کد خبر 49139
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۹۰ - ۲۰:۰۹

در سالگرد رحلت آيت‌الله حائري، استاد مشترک مقام معظم رهبري و آيت‌الله سيد جعفر شبيري، خاطرات ايشان از رهبر انقلاب منتشر شد.<BR> <BR>

به گزارش مشرق، رجانيوز به نقل از پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار آيت‌الله خامنه‌اي نوشت: روز 24 جمادي‌الثاني، سالروز ارتحال آيت‌الله شيخ مرتضي حائري يزدي، از استادان رهبر معظم انقلاب بود. زماني که آيت‌الله خامنه‌اي براي ادامه تحصيل وارد قم مي‌شوند، مرحوم شيخ مرتضي حائري از جمله اساتيد ايشان بودند که نظر خاصي روي ايشان داشتند.
"حتي ايشان درس خصوصي گذاشتند که به اتفاق رهبر معظم انقلاب و اخوي بزرگ ايشان مي‌رفتيم. "
خبرنگار اين پايگاه گفت‌وگويي با آيت‌الله سيدجعفر شبيري زنجاني از شاگردان آيت‌الله حائري يزدي و نيز از هم‌درسان آيت‌الله خامنه‌اي درباره خصوصيات رفتاري، علمي و معنوي ايشان است.
خاطرات آيت‌الله سيدجعفر شبيري زنجاني رئيس شعبه پانزده ديوان عالي کشور، امام جماعت مسجد ارک تهران و از شاگردان آيت‌الله شيخ مرتضي حائري يزدي از حضور رهبر انقلاب در درس مرحوم حائري و مباحثات درسي، مبارزات انقلابي و ارتباط آيت‌الله خامنه‌اي با علما و مراجع تقليد عظام خواندني است:

*شما از چه زماني با مرحوم آيت‌الله مرتضي حائري آشنا شديد؟

-آيت‌الله شبيري زنجاني: پيش از تولدم ايشان با پدرم انس و آشنايي داشتند. پدرم شاگرد پدر ايشان بودند. خودم هم قبل از حضور در درسشان، زياد خدمتشان مي‌رسيدم. همچنين در مدرسه دين و دانش که ايشان تأسيس کردند.

*آوازه علمي مرحوم شيخ مرتضي حائري در قم چگونه بود؟

-ايشان را به علميت مي‌شناختند. سن ايشان از همه مراجعي که در قم بودند کمتر بود، اما قابل احترام بودند. البته ايشان هيچ‌گاه رساله نداد که ظاهراً اين کار به توصيه پدرشان بود. اما اگر پدرشان هم توصيه نکرده بودند، با توجه به روحياتي که داشتند، باز همين کار را نمي‌کردند. مرحوم حاج شيخ عبداالکريم حائري به پسرشان فرموده بودند: "من سراغ مرجعيت نرفتم، مرجعيت سراغ من آمد و من اشتباه کردم که قبول کردم. شما اين اشتباه را نکنيد. "

يادم هست زماني که مي‌خواستم در درس خارج شرکت کنم، با اخوي (آيت‌الله‌العظمي سيدموسي شبيري زنجاني مرجع تقليد در قم) مشورت کردم که درس کدام‌يک از بزرگان و شخصيت‌ها شرکت کنم. دقت‌هاي اخوي معروف است، ايشان فرمودند من خودم درس شرح لمعه آقا مرتضي حائري مي‌رفتم، خيلي خوشم مي‌آمد، ولي شما خودتان بايد درس‌ها را برويد و ببينيد کدام را مي‌پسنديد، چون سليقه‌ها فرق مي‌کند.

به هر حال در درس خارج فقه و اصول ايشان شرکت کرديم و حتي ايشان درس خصوصي گذاشتند که به اتفاق رهبر معظم انقلاب و اخوي بزرگ ايشان مي‌رفتيم که ظاهراً بعدها مرحوم آقاي بهجتي (شفق) هم آمدند. من خيلي از درس آيت‌الله حائري خوشم آمد و بسيار خوب و دقيق بود. در درس عمومي ايشان هم جمعيت خيلي زيادي نبود، اما افرادي که بودند، درس‌خوان و جدي بودند.

*تدريس ايشان از چه ويژگي‌هايي برخوردار بود؟

-خصوصيات درس ايشان اين بود که کمتر نقل قول مي‌کردند و بيشتر فکر مي‌کردند و اين‌طور نبود که اقوال ده، بيست نفر را نقل کنند. حالا يادم نمي‌آيد، چيزي را متن قرار داده بودند، ولي همان‌وقت که درس مي‌دادند، بيشتر فکر مي‌کردند. يعني احتمالات بيان مي‌شد و جواب اشکالات مطروحه را مي‌دادند. ابتکار زيادي داشتند؛ يعني خودشان صاحب‌نظر بودند و خيلي هم منصف. يادم مي‌آيد که يک‌مرتبه ايشان نظر بسيار دقيقي بيان کردند و فرمودند: "اين را کسي نگفته " اما بعد از فاصله کوتاهي گفتند: "البته ممکن است که در مطالعات سابقم اين نظر را مرحوم آقا ضياء فرموده باشند و در ذهن من جايگزين شده و الآن خيال مي‌کنم که نظر من است. " خوب اين انصاف دادن است و نشان‌دهنده صفاي ايشان بود. صفاي ايشان مورد اتفاق نظر همه بود. ايشان صفاي خاصي داشتند.

*رابطه ايشان با شاگردان چگونه بود؟

-خيلي باصفا بودند؛ اصلاً در برخورد با شاگرد، بزرگي به خرج نمي‌دادند و در برابر شاگردان خيلي متواضعانه و دوستانه برخورد مي‌کردند. با تمام شاگردانشان دوست بودند و با رفاقت صحبت مي‌کردند، لذا ما هم با ايشان راحت صحبت مي‌کرديم. البته ايشان ابهت خاصي هم داشتند، اما صفاي خاص ايشان باعث مي‌شد که با ايشان راحت حرف بزنيم.

ما در مقطعي که جوان هم بوديم، فکر کرديم که برويم اين " اسدالله عَلَم " را که در برابر امام آن‌طور رفتار کرده بود، ترور کنيم. رفتم از ايشان استفتاء کنم، چون هم روحيه ايشان را مي‌شناختم، هم تقوا و هم ديانت ايشان را؛ لذا فرمايش ايشان بر من حجت بود. رفتم از ايشان پرسيدم که آيا مي‌شود عَلَم را ترور کنيم؟ بلافاصله فرمودند: "خدا رحمت کند، نواب صفوي را جايش خالي است. " چون تمام سردمداران رژيم گذشته از نواب صفوي مي‌ترسيدند و خيلي حساب مي‌بُردند. بعد گفتم که در هر صورت تکليف چيست؟ فرمودند: "مگر کسي پيدا مي‌شود؟ " گفتم که اگر تکليف باشد، خودم مي‌روم، بعد فرمودند: "نه، مسلمان‌ها، به‌طور کلي مسلمان‌هاي دنيا استعمار زده شده‌اند، بايد استعمارزدايي صورت بگيرد، بايد آگاهي داده بشود و مردم آگاهي پيدا بکنند. " بعدها همين مطالب را از امام‌(ره) شنيدم. خدمت امام(ره) رفتم، تا براي قيام مسلحانه اجازه بگيرم. ايشان فرمودند: "بايد آگاهي داد به مردم ".

*زندگي ايشان در چه سطحي بود؟

-زندگي‌شان در کمال سادگي بود. يادم مي‌آيد که يک‌بار فرمودند که من شبهه‌ي استطاعت براي خودم پيدا شده؛ براي اين‌که من حساب کردم اين تلفن براي زندگي من زيادي واجب نيست. دو هزار تومان هم قيمت تلفن بود و مي‌گفتند که مي‌خواهم آن ‌را بفروشم که يکي از تجار قم متوجه شده بود و اجازه نداد. گفت که خواهش مي‌کنم، تلفن را نفروشيد. براي شما که مرجع افراد هستيد، لازم است. هم‌زمان در منزلشان رفت و آمد زياد مي‌شد، گرفتارها خيلي مي‌رفتند، سراغ ايشان. در حل مشکل ديگران هم هر آنچه از دستشان برمي‌آمد انجام مي‌دادند. به هر حال آن تاجر گفت که من به شما دو هزار تومان را قرض مي‌دهم، عجله هم نداشته باشيد. هر وقت داشتيد، تدريجاً بپردازيد و به اين ترتيب ايشان به مکه مشرف شدند.

*درباره سلوک معنوي آيت‌الله شيخ مرتضي حائري توضيح دهيد.

_زهد، تقوا و رفتارشان، مشي ائمه‌(ع) بود. يادم هست سال اول که تصميم گرفتم منبر بروم، خدمت ايشان رسيدم، تا مشورت کنم، زيرا احساس تکليف کرده بودم که بايد منبر بروم. بيانم هم نارسا بود، ولي وظيفه‌اي احساس شده بود. امام را تبعيد کرده بودند و آيت‌الله گلپايگاني در درس فرموده بودند که تکليف و وظيفه است که آقايان منبر بروند و آگاهي داده بشود.
آن زمان خدمت آيت‌الله حائري رسيدم و گفتم که من را نصيحت و راهنمايي بفرماييد. فرمودند: "چيزي را که عقيده نداري نگو. آنچه که معتقد هستي و مي‌تواني بقبولاني بگو وگرنه ممکن است شبهه اضافه کند و قبل از اين‌که کسي به دين گرايش پيدا کند، برايش شبهه ايجاد مي‌شود. بعضي چيزهايي را که براي عموم قابل فهم نيست، نگو ولو اين‌که دليل روشن هم داشته باشي. " بعد هم گفتند: "راجع به ريش‌تراشي هم صحبت نکن. الآن چون نوعاً ريششان را مي‌تراشند، اگر اين را بگويي شايد خيلي‌ها پاي منبرت نيايند و ديگر حرف‌هايت را گوش ندهند. " بعد فرمودند: "عمده اين است که تو کوشش کني مردم متدين بشوند، آن‌گاه بقيه‌اش هم دنبالش هست. در تقويت اعتقادات مردم کوشش کن که مردم متدين بشوند، در آن صورت اعمالشان همه درست مي‌شود. "

*نقش مرحوم شيخ مرتضي حائري در مسير مبارزه با رژيم پهلوي چگونه بود؟

-يکي از اعلاميه‌هاي ايشان که يک نامه بسيار جالبي بود، من با مرحوم اخوي کوچکم با هم چاپ کرديم که قاعدتاً بايد در کتاب نهضت روحانيون آقاي دواني آمده باشد. غير از آن معمولاً اعلاميه‌هاي مشترکي را آيت‌الله حائري، پدرم، آيت‌الله داماد و آيت‌الله ميرزا هاشم آملي امضا مي‌کردند و اعلاميه مشترک داشتند. مبارزات ايشان در طول نهضت ادامه داشت. حتي بعد از انقلاب که ايشان عضو خبرگان قانون اساسي شدند، هم‌رديف‌هاي ايشان جزو مراجع بودند، اما ايشان به عنوان اين‌که احساس کردند لازم است، آمدند و امام هم فرموده بودند، ايشان حرف‌هايي را که مي‌گويند روي هواي نفس نيست و روي عقيده است.

بيش از علميت و دقت آيت‌الله حائري، صفاي ايشان قابل توجه بود. وقتي هرکسي با ايشان يک ساعت مي‌نشست، صفا را در ايشان احساس مي‌کرد. من يادم مي‌آيد در هر مجلسي ايشان را مي‌ديدم، ولو اين‌که فاصله زياد بود، من همش دلم مي‌خواست ايشان را نگاه کنم؛ خيلي لذت مي‌بردم از ديدن ايشان. تقواي ايشان که خيلي پاي‌بندي عجيب به رضاي خدا داشتند و اين‌که بدون رضاي خدا قدمي برندارند و حرفي نزنند. با هر قشري اعم از روحانيون يا غير روحانيون که برخورد مي‌کردند، صفاي ايشان کاملاً مشخص بود.

*اشاره به حضور رهبر انقلاب در درس مرحوم آيت‌الله شيخ مرتضي حائري کرديد. آيا توضيح بيشتري در اين خصوص و يا در رابطه با مباحثات خود با رهبر انقلاب اسلامي داريد؟

-من خيلي از مباحثه با ايشان لذت مي‌بردم. خيلي سريع به اشکالات توجه مي‌کردند و در بحث خيلي باانصاف بودند.
آقا در درس اشکال مي‌کردند و از شاگردان مورد توجه آيت‌الله حائري بودند. البته من الآن خيلي جزئيات آن زمان يادم نيست، اما نظرم مي‌آيد که قبل از فوت آيت‌الله حائري، وقتي عيادتشان رفتم و خدمتشان رسيدم، ديدم ايشان اشاره به آن دوران کردند که آقا در درس ايشان شرکت مي‌کردند. ايشان فرمودند: "آقا در بحث که شرکت داشتند خيلي خوش‌فهم بودند و خوب مي‌فهميدند. " حُسن ايشان هم خوش‌فهمي و هم صاف‌فکري ايشان بود و از اين اعوجاج‌هايي که بعضي دارند، به دور بودند. بعضي‌ها دقت‌هايي دارند، اما از آن دقت‌هاي اعوجاجي که موجب انحراف مي‌شود، شايد خيلي از منحرفين افرادي بودند که از جهت فکري آدم‌هاي دقيق بودند، اما افراد اعوجاجي بودند و منشأ اين‌ها هم، نفسانيات است. انسان اگر نفسانيات را درست کند، صاف‌فکر مي‌شود.

آقا در همان زمان در خودسازي کوشا بودند. من يادم مي‌آيد ايشان يک وقت فرمودند که من دلم مي‌خواهد شما رفتار من را عيناً تکرار کنيد. استدلالشان اين بود که انسان چون به خودش علاقه‌مند است، عيب خودش را نمي‌بيند، اما اگر ديگران رفتارش را شبيه‌سازي کنند، عيوب خودش را مي‌بيند و متوجه مي‌شود. آقا از جهت علمي، هم صاف‌فکر بودند، هم اهل مطالعه و هم اهل دقت. دائماً مطالعه مي‌کردند. ايشان هم فکرشان خوب بود هم حافظه‌شان. من الآن خيلي خوب يادم نيست، اما ايشان با اين همه گرفتاري‌ها، خيلي چيزها يادشان است. معمولاً کساني که سرشان شلوغ مي‌شود، خيلي چيزها را فراموش مي‌کنند، اما ايشان گاهي جزئيات سابق را بيان مي‌فرمايند. بعضي چيزها را که ما به اجمال در ذهن داريم، ايشان با جزئيات به خاطر دارند. من بعضاً در خاطراتم نوشته‌ام که فلان کتاب را تمام کردم، اما الآن هرچه فکر مي‌کنم، يادم نمي‌آيد، ولي آقا گاهي نويسندگاني که مي‌روند پيششان، از کتاب‌ها مي‌گويند و نقل مي‌کنند که اين‌ها هم از الطاف خداوند است. "الله اعلم حيث يجعل رسالته " خدا بهتر مي‌داند رسالتش را در کجا بايد قرار بدهد، ولايتش را کجا قرار بدهد و چه کسي مناسب است که حاکم اسلامي بشود. ايشان براي خدا کارکرده، خدا هم عنايتش را شامل حال ايشان کرده است.

*اولين آشنايي شما با آيت‌الله خامنه‌اي به چه زماني بر مي‌گردد؟

-به سال 1335 آن زماني که ايشان در مشهد بودند. تابستان سال 1335 با مرحوم آقاي عباس غله‌زاري که مدير دبستان قائم در تهران بود و از ياران نواب صفوي به حساب مي‌آمد، به مشهد رفتيم که در آن‌جا آقاي عبدخدايي واسطه بين دوستي ما با رهبر معظم انقلاب شد. ديدار من و آقاي غله‌زاري را با ايشان ترتيب دادند که آن‌جا فعاليت‌هاي مشترک را با هم از همان سال شروع کرديم. آن ايام نواب صفوي تازه شهيد شده بود و در مشهد مي‌خواستند سينماها را در ماه محرم تعطيل نکنند. قبل از آن محرم و صفر و ماه رمضان و شب‌هاي شهادت ائمه(ع)، تمام سينماها تعطيل مي‌شد؛ يعني شب شهادت هر يک از ائمه(ع) کافي بود که يکي از فدائيان اسلام مشهد تلفن مي‌کرد و به سينما و اين موضوع را اطلاع مي‌داد و آن‌ها ترتيب اثر مي‌دادند.

ولي بعد از شهادت نواب، ديگر اين قدرت فدائيان از بين رفت. آن سال مي‌خواستند سينماها را باز کنند که فعاليت‌هاي ما باعث شد تا هفده محرم تعطيل کنند، اما از هفده به بعد ديگر فهميدند ما چند نفر بيشتر نيستيم. استاندار خراسان - که پيش از اين استاندار فارس بود و با با وجود اين‌که استاندار شجاعي هم بود و پيش از آن سران عشاير فارس را سرکوب کرده بود- در ابتدا وحشت مي‌کرد و خيال مي‌کرد ما چندهزار نفر جمعيت جدي و آماده‌ايم و معمولاً روي ميزش هم اسلحه مي‌گذاشت. به هر حال از همان زمان آشنايي ما با آقا و فعاليت مشترکمان شروع شد.

*از خصوصيات رفتاري ايشان بگوييد.

-با اين‌که سنشان کم بود و هفده ساله بودند، يادم مي‌آيد که ايشان دعاي کميل را از حفظ داشتند، هفته‌اي يکي دو شب را زيارت مشرف مي‌شدند که با ايشان به حرم مي‌رفتيم. من خيلي از زيارت خواندن ايشان خوشم مي‌آمد و تنها سالي که دهه اول محرم، من تمام ده روز را زيارت عاشورا به‌طور مرتب خواندم، سال 1335 بود که من در مشهد بودم. هر روز مي‌رفتيم بالاي پشت بام مدرسه نواب - آن‌جا گنبد حرم حضرت رضا(ع) پيدا بود- اول زيارت عاشورا مي‌خوانديم، بعد که تمام مي‌شد مي‌رفتيم روضه؛ روضه‌هايي که معمولاً مقدسين مشهد و آن‌هايي که روحيه انقلابي داشتند. با علمايي که تماس مي‌گرفتيم در خدمت ايشان بوديم و خدمت مرحوم آيت‌الله آقاي سيديونس اردبيلي و يا بعدها خدمت مرحوم آيت‌الله ميلاني و آيت‌الله قمي مي‌رفتيم.

*آيا ارتباط با علما شامل فعاليت‌هاي سياسي نيز مي‌شد؟

-بله، يادم مي‌آيد که بعد از قيام 42 رفتيم خدمت آيت‌الله ميلاني که پيشنهاد مي‌دادند و مي‌گفتند بايد برنامه‌ريزي کرد تا اگر بخواهد قيامي صورت بگيرد، از همه‌جاي ايران يک‌مرتبه قيام بشود. مي‌فرمودند عقيده‌ام اين است که بايستي آگاهي فراگير باشد؛ چون اگر از هر منطقه‌اي جداگانه قيام کنند، شاه سرکوب مي‌کند. همچنين يادم هست يک‌بار خدمت آيت‌الله قمي رسيديم. آيت‌الله قمي هم شجاع بود و هم تعصب ديني خاصي داشت. با رژيم هم شديداً مخالف بود. - پدرشان مرحوم حاج حسين قمي بود که در زمان رضاشاه براي مسئله حجاب از مشهد به تهران آمدند و مي‌خواستند بيايند رضاشاه را از اين کار منصرف کنند- در هر صورت رفته بوديم منزل ايشان. يادم هست وقتي خدمت آيت‌الله قمي رسيديم. وقتي آيت‌الله خامنه‌اي صحبت کردند، يک مقدار که گذشت آقاي قمي فرمودند که مي‌گويي من الآن چه کار کنم؟ الآن يادم نيست ما چه پيشنهادي داديم، ولي وقتي بيرون آمديم، آقا به من فرمودند، آمادگي ايشان کامل بود، به قدري که اگر به ايشان مي‌گفتي فردا تحت‌الحنک بيندازيد، در بازار راه بيفتيد و يا بگوييد بازار را تعطيل کنند، ايشان راه مي‌افتادند.

*رابطه دوستي شما بعد از مسئوليت‌هاي آيت‌الله خامنه‌اي هم ادامه داشته است؟

-ايشان در عين اين‌که موقعيت خاص را پيدا کردند، دوستان سابقشان و حتي کساني که فکرش را نمي‌کنيم، فراموش نکردند. خدا رحمت کند آقاي غله‌زاري را. پسرشان مي‌گفت که پدرم خيلي دلش مي‌خواست آقا را زيارت کند. گفتم اي کاش شما زودتر مي‌گفتيد، چون آقا هم سراغ ايشان را از من گرفتند و هم از آقاي عبدخدايي. در بعضي جاها آقا در خاطراتشان به آن مدير مدرسه‌اي که از ياران نواب صفوي بود، اشاره کرده‌اند و منظورشان همين آقاي غله‌زاري است.

*سؤال آخر ما مربوط به مراودات حضرت آقا با اخوي‌تان، حضرت آيت‌الله‌العظمي سيد موسي شبيري زنجاني است. از اين مراودات خبر داريد؟

-از وقتي آقا قم تشريف آوردند، با اخوي خيلي زياد انس داشتند، خيلي زياد. اصلاً آقا هميشه از همان قديم با علما ولو با وجود تفاوت سني، زياد سر و کار و انس داشتند. از وقتي قم آمدند مورد توجه بودند، مورد توجه علما و فضلا بودند. با اخوي هم ديگر خيلي زياد.

الان هم تماس زياد است. حدود دو سال پيش بود که نهار خدمت آقا بوديم و اخوي نيز آن‌جا بودند. آقازاده‌هاشون سر سفره بودند. آقا به اخوي فرمودند که پسرهاي من که طلبه شدند، به آن‌ها نگفتم طلبه بشوند، خودشان انتخاب کردند و البته من از انتخابشان خوشحال شدم. زماني‌که يکي از آن‌ها آمد به قم، من نگفتم بيايد درس شما، خودش درس شما را انتخاب کرد و من از اين انتخابش هم خوشحال شدم.

آيت‌الله خامنه‌اي و آيت‌الله شبيري خيلي با هم صميمي هستند. آيت‌الله شبيري معتقدند که تضعيف اين نظام و تضعيف رهبري جايز نيست. اين اعتقاد ايشان هست، اما همان‌طور که آيت‌الله گلپايگاني اگر مطلبي داشتند، محرمانه به امام(ره) نامه مي‌نوشتند، اخوي هم همين‌طور، گاهي خصوصي مطالب را براي ايشان مي‌نويسند. يک‌بار سر مسأله‌اي با اخوي صحبت مي‌کردم، اخوي قريب به اين مضمون گفتند که ايشان (آيت‌الله خامنه‌اي) خيلي بزرگواري دارند و عدالت ايشان بسيار مناسب است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس