
مشرق- اگر اسکار سال گذشته را جايزه اي براي جنگ عراق بنامم پر بيراه نگفته ايم. هشت جايزه تنها نصيب فيلمي شد که درباره جنگ عراق ساخته شده بود و فيلم جيمز کامرون(آواتار) که پيش از اين به نظر مي رسيد که بخت اول کسب جايزه بهترين فيلم اسکار باشد ناکام ماند. "قفسه درد" به کارگرداني "کاترين بيگلو"داستان سه سرباز آمريکايي را به تصوير مي کشد که در واحد خنثي سازي بمب ارتش آمريکا شرکت مي کنند. فيلم داراي جاذبه هاي بصري مناسبي است، اما سوالي که براي منتقدين پس از نمايش قفسه درد پيش آمد، اين بود که آيا به واقع اين اثرتا به اين حد بر "آواتار" برتري داشت؟ ساختار جانب گيرانه فيلم در قرار دادن در کنار ارتش آمريکا که حتي برخي صحنه ها را به رپرتاژ آگهي تبديل کرده است اين ظن منتقدين را تقويت مي کرد. اينکه درست در اوج مشکلات داخلي آمريکا بر سر توجيه جنگ عراق يک فيلم با داستاني تبليغاتي به نفع ارتش عراق در آمريکا جوايز اسکار را درو مي کند کاملا معنا دار بود. کار به جايي رسيد که برخي منتقدين اين اسکار سال گذشته را يک اسکار سياسي ناميدند.
"قفسه درد" اگر چه ساختاري خشن و مردانه دارد اما در موضع گيري ها و کنش هاي عاطفي فيلم مي توان روحيات زنانه کارگردان را به وضوح ديد و همين تحريک عواطف است که مي تتواند يک فيلم خوب تبليغاتي را رقم بزند.
"قفسه درد" توليد سال 2008 محسوب مي شود، اما در همين امسال فيلم ديگري نيز درباره عراق ساخته شد که کمتر مورد توجه رسانه هاي امريکايي قرار گرفته است. "منطقه سبز" ساخته "پاول گرين گرس" فيلمي است که رويکردي منتقد به جنگ عراق دارد و مي کوشد تا نقش توجيه و دروغ را در افروخته شدن جنگ دوم خليج فارس در عراق را توضيح دهد.اينجا نيز يک سرباز ارتش آمريکا قهرمان داستان است. صحنه هاي افتتاحيه فيلم که به آغاز جنگ، پوشش هاي رسانه اي آن مي پردازد در فضا سازي اوليه موثرند و ناگهان تصوير به عمليات واحد "ميلر" همان سرباز آمريکايي که واحدش را براي پيدا کردن سلاح هاي کشتار جمعي هدايت مي کند باز مي شود.
لبه تيز انتقاد به سمت ارتش امريکا نيست. منطقه سبز به دنبال توصيف يا انتقاد از رفتار نظاميان آمريکايي نيست، آنچنان که "ويرايش شده"[سانسور شده] اثر بريان دي پالما درباره آن سخن گفت. مخاطب درست زماني که واحد ميلر به سالن خالي يک کارخانه که گفته شده بود سلاح هاي کشتار چمعي و بيولوژيک و شيميايي در آن نگهداري مي شود مي رسند خط اصلي داستان را مي فهمد.
ماجراي دروغ درباره سلاح هاي کشتار جمعي که پس از جنگ گريبان گير دولت بوش شد و حتي بعدها بلر را در بازجويي هاي تبليغاتي انگليسي ها قرباني کرد موضوع اصلي اين فيلم است.ميلر شک کرده است و قدم به قدم به دنبال سرنخ مي گردد.از سوي ديگر فيلم مي کوشد تا بازوي رسانه اي توجيه حمله به عراق را معرفي کند. مقالات مربوط به وجود سلاح هاي کشتار جمعي در عراق را روزنامه "وال استريت ژورنال" منتشر کرده است. نويسنده اين مقاله زني است به نامه "لوري داين" که اين مطالب را از طريق رابط اش در پنتاگون که در حال حاضر گرداننده صحنه در بغداد است يعني "کلارک پاندستون" دريافت کرده است. داين منبع خبرها را کسي مي داند که پاندستون با نام مستعار "ماژلان" به او معرفي کرده، اما تا به حال نتوانسته هيچ ملاقاتي را با اين منبع اطلاعاتي داشته باشد.
در کارد رهبري عراق توسط آمريکايي ها نيز اختلاف است. پاندستون، نماينده پنتاگون به صورت جدي با نماينده سيا مشکل دارد. نماينده سيا بسيار معقول به نظر مي رسد و معتقد است که در شرايط موجود نبايد ارتش عراق و سيستم بعثي ها از بين برود و بايد از آنها براي تامين امنيت عراق استفاده کرد. "مارتين برون" نماينده سيا در حقيقت جزء آن طيف از مسئولان امريکايي است که بودن بعثي ها را بهتر از نبودن آنها مي دانند. نماينده سيا در نمايي از فيلم خطاب به پاندستون مي گويد، فروپاشي ارتش بعث به معناي اغاز جنگ داخلي است. برون در جلسه اي متوجه مي شود که ميلر نسبت به وجود سلاح هاي کشتار جمعي به شدت شک کرده و از اين جهت او را هم نظر با خود مي داند و ارتباط اين دو با هم برقرار مي شود.در يک عمليات در بغداد ميلر و واحدش به صورت اتفاقي از يک جلسه سري سران حزب بعث مطلع مي شوند که به رياست ژنرال الراوي تشکيل شده، اما الراوي موفق مي شود که پيش از دستگيري بگريزد، با اين حال ميلر مي تواند سرنخ هايي از الراوي بدست بياورد که شامل دفترچه اي است که مي شود از طيق ان مکان هاي امن الراوي را پيدا کرد. از در جريان همين عمليات ميلر با فريد آسنا مي شود، فريد يک سرباز عراقي است که در جنگ با ايران پاي خود را از دست داده و مي گويد که براي نجات عراق مي خواهد کمک کند. برون به ميلر مي گويد تنها راه جلوگيري از جنگ داخلي اين است که بتوانيم الراوي را وادار به همکاري کنيم و از طريق بازسازي ارتش بعث امنيت را برقرار کنيم، چيزي که پاندستون با ان مخالف است و با رد گيري فعاليت هاي ميلر و برون به دنبال قتل الراوي است. البته الراوي در همان جلسه سران حزب بعث پيش بيني کرده بود که آمريکايي ها به سوي انها بازگشته و از آنها تقاضاي کمک خواهند کرد.
فيلم در نهايت با کشته شدن الراوي به دست فريد به دليل نفرتي که او از بعثي ها دارد به پايان مي رسد. اما پيش از آن ميلر مي فهمد که ماژلان در حقيقت همين ژنرال الراوي بوده که قبل از حمله به عراق در اردن با پاندستون ديدار کرده و در ان ديدار بر خلاف ادعاي پاندستون به او اطمينان داده که عراق ديگر هيچ سلاح شيميايي در اختيار ندارد. اما پنتاگون به دروغ ادعايي بر خلاف اين اظهارات مطرح کرده است.ميلر درباره اين دروغ پنتاگون افشاگري کرده و فيلم به پايان مي رسد.
اگر چه انتقادات فيلم "منطقه سبز" انتقاد به اصل سيستم نيست و تنها درباره ايده هاي جنگ صحبت مي کند و حتي سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا(سيا) را تبرئه کرده و تصويري قابل قبول از ان ارائه مي کند اما باز هم در اين حد اين انتقادات مورد قبول نيست . با اين حال بد نيست به لايه ديگري از اين فيلم نيز توجه داشته باشيم. "منطقه سبز" در کنار موضوع اصلي که دروغ درباره سلاح هاي کشتار جمعي است در حال طرح يک نظريه درباره آينده عراق نيز هست. که به نظر مي رسد که اين نظريه پس از سال هاي ابتدايي جنگ در عراق مورد استقبال مقامات آمريکايي نيز قرار گرفته است. آن هم نظريه بازگشت بعثي ها به قدرت است تا هم منافع آمريکايي را تامين کند و هم بتواند خلاء آنها را طوري پر کند که مانع قدرت بيشتر ايران در منطقه شود.
" منطقه سبز" با ظرافت به اين نظريه مشروعيت مي بخشد و به مخاطب تفهيم مي کند که اگر چه اين اتفاق ممکن است براي مردم عراق که از بعثي ها متنفر هستند تلخ باشد اما دارويي لازم است. به نظر مي رسد که اين فيلم به نوعي خود زمينه ساز رسانه اي تحرکات سياسي آمريکايي ها در عراق باشد.
با وجود هياهوي فراوان بر روي فيلم تبليغاتي "قفسه درد"، "منطقه سبز" با آرامش و در سکوت و با ظاهري از يک فيلم انتقادي توانسته است نقش کاتاليزوري را در سياست خارجي آمريکا ايفا کند.