
به گزارش مشرق، دانشمند نامدار جهان تشيع، «طبرسى» ، مىنويسد:
بسيارى از دانشمندان ما گفتهاند: امام عسکرى (عليه السلام) بر اثر مسموميتبه شهادت رسيد، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنيا رفتهاند. (?)
«کفعمى»، دانشمند معروف شيعه، مىگويد:
او را «معتمد» مسموم ساخت (?) و «محمد بن جرير بن رستم» ، از دانشمندان شيعى در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکرى(عليه السلام)در اثر مسموميتبه درجه شهادت رسيد. (?)
يکى از نشانههاى شهادت امام توسط دربار عباسى، تحرکها و تلاشهاى فوق العادهاى بود که معتمد عباسى در روزهاى مسموميت و شهادت امام، براى عادى جلوه دادن مرگ آن حضرت از خود نشان داد.
«ابن صباغ مالکى» ، يکى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبيد الله بن خاقان» ، يکى از درباريان عباسى (که از احترام او نسبتبه امام ياد کرديم) مىنويسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسکرى-عليه السلام-معتمد، خليفه عباسى حال مخصوصى پيدا کرد که ما از آنشگفت زده شديم و فکر نمىکرديم چنين حالى در او (که خليفه وقتبود و قدرت را در دست داشت) ديده شود. وقتى «ابو محمد» (امام عسکرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافيان خاص خليفه که همه از فقيهان دربارى بودند، به خانه او گسيل شدند.
معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روى مىدهد به او گزارش کنند، نيز عدهاى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنين به «قاضى بن بختيار» فرمان داد ده نفر از معتمدين را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زير نظر بگيرند. دو يا سه روز بعد به خليفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعيد استبهتر شود. خليفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پيوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حرکت در آمد و سراپا فرياد و ناله گرديد و بازارها تعطيل و مغازهها بسته شد. بنى هاشم، ديوانيان، امراى لشکر، قاضيان شهر، شعرا، شهود و گواهان و ساير مردم براى شرکت در مراسم تشييع حرکت کردند، سامراء در آن روز يادآور صحنه يامتبود!
و روز هشتم ربيع الاوّل سال ??? هجرى، روز درد آلودى در شهرسامراء بود خبر شهادت امام عسکرىعليه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت. بازارها تعطيل شدند و مردم شتابان و گريان به سوى خانه امام رفتند. مورخان اين روز غمبار را به روز قيامت تشبيه کردهاند، چرا؟ چونتودههاى محرومى که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترسسرکوب نظام هميشه در خود نهان مىداشتند، آنروز عنان عواطفخروشان خويش را از کف دادند. آه که اهل بيت نبوّت در راه تحکيم شالودههاى دين و نشر ارزشهاىتوحيد چه رنجها که متحمّل نشدند. چه خونها که از آنان نريختند و چه حرمتها که ندريدند و حقوقوقرابت آنان را به رسول خدا رعايت نکردند.
براستى محنت اولياى خدا در طول اعصار چه بى شمار بوده و پايگاهوپاداش آنان در پيشگاه پروردگار چه بزرگ است! اين امام بزرگوارى که اينک از دنياى آنان رخت بر مىبندد در حالى کههنوز از عمر مبارکش ?? سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرمکرد، از عهد متوکّل ستمکار و فرو مايه که دشمنى عليه اهل بيت رسالت را سر لوحه کار خويش قرار داد و مزار ابى عبد اللَّه الحسين (عليه السلام) را ويرانکرد تا دوران مستعين که به خاطر کينه ورزيدن به خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله آنحضرت را نزد يکى از سر سخت ترين مردانش زندانى کرد. ( اين مرد اوتاش نام داشت که بعداً پس از ديدن پارهاى از کرامتهاى امام، به امامتآن حضرت ايمان آورد ).
همين خليفه، در دوران خويش نزديک بود امامرا بکشد امّا خداوند او را فرصت نداد و وى از خلافت بر کنار شد. همچنين معتز در روزگار خويش مىکوشيد امام را دربند کند ليکن آنحضرت به درگاه خداوند تضرّع کرد تا آنکه معتز نيز از دنيا رفت. حتّى در روزگار مهتدى امام از آزار وى در امان نبود، او مىکوشيدامام را در تنگنا قرار دهد تا آنجا که زندانىاش کرد و قصد کشتنش رانمود. ليکن امام به يکى از اصحابش به نام ابو هاشم اطلاع داد که: "ابو هاشم! اين ستمگر، قصد کرده مرا امشب بکشد، امّا خداوندعمر او را کوتاه گرداند. مرا فرزندى نيست و خداوند بزودى مرا فرزندىعطا خواهد فرمود".(?) بالاخره آنکه آن حضرت در دوره معتمد همواره تحت آزار و اذيتقرار داشت تا آنکه به دست وى به زندان افتاد.
امام عسکرىعليه السلام بيشتر مدّت رهبرى خويش را در دشوارىوسختى گذارند و اکنون زمان وفات آن حضرت رسيده است: آيا امام بهمرگ طبيعى وفات يافت؟ يا آنکه توسط زهر به شهادت رسيد؟ زهر يکى از مشهورترين ابزارهاى ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دينى محبوبي مثل امام آنها را وامىداشته که با اتخاذ اين روش ايشان را تصفيه کنند. دليل ديگر ما بر اتخاذ اين شيوه از سوى خليفه، طرز بر خورد آنان باامام به هنگام بيمارىاش مىباشد. خليفه به پنج تن از افراد مورد و ثوقخويش گفته بود که در طول مدّت بيمارى حضرت، همواره با او باشند. وى همچنين عدّهاى پزشک به خاطر آن حضرت طلبيده بود تا وى را شبانه روز همراه باشند.(?)
علّت اين امر چه بود؟ دو علّت مىتوان براى چنين رفتار شگفت آورىپيدا کرد: نخست: برائت جستن از مسئوليت ترور امام در برابر تودهها برحسب ضرب المثلى که در ميان سياستمداران معروف است: او را بکشوزير جنازهاش گريه کن. دوم: همه مردم و بويژه زمامداران مىدانستند که ائمه اهل بيتعليهم السلامهمواره از احترام بسيار تودههاى مردم بر خوردارند و شيعه بر اين باوراست که امامت در ميان آنان يکى پس از ديگرى منتقل مىشود.
و اينک اين امام يازدهم است که مىخواهد از دنيا رخت بربندد. بنابر اين بايد حتماً او را جانشينى باشد، امّا اين جانشين چه کسى است؟ خلفاى عبّاسى پيوسته مىکوشيدند به هنگام شهادت يکى از ائمه پىببرند که جانشين او کيست؟ به همين علّت ائمهعليهم السلام نيز به هنگام احساسخطر بر جانشين خود او را پنهان مىکردند تا وقتى که خطر از بين برود.
از ديگر سو احاديثى که در باره حضرت مهدى (عج) وارد شده، ازخاور تا باختر را فرا گرفته است و دانشمندان مىدانند که مهدى دوازدهمين جانشين است و اگر بگوييم که زمامداران عبّاسى چيزى از ايناحاديث نمىدانستند، نا معقول مىنمايد. از همين روست که مىبينيمآنان پيوسته و با هر وسيلهاى مىکوشند تا نور الهى را فرو نشانند امّاهيهات. به اين دليل است که معتمد عبّاسى، به هنگام شدت گرفتن بيمارى امامتدابيرى استثنايى مىانديشد. پس از آنکه امام چشم از جهان فرو مىبندد، معتمد دستور مىدهدخانه او را بازرسى کنند و کنيزانش را زير نظر بگيرند. او نمىدانست خداوند خود رساننده فرمان و کار خويش است و امام منتظر بيشتر از پنجسال است که به دنيا آمده و از ديد جاسوسان مخفى شده است و برگزيدگانشيعه با وى بيعت کرده اند.بدين گونه امام بواسطه زهر معتمد شهيد شد.(?)
پس از وفات و غسل و تکفين آن حضرت، ابو عيسى بن متوکّل ازجانب حکومت و به نيابت از خليفه بر آن حضرت نماز گزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نمايان ساخت و آن را بويژه به هاشميهاوعلويها و مسئولان بلند مرتبه و قاضيان و پزشکان نشان داد و گفت: اينحسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست که به مرگ طبيعى، در بسترخويش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمانامير المؤمنين و فلانى و فلانى از قاضيان وفلانى از پزشکان بر بالين اوحضور داشتهاند آنگاه چهره مبارک آن حضرت را پوشاند.(?) اين اقدامات براى اين بود که مبادا پاى حکومت در قتل امام به ميانآيد، و همين امر نشانگر آن است که حکومت از جانب مردم متّهم بهکشتن امام بوده است.بدينسان امام عسکرىعليه السلام رحلت کرد و از پس خويش راهى درخشانبر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدايت گردند.
آن حضرت را در همان اقامتگاه شريفش در شهر سامراء، در کنار مزارپدر بزرگوارش، به خاک سپردند که تا امروز نيز زيارتگاه مسلماناناست. درود خدا بر او باد روزى که زاده شد و روزى که به شهادت رسيدوروزى که زنده بر انگيخته خواهد شد. و درود خدا بر هواخواهان و پيروان او تا روز رستاخيز.
آخرين وصيت امام:
آفتاب امامت غروب مىکرد زيرا خداوند اين گونه مقدّر کرده بود کهاين آفتاب از پس پرده غيبت صغرا و سپس غيبت کبرا پرتو افشانى کند. ازاين رو امام حسن عسکرى عليه السلام بر دو بينش بسيار مهم تأکيد کرد: نخست: تأکيد بر شناخت غيبت و گرفتن بيعت براى ولى اللَّه اعظم امام منتظر (عج) . دوم: تحکيم شالوده هاى مرجعيت دينى.
الف - گرفتن بيعت براى امام منتظر احاديث فراوانى در باره امام حجّت منتظرعليه السلام وجود دارد که ازپيامبر وتمام ائمهعليهم السلام صادر شده امّا تأکيد امام عسکرى بر اين امر تأثيررساترى داشت. چون آن حضرت، شخصاً امام را براى خواص از يارانخويش مشخص کرد. همچنين روايتهاى فراوانى در اين باره وارد شده کهبه ذکر يکى از آنها اکتفا مىورزيم.
احمد بن اسحاق بن سعيد اشعرى روايت کرده است که: بر امام حسنعسکرى وارد شدم و خواستم در باره جانشينش از وى بپرسم. امّا آنحضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفريدزمين را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قيامت هم خالىنخواهد گذارد به برکت وجود او است که بلا از مردم زمين دور مىشودوباران فرو مىبارد وبرکات زمين برون مىآيند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خليفه کيست؟
پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بيرون آمد و بچّهاى روى دوش گرفتهبود صورتش گويى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مىگذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر کرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهايش نمىبود، اينکودکم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم کنيه رسول خدا و کسى استکه زمين را از عدل و داد پر مىکند پس از آنکه ستم و بيداد پر شده باشد. احمد! حکايت او در اين امّت همچون حکايت خضر و همانندداستان ذو القرنين است. به خدا سوگند چنان غيبت درازى کند که هيچکس از هلاکت در آن رهايى نيابد مگر آنکه خداوند او را بر اعتقاد بهامامتش استوار کرده و در طول اين مدّت با دعا براى تعجيل فرجشهمراهى نموده باشد".(?)
ب - مرجعيت خردمندانه دينى براى اين امامت که امتداد رسالت الهى است بايد کيان و موجوديتاجتماعى در جهان وجود داشته باشد. اين کيان شيعيان مخلص وفداکارند.
از طرفى اينان نيز بايد از نظامى اجتماعى و استوارى بر خوردار شوند تابتوانند در برابر رخدادها و مبارزه جوئيها توانا باشند. اين نظام در رهبرىمرجعيت تبلور مىيابد. بدين معنى که شيعيان به گرد محور عالمان الهىواُمَناى وى بر حلال وحرام، جمع شوند. از اين رو در دوران امامعسکرى عليه السلام شالوده نظام مرجعيت تحکيم يافت و نقش دانشمندانشيعه، بدين اعتبار که آنان وکلا ونوّاب و سفيران امام معصومعليه السلامهستند، برجستگى ويژهاى پيدا کرد وروايتهاى فراوانى از امامعسکرىعليه السلام درباره نقش علماى دينى در بين مردم منتشر شد که يکى ازآنها همان روايت معروفى است که امام عسکرىعليه السلام از جدّ خويش امامصادقعليه السلام روايت کرده است و در آن آمده: "آن که از فقيهان خويشتندار است و دين خويش را پاسدار و با هوا وهوسخود ستيزه کار و امر مولاى خويش را فرمانبردار، پس بر عوام است که از اوتقليد کنند".
از همين رو دانشمندان هدايت يافته، به نور اهل بيتعليهم السلام امور امّترا در دوران امام عهده دار شدند و با امام در باره مسائل مشکلّى که با آنهابر خورد مىکردند، نامه مىنگاشتند و امام هم پاسخهاى به آنها مىنوشتو نامه ها را به امضاى (توقيع) خويش مهر مىکرد. اين نامهها پيش علمابه تواقيع معروف شد و برخى از آنها از سوى امام عسکرىعليه السلام شهرت خاصّى کسب کردند.
--------------------------------------------------------------------------
?) اعلام الورى، الطبعه الثالثه، دار الکتب الاسلاميه، ص ???.
?) حاج شيخ عباس قمى، الانوار البهيه، مشهد، کتابفروشى جعفرى، ص ???.
?) دلائل الامامه، نجف، منشورات المکتبه الحيدريه، ???? ه. ق، ص ???.
?) حياه الامام العسکرى، ص???، به نقل از مهج الدعوات، ص???.
?) حياه الامام العسکرى، ص??? به نقل از ارشاد، شيخ مفيد، ص???.
?) حياه الامام العسکرى، ص??? به نقل از ارشاد ص???.
?) همان مأخذ، ص??? به نقل از ارشاد همان مأخذ صفحه.
?) حياه الامام العسکرى، ص???.