بالاخره روزهاي آرام بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر نيز به پايان رسيد و اولين فيلم ضعيف جشنواره در برج ميلاد توسط منتقدان و کارشناسان سينما به نشان اعتراض هو شد و در کمال تاسف اين اتفاق براي اثري افتاد که به نام معمار انقلاب ثبت شده بود و قرار بود شمايي جذاب، دلنشين و متفاوت از دوران زندگي مردي باشد که در چنين ايامي با تکيه بر ملتي انقلابي، تاريخي رقم زد و جرياني نو در جهان ايجاد کرد و همين اتفاق باعث شد نه تنها دلسوزان انقلاب، بلکه آنان که در حوزه فرهنگ فعالند و چندان اعتقادي نيز به ماهيت نظام ندارند، از نمايش ضعيف چنين چهره تاثيرگذاري در تاريخ معاصر متاثر شده و نسبت به کارگردان شديدترين اعتراضات را انجام دهند.
به گزارش «آينده»؛ «فرزند صبح» پروژه اي بس طولاني بود که بيش از هشت سال سينماي ايران چشم انتظار رسيدنش به مرحله اکران بود و در اين هشت سال چنان اتفاقاتي افتاد که کم کم اين باور به وجود آمد که قرار است محصول نهايي اسکناس هايي که براي ساخت اين اثر در راستاي نمايش چهره اي متفاوت از امام خميني (ره) با فن کارگرداني بهروز افخمي پيوند خورده، اثري بس فاخر و ارزشمند باشد که نسل سوم انقلاب، هنگام نام بردن از معمار کبير انقلاب اسلامي، خاطره پير جماران را با فرزند صبح زنده کنند. اما 18 بهمن ماه 1389، آنچه به عنوان ثمره دو ميليارد و دويست ميليون تومان ناقابل سرمايه گذاري به خورد مخاطب داده شد، آن قدر زننده و ضعيف بود که منتقدان در حمايت از آنچه به عنوان روايتي از زندگي امام خميني به نمايش در مي آيد، فيلم را هو کنند و اثر بهروز افخمي نخستين فيلم امسال باشد که به اين توفيق نائل مي آيد.
آنچه در روز سوم جشنواره فيلم فجر به اسم زندگاني امام به نمايش درآمد، هرچه بود شمايي دلنشين از رهبر فقيد انقلاب اسلامي ايران نبود و شايد همان گونه که افخمي پيش از اين به منتقدان گفته بود، «فيلمي را مي سازم که فيلم خودم باشد و اجازه نمي دهم مرا مجبور کنيد فيلمي بسازم که فيلم شما باشد... امامي که من مي شناسم با امامي که شما مي شناسيد متفاوت است، امام من اهل عرفان و شعر است و ...» و با 2200000000 تومان که خودش 1800000000 تومان محاسبه اش کرده، دقيقاً همان امامي را به تصوير کشيد که خودش دوست داشت و نه آن امامي که چهار نسل، هريک به نوعي مي شناسندش و تصوري کم يا زياد از شخصيت و افکار بزرگش دارد. در واقع اين هزينه ها انجام شد تا ايده بهروز افخمي و همچنين ميدان کسب تجربه براي برخي عوامل فيلم فراهم شود و آخر و عاقبت چرخيدن با ساز کارگردان، همين محصولي شود که از هم اکنون به عنوان يک اثر شکست خورده و فاقد قابليت و ارزش اکران عمومي شناخته ميشود.
افخمي ضعف اثر را تنها در دوبله، موسيقي و تدوين مي داند و تاکيد دارد که تنها سنارنويس اين اثر بوده و با توجه به آنکه بدون حضورش تدوين و صداگذاري کنوني «فرزند صبح» صورت پذيرفت، مسئوليت چنين افتضاحي که بازي با آبروي امام و خدشه دار کردن چهره اين مرجع تاريخ ساز مي توان تلقي اش کرد، برعهده ديگراني است که بدون حضورش فيلم خام را به مرحله اکران عمومي در جشنواره رساندند. اين ادعاي جناب کارگردان تا جايي قابل پذيرش است که ضعف فيلم صرفاً در تدوين خلاصه شود، حال آنکه تصاوير خامي که در اين نسخه به کار رفته و افخمي اعتراف کرده تماماً در حضور خودش فيلمبرداري شده نيز دچار اشکال است و البته اين تنها اشکالي نيست که به فيلم وارد است و مشکل اصلي فيلم اين است که خط روايي و داستاني عميق با وجود حجم وسيع اطلاعات و اخباري که در خصوص زندگي امام وجود داشته، شکل نگرفته و به قول برخي منتقدان فيلم دو صفجه ديالوگ ندارد.
در واقع افخمي در اين اثر نه تنها در کارگرداني با آن کلوزآپ ها و مديوم شات هاي فراوان که لزومي برايش جز به تصوير کشيدن چهره و ديگر جذابيت هاي خاص هديه تهراني به سبک فيلم هاي زرد نمي توان يافت، نتوانسته جزئيات را به تصوير بکشد، بلکه برخلاف سينماي روز دنيا که با لانگ شات تلاش مي کند تشخيص جزئيات پراهميت صحنه براي کارگردان را به مخاطب بسپارد، تلاش کرده تا جايي که امکان دارد نظراتش تصنعي به خورد مخاطب داده شود. بخشي از تصاوير هم فيلم را به سمت تبليغ مناطق توريستي برده و بيشتر بيننده را درگير مناظر طبيعي محل زندگي امام ميکند و محور داستان که بايد حول شخصيت اصلي يا امام خميني باشد، در اين نماها به حاشيه رانده ميشود و با ديالوگ هاي ناهمگوني که نتوانسته يک داستان محکم با تعليق هاي به موقع شکل دهد، حاصلش براي مخاطب خاص خستگي، عصبانيت و در نهايت هو کردن است، حال چه رسد به مخاطب عام!
بهروز افخمي هرچه بگويد که در روند ساخت اين فيلم در حقش جفا شده، کسي باور نمي کند. چرا که اظهارات شفاف تهيه کننده اين اثر مبني بر عمل به دستورات منطقي و غيرمنطقي افخمي همچون تعطيلي دو ساله فيلم براي بزرگ شدن کودک بازيگر نقش امام در دوران کودکي(!) و همچنين ديگر خواسته ها، نشان داد با او راه آمده اند و وقتي راهي کانادا شد و بودجه رسيد، نبايد توقع مي داشت عوامل اين فيلم دو يا چند سال ديگر صبر مي کردند تا شايد او به ايران بازگشته و نزول اجلال نموده و کار نيمه تمامش را پس از ده، يازده سال به نقطه پايان برساند! شايد بخشي از عدم پذيرش عذرهاي کارگردان بدين سبب باشد که او در طول ساخت فيلم «سنپطرزبورگ» نيز چنين کرد و فيلم بعد از سه چهار سال آماده اکران شد که البته برخلاف فرزند صبح از فيلمبرداري و داستان مناسبي برخوردار بود.
به عبارت ساده تر، افخمي نه تنها نتوانسته توانمندي هايش که قطعاً بيشتر از آنچه در فرزند صبح (سواي موسيقي، دوبله و تدوين) به تصوير کشيده شده به نمايش بگذارد، بلکه لکه ننگي در سوابق حرفه اي اش با اين سبک کار و همچنين خروجي ضعيف اينچنيني بر جاي گذاشته که قطعاً بيش از گذشته سرمايه گذاران و تهيه کنندگان را در ارائه پيشنهاد همکاري مشترک با افخمي حساس خواهد کرد، چرا که آنها ترديد خواهند داشت ظرف دوره استاندارد ساخت يک فيلم بلند، بتوانند فيلمشان را از افخمي تحويل بگيرند و اگر فيلمي نيز تحويل بگيرند، باب طبع مخاطب باشد. او بيش از آنکه به اين اثر ضربه بزند، به خودش و اعتبار حرفه اي اش ضربه زد و اين واقعيتي است که بهروز خان در بلندمدت به آن خواهد رسيد و براي آنکه به شکل کامل تحقق يابد، کافي است تنها در يک اثر ديگر پوست سرمايه گذار و تهيه کننده را بکند و ساخت فيلم از مرز يک سال تجاوز کند.
در اين ميان نگاهي متفاوت نيز به «فرزند صبح» وجود دارد و آن سبک هزينه کرد براي ساخت چنين اثري از کيسه بيت المال يا شبيه آن است، چرا که محال است بخش خصوصي اش از جيبش دو ميليارد و دويست ميليون تومان سرمايه گذاري کرده باشد. از اين عزيزان تنها اين پرسش مطرح ميشود که آيا امام اگر در قيد حيات بود و به عنوان رهبر زنده ملت ايران، عمر شريفشان از 100 سال نيز تجاوز کرده بود و شاهد ساخت چنين اثري يا شبيه به آن براي خودشان (که البته محال است اجازه مي دادند) يا مرحوم مدرس يا آيت الله طالقاني بودند، با عاملان و مسببين ساخت يک فيلم دو ساعته تاريخي که فاقد جلوه هاي ويژه سمعي بصري است، چه مي کردند و چه حکمي براي اين عده که خواسته يا ناخواسته ميلياردها تومان پول را اگر هدر نداده باشند، حداقل اسراف کرده اند، صادر مي کرد؟ آيا روح امام يا محبينشان، از ساخت چنين آثاري شاد ميشوند يا غمگين ميشوند؟