وی در این گفتگوی صمیمی، امام خمینی (ره) را نظریه پردازی خواند که حوزه علمیه نجف بستر شکوفایی وی شد تا با رسوایی دستگاه پهلوی هر چند تحت فشار عوامل حکومتی با اتکا به قدرت و ایمان مردم بزرگترین انقلاب دینی دنیا را رقم بزند.
عبدخدایی در این گفتگو شهادت نواب صفوی را عاملی برای تحول مردم ایران در مسیر مبارزات ضد شاه دانست و ارتحال آیت الله بروجردی را نقطه عطفی در حرکت مردم برای استمرار مبارزات انقلابی با رهبری امام خمینی(ره) خواند.
در ادامه متن کامل این مصاحبه از نظرتان می گذرد.
شما یک عضو جمعیت فدائیان اسلام هستید که در سنین نوجوانی به این جمعیت پیوستید، بفرمائید این جمعیت تحت اشراف شهید نواب صفوی چگونه به مبارزات انقلابی علیه حکومت شاه وارد شد؟
دیکتاتوری رضاخان پهلوی در حقیقت یک دیکتاتوری ضد مذهبی بود. در زمان رضاخان با عنوان اینکه کشور باید ترقی کند، باید غرب را الگو در نظر بگیرد دیکتاتوری که با مفاهیم مذهب مخالفت کرده بود ایجاد شد.
برخی معتقدند اصولاً این دیکتاتوری بوجود آمد تا در ایران استعمار را حاکم کند چون بعد از میرزامحمد شیرازی و تحریم تنباکو در حالی که هندوستان و چین و بعد از جنگ جهانی اول کشورهای عربی مستعمره شده بودند اما ایران با سربلندی مستقل بود، باید در ایران مفاهیم مذهبی که توانسته بود قدمهای استعمار را بشکند، در هم کوبیده میشد.
البته بعد از مشروطیت در ایران دو دسته به وجود آمدند که هر دو دسته معتقد بودند ایران عقب مانده و باید ایرانی نو بسازیم. الگوی یک دسته غرب بود مثل تقیزاده، مستشارالدوله، ملکمخان و فروغی. اینها معتقد بودند که باید از مغز سر تا ناخن پا غربی شویم تا ترقی پیدا کنیم.
دسته دیگر که رهبری آنها با سید جمال الدین اسدآبادی بود، معتقد بودند که مانعی وجود ندارد تا ترقی کنیم و سنتهای ملی و مذهبی خود را حفظ کنیم. از طرف دیگر میتوانیم تکنولوژی که به کشور وارد میکنیم را بومی کنیم.
هر دوی این دو دسته معتقد بودند ایران عقب مانده است اما زاویه دید آنها با هم فرق میکرد. در یکی مذهبزدایی بود و در دیگری ترویج مفاهیم اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی وجود داشت.
مشروطیت را دسته تعالیخواهان که معتقد به مفاهیم مذهبی بودند، پیروز کردند چون آنها ارتباط تنگاتنگ با مردم داشتند در حالی که روشنفکران و شبهروشنفکران ما با مردم ارتباط نداشتند. به همین خاطر متاسفانه بعد از مشروطیت، کارگزاران مشروطه از گروهی بودند که فکر میکردند برای ترقی، کشور باید غربی شود.
از جمله عواملی که به آنها کمک کرد قومی بودن ایران بود. ایران کشور کثیرالمذهب، کثیرالقوام، کثیرالزبان و کثیرالمنطقه است در حالی که ایران کوچک است، مانند یک قاره میماند.
از سال ۱۲۸۷ که شاه به سفارت روسیه پناه برد و دولت مشروطهخواهان تشکیل شد، یک اختلاف قومی در ایران بوجود آمد که این اختلاف قومی زمینهساز دیکتاتوری شد. شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، میرزاکوچکخان در گیلان، اسماعیلخان در کردستان، سردار نظرخان در بلوچستان پیدا شدند و همه اینها داعیه داشتند.
استعمار انگلیس هم در ایران منافعی داشت چون انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بوجود آمده بود و روسها امتیاز کاپیتولاسیون و دخالتهایی که میخواستند در دوران تزاری انجام دهند را از دست داده بودند و درحقیقت انگلیسها یکهتاز ایران بودند که امتیازاتی میخواستند. آنها نمیتوانستند با چند نفر صحبت کنند از همین روست که میگویند رضاخان را انگلیسیها آوردند چون آنها میخواستند فقط با یک نفر سخن بگویند. از همین رو زمینه پیدایش رضاخان در ایران بوجود آمد.
بعد از روی کار آمدن رضاخان و تثبیت شدن قدرت وی در سال ۱۳۰۶ و ۷ به نوعی مذهبزدایی مشغول شد. شیفته ناسیونالیسم بود و به همین خاطر نام خانوادگی پهلوی را برای خود انتخاب کرد. دستور داده بود که زرتشتیها بدون وقت قبلی با وی ملاقات کنند. تهرانپارس را به ارباب رستم گیو که زرتشتی بود، بخشید.
در همان سالها اولین اقدامش حذف کردن قرآن و شرعیات از مدارس بود و در نهایت مردم را متحدالشکل کرد تا تمام این اقدامات را در راستای مترقی کردن ایران انجام دهد.
بیحجابی را به کشور آورد و چنان دیکتاتوری ایجاد کرد که نفسها حبس شد. در مسجد گوهرشاد هزاران نفر کشته شدند، بزرگان دینی تبعید شده و حوزه علمیه دینی محدود شدند. درحقیقت دیکتاتوری خشنی بوجود آورد. کار را به جایی رساند تا در روزی که تابع انگلیسیها شده و مجبور به ترک وطن شد، با وجود آنکه کشور توسط انگلیسیها اشغال شده بود، مردم از رفتن رضاخان خوشحال شدند.
بعد از اشغال ایران، فضای بازی بوجود آمد و دوباره با روی کار آمدن لیدرهایی در شهرهای مختلف ایران، کشور دچار بهمریختگی شد. روسها نفت شمال را میخواستند، انگلیسها هم قرارداد ننگین در سال ۱۹۳۳ امضا کرده بودند که در این فضای باز، پردهها بالا رفته و معلوم شده بود که چه اتفاقی رخ داده است. دستهجات مختلفی در کشور بوجود آمده بود که از بین آنها برخی دستهجات نیز وابسته بودند. در این بین حزب ایران را نمیتوان وابسته نامید اما سنگ غرب را به سینه میزد و لائیک بود.
احزابی مانند ذوالفقار و کبود هم بوجود آمدند. در این میان احمد کسروی هم روی کار آمد و در چنین شرایطی خداستیزی، مذهبستیزی و دینستیزی در کشور بوجود آمد. در عصر خداستیزی، تودهای و کمونیستها دست داشتند و نظریات مارکس را پیاده میکردند. حتی برخی تودهایها لباسی را که استالین میپوشید در تهران به تن میکردند و مانند استالین، سبیل میگذاشتند. ابتدا که حزب توده تشکیل شد قرار نبود که خداشناسی را زیر سؤال ببرد اما وقتی دید راهآهن، چیتسازی و حمایت شرکت نفت را با خود دارد و شعار جامعه بیطرف میدهد، شروع به درس دادن مارکس کرده و خداباورستیزی را آغاز کردند.
عدهای دینستیز نبودند اما معتقد بودند دین در درون جامعه نقشی ندارد. لائیک بودند و میگفتند دین باید داخل مسجد بماند؛ اینها ملیگرایانی بودند که بعدها حزب ملی و سوسیالیست دموکرات ایران را تشکیل دادند.
مهمتر از اینها احمد کسروی بود که مذهبستیزی و شیعهستیزی را آغاز کرد. معلوم نبود از کجا هدایت شده و از کجا پول برای انتشار کتابهای صوفیگری، شیخیگری و تاریخ مشروطیت تامین میکند. پول چاپ این کتابها در زمان بحران اشغال کشور و در شرایطی که مردم دانه خرما را آسیاب کرده و میخوردند، معلوم نبود که از کجا تامین میشود.
به نظر غرب به این نتیجه رسیده بود که شیعه یک مذهب انقلابی است و باید کوبیده شود چون مذهب تشیع نگذاشته بود کشور مستعمره شود به همین خاطر کسروی به طور گسترده فعالیت میکرد.
شهید نواب صفوی که در حوزه علمیه نجف در حال تحصیل بود چطور به ایران برگشت و وارد فضای مبازات انقلابی شد؟
شهید نواب صفوی در نجف در خدمت علامه شیخ عبدالحسین امینی صاحب الغدیر تلمذ میکرد. در آنجا کتاب شیعهگری احمد کسروی به دستش رسید و آن را به تمام علما نشان داد. تمام مراجع و علمای نجف بعد از مطالعه و مشاهده این کتاب عنوان کردند که نویسنده کتاب محدورالدم است. بعد از این حکم، نواب صفوی تصمیم میگیرد به ایران آمده و کار را تمام کند.
در پرونده شهید نواب صفوی آمده است که برای این کار چهار تومان آیتالله خوئی به او کمک میکند. آیتالله مدنی ۱۳ دینار پسانداز ازدواج خود را به شهید نواب صفوی داده تا هزینه این راه کند. مرحوم سید حسن اصفهانی و آقا سید عبدالله شیرازی هر کدام چهار یا پنج تومان به این سید جوان کمک میکنند تا سید به ایران بیاید.
شهید نواب به ایران آمده و با مرحوم شاهآبادی استاد عرفان امام خمینی (ره) ملاقات میکند. با نیروهای مذهبی ضد کسروی هم ملاقات میکند. کسروی دستگاهی درست کرده بود برای لغت «حزب» با هم بودن را انتخاب کرده بود که در چهارراه حشمتالدوله فعال بودند. نشریهای به نام «پرچم» منتشر میکرد و گروهی به نام «رزمنده» تشکیل داده بود. گروه رزمنده، مخالفین وی را مورد شتم و آزار قرار میدادند.
نواب صفوی با احمد کسروی ملاقات کرده و بحث میکند. عنان کسروی زمانی برای وی ثابت میشود که در یکی از جلسهها کسروی میگوید چرا شما دور ضریح آهنی میچرخید و از آن حاجت میخواهید در حالی که ۱۴۰۰ سال پیش کسی که در داخل این ضریح دفن شده، از دنیا رفته است. این کار خرافه است. مرحوم نواب صفوی استدلال کرده و میگوید اگر عاشق شوی و دستمال زیبایی از طرف معشوقهات بگیری آیا با آن دستمال مانند بقیه دستمالها رفتار میکنی؟ کسروی پاسخ میدهد نه. مرحوم نواب صفوی هم پاسخ میدهد پس ما هم آهن نمیبوسیم چون این آهن وابسته به قبر انسانی است که برای بشریت مبارزه کرده و آزاده بوده برای ارج نهادن به مبارزه با ظلم و طاغوت، این ضریح را میبوسیم.
ما با این کار میخواهیم بگوییم این ضریح سمبل استقلال ماست به همین جهت همه به این ضریح احترام میگذارند. اما کسروی در پاسخ به اظهارات مرحوم نواب صفوی میگوید که در قرآن آمده مردگانتان را اکرام نکنید. نواب صفوی قرآن از جیب خود بیرون آورده و میگوید این عبارت در کجای قرآن آمده، نشان بده. کسروی پاسخ میدهد شما پیدا کنید و مرحوم نواب پاسخ میدهد چون شما ادعا کردید، خودتان باید آن را پیدا کنید.
بعد از این مجادله، عناد کسروی برای نواب صفوی روشن میشود چون وقتی پای استدلال وی میلرزد، آیه هم جعل میکند. کسروی دست مرحوم نواب صفوی را گرفته و از خانه بیرون میآورد و میگوید بچه سید برو و هرگز اینجا برنگرد چون اگر بیایی میگویم تو را بکشند.
محدورالدم بودن کسروی از جانب مراجع تائید شده بود. نواب در چهارراه حشمتالدوله با کسروی مواجه شده و وی را مجروح میکند. بعد از آن روزنامههای تودهای نوشتند «نواب صفوی و هوچیگری او در پایتخت».
نواب صفوی بعد از آن راهی زندان شد و ۱۳ هزار تومان برایش قرار صادر کردند که بازار تهران آن را پرداخت کرده و از زندان آزاد میشود.
وی بعد از آزادی در بازار تهران جلساتی را برای جوانان تشکیل میداد. در اسفند سال ۱۳۲۴ احمد کسروی به دلیل آنکه علیه وی شکایت شده بود که کتابها و مقالاتش خلاف قانون اساسی است، به بازپرسی احضار شده و بعد از آن با شلیک گلوله در خیابان کشته میشود. قاتل کسروی به خیابانها ریخته و عنوان میکنند که کسروی را کشتیم. چون همه مراجع علیه کسروی حکم دادهاند، همین باعث میشود قاتل کسروی آزاد شود.
مرحوم نواب صفوی در روزی که کسروی کشته میشود با اتوبوس عازم مشهد شد و من برای اولین بار وی را در منزل خودمان دیدم چون پدرم همدوره شیخ محمد خیابانی در تبریز و هم دورهای تحصیلی احمد کسروی بود.
پدرم شبهای دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه کلاس تفسیر داشت. کلاس تفسیر پدرم شبهای دوشنبه منزل یکی از مذهبیها و لوتیهای مشهد برگزار میشد. مرحوم نواب صفوی را در یکی از شبهای دوشنبه در کلاس تفسیر پدرم دیدم. یکبار شنیدم که مرحوم نواب صفوی میگفت در خواب سیدالشهدا دیدم که بازوبندی به عنوان فدائیان اسلام بر بازوی من بست. همین باعث شد که جمعیت فدائیان اسلام برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی تشکیل شود.
در آن غوغاسالاری که خداستیزی، دینستیزی و مذهبستیزی در کشور رواج داشت، به یکباره جمعیتی به نام «جمعیت فدائیان اسلام» اظهار وجود کرد. رهبری آن با نواب صفوی بود.
آیتالله کاشانی در صحنه سیاسی حضور داشت و مرحوم نواب صفوی جذب آیتالله کاشانی شد.
در دوره قوام السلطنه، آیت الله کاشانی را دستگیر کرده و بعد از تحویل دادن به انگلیسی ها، راهی زندان می کنند. در این زمان آیت الله اصفهانی و آیت الله حاج آقا حسین قمی در نجف از دنیا رفتند و همین باعث شد در ایران غوغایی به پا شود.
بعد از ملی شدن صنعت نفت مبارزات انقلابی چه روندی را طی کرد ؟ به طور کلی ملی شدن صنعت نفت چه تاثیری در ادامه مبارزات داشت؟
فوت مرجع بزرگی مانند آیت الله اصفهانی باعث یک تظاهرات عظیم مذهبی شده و دور افتاده ترین دوستان تا تهران سیاه پوش شدند. حتی کمونیست ها و توده ای ها هم پلاکارد تسلیت نوشتند. این نشان دهنده وجود روحانیت در عمق جامعه ایران بود. بعد از فوت این علما، شاه هیئتی را به نجف فرستاد تا به مراجع نجف تسلیت بگوید. نواب صفوی در برابر آن هیئت در مسجدی در نجف می گوید این چه جور دولتی است که ادعای اسلام می کند در حالی که عالم بزرگی مانند آیت الله کاشانی را دستگیر می کند. این سخنان مرحوم نواب، فضای جدیدی را در مبارزات انقلابی به وجود آورد. در غوغاسالاری های تهران و با قدرتی که اشرف پهلوی در دربار داشت، هژیر نخست وزیر وقت کشور شد که آیت الله کاشانی هم به این نخست وزیری اعتراض کرد.
مردم در اعتراض به این نخست وزیری مقابل مجلس تجمع می کنند و ارتش وارد این تجمعات می شود و در جریان دخالت ارتش، برخی چهره های شاخص در این تجمع همچون امامی، کرباسیان و خاقانی زخمی شدند. مرحوم نواب صفوی که در آن دوران از نجف عازم تهران شده بود، به دیدار مجروحان این تجمع اعتراضی رفت تا به محض ملاقات با آنها خطاب به مجروحان می گوید سلام بر شما ای انصار خدا. همین مسئله باعث سقوط حکومت هژیر شد.
با پیش آمدن جریان ملی شدن صنعت نفت، فدائیان اسلام به طور رسمی وارد مسائل سیاسی کشور شد.
در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و در جریان انتخابات دور شانزدهم، به شاه تیراندازی شد و در جریان آن نواب صفوی مخفی و دکتر مصدق جبهه ملی را راه اندازی کرد. در جبهه ملی کسانی که حضور فعال داشتند ناهمگون بودند. یک طرف فدائیان اسلام و یک طرف طرفداران دین باور ستیزی بودند.
مصدق هدف از تشکیل جبهه ملی را آزاد کردن قانون انتخابات و دیگری ملی شدن نفت اعلام کرد. در جریان انتخابات دور شانزدهم مجلس، آیت الله کاشانی ۸ نفر را از جمله خودش، مصدق، حائری زاده، بقائی، نریمان، شایگان، عبدالغدیر آزاد و مکی معرفی می کند.
مردم پای صندوق های رای رفتند اما ارتش صندوق های رای را شبانه با صندوق های دیگری جابجا می کند و به همین خاطر فردای رای گیری در جریان شمارش آراء مشخص می شود که این ۸ نفر هیچ کدام رای نیاوردند.
اولین آزمون انتخابات آزاد در کشور در دوره شانزدهم با برخورد ارتش و تغییر صندوق ها روبرو شد و به همین خاطر دکتر مصدق اعلام می کند که انتخابات مخدوش است. مرحوم کاشانی هم در لبنان تبعید بود و در حقیقت رهبری اجرائی این قضیه با نواب صفوی بود.
هژیر در ۱۲ محروم ۱۳۲۸ توسط سید حسین امامی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شد و چهلم او نشده بود که امامی هم اعدام شد که نواب صفوی در بیانیه ای اعلام می کند خدایا این قربانی عزیز را از ما بپذیر.
بعد از این اتفاقات، شاه به خاطر فشار افکار عمومی و مرگ هژیر، مجبور شد انتخابات دوره شانزدهم تهران را باطل اعلام کند و وقتی بار دیگر انتخابات برگزار شد، این ۸ نفر که آیت الله کاشانی آنها را معرفی کرده بود، وکیل مردم شدند و در مجلس کمیسیون نفت را تشکیل دادند.
آیت الله کاشانی چون وکیل ملت شد، از تبعید برگشت و مبارزات سیاسی خود را ادامه داد. رهبری در ایران سه جهت و سه رهبری پیدا کرد؛ رهبری سیاسی با دکتر مصدق، رهبری مذهبی با آیت الله کاشانی و رهبری اجرائی با نواب صفوی بود. کابینه ها یکی پس از دیگری روی کار می آمدند و سقوط می کردند و در همین جریانات، این وکلای ملت درخواست ملی شدن صنعت نفت را مطرح کردند.
شاه برای اینکه بتواند قرارداد ۱۹۳۳ را تمدید کند، یک فرد نظامی پرقدرت به نام رزمآرا را نخست وزیر کشور کرد. وی در مجلس در جریان بررسی درخواست ملی شدن صنعت نفت در سخنرانی گفت ملت که نمی تواند لوله نفت بسازد، چگونه می تواند پالایشگاه را اداره کند؟
با این اظهارات، دکتر مصدق با رزم آرا برخورد کرده و فدائیان اسلام در گردهمایی اعلام می کنند اگر قرار است نفت به انگلیسی ها داده شود، سرنوشت رزم آرا همان سرنوشت هژیر خواهد بود.
در شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ رزم آرا در مسجد شاه کشته شد و در هجدهم اسفندماه دکتر زنگنه وزیر فرهنگ دولت رزم آرا به دست فردی که هیچ ارتباطی با فدائیان اسلام نداشت، در دانشگاه کشته شد و همین باعث شد که مردم تصور کنند که جمعیت فدائیان اسلام دومین اقدام خود را انجام داده است. در حالی که فردی که زنگنه را به قتل رساند هیچ ارتباطی با فدائیان اسلام نداشت.
در ۲۴ اسفندماه، مصدق ماده واحده ای تقدیم مجلس کرد و به خاطر سعادت ملت ایران، نفت در سراسر کشور ملی شد. همان وکلا که به رزم آرا ۹۱ رای موافق داده بودند، به اتفاق آراء، ملی شدن نفت را تصویب می کنند.
همان موقع خبرگزاری ها و مطبوعات نوشتند که قشریون مذهبی، رزم آرا را به خاطر نفت کشتند.
شب کشته شدن رزم آرا، شرکت نفت انگلیسی بریتیش پترولیوم که سهامدار نفت ایران بود، در تمام بورس ها ده درصد تنزل پیدا کرد و همه اعلام کردند که مرگ رزم آرا به خاطر ملی شدن صنعت نفت بود. ۸ روز بعد مجلس شورای ملی نفت را ملی کرد و در ۲۹ اسفند هم مجلس سنا، ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد.
در زمان مبارزات شهید نواب صفوی علمای برجسته دیگری همچون آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی هم از نفوذ بالایی در بین مردم برخوردار بودند فعالیت این روحانیون در دوران خفقان حکومت پهلوی چگونه در کنار هم تجمیع می شد؟
بعد از شهریور سال ۲۰ روحانیت ایران سه موضع در برابر حاکمیت داشت. موضع فرهنگسازی، استعمارستیزی و آرمانگرایی که برای هر موضعی یک شخصیت رهبری جریان مبارزات انقلابی را برعهده داشت. مرحوم آیت الله بروجردی از مراجعی بود که موضع فرهنگسازی داشت. به نظرم یکی از دلایل پیروزی انقلاب اسلامی موضع فرهنگسازی آیت الله بروجردی بود
تا شهریور ۲۰ به نوعی می توان گفت فرهنگ شیعی مغفول مانده بود و بزرگان شیعه مورد هجمه قرار می گرفتند اما آیت الله بروجردی وقتی به قم آمدند، قم رشد فرهنگی پیدا کرد. طلبه های زیادی شروع به خواندن زبان خارجی و مبانی فلسفه غرب کردند. به همین جهت در سال ۱۳۳۱ کتاب فیلسوف نماهای آیت الله مکارم شیرازی به عنوان بهترین کتاب فلسفه سال معرفی شد و در سال ۱۳۳۳ اصول فلسفه رئالیسم علامه سید محمد حسین طباطبایی با حاشیه نگاری آیت الله مطهری بهترین کتاب فلسفه سال می شود. این نشان می دهد این بزرگان مارکسیسم را خوب درک کردند. این درسهای فرهنگسازی بود که در حوزه ها بوجود آمد و این مرهون مراجع است.
شکی نیست در استعمارستیزی مرحوم آیت الله کاشانی پیشرو بودند. آیت الله کاشانی یک استعمارستیز پارلمان تاریسم تمام عیار بودند. همه بدبختی ها را از استعمار می دید خودش هم در سال ۱۹۲۰ در عراق با انگلیسی ها جنگیده و برای ملی شدن صنعت نفت تلاش های فراوانی کرده بود.
در این بین یک جوان که نه تحصیلات آیت الله بروجردی را داشت و نه مانند آیت الله کاشانی شاگردی آخوند ملامحمد کاظم خراسانی را کرده بود و تنها مدتی در خدمت علامه امینی تلمذ کرده بود عنوان کرد که اگر حکومت اسلامی به پا شود همه مشکلات حل است و برای حکومت اسلامی مانیفستی نوشت. او کسی جز شهید نواب صفوی نبود.
آیت الله بروجردی که دیکتاتوری رضا شاه را دیده و زمان مشروطیت را درک کرده بود به گونه ای فکر می کرد که حوزه باید حفظ شده و طلبه خوب درس بخواند در عین حال که آیت الله بروجردی که در درس بیع حکومت اسلامی را تدریس می کرد از طلبه ها می خواست وارد سیاست نشوند چون معتقد بود حوزه باید از نظر فرهنگی رشد کند.
آیت الله کاشانی هم تمام مسائل را از دید مبارزه با استعمار نگاه می کرد و مرحوم نواب صفوی هم بدنبال آرمانگرایی بود. گاهی اختلاف سلیقه بین این بزرگواران بوجود می آمد آیت الله بروجردی در قضیه طواف دادن جنازه رضاشاه دور ضریح حضرت معصومه در قم و نماز خواند یکی از مراجع بر پیکر وی بی تفاوت بود اما نواب صفوی معتقد بود که وی ملحد بوده نباید به قم آورده شود.
در خاطرات تاریخی نقل شده که رضاخان در زمان حیاتش قائم مقام خود را به قم فرستد تا نزد مراجع رفته و درباره نماز خواندن یکی از آنها بر پیکرش سئوال کند. سید صدرالدین صدر در پاسخ به وی می گوید این حرفها قبیح است به سراغ آیت الله خوانساری رفته وی هم به خدمتکارش میگوید «مش حسن بیا این آقا را بیرون کن».قائم مقام شاه خدمت آیت الله حجت کوه کمره ای می رود او هم می گوید «من نمی شنوم چه می گویی».
نزد آیت الله بروجردی می رود و ایشان هم در پاسخ می گوید که مگر نمی بینید فدائیان اسلام در قم چه کردند؟ مگر می شود بر پیکر شاه نماز خواند. هیچ کس برای جنازه رضاشاه در قم نماز نخواند.
آیت الله بروجردی نگران بود که در این ماجرا رژیم ورود پیدا کرده فیضیه را ببندد و در نهایت فرهنگسازی حوزه را در هم بریزد. آیت الله کاشانی بعد از کشته شدن رزم آرا خواسته اش ملی شدن نفت و مبارزه با استعمار بود و نواب صفوی هم یک جوان مسلمان بود که می گفت فقط باید حکومت اسلامی پیاده شده و احکام اسلامی مو به مو اجرا شود.
گاهی این اختلاف سلیقه ها موجب می شد که جامعه در همان دوران برداشت بدی از این اختلاف سلیقه ها داشته باشند در حالی که اختلاف سلیقه طبیعی است و ممکن است بین مراجع هم در فتواها اختلاف سلیقه باشد.
در سال ۱۳۳۴، ایران با ترکیه، انگلستان، بغداد، آمریکا و پاکستان قرارداد امضا کرده و وارد اردوگاه غرب شد و نواب صفوی با همان شیوه شروع به مبارزات سیاسی کرد اما موفق نشد و در ۲۷ دی ۱۳۳۴ تیرباران شد. شهادت نواب صفوی باعث شد که تکان جدی بخورد.
یکی از کارهای مهم ایت الله بروجردی این بود که طلبه های که می توانستند صحبت کنند و آگاه کنند را از سال ۱۳۲۶ به شهرستانها و دهات فرستاد تا نقش مهمی در بیداری مردم داشته باشند. شهادت نواب صفوی این طلبه ها را مجبور کرد که همه جا از این شهادت صحبت کنند و در نهایت مسیر مبارزات انقلابی به طور کلی شکل تازه ای به خود پیدا کرد.
حوزه در این جریان تغییر رویه داد به طوری که مخفیانه برای نواب صفوی مراسم بزرگداشت کرد. بعد از رحلت آیت الله بروجردی که عطفی در تاریخ ایران به شمار می رود شخصیتی بنام امام خمینی ظهور کرد که خوشبختانه دارای هر سه جهت فرهنگسازی، استعمارستیزی و آرمانگرایی بود. به محض آنکه آیت الله بروجردی رحلت فرمودند امام به خاطر این سه خصوصیت محفلی شد که جوانان و طلبه ها اطراف وی را بگیرند.
طلبه هایی که در طول این دوران در خفقان بودند پیرامون امام را می گیرند. مدرسین خوبی که دل پردردی داشتند اطراف امام جمع می شوند.
در همه جای ایران روحانیت نسبت به کشته شدن نواب صفوی اعلام اعتراض بکند ولی شاه این را نمی فهمد. هیئت حاکمه شاه نمی فهمد که ایران مذهبی است.
امام شخصیت جدیدی بود که در حوزه ظهور کرد و به تنهایی بروجردی ها، کاشانی ها و نواب صفوی ها بود. همه دور امام حلقه زدند. اولین یاران امام فدائیان اسلامی بودند که با نواب صفوی همراه شده بودند به همین خاطر وقتی امام در ۱۵ خرداد دستگیر شد تمام ایران به هم ریخت. اشتباه شاه هم در این بود که امام را در سوم شهادت امام حسین(ع) دستگیر کرد یعنی آنقدر این دستگاه خام و نادان بود که نمی دانست که مردم در این ۱۲ روز محرم بیداری پیدا کرده اند.
۱۵ خرداد امام خمینی دستگیر و به زندان رفت اما چون یک انسان فرهنگسازی بود و در حوزه سالها به عنوان مرجع تدریس می کرده، همه مراجع از شهرستانها به تهران آمده و اعلام می کنند که نمی شود مرجع را دستگیر کرد.
در اثر فشار افکار عمومی، شاه مجبور شد امام را آزاد کند اما بعد از به وجود آمدن جریان کاپیتولاسیون که در جلسه غیر علنی مجلس مصونیت مستشاران آمریکائی تصویب می شود، امام یک سخنرانی تندی در قم انجام می دهد. آن سخنرانی همه قشرهای مردم را زیر یک چتر قرار داد. ناسیونالیست های ایران، چپی ها و کل مخالفین شاه با هر عقیده و هر فکری که بعد از شهریور سال ۲۰ علیه حاکمیت پهلوی ها حرکت کردند، با این سخنرانی زیر یک چتر قرار گرفتند.
چرا بعد از جریانات ۱۵ خرداد شاه امام خمینی را به عراق تبعید کند در حالی که عراق با وجود علمای برجسته خود محفلی برای ادامه روند کارهای مبارزاتی بود؟
در ۱۵ خرداد، جبهه ملی در صحنه نبود اما در جریان کاپیتولاسیون همه بودند. در این جریان بود که گروه مذهبی جبهه ملی از جمله مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، سحابی و محمد مهدی جعفری، دستگیر شدند.
در درون این ضد استعماری، آرمان خواهی خوابیده بود. بعد از دستگیری امام و تهدید ایشان به ترکیه، آیت الله نجفی شیرازی، آیت الله گلپایگانی و همه نسبت به این تبعید اعتراض کردند و دولت تصور کرد در نجف مراجع استخوان داری مثل آیت الله حکیم حضور دارند. به همین خاطر اگر امام به نجف برود، بین این مراجع که از نظر علمی در سطح بالایی قرار دارند، کوتاه خواهد آمد. به همین خاطر امام را به نجف تبعید می کنند اما همین باعث می شود امام در بین این علما شکوفاتر شود.
از همان نجف امام شروع به اعلامیه فرستادن و پر کردن نوار برای ارسال به ایران، خوشبختانه امام تریبون داشت و تریبون ایشان ائمه جمعه و منبری ها بودند که شاه به طور کامل از این تریبون خبر نداشت و موقعی از آن باخبر شد که دیر شده بود.
هیئت حاکمی شاه نزد امام رفت و اعلام کرد شما می توانید در نجف بمانید به شرط آنکه اعلامیه صادر نکنید. اما امام قبول نکرد چون نمی خواست ارتباط فرهنگی وی با مردم قطع شود. به همین خاطر هیئت حاکمی شاه اعلام کرد که باید نجف را ترک کنیم.
امام از عراق به سمت کویت حرکت کردند اما ایشان را به این کشور راه ندادند. بعد از آنجا پیشنهاد سفر به فرانسه داده می شود. وقتی امام راهی فرانسه شد، تمام مخالفینی که شاه داشت به دیدار امام رفتند.
وقتی امام به فرانسه تبعید شد، شاه مجبور شد تحولاتی در حکومت خود به وجود آورد و بختیار را بدون نظر جبهه ملی نخست وزیر کرد اما امام در پاریس این نخست وزیری را رد کرد.
در دی ماه ۵۷ در جریان خروج شاه از کشور، فرح پهلوی طی مصاحبه ای عنوان کرد که این رفتن ما مثل یک رگ می گیرد و ول می کند ما می رویم و دوباره برمی گردیم؛ اما نمی دانست که این بار طرف مقابلش یک مرجع تقلید است.
شاه تمهیدات خاصی را اندیشیده بود تا مردم را در فضای جدایی از دین و مذهب نگهدارد و به همین خاطر فیلم های غیر مجاز در سینماها پخش می کرد یا روی جلد روزنامه ها تصاویر مستهجن چاپ می کرد اما مردم توجهی به آن نداشتند. چون در مقابل رادیو تلویزیون شاه، امام هم مساجد و منبرها را داشت. این باعث شد تحول فکری در جامعه به وجود آید. تفکری که طرفدار براندازی شاه بود اما نه به شیوه کمونیست ها. طرفدار نبود شاه بود اما نه با شعارهایی که جبهه ملی سر می داد. اینگونه نبود که بگویند شاه سلطنت کند نه حکومت، بلکه می خواست اصلاً شاه نباشد. به همین جهت زمینه هایی فراهم شد که انقلاب اسلامی ایران پیروز شود.
۲۶ دی ۵۷ شاه از ایران رفت و فردای همان روز امام از پاریس اعلام کرد که من به ایران می آیم. فرودگاه را بستند اما حریف مردم نشدند و بالاخره در ۱۲ بهمن امام به ایران برگشتند که آن استقبال بی نظیر از مهرآباد تا بهشت زهرا صورت گرفت و امام در سخنرانی معروف خود در بهشت زهرا اعلام کرد که «من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم».
زمینه های انقلاب مردمی از مشروطه فراهم می شود اما تکامل آن در سال ۵۷ اتفاق افتاد.
عامل پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ چه بود؟ مردم و اعتقاداتشان چه نقشی در یاری امام خمینی (ره) داشتند؟
اگر دین مردم نبود، انقلاب اسلامی پیروز نمی شد. در زمان شاه معروف بود که ۱۰ درصد درآمد پپسی کولا برای تبلیغ بهائیت استفاده می شود. یکی از مراجع آذری که مردم آذربایجان از آن تقلید می کردند، استفاده پپسی را حرام کرد. آن زمان همه جا لات داشت چون شاه از این لات ها استفاده می کرد. یکی از لاتها در یکی از پاساژهای تبریز که مشروب سرو می شد، از گارسون طلب نوشیدنی می کند که گارسون برای او روی میز پپسی کولا می گذارد. ولی این لات که عجیر دستگاه حکومتی هم بود، پپسی کولا را نخورده و می گوید مگر نمی دانی آقا پپسی را حرام کرده؟
حتی لاتها و مستها هم در ایران به روحانیت اعتقاد داشتند. خلافکار در ایران بود اما ضدمذهب نداشتیم. به همین خاطر کمونیست ها نتوانستند در ایران پا به عرصه بگذارند و به همین خاطر تنها انقلاب دینی در دنیا، انقلاب اسلامی ایران است و امام یک نظریه پرداز دینی بود. امام در سطح جهانی یک نظریه پرداز است.
اگر زنگ بیداری اسلام بعد از شهریور سال ۲۰ زده شد، امام چنان آن را تکمیل کرد که تمام جهان اسلام، امروز با بیداری اسلامی حرکت می کنند نه با مارکسیسم. مصر، بحرین، یمن و لیبی از جمله این جوامع هستند و برای اینکه بیداری اسلامی را در آنها سرکوب کنند، مذهب را علیه مذهب به وجود آورده و داعش را ایجاد کردند.
داعش را به وجود آوردند تا چهره خشنی از اسلام به نمایش درآورند. داعش شاید پدیده ای است که به خاطر شکوفا شدن اسلام با تندروی خاصی به وجود آمد. مثل خوارجی که در دوران امام علی «ع» به وجود آمد. از این داعش امپریالیسم اروپا و عربستان سعودی هم حمایت می کنند تا جلوی حرکت اسلام شیعی را بگیرند.
در حقیقت داعش هم در سوریه و هم در عراق با شیعه می جنگد. همه جا علیه شیعه حرکت می کنند چون شیعه برای اداره جهان حرف و ایدئولوژی دارد. توان اداره دنیا را از نظر ایدئولوژیک دارد. به همین خاطر سرمایه داران به دنبال سرکوب کردن آن هستند.
امروز مستضعفین دنیا از شیعه و اسلام حمایت می کنند و در درون آن هم تندروها به وجود آمدند.
انقلاب اسلامی ایران در این سی و شش سال چه دستاوردهایی داشته است؟
مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی از نظر بین المللی توحید است. امروز فیلسوفی نداریم که علیه خدا و خداشناسی کتاب و مقاله بنویسد اما صوفیان بسیاری داریم که درباره توحید مقاله می نویسند.
دستاورد انقلاب اسلامی از نظر داخلی هم مبارزه با قدرتهای برتر و استعمار است. ما در مبارزه با قدرتهای برتر دنیا ۳۵ سال تحت فشار قرار گرفتیم. شاه از اداره ۳۰ میلیون جمعیت عاجز بود اما امروز با ۳۵ سال تحریم، انقلاب اسلامی ۸۰ میلیون جمعیت را چندین برابر بهتر از شاه اداره می کند.
در تمام ۵۷ سال حکومت پهلوی، تنها جاده آسفالته تهران-قم و تهران-قزوین بود اما امروز تمام جاده های کشور آسفالت شده است. با همین تحریم، خانه سازی های بسیاری صورت گرفته است. بعد از خروج رضاخان از کشور، جمعیت ایران ۱۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بود و مردم دانه خرما را آسیاب می کردند تا با آن نان بپزند چون در کشور قحطی شد. اما امروز فقط تهران در روز ۱۸ میلیون و در شب ۱۳ میلیون نفر جمعیت دارد. جنگ ۸ ساله در این کشور اداره شد اما قحطی به وجود نیامد. اینها همه دستاوردهای انقلاب اسلامی هستند.
ما امروز قدرت منطقه به شمار می رویم. در زمان شاه با اتکا به آمریکا قدرت منطقه بودیم. ما ژاندارم منطقه بودیم چون آمریکا اسلحه ما را تامین می کرد اما امروز به قدرت مردم متکی هستیم.
از نظر علمی، هسته مرکزی اتم را شکستیم. از نظر پزشکی، برای ۳۰ میلیون جمعیت از بنگلادش دکتر به کشور می آوردیم اما امروز از تمام خاورمیانه برای مداوا به ایران سفر می کنند.
چگونه از این دستاوردها باید نگهداری و مراقبت کنیم؟
اگر متدین باشیم، آنچه قرآن و خدا و ائمه سفارش کرده اند را عملی کنیم، انقلاب اسلامی حفظ خواهد شد. اگر ایدئولوژی و نظریات امام را در حاکمیت بپذیریم و در این حاکمیت به گونه ای رفتار کنیم که اختلافات داخلی از بین برود، در دنیا پیروز خواهیم شد. ما امروز در منطقه پیروز هستیم.
امروز وزیر خارجه کشورمان در مقابل نماینده ۶ کشور اروپایی-آمریکائی می گوید با ملت ایران با زور حرف نزنید.
چه تهدیداتی برای انقلاب وجود دارد؟
دور کردن مردم از آرمانهای دینی برای انقلاب تهدید است. در زمان شاه، دو رادیو علیه شاه و حکومت حرف می زدند، «پیک ایران» که از آلمان شرقی و «صدای ایران» که از باکو پخش می شد و با وجود این دو شاه دستپاچه بود، اما امروز ۲۴ ساعت از رادیو و تلویزیون علیه ما صحبت می کنند ولی هیچ تاثیری ندارد.
برخی در جریان سالهای انقلاب از قطار انقلاب اسلامی پیاده شدند، به نظر شما کسانی که از قطار انقلاب پیاده شدند چه ویژگی هایی داشتند؟
اینها با انقلاب اختلاف سلیقه پیدا کردند. تا زمانی که تدین و اعتقادات مردم وجود داشته باشد، رهبرانی که از قطار انقلاب پیاده می شوند، هیچ تاثیری در مسیر این قطار نخواهند داشت.
مسئولین انقلابی چه تفاوتی با مسئولین غیر انقلابی دارند؟
شاخص برای تعیین انقلابی بودن یا نبودن افراد، رهبری و ولایت فقیه است. باید دید چه کسانی با تفکر ولی فقیه هماهنگ هستند که به طور غیر مستقیم منتخب مردم است. شاخص، ولی فقیه است و هر کس خود را با ولی فقیه هماهنگ کند، قطعاً از قطار انقلاب پیاده نشده است. ایشان توانسته کشور را آرام نگهدارد.
از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشور را به خوبی اداره کرده و از همه مهمتر، در مبارزه با استکبار عالی ترین روش را پیش گرفته است.
کدام یک از دولتها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با رویکردهای جمعیت فدائیان اسلام و آرمانهای شهید نواب صفوی نزدیکی بیشتری داشت؟
مرحوم رجائی و مقام معظم رهبری از همه نزدیکتر بودند.
در مسیر انقلاب جریاناتی بودند که تلاش کردند انقلاب را منحرف کنند. عاقبت این جریانات به کجا رسیده است؟
همه این جریانات مردود جامعه شدند. این انقلاب مثل یک سیل است. آمده حتی کسانی که قبل از انقلاب جزء شخصیت های درجه یک یا دو بودند اما با انقلاب زاویه پیدا کردند آنها را از سر راه خود برداشته و به گوشه ای پرت کنند. تا زمانی که مردم در صحنه هستند این انقلاب آسیبی نخواهد دید.