"در ماه مبارک رمضان اسرا با تحمل ضرب و شتم کتک غذای مختصری می‌گرفتند. سربازان بعثی از درب آسایشگاه تا آشپزخانه با باتوم از اسرا پذیرایی می‌کردند. ما نیز سعی می‌کردیم پیرمردها و مجروحین را در میان خود قرار دهیم تا کمتر آسیب ببینند. در راه بازگشت به آسایشگاه نیز این کار تکرار می‌شد."

گروه جهاد و مقاومت مشرق - ماه مبارک رمضان فصل متفاوتی از کتاب اسارت است. اسرا مجبور بودند در کنار روزه داری، شکنجه و مشکلات اسارت را تحمل کنند. از این رو اجر روزه داریشان چندین برابر است. روایت سختی ها، مشکلات و خاطراتی که از این ماه پربرکت در ذهن آزادگان شکل گرفته پر از درس است. امروز برای ما ایرانیان این سرافرازان انقلاب، افتخار بزرگی هستند.
برگزاری مراسم احیا با طعم شکنجه توسط بعثی‌ها
سرهنگ "شیرعلی شهبازی" یکی از آن دلیر مردانی است که صبورانه شش سال و نیم رنج اسارت را تحمل کرد. وی پس از عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در یک عملیات ایذایی در پشتوانه عملیات خیبر به همراه 17 نفر از نیروهای پیاده گردان قائم تیپ 3 لشکر 7 ولی عصر(عج)، به فرماندهی محسن ظریف، در منطقه طلاییه شرکت نمود. او در آن عملیات با اصابت دو تیر بر کتف و کمرش به همراه برخی دیگر از رزمندگان گردان در تاریخ 62/12/11 به اسارت دشمن درآمد.  

شیرعلی شهبازی با 35 درصد جانبازی، در قالب سومین گروه آزادگان در تاریخ 69/5/28 به میهن خویش بازگشت.

در ادامه ماحصل گفت و گو با آزاده شیرعلی شهبازی را می‌خوانید:

 قبل از شروع عملیات احتمال اسارت را می‌دادید؟

خیر. خود را برای شهادت آماده کرده بودم و تا لحظه ای که به اسارت دشمن درآمدم، احتمال اسیر شدن را نمی‌دادم.

پس از اسارت شما را به کجا منتقل کردند؟

پس از اسارت از طلاییه به بصره منتقل شدیم. با وجود شرایط جسمی نامناسب ما را به بیمارستان نبرده و تنها به پانسمان جزئی اکتفا کردند. پس از مدتی تمام زخم هایم عفونت کرد.

با وجود مجروحیت‌های شدید اسرا، بعثی‌ها رفتار نامناسبی با ما داشتند. در تیپ ما رزمنده ای به نام آخوندی که اصالتا اصفهانی بود؛ شنی تانک از دو پایش عبور کرده بود و شرایط جسمی و روحی نامناسبی داشت اما این اسیر باز مورد شکنجه سربازان بعثی قرار می‌گرفت. آنها با پوتین بر پاهای مجروح این اسیر راه رفتند. وی از شدت درد بیهوش شد. بعثی‌ها که دورتر شدند لباس‌هایمان را بر روی پاهایش انداختیم تا بدنش گرم شود. کمی که گذشت به هوش آمد. روزی چند مرتبه بعثی‌ها این رفتار غیرانسانی را تکرار می‌کردند.

پس از یک روز ماندن در بصره به اردوگاه موصل 2 منتقل شدیم.

 از اسرای اردوگاه، شخصی را به خاطر دارید و آیا همچنان با آنها در ارتباط هستید؟

بله با برخی از آنها در ارتباط هستم. ما شش سال از روزهای تلخ و شیرین زندگیمان را در کنار یکدیگر گذراندیم. یحیی میرآزادی اهل خرم آباد – مرتضی میرحسین اهل اندیمشک – علی رضا تیلاب اهل مسجد سلیمان – آقای قاسم خانی اهل اهواز – زنگنه اهل بهبهان – عبدالرحمان مرارت اهل بهبهان – عنایت استاد شریف اهل رامهرمز – شیرعلی شیرمهدی اهل اندیشمک و محمدرضا صادقی از اسرای اردوگاهمان بودند.
برگزاری مراسم احیا با طعم شکنجه توسط بعثی‌ها
از سمت راست- نفر اول: شیرعلی شهبازی - نفر دوم: مرحوم کرم بیگ کربگی از لرستان - نفر سوم: عبدالله فاطمی اندیشمک - نفر چهارم: علیرضا تیلاب از مسجد سلیمان

ماه مبارک رمضان را در اردوگاه چگونه گذراندید؟

ما در اسارت دو نوبت روزه می‌گرفتیم. یک نوبت در ماه مبارک رمضان و یک نوبت در طول سال. ما معتقد بودیم که 5شنبه و جمعه و یا دوشنبه و پنج شنبه را در طول سال روزه بگیریم.

با فرارسیدن ماه مبارک رمضان، اردوگاه عطر و بوی دیگری به خود می گرفت. رزمندگان با جنب و جوش غیر قابل وصفی به آماده سازی آسایشگاه و تهذیب نفس می‌پرداختند.

در روزهای غیر از ماه مبارک رمضان نیز برای روزه داری، صبح‌ها در خفا و به دور از دید دشمن قبل از نماز یک لیوان آب شکر و تکه ای نان می‌خوردیم. در فصل های مختلف همین کار را انجام می دادیم. روزه اثرات معنوی زیادی برای اسرا داشت.

در ماه مبارک رمضان رژیم بعث نمی‌توانست با روزه داری و نماز خواندن اسرا مخالفت کند و به اجبار و به ظاهر می پذیرفت.

** شکنجه اسرا در ماه مبارک رمضان

شب 21 رمضان 65 شب ویژه ای بود و آسایشگاه حال و هوای معنوی به خود گرفته بود. نماز جماعتی که خواندیم باعث وحدتمان شد.

در آن شب نمازمان را خوانده بودیم و در حال آغاز مراسم احیا بودیم که درب آسایشگاه باز شد. بعثی‌ها از هر آسایشگاهی 6 اسیر را با خود بردند. آنها را بدون دلیل شکنجه کردند. اسرا را از پنکه آویزان کرده و با باتوم بر سر و بدنشان زدند.

وقتی اسرا به آسایشگاه برگشتند آثار ضرب و شتم و رد خط طناب بر روی پاهایشان مانده بود اما با لبخند وارد شدند. دیگر اسرا نیز با صلوات از آن ها استقبال کردند. تمام نقشه های رژیم بعث، نقش بر آب شد و این بار نیز مانند دیگر توطئه‌هایشان شکست خوردند.

در میان شکنجه شدگان پیرمردی از دیار نیشابور بود. برایمان تحمل شکنجه این پیرمرد بسیار سخت بود؛ راضی بودیم ما به جای ایشان شکنجه شویم. زمانی که این پیرمرد به آسایشگاه بازگشت با وجود این که از شدت جراحت بر روی پاهایش نمی‌توانست بایستد ولی لبخند زیبایی بر لب داشت، اسرا با دیدن این صحنه جان دوباره ای گرفتند و او را در آغوش کشیدند.

رژیم بعث به اسرا اجازه برپای نماز جماعت را می‌داد؟

خواندن نماز به ما روحیه ای مضاعف می‌داد تا بتوانیم اسارت، شکنجه و دوری از خانواده را تحمل کنیم. دشمن به ظاهر ادعای مسلمان بودن را داشت و ما نیز از این فرصت استفاده می کردیم.

در روزهای نخست هر آسایشگاه 120 نفر بود. این افراد به گروه‌های چهار نفره‌ تقسیم شده بودند و در هر آسایشگاه نزدیک به 30 نماز جماعت برپا می‌شد. با گذشت زمان یک نماز جماعت واحد در آسایشگاه برگزار کردیم.

گاهی سربازان بعثی در هنگام نماز خواندن در کنار اسرا می‌آمدند و در هنگام قنوت با شنیدن آیه «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ..» نماز را برهم می‌زدند و می‌گفتند مگر ما کافریم که شما این دعا را می‌خوانید.

اسرا را شکنجه داده و یا تضعیف روحیه می‌کردند ولی اسرا دست از نماز و دعا برنمی‌داشتند. با سماجت و ایستادگی اسرا، دشمن مجبور به قبول خواسته ما شد.

بعثی‌ها برای افطار و سحر چه برنامه‌ای داشتند؟

رژیم بعث به ما اعلام کرد که ما در کشورمان رسم داریم که در دو نوبت صبح و ظهر غذا می‌خوریم؛ گرچه این ادعا کذب بود. در صبحانه اکثرا شله‌زرد می‌دادند ما آن را برای افطار کنار می‌گذاشتیم و غذای ظهر را برای سحر می‌‌گذاشتیم.

اسرا در ماه مبارک رمضان این غذای مختصر را با تحمل ضرب و شتم می‌گرفتند. سربازان بعثی از درب آسایشگاه تا آشپزخانه ما را با باتوم پذیرایی می‌کردند. ما نیز سعی می‌کردیم پیرمردها و مجروحین را در میان خود قرار دهیم تا کمتر آسیب ببینند. در راه بازگشت به آسایشگاه نیز این کار تکرار می‌شد.

 از لحظات تلخ و شیرین اسارت برایمان بگویید.

دوران اسارت تلخی و شیرینی های زیادی را با خود به همراه داشت. هر گاه که به واسطه کارهایی که انجام می دادیم، آبرو و حیثیت نظام حفظ می‌شد خاطره ای شیرین بود. گاهی نیز فراری‌ها از ایران را به آسایشگاه می آوردند تا نگاه ما را تغییر بدهند و اخبار دروغ به ما بگویند. اسرا از این کار بعثی ها استقبال نمی کردند. آن شخص نیز که بی تفاوتی اسر را می‌دید با تلخی می‌گفت: «من می‌دانم که شما پاسدارید و در عراق محبوس هستید.» اسرا از این که توانسته بودند او و دشمن را ناامید کنند خوشحال بودند. از طرفی هم بخاطر فرار و خودفروختگی برخی از هموطنان ناراحت می شدیم.

در آسایشگاه اگر یکی از اسرا دیگر تاب تحمل شکنجه را نداشت و به دامن دشمن می‌رفت، اسرا سعی در بازگشت او می‌کردند. در صورتی که این اسیر ارشاد نمی شد، از طرف دیگر اسرا محدود می‌شد.

روزی بعثی‌ها بین اسرای خودفروخته و دیگر اسرا اختلاف انداختند. اسرا که از این کار ناراضی بودند آنها را تنبیه و کتک زدند. رژیم بعث به حمایت از اسرای خودفروخته و ایجاد اختلاف بیشتر بین اسرا تا دو ماه درب آسایشگاه را بر رویمان بست. در روز تنها دو ساعت اجازه هواخوری داشتیم و بقیه روز را اسرای خودفروخته در هوای آزاد بودند.

بعثی ها این بار هم مانند دیگر نقشه‌هایشان شکست خوردند و مجبور شدند این اسرا که  30-40 نفر بودند را به اردوگاه دیگر منتقل کنند.

پس از خروج این اسرا از اردوگاه، شیرینی درست کردیم و در بین اسرا و سربازان بعثی پخش کردیم. دلیل این شیرینی «برچیده شدن خانه جاسوسی بعثی‌ها» در اردوگاه بود.

آیا در دوران اسارت با حاج آقا ابوترابی هم ارتباط داشتید؟

خیر. حسرت دیدار با حاج آقا ابوترابی در اردوگاه بر دلمان ماند. ایشان را به آسایشگاه ما نیاوردند.
منبع: دفاع پرس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۰۹:۲۰ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۷
    0 0
    خدا رحمتشان كند كه با خلوص نيت و پاكي عمل به دستورات دين عمل كردند

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس