمتر باشد؛ اما برحسب روايت رياست محترم نمايشگاه آقاي دكتر سيدعباس صالحي، معاونت فرهنگي وزارت ارشاد، امسال تعداد بازديدكنندهها بيش از سال پيش بوده و خريد كتاب نيز افزايش چشمگير داشته است. از زبان برخي از ناشران شركتكننده داخلي گلايههايي درباره صدور مجوز و موانعي كه در راه نشر وجود داشته و دارد، به گوش ميرسيد؛ با اينكه صنعت چاپ در ايران رشد چشمگيري داشته، تيراژ كتاب پايين آمده و مجوز برخي كتابها در زمان موعود و معين صادر نميشود. برخي ناشران دل خوشي از كار خود ندارند. هزينههاي چاپ و نشر بالاست. انتظار كمك بيشتري، چه از لحاظ مادي و چه معنوي، از وزارت ارشاد ميرود. همانطور كه رئیسجمهور محترم در نطق افتتاحيه نمايشگاه گفتند، در مميزي كتاب بايد تجديدنظر شود و برخي تنگنظريها از ميان برود، تا مؤلفان و مترجمان با انگيزه بيشتر قلم به دست بگيرند.
هراسي كه برخي از آقايان از آزادي فكر و انديشه و بيان و قلم و گرمي بازار نشر دارند، چندان بجا و مطلوب نيست. تضارب افكار و آرا باعث اعتلاي فرهنگ است. نمايشگاه كتاب همگان را بر سر سفره فكرهاي گوناگون دعوت ميكند. «استماع قول و انتخاب احسن» كه قرآن ميگويد در بازار نشر و نمايشگاه بايد خود را نشان دهد. از زيباترين سخنان پيامبر(ص) اين است: اطلبو العلم ولو باالصين. دانش را فرا گيريد هرچند در كشور چين باشد. در روزگار پيامبر، مهد فكرها، فلسفهها و آيينهاي مختلف چين بود. پيامبر مرزهاي دانش را از حوزه جغرافياي مكه و مدينه فراختر ميبيند و آن را تا فراسوي چين ميكشاند، يعني دانش مرز مكاني و زماني معين ندارد. فراگيري دانش را از گهواره تا گور واجب و لازم ميداند. ما اگر باور داریم كه نگاه اسلام به حوزههاي فرهنگ تا اين اندازه وسيع است، بايد همانطور كه به كموكيف نمایشگاه زيباي كتاب اهتمام ميورزيم، به سهولت نشر و تسهيلات براي ناشر و نويسنده نگاه بلندي داشته باشيم. نمايشگاه كتاب بخشي از كارهاي فرهنگي است كه وزارت محترم ارشاد سالي چندبار در تهران و شهرهاي ديگر در انجام آن ميكوشد و بايد به آنها خسته نباشيد گفت. «شكرالله سعيهم» اما بايد موانعي كه بر سر راه نشر وجود دارد و چيزي كه نويسندگان و ناشران و مترجمان را، احيانا، دلسرد میکند از سر راه برداشت تا بر بالندگي بيشتر فرهنگ ايران و اسلام مباهات کنیم.
تاملي ديگر در ماجراي منتخب اصفهان
علي اكبرگرجی در روزنامه اعتماد نوشت:
در جمهوري اسلامي ايران مطابق تصريحي كه در اصل ششم وجود دارد، كليه امور كشور مطلقا و بدون استثنا بايد متكي بر آراي عمومي مردم اداره شود؛ به اين معنا كه در سيستم جمهوري اسلامي مطابق قانون اساسي هيچ نهادي كه متكي بر اداره عمومي مردم نباشد وجود ندارد. اگر اصل ٥٦ قانون اساسي را هم معيار قرار دهيم به اين نتيجه ميرسيم كه حاكميت ملت مطلق است بنابراين تنها حاكميت مطلقي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به معناي واقعي به رسميت شناخته شده حاكميت مطلق ملت ايران است؛ به اين معنا، در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران راي مردم داراي اصالت است و راي مردم نمايشي نيست و سرنوشت ساز است، به تعبيري راي مردم تعينكننده سرنوشت سياسي، اجتماعي و اقتصادي است.
به همين دليل تمامي نهادهاي سياسي، اداري و اقتصادي بايد به آراي مردم به عنوان يك امر حجيتآور و اعتبارآور نگاه كنند؛ به ديگر سخن در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران با توجه به اصالت آراي مردم ميتوان اينگونه استنباط كرد كه راي مردم خود قانونساز است يعني اگر آراي مردم به صورت صحيح و در كمال امنيت و سلامت بروز پيدا كند، اين راي خود ميتواند منشا توليد قواعد حقوقي جديد باشد و حتي قواعد حقوقي پيشين را منسوخ كند. با عنايت به چنين تحليلي است كه تمامي نهادهاي تصميمگيري از جمله نهاد شوراي نگهبان و ديگر نهادهاي داوري در فرآيند تصميمگيري و داوري بايد اين اصل را به عنوان يك نصب العين مدنظر داشته باشند؛ بدين معنا كه نظر و راي مردم در جمهوري اسلامي ايران، همانطور كه رهبر معظم انقلاب بارها تاكيد كردهاند، مشروعيت آور است. مشروعيت نظام جمهوري اسلامي ايران با اراده و خواست مردم شكل ميگيرد بنابراين نظامي كه مشروعيت خود را مديون اراده عمومي مردم ميداند، هيچگاه نبايد خود را در مقابل اراده مردم قرار دهد. با اين مقدمه حال ميتوان به تحليل اتفاقاتي پرداخت كه در انتخابات اخير در مورد اصفهان و منتخب سوم مردم اين شهر وجود داشت. در واقع در تحليل اين ماجرا بايد همين اصل را مدنظر نگه داشت و از آن استفاده كرد. از سوي ديگر قوانين موجود در اين زمينه از صراحت كافي برخوردار است.
در نگاه اول بايد توجه داشت كه اصل ٩٩ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح ميكند كه شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات را عهدهدار است. اينجا نظارت شوراي محدود به انتخابات شده است نه به پسا انتخابات.
در تصويب شماره ١٢٣٤ مورخه ١٣٧٠ شورا نگهبان نيز نظارت استصوابي شورا شامل تمام مراحل اجرايي انتخابات از جمله تاييد و رد صلاحيتهاست يعني در اينجا نيز نظارت شوراي نگهبان محدود به مراحل اجرايي انتخابات است. انتخابات با تاييد صحت آراي ماخوذه پايان مييابد بنابراين نظارت استصوابي شوراي نگهبان با تاييد اين مراحل به مرحله پاياني خود ميرسد.
ماده سوم قانون انتخابات مجلس شورا اسلامي هم دقيقا همين معنا را دارد و تصريح ميكند به اينكه نظارت شوراي نگهبان استصوابي، تام و در تمام مراحل در كليه امور مربوط به انتخابات است، نميگويد كه نظارت شوراي نگهبان استصوابي و مربوط به پس از انتخابات است بنابراين اگر در حقيقت بعد از برگزاري انتخابات و تاييد صحت آراي ماخوذه شوراي نگهبان به عدلهاي دست يابد يا منتخبين مردم مرتكب اعمال مجرمانه شوند و تخلفي را انجام دهند، اينجا ديگر صلاحيت از آن ناظر انتخاباتي نيست زيرا انتخابات تمام شده است.
اينجا نهادهاي ديگر ذيصلاح هستند، مانند قوه قضاييه و مجلس شوراي اسلامي. به همين دليل فرمايشات ديروز آيتالله جنتي مبني بر اينكه نظارت استصوابي تام و شامل تمام مراحل قبل از ورود به مجلس است به نوعي با قانون اساسي و تفسير شوراي نگهبان و ماده سوم قانون انتخابات نيز ناسازگار است [اساسا در قانون اساسي و ماده سوم قانون انتخابات اصطلاحي تحت عنوان قبل از ورود به مجلس وجود ندارد اما با توجه به صحبتهاي آيتالله جنتي ممكن است اعتبارنامه نمايندهاي صادر شده باشد اما هنوز مجلس شروع به كار نكرده باشد اما شوراي نگهبان باز هم براي خود صلاحيت دخالت را قائل است] در حالي كه نهاد ناظر فقط در صحت مراحل سه گانه انتخابات نظارت ميكند و به شهروندان صاحب حق و به حاكمان واقعي يعني مردم بيان ميكند كه راي شما به صورت صحيح و سالم وارد صندوق شده و نتيجه را اعلام ميكند و ديگر حق دخل و تصرف در آرا و اراده مردم را ندارد. در نگاه دوم اما ايشان در فرازي از فرمايشاتشان اعتبار مجلس شوراي اسلامي را زير سوال بردهاند. ايشان چنين بيان ميكنند: تاريخ هم نشان نميدهد كه در مجلس به جز يك مورد اعتبارنامهاي را رد كرده باشند و به شهادت تاريخ اينجا [مجلس] جاي معامله و بده بستان است. حقيقت اين است كه از دبير برترين نهاد حقوقي كشور انتظار نميرود مجلسي را كه با اراده نظارتي خود تاسيس شده است اينگونه زير سوال ببرد. آيا مجلس شوراي اسلامي در جمهوري اسلامي ايران مشروعيت دارد يا ندارد ؟ اگر مشروعيت دارد نميتوانيم صلاحيتي را كه قانون اساسي به مجلس داده است را با اين بهانه كه آنجا جاي بده بستان و معامله است زير سوال ببريم.
اگر مجلس شوراي اسلامي را معاملهگر و اهل بدهبستان سياسي بدانيم و به اين ترتيب مشروعيت مجلس را زير سوال ببريم پيامد حقوقي آن چه خواهد بود؟ پيامد حقوقي اين سخن اين است كه تمامي قوانيني كه مجلس وضع كرده است بياعتبار است چرا كه آنجا يك عده معاملهگر و اهل بده بستان جمع شدهاند و اساسا دغدغه نظام و منافع ملي را ندارند. بنابراين اين فرمايش امام خميني (ره) كه مجلس را در راس امور ميداند هم زير سوال ميرود. در واقع مساله اصلي همينجاست كه نهادهاي سياسي و حقوقي همه بايد بكوشند كه آن جايگاه واقعي را راي مردم و پارلمان برآمده از راي مردم قائل شوند. اين دسته از سخنان كمكي به تقويت نظام جمهوري اسلامي ايران نميكند و اساسا سبب ميشود مردم نسبت به انتخابات بدبين شده و خدايي ناكرده فضا به گونهاي پيش رود كه مردم راي خود را تعيينكننده تلقي نكنند.
از اين رو بهترين كار اين است، نهادهايي كه به تعبير بنده قدرت و حاكميت خود را وامدار مردم ميدانند در موارد تعارض بين تفاسير خودشان و راي صريح مردم قرار نگيرند و تمكين خودشان به آراي عمومي را نشان دهند. قانون اساسي اجماعا بر اين عقيده پا ميفشارد كه دادرس اساسي و قاضي انتخابات نميتواند ديدگاههاي سياسي، اخلاقي، اقتصادي و فرهنگي خود را به نام قانون جايگزين اراده، خواسته و مطالبه مردم بنمايد. دادرس اساسي و داور انتخاباتي بايد همگام با تحولات اجتماعي به نوسازي تفاسير خود از قوانين موجود بپردازد. اين است كه شوراي محترم نگهبان در چنين مواردي بهتر است كه جهتگيري خود را همسو با مطالبات مردم قرا دهد تا مشروعيت اين نهاد برجسته و كارآمدي آن روز به روز فزونتر شود.