به گزارش مشرق، دومین نشست از سلسله برنامههای «شبهای داستان» شب گذشته با حضور سیدمهدی شجاعی، منیژه آرمین، صادق کرمیار، جواد عاطفه و جمعی از اهالی فرهنگ و ادب در تالار سعدی برج میلاد برگزار شد.
در این مراسم سیدمهدی شجاعی نویسنده و مدیر انتشارات نیستان، بیان داشت: از دوستانی که قدم رنجه فرمودند به خصوص جناب دکتر پورنژادی که توفیقی بود بعد از مدتها او را ببینم و در این مدت از قلم دلسوزانه، عمیق و شهامت مدارانه او در فضای مجازی زیاد استفاده کردهایم. بسیار خوشحالم با توجه به اینکه کتاب خواندن خیلی بازار جدی ندارد ولی شنیدن داستان خودش هنر است.
*شجاعی: وقت بخشی از کتابخوانها صرف فضای مجازی شده است
وی در پاسخ به این پرسش که وضعیت مخاطب داستان را چگونه ارزیابی می کنید، در جواب با اشاره به این مطلب که عروس مجلس ما همیشه دل میبرد به خصوص که پیرایهای بر او بستیم، گفت: سطح مطالعه و کتابخوانی در کشورمان بسیار جدی نبود و از سایر کشورها پایینتر بوده است اخیراً یکی از دغدغههای جدی بنده، فضای مجازی است که پدید آمده و به خصوص در بخش اجتماعی. حال وبلاگها، وایبر، فیس بوک و غیره. احساس میکنم که آن قشر کتابخوان ما بخشی از وقتشان که محدود هم بوده است صرف این بخش از ماجرا میشود.
شجاعی بیان کرد: به نظر میآید که یک هشدار جدی به عزیزان اهل مطالعه و اهل فرهنگ درباره فضای مجازی باید داده شود که بر روی این قضیه تأمل بیشتری داشته باشند. در این موضوع که هر یک از اینها دارای یک محاسن جدی هم است، شکی نیست منتها میزان بهرهبری از آن مهم است.
وی افزود: الان خود من هم از این فضا استفاده میکنم چون تلویزیون نمیبینم؛ گاهی اوقات اخبار از همین طریق به دستم میرسد ولی به هر حال فکر میکنم که میزان مفیدش یک بخشی است ولی اتلاف وقت آن نیز انصافاً کم نیست.
این نویسنده پیشکسوت ادبیات گفت: دوستانی را از نزدیک میدیدم که اهل مطالعه بودند و به طور متوسط هفتهای چندین کتاب میخواندند اکنون فضای مجازی به راحتی جایگزین این ماجرا شده است. این را هم عرض کنم که این مدیریت را باید دوستان انجام دهند یعنی اگر بخواهد در فضای امنیتی مطرح شود دوباره خلاف آن جواب میدهد به نوعی دیگر خود اهل فرهنگ باید کاری کنند که این بخش را مدیریت کنند برای اینکه به هر حال هیچ یک از آنها جای کتاب را نمیگیرد.
وی در پاسخ به این پرسش که شما در زمینههای مختلفی کار کردهاید، چگونه از فضای کودک و نوجوان فاصله و به دنیای بزرگسالی برمیگردید، بیان کرد: وقتی که از نظر سنی طیف متفاوتی پیدا میکند شاید به همان اندازه به نظر دشوار بیاید که قالبها و ژانرهای ادبی متفاوت ممکن است که به نظر تفاوت بیاید به این معنا که عرصه داستاننویسی، نمایشنامهنویسی و غیره یک عرصه است و آن تقسیمبندیها هم همین طور است.
شجاعی افزود: به طور مثال شکارچی را در نظر بگیرید که تفنگهای مختلفی دارد آن هم برای صیدهای مختلف و طبیعتاً با تفنگ ساچمهای نمیشود فیل زد و هر کدام از سوژهها قالب خودش را میطلبد و طبعاً برخی از حرفها هم مخاطب سنی خودش را میطلبد.
بر اساس این گزارش، سیدمهدی شجاعی به خوانش داستانی در دومین شب از برنامه «شبهای داستانی 4» پرداخت که تصمیم قطعی برای چاپ آن نداشت. عنوان این داستان با نام «آگهی فروش خودرو» نامگذاری شده است که شخصیت اصلی داستان را شخصی به نام «محمد صحت» مدیر بخش آگهیهای روزنامه ایران معاصر برعهده دارد که در ذیل بخشی از آن را میخوانید:
«خودرو یک نماینده مجلس از دم قسط به فروش میرسد. مشخصات خودرو تمیز و کار نکرده در حد صفر. نمره شهرستان آخر سال 85، دارای آرم طرح ترافیک و خط ویژه. رنگ سورمهای هفت رنگ. خودروی مذکور زیر پای یک مقام عالی رتبه بوده و فقط سالی یک بار به استان متبوعه تردد داشته و باقی اوقات در مجلس خوابیده بوده است.
*عاطفه: از مرگ بانو سیمین خوشحالم!
در ادامه این مراسم جواد عاطفه، نویسنده، برپایی دورههای قبل شبهای داستان را اتفاق خوب و فرخنده دانست و گفت: یک مطلب باید بگویم که به نوعی تسلیت نمیشود گفت بلکه یادآوری بانو سیمین بهبهانی است که واقعاً بسیار از او یاد گرفتیم. او همیشه زن بسیار مهربان بود به خصوص با نسل من که فکر میکنم نوههای او بودیم. در سن 87 سالگی که در خدمتشان بودیم حقیقتاً به همسرم گفتم که بزرگترین نعمت الان برای بانو سیمین مرگ است و من هم بعد از مرگ او باید بگویم که از مرگ بانو سیمین خوشحالم، تلخ است اما آدمیزاد به جایی میرسد که فکر میکنم زنده بودن برایش خیلی سخت است و مرگ به موقع و به هنگام هم یک نعمت بزرگی است، یادش گرامی.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه شما از آقای «آگوست استریندبرگ» چه میخواهید، بیان کرد: آگوست رسماً الان پدربزرگ من است (با مزاح)؛ چند وقت دیگر به سوئد خواهم رفت چراکه اولین ترجمه فارسی در خانه استربندبرگ در سوئد ثبت شده است، آنها با فرهیختگان خودشان مهربان هستند و با کسانی که فرهیخته و مهربان است، مهربانتر هستند، همچنین آگوست استریندبرگ نویسنده عجیبی است به دلیل اینکه آدم به لحاظ روانی عجیب و غریب است و تمام اینها را در آثارش منعکس میکند و عجیبتر اینکه تمام آثار این نویسنده یک نمای کلی از زندگی شخصی او است. یعنی او را بدون مطالعه زندگی شخصیاش نمیتوانیم به نتیجه برسیم.
عاطفه ادامه داد: آگوست استریندبرگ در اواخر عمرش نمایشنامهای که به صورت خودمانی و یا هر چیزی دیگری نوشته بود در یکی از نقدهایی که به او میشود جواب میدهد و میگوید «حرام زادهها مراقب خودتان باشید در نمایشنامه بعدی خدمتتان میرسم». آن مسئله شخصی آگوست چنان هنرمندانه، خلاقانه و عجیب است که به نوعی 3 مکتب بزرگ ادبی جهان یا از این نویسنده متأثر است یا باعث بالندگی آن مکتب شده است یا آغازگر آن مکتب است که باید گفت این نویسنده حداقل برای من یک موجود پایان ناپذیر است، همچنین جمله آثار این نویسنده اعم از شعر، نمایشنامه و داستان به نوعی اولین داستان او به نام «ازدواج» به زودی منتشر میشود.
گفتنی است، جواد عاطفه در ادامه میخواست به خواندن داستانش بپردازد که گفت: احساس کردم داستانی را برایتان بخوانم که در ایران منتشر نشده است. آن هم به دلایل خاصی که در سالهای قبل وجود داشت و همه ما میدانیم. ولی اکنون در ارشاد است که امیدوارم زودتر مجوز گرفته و منتشر شود، همچنین داستانی است از مجموعه کتابهای «دیوارهای بلند گورستان شهر ما» که در لندن چاپ شده، بنده داستان اولش را با نام «آن مرد در باران آمد» برای شما میخوانم.
وی پس از خوانش داستان، باز هم سخنانی را بیان کرد که میتوان رگههایی از تاثیر فضای سیاست زده را در آن مشاهده کرد: یک چیزی که در این روزها بنده را آزار میدهد و احساس میکنم به همین دلیل است که دیگر ما نمیتوانیم کار مشترک و گروهی انجام دهیم که همیشه به دنبال بیخودی، خودی و نخودی کردن آدمها هستیم چون آن هست من نباید باشم!! اگر این رفتار و رویه تغییر پیدا کند ما میتوانیم کنار همدیگر زندگی یک زندگی آرام مثل همه جاهای دنیا داشته باشیم. همیشه این تقسیمبندیها چه از آن طرف و چه از این طرف که در واقع این طرف و آن طرفی وجود ندارد، و همه ما مردم یک سرزمین هستیم، این آزار دهنده است.
این نویسنده عنوان کرد: فقط میخواهم این را بیان کنم که اگر این اتفاق به دور چهارم کشیده شد که ما یک تعداد نویسنده و مترجم توانستیم گردهم جمع شویم این سیاست پشت آن است که حداقل تحملمان را برای شنیدن داستانهای متفاوت همدیگر بالا ببریم و فکر نکنید که قرار نیست همه مثل من فکر کنند.
* آرمین: میخواهم کل انسان را بنویسم
در ادامه منیژه آرمین در پاسخ به این پرسش که اکثر رمانهایی که از شما خواندهام بیشتر زمینه تاریخی داشته است، آیا موضوعی بوده که دلتان میخواسته که در داستان و رمان به آن بپردازید، گفت: اصولاً داستان یعنی انسان، انسان هم ابعاد مختلفی دارد و یکی از ابعاد مهم آن تاریخ است یعنی تاریخ در من گم شده و آن گمشدهای است که در وجود انسان همیشه وجود دارد یعنی ممکن است انسان آن را حس نکند و به فراموشی سپرده شده باشد ولی همیشه دنبال آن میگردد.
وی ادامه داد: فکر میکنم تاریخ نه به آن معنای کتابی بلکه به گذشته انسان به طور کلی و چه گذشته فردی و چه گذشته اجتماعی، گذشته سیاسی و تمام اینها در انسان وجود دارد و کاری که نویسنده میکند این است که آن پردهها را عقب میزند و مقداری به لایههای دیرین میپردازد در نتیجه اگر بخواهیم بگویم که چه چیزهایی را ننوشتهام باید بگویم که خیلی چیزها را ننوشتهام چون انسان یک عمر کوتاهی دارد و و تجربهاش هم یک تجربه بسیار محدودی است، یعنی نسبت به هستی یک سر سوزن هم نیست در نتیجه بسیار بلند پروازانه است اگر بگویم که یک چیزهایی را ننوشتهام و یک چیزهای کمی را نوشتهام، چارهای ندارم چون که عمر اجازه نمیدهد بیشتر از این بنویسم و فکر میکنم میخواهم کل انسان را مینویسم و فکر میکنم همان انسان را پیدا میکنم و همان هویت انسان را مینویسم.
آرمین در پاسخ به این پرسش که تا الان شده که طرح یک سفال شما را به یک داستان برساند، بیان کرد: دقیقاً به این شکل خیر؛ ولی سفال هم حکایت انسان است یعنی آن هم حکایت روح گم شده انسان است من به این قضیه این گونه نگاه میکنم.
وی افزود: حال بنده یا هر شخص دیگری وقتی با گل کار میکنیم باز هم دنبال انسان میگردیم، ممکن است در شکل انسان ظاهر نشود ولی به هر حال همان است یعنی روایت به نوعی دیگر هم سفال برای من روایت است و هم داستان. جلد یکی از کتابهایم به نام «شب و قلندر»، کار سفال است. آن را به صورت مستقیم کار کردم که فکر میکنم که آن ویژگی سفال محتوا و مضمون داستان را خیلی خوب نشان داده است.
*رمان «شانزده سال» در 16 سال حکومت رضا شاه میگذرد
برمبنای این گزارش، منیژه آرمین درباره داستانهایی که قرار بود در چهارمین دوره از «شبهای داستان» بخواند، گفت: 3 کتاب انتخاب کردم چراکه داستان کوتاهی نداشتم که در این بخش جا شود اما سعی کردم با خوانش آنها بخشی از فضای داستان را مطرح کنم.
وی اضافه کرد: از کتابهایی که پس زمینه تاریخ معاصر را دارد از «شب و قلندر»، «شباویز» و کتاب «شانزده سال» که هنوز چاپ نشده است، بخشهایی را میخوانم. کتاب سوم یک حالت پازل دارد یعنی ممکن است بخشهایی از آن ظاهراً به هم ارتباطی نداشته باشد اما همش در آن 16 سال حکومت رضا شاه میگذرد و بر خلاف آنچه که در ظاهرش به نظر میآید نقطه صقل دارد یعنی به هر حال به هم ارتباط دارد.