کد خبر 27598
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۵

شاهد ورود و خروج بسياري از شخصيت‌هاي جهاني به اين فرودگاه بوده‌ام .ولي هرگز به ياد ندارم چنين تشريفات باشکوهي ديده باشم،خوش به حالتان آقا. آيت‌الله شما پشت دنيا را لرزانده است.

مشـرق - رسول صدر عاملي فرستاده ويژه روزنامه اطلاعات بود تا از نوفل‌لوشاتو تا تهران بزرگترين واقعه‌ي قرن را گزارش کند. گزارشي که در بخشي از آن چنين آمده بود:
"دهکده نوفل‌لوشاتو در زير نور پروژکتورهاي تمامي خبرگزاري هاي سرتاسر جهان مثل روز روشن شده است. انگار 12 ظهر است، فرانسويان مبادي آداب که هيچ اتفاق و حادثه‌اي نمي‌تواند برنامه زندگي آنها را بهم بريزد همگي بيدار هستند، آنهم نه در داخل خانه، خارج از آن ودر خيابان. آن هم در اين سرماي سخت.

در تمام طول اتوباني که به فرودگاه شارل دوگل پاريس منتهي مي‌شود، اداره پليس فرانسه، چند متر به چند متر در دو سوي اتوبان پليس مسلح گمارده است. راننده تاکسي که ما را به فرودگاته مي‌برد مي گويد: 22 سال است در اين شهر راننده تاکسي هستم، شاهد ورود و خروج بسياري از شخصيت‌هاي جهاني به اين فرودگاه بوده‌ام .ولي هرگز به ياد ندارم چنين تشريفات باشکوهي ديده باشم،خوش به حالتان آقا. آيت‌الله شما پشت دنيا را لرزانده است."

لحظات آخر
ساعت 11 شب است، ساعت حرکت يک بامداد است، دل در دل هيچکس نبود، به نقل قول از دکتر يزدي بشنويد که مي‌گفت: وارد منزل امام شدم حالشان را بپرسم ديدم در اين لحظه تاريخي امام که هيچگاه فرصت استراحت نداشتند وقتي اطراف خود را خلوت ديده بودند در کمال آرامش خاطر به استراحت مشغولند...
ساعت 12 نيمه شب است، دهکده نوفل‌لوشاتو در زير نور پروژکتورهاي تمامي خبرگزاري‌هاي سرتاسر جهان مثل روز روشن شده است. انگار 12 ظهر است. فرانسويان مبادي آداب که هيچ اتفاق و حادثه‌اي نمي‌تواند برنامه زندگي آنها را بهم بريزد همگي بيدار هستند، آن هم نه در داخل خانه، خارج از آن و در خيابان، آن هم در اين سرماي سخت.
در تمام طول اتوباني که به فرودگاه شارل دوگل پاريس منتهي مي‌شود، اداره پليس فرانسه چندمتر به چندمتر در دو سوي اتوبان پليس مسلح گمارده است، راننده تاکسي که ما را به فرودگاه مي‌برد مي‌گويد: 22 سال است در اين شهر راننده تاکسي هستم، شاهد ورد و خروج بسياري از شخصيت‌هاي جهاني به اين فرودگاه بوده‌ام ولي هرگز به ياد ندارم چنين تشريفات باشکوهي ديده باشم. خوش به حالتان آقا، آيت‌الله شما پشت دنيا را لرزانده است. خوب مواظبش باشيد. از چندصدمتري فرودگاه به راحتي مشخص بود در داخل چه غوغايي برپاست صدها نفر از ايرانياني که قصد سفر با امام به تهران را داشتند نااميد شدند. ارفرانس اعلام کرده است بيش از 150 نفر را نمي‌تواند به هواپيما سوار کند، چون بايد سوخت لازم براي بازگشت داشته باشد، ممکن است در تهران به هواپيما اجازه فرود داده نشود، از اين 150 نفر، 120 نفر خبرنگار خارجي هستند و 30 نفر ايراني، زن و بچه ايران جزو مسافرين نيست، چند مسافر زن داريم که خبرنگار هستند. بدون استثناء نمايندگان و خبرنگاران تمام فرستنده‌هاي کوچک و بزرگ خبري در سرتاسر جهان در فرودگاه ديده مي‌شوند. از چهره يک‌يک مسافرين فيلم مي‌گيرند، تلويزيون کانال 2 آمريکا، کالا يک آلمان، انگليس، و کانال 2 فرانسه اين مراسم را مستقيم گزارش مي‌دهند. آنها احتمال 80? مي‌دهند اين هواپيما به تهران نرسد. خانواده‌ها، همسران و نامزدهاي خبرنگاران خارجي به فرودگاه آمده‌اند، طوري خداحافظي مي‌کنند که انگار مطمئن هستند اتفاقي خواهد افتاد، و تنها چهره ملکوتي امام است که آرام‌بخشمان است، نه اينکه از چيزي وحشت داشته باشيم، از اينکه نبايد هيجان‌زده بود ايرانيان، سالن فرودگاه را يکپارچه تبديل غريو و فرياد کرده‌اند. شعار مي‌دهند. والله‌اکبر مي‌گويند، غربي‌ها چشم‌هايشان از تعجب گشادتر شده است، اما نگاهشان با تحسين همراه است در گوشه‌اي از سالن فرودگاه عده‌اي از ايرانيان نمايشگاهي از عکس‌هاي «شهدا»ي انقلاب اسلامي ايران برپا کرده‌اند. در تمام طول و عرض سالن فرودگاه که براي خود شهري است تا چشم کار مي‌کند، عکس‌هاي امام خميني است که برفراز دست‌ها جلوه مي‌کند... در تمام انواع عکس‌ها نگاه امام فقط يک مفهوم دارد و يکي است... پيروزي.

سرود فتح مکه
عده‌اي از دانشجويان سرود مي‌خوانند، سرود را که لشگريان حضرت محمد هنگام فتح مکه خواندند: لا اله الله، الها واحدا و نحن له مسلمون... اين سرود را قرار بود اگر همگي با هم به ايران رفتيم در فرودگاه مهرآباد بخوانيم، ولي نشد. امام در گوشه‌اي از سالن فرودگاه و تحت مراقبت شديد پليس ويژه پاريس براي ملت فرانسه که گل و خاک فرانسه را هديه‌اش کرده‌اند پيام مي‌فرستد و از آنها و بخصوص اهالي نوفل‌لوشاتو تشکر مي‌کند و در اين پيام همه غربي‌ها را متوجه حقانيت انقلاب مردم ايران مي‌کند.

در هواپيما
درهاي هواپيما که بسته شد، متوجه شديم 10 نفر از بچه‌ها جا مانده‌اند ساعت يک و پانزده دقيقه استع دقايقي قبل هواپيما فرودگاه شارل دو گل پاريس را بر زير بال‌هاي خود گرفت. هواپيما دو ميهماندار کم دارد. آنها حاضر نشده بودند با اين پرواز سفر کنند. خلبان و کمک‌خلبان هواپيما هم بطور داوطلب انتخاب شده‌اند. هواپيما که اوج مي‌گيرد، همه از جاي خود بلند مي‌شوند. هيچکس ارام و قرار ندارد، ميهمانداران روسري سر کرده‌اند و در جواب خبرنگاران هيجان‌زده غربي که از انها مشروب قوي مي‌خواهند با لبخند مي‌گويندک نه، متأسفيم اين يک پرواز اسلامي است. آنها به يک ليوان آبجو رضايت مي‌دهند و جواب مي‌شنوند: نه اين پرواز پرواز اسلامي است. آب ميوه مي‌خواهيد تقديمتان کنيم و آنوقت سيگار پشت سگار است که دود مي‌شود. صداي کمک‌خلبان شنيده مي‌شود که مي‌گويد: خانم‌ها و آقايان از طرف خلبان... خواهش مي‌کنيم از انجام هرگونه تظاهرات و دادن شعار در داخل هواپيما خودداري کنيد. هروقت به ياد مي‌آوريم اين هواپيما را هيچ شرکت بيمه براي اين پرواز بيمه نکرده است، کسي دلشوره مي‌گيريم ولي ما که با خواندن دعا فراموشش مي‌کنيم. خارجي‌ها را نمي‌دانم.

مصاحبه‌ها
ساعت 3 بامداد است، امام براي خواب و استراحت به طبقه فوقاني هواپيما مي‌روند، زيراندازشان يک پتو است و رواندازشان، عبايشان، خبرنگاران خارجي ماشين تحريرشان را در آورده‌اند و خودشان را به تايپ گزارش مشغول کرده‌اند. قطب‌زاده در يک سو، بني‌صدر و طباطبائي در سويي ديگر و دکتر يزدي در گوشه ديگري از هواپيما هرکدام با عده‌اي از خبرنگاران مصاحبه مي‌کنند و از احساسشان مي‌گويند و نقطه نظرهايشان، از مصاحبه با امام در داخل هواپيما نااميد شده‌اند.

نماز صبح
نماز صبح را امام در داخل هواپيما مي‌خوانند و ديگر ايرانيان نيز و امام پس از خواندن نماز صبح به جاي خود در جلوي هواپيما بازمي‌گردند. هوا روشن شده است. امام به خبرنگاران اجازه گرفتن عکس و فيلم مي‌دهند. فقط همين، لحظه بزرگ نزديک است، امام مرتب از شيشه هواپيما خارج را نگاه مي‌کنند.
کمک خلبان اعلام مي‌کند در آسمان ايران هستيم بدون استثنا همه هيجان‌زده هستند تا خبرنگاران خارجي با نگاه با يکديگر حرف مي‌زنند. آنها معتقدند اگر پايان اين سفر از نظر انها به خير و خوشي باشد و پايشان بار ديگر به زمين برسد، بزرگترين موفقيت حرفه‌اي خود را کسب کرده‌اند.

تهران – تهران
ساعت 7/40 بامداد است و در آسمان تهران هستيم، خوب که نگاه مي‌کنم برج مراقبت فرودگاه مهرآباد را مي‌بينم. دقايقي بعد بقيه هم که متوجه مي‌شوند همه ايرانيان فرياد مي‌زنند الله‌اکبر و خبرنگاران خارجي سوت مي‌زنند و دستهايشان را بهم مي‌کوبند. هواپيما پائين مي‌آيد. پائين و باز هم پائين‌تر. اما همينکه وقت فرود کاملش مي‌رسد دوباره اوج مي‌گيرد. آه از نهاد همه بلند مي‌شود، فکر کرديم اجازه فرود نداده‌اند، اما با چه جرأتي؟ خيال باطلي بود. بعدها فهميديم از برج مراقبت به خلبان گفته‌اند: دلت مي‌خواهد باشکوهترينع جالب‌ترين و استثنايي‌ترين ماجراي قرن را ببيني و به خوبي حس کني، پس قبر از فرود آسمان تهران را با ارتفاع کم دور بزن... و چند لحظه بعد ما بر فراز بهشت‌زهرا بوديم... چه شکوه و عظمتي داشت ديدن اين صحنه، تا چشم کار مي‌کرد مردم موج مي‌زدند. صدايي نمي‌شنيديم، اما بخوبي فريادها را حس مي‌کرديم و اينجا نقطه پايان يک سفر پرشکوه و افسانه‌اي بود و آغاز سفري بسوي پيروزي کامل.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس