گروه سیاسی مشرق - روزی در زمانی که وزیر کشور بودم، با رییس شهربانی و تعدادی از مسؤولین امنیتی به منزل آقای منتظری در قم رفتیم. وقتی خواستم وارد شوم فردی آمد که مرا بازرسی بدنی کند او را رد کردم و به داخل حیاط حسینیه رفتم. یک در هم از حیاط به اندرون باز میشد. نزدیک در که رسیدم، دیدم شیخی از داخل، با ابرو به محافظین اشاره کرد که فلانی را بگردید. حالا من، وزیر کشور، یعنی مسؤول امنیت کشور بودم، اما وقتی دیدم که او با ابرو اشاره کرد، شخصی هم جلو آمد تا مرا بازدید کند، او را کنار زدم و با عصبانیت و تندی، دفتر ایشان را ترک کردم. در آن لحظه، آقای منتظری داخل اطاق نشسته بود و مرا میدید. به عنوان اعتراض برگشتم و با ایشان هم ملاقات نکردم و هر چه در حیاط سعی کردند که مرا برگردانند، قبول نکردم و گفتم یک مشت عمله را این جا جمع کردید و از این حرفها.
بنا بود پس از این ملاقات به ملاقات آقای مشکینی بروم. با این برخورد، آن قدر عصبانی شدم که مستقیم به تهران بازگشتم. پیش آقای هاشمی رفتم و گفتم: این چه مسخرهبازی است؟! یک مشت آدمهای عجیب و غریبی را جمع کردند، باید شأن افراد رعایت شود. آقای هاشمی به آقای منتظری زنگ زد و به این برخوردها اعتراض کرد. البته آقای منتظری عذرخواهی کرد و بار دیگری که رفتم، ما را آشتی دادند و او عذرخواهی کرد. او در یک سخنرانی ـ که نیروی هوایی نزد ایشان رفته بود ـ به عنوان عذرخواهی همین موضوع را گفته بود. ....[1]
[1] - خاطرات علیاکبر ناطق نوری - انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی