کد خبر 29237
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۱

‏معتمد عباسى که همواره از محبوبيت و نفوذ معنوى امام در جامعه نگران بود، چون ديد توجه مردم به امام روز بروز بيشتر مى‏شود و زندان و اختناق و مراقبت تاثير معکوس دارد، سرانجام به همان شيوه مزورانه ديرينه متوسل شد و امام را پنهانى مسموم ساخت.

به گزارش مشرق، دانشمند نامدار جهان تشيع، «طبرسى‏» ، مى‏نويسد:
بسيارى از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسکرى (عليه السلام) بر اثر مسموميت‏به شهادت رسيد، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفته‏اند. (?)

«کفعمى‏»، دانشمند معروف شيعه، مى‏گويد:

او را «معتمد» مسموم ساخت (?) و «محمد بن جرير بن رستم‏» ، از دانشمندان شيعى در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکرى(عليه السلام)در اثر مسموميت‏به درجه شهادت رسيد. (?)

يکى از نشانه‏هاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرکها و تلاشهاى فوق العاده‏اى بود که معتمد عباسى در روزهاى مسموميت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالکى‏» ، يکى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبيد الله بن خاقان‏» ، يکى از درباريان عباسى (که از احترام او نسبت‏به امام ياد کرديم) مى‏نويسد:

«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسکرى-عليه السلام-معتمد، خليفه عباسى حال مخصوصى پيدا کرد که ما از آن‏شگفت زده شديم و فکر نمى‏کرديم چنين حالى در او (که خليفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسکرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه که همه از فقيهان دربارى بودند، به خانه او گسيل شدند.

معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مى‏دهد به او گزارش کنند، نيز عده‏اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به «قاضى بن بختيار» فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعيد است‏بهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حرکت در آمد و سراپا فرياد و ناله گرديد و بازارها تعطيل و مغازه‏ها بسته شد. بنى هاشم، ديوانيان، امراى لشکر، قاضيان شهر، شعرا، شهود و گواهان و ساير مردم براى شرکت در مراسم تشييع حرکت کردند، سامراء در آن روز يادآور صحنه يامت‏بود!

و روز هشتم ربيع الاوّل سال ??? هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسکرى‏عليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوى خانه امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه کرده‏اند، چرا؟ چون‏توده‏هاى محرومى که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس‏سرکوب نظام هميشه در خود نهان مى‏داشتند، آنروز عنان عواطف‏خروشان خويش را از کف دادند. آه که اهل بيت نبوّت در راه تحکيم شالوده‏هاى دين و نشر ارزشهاى‏توحيد چه رنجها که متحمّل نشدند. چه خونها که از آنان نريختند و چه حرمتها که ندريدند و حقوق‏وقرابت آنان را به رسول خدا رعايت نکردند.

براستى محنت اولياى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پايگاه‏وپاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است! اين امام بزرگوارى که اينک از دنياى آنان رخت بر مى‏بندد در حالى که‏هنوز از عمر مبارکش ?? سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم‏کرد، از عهد متوکّل ستمکار و فرو مايه که دشمنى عليه اهل بيت رسالت ‏را سر لوحه کار خويش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسين‏ (عليه السلام) را ويران‏کرد تا دوران مستعين که به خاطر کينه ورزيدن به خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله آن‏حضرت را نزد يکى از سر سخت ترين مردانش زندانى کرد. ( اين مرد اوتاش نام داشت که بعداً پس از ديدن پاره‏اى از کرامتهاى امام، به امامت‏آن حضرت ايمان آورد ).

همين خليفه، در دوران خويش نزديک بود امام‏را بکشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر کنار شد. همچنين معتز در روزگار خويش مى‏کوشيد امام را دربند کند ليکن آن‏حضرت به درگاه خداوند تضرّع کرد تا آنکه معتز نيز از دنيا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مى‏کوشيدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا که زندانى‏اش کرد و قصد کشتنش رانمود. ليکن امام به يکى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد که: "ابو هاشم! اين ستمگر، قصد کرده مرا امشب بکشد، امّا خداوندعمر او را کوتاه گرداند. مرا فرزندى نيست و خداوند بزودى مرا فرزندى‏عطا خواهد فرمود".(?) بالاخره آنکه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذيت‏قرار داشت تا آنکه به دست وى به زندان افتاد.

امام عسکرى‏عليه السلام بيشتر مدّت رهبرى خويش را در دشوارى‏وسختى گذارند و اکنون زمان وفات آن حضرت رسيده است: آيا امام به‏مرگ طبيعى وفات يافت؟ يا آنکه توسط زهر به شهادت رسيد؟ زهر يکى از مشهورترين ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده‏ و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دينى محبوبي مثل امام آنها را وامى‏داشته که با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه کنند. دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوى خليفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بيمارى‏اش مى‏باشد. خليفه به پنج تن از افراد مورد و ثوق‏خويش گفته بود که در طول مدّت بيمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنين عدّه‏اى پزشک به خاطر آن حضرت طلبيده بود تا وى را شبانه ‏روز همراه باشند.(?)

علّت اين امر چه بود؟ دو علّت مى‏توان براى چنين رفتار شگفت آورى‏پيدا کرد: نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر توده‏ها برحسب ضرب المثلى که در ميان سياستمداران معروف است: او را بکش‏وزير جنازه‏اش گريه کن. دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مى‏دانستند که ائمه اهل بيت‏عليهم السلام‏همواره از احترام بسيار توده‏هاى مردم بر خوردارند و شيعه بر اين باوراست که امامت در ميان آنان يکى پس از ديگرى منتقل مى‏شود.

و اينک ‏اين امام يازدهم است که مى‏خواهد از دنيا رخت بربندد. بنابر اين بايد حتماً او را جانشينى باشد، امّا اين جانشين چه کسى است؟ خلفاى عبّاسى پيوسته مى‏کوشيدند به هنگام شهادت يکى از ائمه پى‏ببرند که جانشين او کيست؟ به همين علّت ائمه‏عليهم السلام نيز به هنگام احساس‏خطر بر جانشين خود او را پنهان مى‏کردند تا وقتى که خطر از بين برود.

از ديگر سو احاديثى که در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مى‏دانند که مهدى ‏دوازدهمين جانشين است و اگر بگوييم که زمامداران عبّاسى چيزى از اين‏احاديث نمى‏دانستند، نا معقول مى‏نمايد. از همين روست که مى‏بينيم‏آنان پيوسته و با هر وسيله‏اى مى‏کوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهيهات. به اين دليل است که معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بيمارى امام‏تدابيرى استثنايى مى‏انديشد. پس از آنکه امام چشم از جهان فرو مى‏بندد، معتمد دستور مى‏دهدخانه او را بازرسى کنند و کنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمى‏دانست‏ خداوند خود رساننده فرمان و کار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنج‏سال است که به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفى شده است و برگزيدگان‏شيعه با وى بيعت کرده‏ اند.بدين گونه امام بواسطه زهر معتمد شهيد شد.(?)

پس از وفات و غسل و تکفين آن حضرت، ابو عيسى بن متوکّل ازجانب حکومت و به نيابت از خليفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمايان ساخت و آن را بويژه به هاشميهاوعلويها و مسئولان بلند مرتبه و قاضيان و پزشکان نشان داد و گفت: اين‏حسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست که به مرگ طبيعى، در بسترخويش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمان‏امير المؤمنين و فلانى و فلانى از قاضيان وفلانى از پزشکان بر بالين اوحضور داشته‏اند آنگاه چهره مبارک آن حضرت را پوشاند.(?) اين اقدامات براى اين بود که مبادا پاى حکومت در قتل امام به ميان‏آيد، و همين امر نشانگر آن است که حکومت از جانب مردم متّهم به‏کشتن امام بوده است.بدينسان امام عسکرى‏عليه السلام رحلت کرد و از پس خويش راهى درخشان‏بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدايت گردند.

آن حضرت را در همان اقامتگاه شريفش در شهر سامراء، در کنار مزارپدر بزرگوارش، به خاک سپردند که تا امروز نيز زيارتگاه مسلمانان‏است. درود خدا بر او باد روزى که زاده شد و روزى که به شهادت رسيدوروزى که زنده بر انگيخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان‏ و پيروان او تا روز رستاخيز.

آخرين وصيت امام:‏

آفتاب امامت غروب مى‏کرد زيرا خداوند اين گونه مقدّر کرده بود که‏اين آفتاب از پس پرده غيبت صغرا و سپس غيبت کبرا پرتو افشانى کند. ازاين رو امام حسن عسکرى ‏عليه السلام بر دو بينش بسيار مهم تأکيد کرد: نخست: تأکيد بر شناخت غيبت و گرفتن بيعت براى ولى اللَّه اعظم ‏امام منتظر (عج) . دوم: تحکيم شالوده‏ هاى مرجعيت دينى.

الف - گرفتن بيعت براى امام منتظر احاديث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعليه السلام وجود دارد که ازپيامبر وتمام ائمه‏عليهم السلام صادر شده امّا تأکيد امام عسکرى بر اين امر تأثيررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از ياران‏خويش مشخص کرد. همچنين روايتهاى فراوانى در اين باره وارد شده که‏به ذکر يکى از آنها اکتفا مى‏ورزيم.

احمد بن اسحاق بن سعيد اشعرى روايت کرده است که: بر امام حسن‏عسکرى وارد شدم و خواستم در باره جانشينش از وى بپرسم. امّا آن‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفريدزمين را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قيامت هم خالى‏نخواهد گذارد به برکت وجود او است که بلا از مردم زمين دور مى‏شودوباران فرو مى‏بارد وبرکات زمين برون مى‏آيند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خليفه کيست؟

پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بيرون آمد و بچّه‏اى روى دوش گرفته‏بود صورتش گويى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مى‏گذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر کرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهايش نمى‏بود، اين‏کودکم را به تو نشان نمى‏دادم. او همنام و هم کنيه رسول خدا و کسى است‏که زمين را از عدل و داد پر مى‏کند پس از آنکه ستم و بيداد پر شده باشد. احمد! حکايت او در اين امّت همچون حکايت خضر و همانندداستان ذو القرنين است. به خدا سوگند چنان غيبت درازى کند که هيچ‏کس از هلاکت در آن رهايى نيابد مگر آنکه خداوند او را بر اعتقاد به‏امامتش استوار کرده و در طول اين مدّت با دعا براى تعجيل فرجش‏همراهى نموده باشد".(?)

ب - مرجعيت خردمندانه دينى‏ براى اين امامت که امتداد رسالت الهى است بايد کيان و موجوديت‏اجتماعى در جهان وجود داشته باشد. اين کيان شيعيان مخلص وفداکارند.

از طرفى اينان نيز بايد از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه‏ جوئيها توانا باشند. اين نظام در رهبرى‏مرجعيت تبلور مى‏يابد. بدين معنى که شيعيان به گرد محور عالمان الهى‏واُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از اين رو در دوران امام‏عسکرى‏ عليه السلام شالوده نظام مرجعيت تحکيم يافت و نقش دانشمندان‏شيعه، بدين اعتبار که آنان وکلا ونوّاب و سفيران امام معصوم‏عليه السلام‏هستند، برجستگى ويژه‏اى پيدا کرد وروايتهاى فراوانى از امام‏عسکرى‏عليه السلام درباره نقش علماى دينى در بين مردم منتشر شد که يکى ازآنها همان روايت معروفى است که امام عسکرى‏عليه السلام از جدّ خويش امام‏صادق‏عليه السلام روايت کرده است و در آن آمده: "آن که از فقيهان خويشتندار است و دين خويش را پاسدار و با هوا وهوس‏خود ستيزه کار و امر مولاى خويش را فرمانبردار، پس بر عوام است که از اوتقليد کنند".

از همين رو دانشمندان هدايت يافته، به نور اهل بيت‏عليهم السلام امور امّت‏را در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشکلّى که با آنهابر خورد مى‏کردند، نامه مى‏نگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مى‏نوشت‏و نامه‏ ها را به امضاى (توقيع) خويش مهر مى‏کرد. اين نامه‏ها پيش علمابه تواقيع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسکرى‏عليه السلام شهرت‏ خاصّى کسب کردند.

--------------------------------------------------------------------------
?) اعلام الورى، الطبعه الثالثه، دار الکتب الاسلاميه، ص ???.
?) حاج شيخ عباس قمى، الانوار البهيه، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص ???.
?) دلائل الامامه، نجف، منشورات المکتبه الحيدريه، ???? ه. ق، ص ???.
?) حياه الامام العسکرى، ص‏???، به نقل از مهج الدعوات، ص‏???.
?) حياه الامام العسکرى، ص‏??? به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص‏???.
?) حياه الامام العسکرى، ص‏??? به نقل از ارشاد ص‏???.
?) همان مأخذ، ص‏??? به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
?) حياه الامام العسکرى، ص‏???.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس