به گزارش وبلاگستان مشرق، بهمن عزيزي در جديدترين مطلب وبلاگ "حريم" نوشت:
يک کارشناس مسائل سياسي و البته بين المللي روزگاري گفته بود : « فرق بين حزب دمکرات و جمهوري خواه آمريکا ، اين است که وقتي قرار است به جايي حمله کنند ، دمکرات ها مي گويند اول بايد از سازمان ملل اجازه بگيريم و جمهوري خواه ها ، اما بر اين اعتقادند که اول بايد حمله کنيم و بعد از اين سازمان اجازه بگيريم.» حالا اين حکايت را اوباماي دمکرات از زاويه اي ديگر دارد تکرار مي نمايد. او پس از آنکه بمب افکن هاي آمريکايي را بر فراز ليبي به پرواز در آورد به ناگهان يادش آمد که يک دمکرات است و نبايد قواعد بين المللي را چون جمهوري خواهان ناديده بگيرد . چکار کرد !؟ طي کنفرانسي اعلام کرد : « ما نبايد تجربه عراق را بار ديگر در ليبي تکرار کنيم .» و پس از آن بود که فرماندهي عمليات ليبي را به ناتوي آمريکايي! سپرد .
ما ايرانيها ضرب المثلي داريم که مي گويد : « چه حسن کچل ، چه کچل حسن » هر دو به يک معناست ، آمريکا هم چه خود به تنهايي وارد معرکه اي بنام جنگ با قذافي شود و يا ليدري جنگ را به ناتو بسپارد ، نتيجه چندان متفاوت نخواهد بود و آنچه در نهايت نصيبش خواهد شد ، همانا « آش نخورده و دهاني سوخته » خواهد بود . مثل عراق و يا افغانستان .
در خبرها ديدم ، در همين تي وي جمهوري اسلامي ، که هلال احمر ايران ، در کمال آرامش داشت در شاخ آفريقا ، ميخ چادر هاي منظم و بي شمار خود را مابين مرز تونس و ليبي بر زمين مي کوبيد و لابد پس از پيروزي آمريکا بر قذافي ، نه ببخشيد ناتو بر قذافي ، هر آنچه را که آمريکا ، کاشته است . بخش خصوصي ايران درو خواهد کرد . مثل عراق و يا افغانستان .
آمريکايي ها کار بلد نيستند . گفتار هاي زيبا دارند ، بگذاري سالها در وصف آزادي و دمکراسي برايت ترانه سرايي مي کنند و اما در عمل ، انگار ناف اين جماعت را از روز ازل با توپ و تانک و مسلسل بريده اند . هر کجا را که بگويي ، سه سوت مي گيرند ، چون ماهي و اما ، ليز مي خورد از دست شان پس از آنکه بر دست مي گيرند . عراق شاهدي بر اين ادعاست . پس از اشغال اين کشور ، آنگاه که از طناب دار گريختگان صليب بر گردن در اين کشور مستقر شدند . جز ترور ، جز وحشت ، جز کشتار ، آيا ارمغان ديگري براي مردم عراق داشتند !؟
هر کجا که چراغي بر افروخته شد و ملت عراق را روشنايي بخشيد ، اگر جايي اجري بر روي اجري گذاشته شد و اگر کوره راهي به راهي مبدل شد و اگر آبي بر گلوي تشنه کامي ريخته شد . در پشت سر همه اين آباد کردن ها و سيراب ساختن ها ، تنها و تنها ، يک نام بود که مي درخشيد و مي درخشد . ايران ، ايران اسلامي .
نزديک به ده سال است ، افغانستان در اشغال آمريکاست و پس از ده سال ، رئيس جمهورش کرزي ، هر چند دير هنگام اما باز مرحبا بايد گفت برايش که شمشير زنگ زده اش را صيقل داد و برجک آمريکائيان را پائين آورد. او گفته است : « نظاميان خارجي نام خود را "گروه کشتار " نهاده اند، جوانان، برزگسالان، زنان و اطفال را براي سرگرمي به گلوله مي بندند... اين گروه، کودکان را با شيريني مشغول ميکنند و در حال مستي به سوي آنان تيراندازي مي کنند...نظاميان آمريکايي يک دختر 15 ساله را در حالي که با پدرش در حال صرف چاي بود، براي تفريح کشتند. »
اين قبيل کودک کشي ها و وحشيگري ها ، چشم و گوش جهانيان را متوجه ايران مي کند ، کشوري که پرچم مبارزه با آمريکا را در همه عالم به اهتزاز در آورده است و چون آتشي بر جان آمريکاست . بي جهت نيست که آن فرمانده آمريکايي چندي پيش گفته بود : « وقتي من در اتوبان هاي افغانستان رانندگي مي کنم ، حس مي کنم در ايرانم ، هر آنچه را که ما و طالبان در افغانستان نابود ساختيم ، ايراني ها با صبر و حوصله دو باره آن را ساختند و اين است راز موفعقيت آنها » و اما اين راز در روزها و ماههاي آتي بيشتر نمود پيدا خواهد کرد .
ساختار اقتصادي آمريکا روز هاي دشواري را تجربه مي کند به طوري که بوي الرحمن اقتصاد روباتيسم آمريکا ، مشام ميليون ها بيکار ايالات متحده را آزار مي دهد و حاکمان آمريکا براي رفع اين چالش و نيز براي تغذيه روبات هاي سيري ناپذير و همچنين براي صدور توليدات آنها ، با توپ و تانک و مسلسل منافع خود را در منابع ديگر کشورهاي جهان جستجو مي کنند و اين امر در جهاني که اطلاعات و ارتباطات چون تخت بلقيس در يک چشم بر هم زدني جابجا مي شود ميسر نيست .
مردمان تونس ، مصر ، ليبي ، اردن ، يمن ، عربستان ، بحرين و ديگر خلق هاي جهان ، الله اکبر گويان به دنبال رهبري مي گردند که در کنار چاههاي نفت « نشسته بر روي موکت » خطبه هاي « عدالت » را بر گوششان بخواند.