وقتي ميدان خالي باشد اعلاميه‌هاي سياسي نمايشنامه محسوب مي‌شوند و فحش و ناسزا اثر هنري. اما بدتر از آن مدعيان زعامت فرهنگ انقلاب هستند که رگ غيرتشان حتي تکان نمي‌خورد.

گروه فرهنگي مشرق- چند جوان که در روزنامه‌اي به نام «گفت‌وگو» همکار هستند با انتخابات رياست جمهوري 88 مواجه مي‌شوند با وقايع انتخابات پيش مي‌روند و در گير و دار حوادث پس از انتخابات يکي از آنها دستگير شده و کشته مي‌شود. غير از وقايع فردي کل داستان نمايشنامه 62 صفحه‌اي محمد يعقوبي در همين سه خط خلاصه مي‌شود.
نمايشنامه يعقوبي چند ماه پيش در سکوت مجامع فرهنگي در تالار چهارسوي تئاتر شهر روي صحنه رفت، اجرا شد و حتي اجراي آن براي مدتي تمديد و بالاخره پايان گرفت. تنها برخي از فعالان سياسي مخالف نظام بودند که لب به سخن گشودند و البته شگفت‌زده شدند و حتي برخي از آنها اجراي اين نمايش را آنقدر عجيب و دور از ذهن مي‌دانستند که آن را برنامه نظام و به سوپاپ اطمينان تشبيهش کردند.
اما از اين سو، انگار گرد مرگ پاشيده شده بود. حال فرض بگيريد که کسي هم مي‌خواست تا حرفي بزند. چه مي‌خواست بگويد؛ حداکثر به سبک برخي رسانه‌ها در لزوم جلوگيري از به روي صحنه رفتن چنين محصولات فرهنگي و در مذمت بي‌اعتنايي دستگاه‌هاي فرهنگي داد سخن مي‌دادند و... والسلام.
*****
1- سال‌هاي دهه 50؛ نه فقط در دانشگاه‌ها که از دل هر گروه فرهنگي که عليه رژيم شاه فعاليت مي‌کرد يک گروه تئاتر و سرود متولد شده بود.
از مجامع فرهنگي اسلامي در جنوب تهران گرفته، گروه‌هاي فرهنگي فعال در قم و شيراز و اصفهان و کاشان گروه‌هاي تاتر داستان ابوذر و حجر و... را به نمايشنامه تبديل مي‌کردند و البته از دستگيري توسط ساواک و نيروهاي امنيتي رژيم شاه محروم مي‌ماندند. نمايش‌ها براي مردم عادي کوچه و بازار اجرا مي‌شد و خودش کار چند اعلاميه انقلابي را مي‌کرد.
2- سال‌هاي پاياني دهه 50؛ گروه‌هاي انقلابي تئاتر حالا آستين بالا مي‌زنند و رسماً وارد گود مي‌شوند و موضوعات روز انقلاب را مي‌سازند تا تئاتر با مخاطب مردمي به يک رسانه انقلابي تبديل شود.
تئاتري که در ذيل منويات فرح پهلوي هنري روشنفکري با مخاطب محدود بود و محصول فاسدش فقط به کار جشن هنر شيراز مي‌آمد حالا در يد قدرت فرزندان انقلاب به يک سلاح تبليغاتي تبديل شده و رسانه انقلاب است.
از توطئه‌هاي گروهک‌ها، تاکارشکني‌ آمريکايي‌ها و زندگي رجال و امراي رژيم سابق – از باب عبرت – موضوع نمايش‌هاي اين سال‌هاست. جنگ هم که آغاز مي‌شود؛ «ننه خضيره»ها موتور محرک جبهه‌ها مي‌شوند. تئاتر امروز هم از نظر آنهايي که به صحنه‌اش پا مي‌گذارند و هم آنهايي که به تماشايش مي‌نشينند مردمي است. امروز ديگر لازم نيست تا آرايش مو صورت و نوع حرف زدنت را تغيير بدهي تا به سالن تئاتر راه بيابي.
3- سال‌هاي دهه 60 به گروه‌هاي تئاتر همه جا راه پيدا مي‌کنند مدارس جشنواره تئاتر برگزار مي‌کنند و حتي در هر مسجدي مي‌توان گروه‌هاي تئاتر جستجو کرد. پشت جبهه نيز کم نيستند رزمندگاني که داستان‌هاي جنگ را به نمايشنامه تبديل کرده‌اند. اين موضوع حتي به اردوگاه‌هاي اسرا در قلب خاک عراق نيز سرايت کرده است. گروه‌هاي تئاتر انقلابي همچنين تأمين کننده نيروهاي مورد نياز سينما و تلويزين نيز بوده‌اند.
انقلاب همچنان نياز به موتور محرکه هنري و انقلابي دارد و جنگ همچنان در جريان است.
4- سال‌هاي دهه 70 به همان نسبت که دوره بازگشت تکنوکراسي و ارزشمندي سرمايه و سرمايه‌سالاري محسوب مي‌شد. تعاريف فرهنگ و هنر نيز به نوعي دچار بازگشت شد. حالا کم‌کم هنرمندان تئاتر و ديگر هنرهاي نمايشي اعضاي کلوپي مي‌شدند که طور خاصي مي‌پوشيدند، طور خاصي حرف مي‌زدند و کتاب‌هاي خاصي مي‌خواندند يا بهتر بوييم نام کتاب‌هاي خاصي را بلد بودند و مخاطبين هم، مخاطبين هنرشناس و به عبارتي تئاتري هستند. مساجد باز هم به مدد فرهنگسراها به فقط محل برگزاري نماز جماعت تبديل شد و حتي بسيجيان مسجدي هم گروه‌هاي تئاترشان را تعطيل کردند و به کارهاي ديگري پرداختند، ميراث هنر شب‌هاي نوين دوباره رخ نمايي مي‌کرد و اب دانه خوردگان ليلي امير ارجمند و بنياد پهلبد جاي پايشان را محکم مي‌کردند؛ اين ابتداي داستاني است که تا به امروز ادامه دارد.
*****
نمايشنامه يعقوبي حرف جديدي نه در فرم، نه در داستان ندارد. عصبي است و به يک بيانيه سياسي مي‌ماند که حتي به خود زحمت نداده تا از استعاره براي بيان نظراتش استفاده کند. يعقوبي آنقدر کنترلش را از دست داده که نتوانسته جهت حفظ آبرو هم که شده است اداهاي روشنفکري را در اثرش بگنجاند تنها جاي پاي روشنفکري دهه هفتاد در نمايشنامه محمد يعقوبي شعرهاي «برتولد برشت» هستند که مانند وصله‌هاي لباس پاره از وسط نمايشنامه بيرون زده‌اند و البته اگر فحش و ناسزا و صدباره تکرار کردن اسامي اعضاي اسفل بدن را در لفافه به اين ميراث روشنفکر نيفزاييم.
اينها همه درست اما در مقابل کارنامه خالي «مديران فرهنگي انقلاب» اگر چنين اصطلاحي به فرهنگ انقلاب توهين محسوب نشود، اثر يعقوبي سخيف قولي است که حضرات قطعاً نمي‌توانند شاخصش را بشکنند.
شخصيت‌هاي مشروب‌خور «نوشتن در تاريکي» يعقوبي براي بچه‌هاي انقلاب عربده مي‌کشند و «هل من مبارز» مي‌خوانند و مديران فرهنگي نهادهاي فرهنگي حتماً قصد دارند نمايش «لوله»* را در مقابل به ميدان بفرستند. سال‌ها است که حداکثر نمايش که دستگاه به اصطلاح ارزشي توليد کرده اجراي چندين باره آثار آييني است که به ضرب و زور بليط‌هاي هديه و غيرقابل فروش امت حزب‌الله را به سالن تئاتر بکشاند و روضه‌اي بخواند، اشکي بگيرد و تمام؛ و پس از آن سالن‌هاي تئاتر بايد محل حضور «آزادانديش»ها باشد تا بيايند و بيانيه بخوانند و البته در چنين وضعيتي بايد هم رجز بخوانند که «شصت انديش‌ها در حال انقراض هستند.»   **
وقتي ميدان خالي باشد اعلاميه‌هاي سياسي نمايشنامه محسوب مي‌شوند و فحش و ناسزا اثر هنري. اما بدتر از آن مدعيان زعامت فرهنگ انقلاب هستند که رگ غيرتشان حتي تکان نمي‌خورد.

-------------------------------------

* اشاره به نام يک نمايش نامه

 ** اشاره به بخشي از نمايشنامه نوشتن در تاريکي

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس