
صدا وسيماي ما براي سرگرمي مردم سريالهاي شبانه 90 قسمتي پخش ميکند و هر شب ميليونها نفر را پاي تلويزيون مي نشاند.
شبکه هاي ماهواره اي تازه تاسيس نيز از اين ترفند براي جذب مخاطب بيشتر و تاثير گذاري بر فضاي فرهنگي کشور سود مي برند.صدا وسيما بر تعداد سريالهاي شبانه مي افزايد و با پخش هرشبي چند سريال از شبکه هاي مختلف، شبکه هاي ماهواره اي را با افت مخاطب روبرو مي سازد.
شبکه هاي ماهواره اي در واکنش به اين امر تصميم ميگيرند بر تعداد سريالهاي خود بيافزايند به گونه اي که در اقدامي بي سابقه و غير حرفه اي سردبير يکي از بخشهاي بي بي سي فارسي از دوبله و پخش سريال در آينده نزديک در اين شبکه خبري خبر مي دهد.
حتما با اين رويکرد آنها، صدا و سيما نيز براي اينکه از قافله عقب نماند هرشب و از هر شبکه سه سريال پخش ميکند و اين دور باطل همين گونه ادامه خواهد يافت.
آيا ما توان رقابت با شبکه هاي ماهواره اي در توليد و پخش سريال هاي جذاب را دارا هستيم؟
آيا سريالهاي ما در انتقال مفاهيم اصلي انقلاب اسلامي موفق بوده اند؟
آيا غايت صدا و سيماي ما رقابت با شبکه هاي ماهواره است؟ آيا تلويزيون ميتواند به مثابه يک ابزار براي انتقال مفاهيم ديني ما به کار گرفته شود؟
آيا اصلا تلويزيون رسانه انقلاب اسلامي است؟
آيا ما با سرمايه گذاري بر روي تلويزيون به عنوان ابزار مقابله با تهاجم فرهنگي (به جاي تاکيد بر ابزار ها يي چون کتاب و ادبيات و شعر )در اصل در زمين ماهواره ها بازي نميکنيم؟
1- صدا و سيماي ما براي جلب مخاطب و در رقابت با شبکه هاي ماهواره اي مجبور است که جذابيتهاي بصري خود را افزايش دهد و اين رشته جذابيت بصري تلويزيوني ، سر در غرايز حيواني انسان دارد و چاره اي نيست جز اينکه مثلثها و مربعهاي عشقي، بازيگران زيبا روي با گريمهاي تند ،تجملات آنچناني و.... محتواي اصلي سريالها را پوشش دهند.
2-اختصاص بهترين ساعات پخش به سريالها باعث به حاشيه رفتن برنامه هاي آگاهي بخش صدا و سيما چون مناظرات وميزگردها و خطابه ها و...شده و خواهد شد.مضاف بر اينکه صدا و سيما با توليد و پخش بيشتر سريال و تغيير ذائقه مخاطبان در حقيقت به شبکه هاي ماهواره اي مدد ميرساند و براي آنان مخاطب ميسازد چرا که در مسابقه ساخت سريال به علت محدوديتهاي ديني که ما در استفاده از جذابيتهاي بصري داريم بالاخره ما بازنده ايم و بايد جايي توقف کنيم و مخاطبان تشنه ما راهي ندارند جز اينکه براي ارضاي نيازي که ما برايشان فراهم کرديم به ماهواره ها پناه ببرند.
3- آنچه مشخص است اين است که صدا و سيماي ما هرچند در چند سال اخير در فرم و ساخت و شکل سريالها پيشرفتهاي قابل توجهي داشته است اما در مفاهيم هر روز عقبتر از ديروز!بوده است.
دستپخت کارگردانها و تهيه کنندگاني که به مباني فکري و فرهنگي وتربيتي انقلاب اسلامي اعتقادي ندارند ولي قرار است بخشنامه هاي بالا دستي صدا و سيما را در توليد آثار فاخر !اجرا نمايند ملغمه اي ساخته که نتايج تربيتي آنرا ميتوان به عينه در جامعه مشاهده نمود.
در يکي دو سال گذشته از زبان مهندس ضرغامي زياد شنيده ايم که فلان سريال 85 يا 45 پيام تربيتي را به مخاطب انتقال داده است،اما ايشان هيچگاه نگفتند اين سريالها چند هزار پيام بي تربيتي!به خورد مخاطبان ميدهند.ايشان هيچگاه نميگويند که اين سريالها با زندگي واقعي مردم چه ارتباطي دارد؟
در اين سريالها شخصيتهاي اصلي همگي دنبال فريب کاري و نقشه کشي براي خلق الله هستند!شخصيتهاي منفي همگي فعال و شخصيتهاي مثبت منفعلند و براي رسيدن به آرمانهاي خود هيچ کوششي به خرج نمي دهند.(نگاهي به سريالهاي کره اي چون جومونوگ ويانگوم بياندازيد که شخصيتهاي اصلي براي رسيدن به آرمانهاي خود که از قضا شخصي نيستند چه فداکاريهايي که نمي کنند)
بر خلاف تصوير کردن روابط خارج از قائده و شرع مردان و زنان که مولفه عمومي همه اين سريالهاست ،مولفه هايي چون سطح زندگي ، نوع تعاملات در يک خانواده و اجتماع و نوع دين داري در هيچکدام اين سريالها متناسب با شرايط و نيازهاي امروز جامعه اسلامي ما پرداخت نميشود.
در اين سريالها از فداکاري ، گذشت ،کار وتلاش و تعاون،آرمانخواهي، و رشد وتعالي و... خبري نيست و کلاهبرداري و دزدي و نامردي و تجمل گرايي و مصرف زدگي و راههاي آنها مهمترين دغدغه کارگردانان محترم است.
4-تلويزيون به عنوان مخلوق فرهنگ و تکنولوژي غربي نميتواند رسانه انقلاب اسلامي قرار گيرد.تلويزيون ظرفي است که توانايي تحمل هر مظروفي را ندارد.پژوهندگان زيادي (مک لوهان، اصحاب مکتب انتقادي،هايديگري ها و...)نظريات مختلفي را در رد خنثي بودن تلويزيون از ارزشهاي فرهنگي منقح نموده اند.
آنها معتقدند تلويزيون صرف نظر از اينکه چه برنامه اي نشان دهد خود داراي بار فرهنگي منفي است و مانند چاقو نيست که صاحبان آن بتوانند از آن در جهت مثبت ومنفي دلبخواه استفاده کنند.
سرد شدن روابط درون خانواده و توجه به تلويزيون به جاي توجه به ديگر اعضاي خانواده، کم شدن قدرت تحليل و تفکر به علت تاثيرات تصاوير مسلسل وار تلويزيون بر قواي دماغي،جايگزيني تصوري از واقعيت به جاي واقعيت و بر اساس سليقه سازندگان برنامه ها ، يکسان انگاري مخاطبان و در نتيجه ابتذال و سطحي نگري... همگي از تاثيرات منفي ماهيت تلويزيون (صرف نظر از محتواي آن ) است که پژوهندگان پيش گفته به آن اشاره کرده اند.
تلويزيون بايد در تهيه يک سريال همه طيف مخاطبان را (با سواد و بيسواد و بزرگ و کوچک و زن و مرد و...) را يکسان ببيند و در حد فهم آنها سخن بگويد و در نتيجه اين رويکرد سليقه مخاطبان را تنزل بخشد و براي اين مخاطبان تنزل يافته برنامه هاي سطحي تري بسازد و اين دور همچنان ادامه خواهد داشت.
درتصوير بر خلاف نوشته(که مجرد و انتزاعي است)همه چيز در تجربه مخاطب آماده است و فقط بايد آنرا هضم کند اما در نوشته تخيل مخاطب خود در چينش پيامهاي دريافتي آزاد است وبا تخيل خود آنچه را در ذهن خود في المثل از داستان و رمان
مي سازد با ديگري متفاوت است و همين تفاوت منشا تفکر است.
5-.نگارنده قصد ندارد به نفي کامل تلويزيون بپردازد اما محدوديتهاي و ضعفهاي تلويزيون را نميتوان ناديده گرفت.ضعفهايي که نه به محتواي برنامه ها (که اتفاقا ما در اين زمينه نيز به علت نا آشنايي کارگردانان با تکنيک سينما و نيز نا آشنايي به مباني ديني اشکلات عديده اي داريم)که به ماهيت تلويزيون و تصوير بر مي گردد.
نبايد همه بار مقابله با تهاجم فرهنگي را بر دوش تلويزيون گذاشت که خود مصداق اتم تهاجم فرهنگي است و به جاي تکيه بر توليد سريال و فيلم هاي داستاني که تخيلي و غير واقعي بودن شاخصه اصلي آن است بايد بر توليد و پخش برنامه هايي چون مستندهاي تلويزيوني،گفتگوها و مناظرات و خطابه هاي تلويزيوني و...که وجهه واقعي تري دارند تکيه نمود.
6-رسانه انقلاب و دين ما نه تلويزيون که کتاب است و هنر انقلاب ما نه تصوير(سينما )که در بيان (شعر )است. در همين جهت به نظرم بهترين پيام تلويزيون بايد تشويق مردم در کنار گذاردن آن از زندگي روزمره شان باشد (چيزي در مايه هاي خود کشي رسانه اي!)