28 دي‌ماه سالروز شهادت فرمانده توانمندي است كه به طور حتم امروز بسياري از پيروزي‌هاي مردم عراق در مبارزه با تروريست‌هاي داعشي حاصل زحمات او در تشكيل و ساماندهي مجاهدان عراقي در ذيل لشكر بدر است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - اسماعيل دقايقي كه سال 1333 در بهبهان به دنيا آمد، تنها 32 سال فرصت زندگي در اين دنيا را يافت. اما در همين مجال كوتاه آنقدر يادگاري ارزشمند از خود برجاي گذاشت كه ثمراتش را سال‌ها پس از شهادت او در كشور همسايه‌مان عراق مي‌بينيم. اسماعيل يكي از فرزندان همان امامي بود كه ابراهيم‌وار به نبرد با آتش‌افروزي نمروديان زمان پرداخت و امروز اگر گلستان امني در جهان اسلام وجود دارد، به بركت جانفشاني همين اسماعيل‌هاست. سالروز شهادت اين سردار بزرگ جبهه‌هاي دفاع مقدس در 28 دي ماه 1365 را فرصتي دانستيم تا گفت‌وگويي را با تقي دقايقي برادر شهيد انجام دهيم و گوشه‌هايي از زندگي جهادي مؤسس لشكر بدر را تقديم حضورتان كنيم.
 
هدف از اين گفت‌وگو شناخت بيشتر شهيد دقايقي است، ايشان در چه خانواده و شرايطي رشد يافت؟

ما پنج برادر و دو خواهر بوديم كه اسماعيل فرزند دوم خانواده بود. شهيد در بهبهان متولد شد اما كمي بعد خانواده ما به اميديه نقل مكان كرد كه در واقع شهركي نفتي به شمار مي‌رفت. پدرمان خياط بود و شغل آزاد داشت، ولي همان خانه و مغازه‌خياطي چسبيده به آن هم از طرف شركت نفت در اختيار ما گذاشته شده بود. اين مقدمه را گفتم كه بدانيد شهرك‌هاي نفتي از اصالت شهرهاي قديمي ايران برخوردار نبودند. ما در محيطي بزرگ شديم كه گرايش به زندگي غربي داشت. ولي والدين‌مان انسان‌هاي معتقدي بودند و اسماعيل هم با اينكه نخبه بود و به هنرستان شركت نفت راه يافت، هميشه اعتقادات مذهبي‌اش را حفظ كرد و مخالف سرسخت رژيم طاغوت بود. ايشان همراه افرادي مثل محسن رضايي فعاليت‌هاي انقلابي داشت و حتي سال 52 دستگير و متعاقباً از هنرستان اخراج شد. بعد از آن اسماعيل درسش را در كنار فعاليت‌هاي انقلابي ادامه داد و با اخذ ديپلم در رشته علوم تربيتي به دانشگاه راه يافت و رهسپار تهران شد. در آنجا هم تحت تعقيب ساواك قرار گرفت و چند بار ديگر دستگير شد. حضور در گروه منصورون كه فعاليت‌هاي مسلحانه مي‌كردند يكي از فعاليت‌هاي عمده پيش از انقلاب شهيد بود كه بعد از پيروزي انقلاب برخي از اعضاي اين گروه مثل محسن رضايي در تشكيل هسته مركزي سپاه نقش داشتند.

مقابله با داعش مديون «دقايقي» است

بنابر اين شهيد دقايقي هم از همان ابتداي تشكيل سپاه در اين نهاد انقلابي حضور داشت؟

بله، ايشان از بدو تشكيل سپاه در آن حضور داشتند، اما اسماعيل اعتقاد داشت كه بايد مناطق محروم و دورافتاده از مركز را پوشش داد و هر كاري كه از دستش برمي‌آمد براي انقلاب انجام مي‌داد. بنابراين به خوزستان برگشت و در تشكيل سپاه اميديه و آغاجاري همت گماشت. سپس در تشكيل سپاه خوزستان در كنار افرادي چون شهيد علم‌الهدي و آقاي شمخاني حضور داشت و حتي در مقطعي با حضور در جهاد سازندگي در زمينه محروميت‌زدايي فعاليت مي‌كرد.

اگر بخواهيم مروري بر روند فعاليت‌ها و مسئوليت‌هاي ايشان پيش از تشكيل لشكر بدر داشته باشيم، اين روند چه خط سيري را دنبال مي‌كند؟

بعد از تشكيل سپاه خوزستان شهيد دقايقي مسئول هماهنگي سپاه اين استان شد. در آن ايام فتنه خلق عرب مشكلاتي را براي خوزستان ايجاد كرده بود كه خيلي از انقلابيون اين خطه براي مقابله با آن بسيج شدند. از جمله خود شهيد كه واقعاً در اين زمينه فعال بود. با شروع رسمي جنگ نيز اسماعيل نماينده سپاه در اتاق جنگ جنوب شد و سپس فرماندهي سپاه سوسنگرد را برعهده گرفت. شهري كه در ماه‌هاي اوليه جنگ سه بار دست به دست شد و از نقاط حساس جبهه‌هاي جنگ به شمار مي‌رفت. جانشين حفاظت از شخصيت‌هاي قم سمت ديگر اسماعيل بود كه در دوران ركود جبهه‌هاي جنگ مقطعي تقريباً شش ماهه در اين شهر حضور يافت. برادرم در قم چندماهي مشغول تحصيل دروس حوزوي هم شد كه با شعله‌ور شدن دامنه جنگ دوباره به جبهه‌ها بازگشت و تا پيش از تشكيل تيپ بدر در سال 62، ‌ايشان در تشكيل اولين دوره آموزشي فرماندهان سپاه تحت عنوان طرح مالك اشتر همت گماشت.

تشكيل لشكر بدر بر اساس چه نيازي صورت گرفت؟

پيش از شروع جنگ تحميلي صدام به سركوبي شديد مخالفانش پرداخت كه عموماً از شيعيان عراقي بودند. حزب‌الدعوه، ‌مجلس اعلاي عراق و... از جمله اين گروه‌ها بودند كه باعث شد خيل نسبتاً زيادي از مجاهدان و معارضان عراقي به ايران پناه بياورند. برخي از اينها از همان ابتداي جنگ به شكل گسسته و گريخته و نه‌چندان ساماندهي شده در جبهه‌ها حضور داشتند. يادم است در همان ابتداي جنگ خودم با يكي دو نفر از آنها برخورد داشتم كه مهماتي نيز براي جنگيدن با بعثي‌ها براي خودشان مهيا كرده بودند. تعدادي ديگر از آنها هم سعي مي‌كردند به كارهاي سياسي روي بياورند و بين اين مجاهدان اختلافات زيادي هم وجود داشت. بنابراين احساس نياز مي‌شد تا معارضان عراقي در يك واحد سازماندهي شوند. اقداماتي هم براي تشكيل يك تيپ يا واحد نظامي از اين دست صورت گرفت كه به خاطر اختلافات موجود بين اين عزيزان همه اين اقدامات با شكست روبه‌رو شد تا اينكه شهيد اسماعيل دقايقي براي تشكيل تيپ بدر مأمور شد و انصافاً هم توانست موفق عمل كند.

معيارهاي انتخاب شهيد دقايقي براي تشكيل تيپ بدر چه بود؟

اسماعيل اهل خوزستان بود و اندكي با زبان عربي آشنايي داشت. همچنين مطالعات و اطلاعات خوبي در خصوص تاريخ تحولات كشور عراق و گروه‌هاي مخالف رژيم بعث اين كشور داشت و از همه مهم‌تر جذابيت‌هاي رفتاري و شخصيتي ايشان بود كه افراد را به سوي خود جذب مي‌كرد. با چنين خصوصياتي شهيد دقايقي مأمور شد و جلسات بسياري با گروه‌هاي مختلف معارض عراقي برگزار كرد. يادم است بارها با شخصيت بزرگي چون شهيد آيت‌الله حكيم جلساتي را برگزار مي‌كردند و به اين ترتيب موفق شد تيپ بدر را در سال 1362 پايه‌ريزي و تشكيل بدهد.

قاعدتاً فرماندهي بر لشكري كه از اتباع كشوري ديگر تشكيل شده حساسيت‌هاي خاص خود را دارد، شهيد چطور با نيروهايش تعامل برقرار مي‌كرد؟ برخوردشان با مجاهدان عراقي چطور بود؟

همانطور كه گفتم يكي از ويژگي‌هاي اسماعيل جاذبه خيلي قوي‌اش بود. ايشان همواره مدافع اعتماد به مجاهدان عراقي بود و تا آنجا كه مي‌شد به اين عزيزان پر و بال مي‌داد تا توانايي‌شان را بروز دهند. البته كادر تيپ از بچه‌هاي سپاه خودمان بود، ولي شهيد با حسن نيت و اعتمادي كه به نيروهاي عراقي داشت زمينه‌هاي رشد و پيشرفت آنها را فراهم مي‌كرد چنانچه ابوحسن هيثم يكي از مجاهدان عراقي به سمت مسئول مهندسي لشكر هم نائل آمده بود. من خودم مقطعي چند ماهه به لشكر بدر رفتم و مي‌ديدم كه چطور اسماعيل مثل يك نيروي عادي در كنار مجاهدان عراقي مي‌نشيند و با هم غذا مي‌خورند و بسيار رفتار خوب و برادرانه‌اي بين آنها حاكم بود. به جرئت مي‌توانم بگويم كه دقايقي بر قلوب اين مجاهدان حكم مي‌راند و آنها فرماندهي شهيد را با دل و جان پذيرفته بودند.

تيپ بدر بعدها تبديل به لشكر شد، اين گسترش چگونه صورت گرفت؟ ضمن اينكه ظاهراً تعدادي از اسراي تواب عراقي نيز به بدري‌ها پيوسته بودند؟

وقتي تيپ بدر استقرار يافت و دفاتري در تهران، قم، مشهد و اهواز تأسيس كرد و همچنين در جبهه‌ها خوش درخشيد، تعدادي از عراقي‌هايي كه در شهرهاي مختلف ايران حضور داشتند، به جمع تيپ بدر پيوستند و رفته رفته اين واحد گسترش يافت. همچنين تعداد قابل توجهي از اسراي عراقي كه از رژيم حاكم اين كشور تبري جسته بودند و فرم‌هاي نمايندگان صليب سرخ براي درخواست پناهندگي از ايران را پر كرده بودند، اعلام كردند كه مي‌خواهند عليه بعثي‌ها وارد ميدان‌هاي جنگ شوند. آن زمان مخالفت‌هايي با جذب اين افراد در داخل كشور صورت گرفت. حتي به نظرم در مجلس هم سخناني در مخالفت با اين موضوع شده بود. اما شهيد دقايقي يكي از كساني بود كه از حضور توابين در لشكر بدر حمايت كرد و با حسن نيت افرادي چون او، تعدادي از توابين به جمع بدري‌ها پيوستند و در جبهه‌ها چنان خالصانه جنگيدند كه تعدادي شهيد و مجروح شدند. بعد از شركت در عمليات قدس4، ‌تيپ بدر تبديل به لشكري تمام عيار شد.

موارد خاصي از حضور توابين در جبهه‌هاي جنگ سراغ داريد؟

ابواحمد سرهنگ سني مذهب ارتش بعث عراق بود كه جزو توابين به شمار مي‌رفت. ايشان تكاور بود و قد و هيكل رشيدي هم داشت. وقتي كه اعلام كرد مي‌خواهد جزئي از نيروهاي بدر شود، خيلي‌ها مخالفت كردند. حتي نمي‌خواستند به او اسلحه بدهند. اما شهيد دقايقي با آغوش باز ايشان را پذيرا شد و گفت هم به او اسلحه بدهيد و هم نارنجك! با چنين رفتاري ابواحمد با دل و جان وارد جمع بدري‌ها شد و خيلي هم خوش درخشيد. به نظرم ايشان بعدها به كشور سوريه هم رفته و عليه سلفي‌ها جنگيده است.

در قامت يك فرمانده، شهيد دقايقي با چه خصوصياتي شناخته مي‌شود؟

او از آن دست فرماندهاني بود كه همواره خودش در خطوط مقدم حضور مي‌يافت و خالصانه انجام وظيفه مي‌كرد. نحوه شهادتش در خطوط مقدم عمليات كربلاي5 دليلي بر اين سخن است. اسماعيل روحيه فوق‌العاده‌اي داشت و كارها را با جديت پيگيري مي‌كرد. هميشه قرآن مي‌خواند و حتي در آخرين ديدار با خانواده سوره ياسين را تلاوت مي‌كرد. اوايل جنگ برادرم در خرمشهر حضور يافته و تا لحظه سقوط شهر مرتب به آنجا رفت و آمد مي‌كرد و براي ما از مصاف نزديك و تن به تن با كماندوها و تانك‌هاي عراقي مي‌گفت. يك بار هم در عمليات آزادسازي بستان ايشان در روز عمليات از همه مسئوليت‌ها خود را خلاص كرده و به عنوان يك آرپي‌جي‌زن ساده در خط مقدم حضور يافته بود.

از شهادت برادرتان بگوييد.

شهيد دقايقي 28 دي ماه 1365 و حين عمليات كربلاي5 به شهادت رسيد. ايشان 48 ساعت قبل از شهادت در حالي كه گاه دو ماه يك بار هم خانواده‌اش را ملاقات نمي‌كرد به ناگاه از همسرش خواسته بود به اهواز بيايد. همسر شهيد مي‌گفت اسماعيل به من گفت اگر نيايي شايد بعدها پشيمان شوي. بنابراين آنها سريع به اهواز آمده بودند و برادرم به ديدارشان رفته بود. روز بعد وقتي كه اسماعيل از خانواده خداحافظي مي‌كند، به منطقه عملياتي برگشته و تنها چهار ساعت بعد به شهادت مي‌رسد. آقاي اسماعيل بهمه‌اي مسئول اطلاعات لشكر بدر كه هنگام شهادت در كنار اسماعيل بود، راوي لحظه شهادت اوست. ايشان مي‌گويد به همراه شهيد دقايقي با يك موتورسيكلت تريل براي شناسايي جزيره صالحيه در داخل خاك عراق رفته بوديم كه با حمله راكتي هلي‌كوپترها و جنگنده‌هاي دشمن روبه‌رو شديم و وقتي در يك سنگر پناه گرفتيم، يك راكت به ديواره سنگر خورد و اسماعيل به شهادت رسيد.

واكنش عراقي‌هاي لشكر بدر به شهادت فرمانده‌شان چه بود؟

ارتباط قلبي بالايي كه بين اسماعيل و مجاهدان عراقي وجود داشت باعث اندوه بسياري بين نيروهايش شده بود. در همه مراسم شهيد اعم از شب هفتم، چهلم و... حضور رزمندگان عراقي بسيار پر‌رنگ بود و حتي شهيد حكيم هم در اميديه حضور پيدا كرد تا با خانواده شهيد دقايقي ديدار كند و از نزديك به آنها تسليت بگويد.

به نظر شما امروز موفقيت‌هاي مجاهدان عراقي در برابر سلفي‌هايي چون داعش تا چه ميزان مرهون كساني چون شهيد دقايقي است؟

من يك‌بار به شهيد گفتم به نظرت روزي مي‌رسد كه صدام از بين برود. او گفت روزي خواهد رسيد كه نقشه منطقه تغيير خواهد كرد و پرچمي كه اين سيد (حضرت امام) برافراشته به ساير كشورهاي مسلمان مثل عراق گسترش خواهد يافت و ان‌شاءالله به صاحب اصلي آن امام‌زمان(عج) خواهد رسيد. يادم است فرمانده وقت سپاه آقاي رضايي هم در مراسم شهيد مي‌گفتند روزي فرا خواهد رسيد كه تابلوهاي عكس شهيد دقايقي در دستان مجاهدان عراقي قرار خواهد گرفت و ايشان پرچمدار حركت‌هاي اصيل انقلابي در عراق خواهند بود.
منبع : روزنامه جوان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • ۱۵:۳۲ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۵
    1 0
    یادش گرامی باد
  • ناشناس ۲۱:۲۱ - ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
    2 0
    درود خداوندبرشهیداسماعیل دقایفی ویارانش

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس