
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق- اخلاقمداری اگر چه همواره جزو شعارهای والای جامعه است و از آن دم میزنند اما در عین حال میتوان بسیاری از بیاخلاقیها را در سطح جامعه مشاهده کرد. درست است که جوامع بشری به سطح ایدهآل یا اصطلاحا «مدینه فاضله» نمیرسند با این حال میتوان راه مواجهه با بیاخلاقیها را شناخت و با آن مقابله کرد تا دامنه وسیعتری را در بر نگیرد.
برای بررسی مفهوم اخلاق و تعریف آن در فلسفه و دین و در نهایت راهکارهای رفع برخی بیاخلاقیها سراغ «کریم مجتهدی» چهره ماندگار فلسفه و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رفتیم.
وی که سالها در فرانسه تحصیل کرده است، میگوید: من آدمی نیستم که تبلیغ غرب را بکنم یا بگویم جامعه ما وضعیت آرمانی یا اسفناکی دارد گفتن هر یک از اینها دروغ است، ما دارای یک اصول سنتی هستیم که غرب فاقد آن است، جامعههای غربی اکنون در یک بحران زیست میکنند و این اعتقاد خودشان است نه من!
این استاد 83 ساله فلسفه ادامه میدهد: بصیرت کافی بر اساس اصول اخلاقی در اجتماع وجود ندارد، به همین دلیل تقلید کورکورانه از غرب و توجه به ظواهر فرهنگ غربی در جامعه شیوع پیدا کرده و بیاخلاقی را رواج داده است.
اخلاق و خلقیات از هم تفکیک میشوند
* به عنوان سؤال نخست، آیا بین اخلاق و خلقیات تفاوتی وجود دارد یا هر دو این تعابیر به یک معناست؟
ـ اگر اخلاق را خلقیات بدانیم یعنی میگوییم فلان فرد عصبانی، شتاب زده، بیتربیت، صبور و ... است اما اگر بگوییم فلانی به ارزشهای خاص اخلاقی پایبند است در آن صورت منظور همان اخلاق کلی است یعنی ملاکهای تشخیص تربیت از بیتربیتی یا عدالت از ظلم را میداند.
*بنابراین اخلاق در معنای کلی چه معنی دارد و منشأ آن چیست؟
ـ اخلاق به معنای غیر دانشگاهی به مجموعهای از ارزشها گفته میشود که شخص به عللی به آنها اعتقاد دارد و منشأ آن همان ضوابطی است که در ذهن افراد برای تشخیص مسایل اخلاقی از غیراخلاقی وجود دارد و نخست این ضوابط در اثر تربیت خانواده و سپس جامعه که به ما میگوید چه چیزهایی خوب و چه چیزهایی بد است، تعلیم دیده میشود. این تعلیمات ممکن است مثل جامعه مسلمان ایران اعتقادی باشد و برخاسته از اصول و روایات، احادیث، فقه یا غیر اعتقادی مثلاً براساس عقل انسان.
فلسفه اخلاق از پیش از پیدایش ادیان ابراهیمی نزد بشر بوده است
*آیا این نوع اخلاق برمبنای عقل انسانی همان فلسفه اخلاق محسوب میشود؟
ـ بله بر اساس فلسفه اخلاق صرفاً باید برمبنای عقل انسانی بدون وحی خوب را از بد تشخیص داد، این نوع اخلاق پیش از پیدایش ادیان ابراهیمی نزد بشر بوده است. معروفترین نوع اخلاق مقید به عقل توسط سقراط مطرح شده است وی در یونان قرن پنجم قبل از میلاد نمونه کامل یک متفکر اخلاقی بود که نه پیامبر بود و نه دسترسی به وحی داشت، تنها مطالبش را به صورت مسأله مطرح کرده است اخلاق به تعبیر او از دانش ناشی میشود براساس تعبیر برای اینکه انسان اخلاقی باشد نخست باید دانا باشد، دانایی منجر به فضیلت و نادانی به شر میانجامد. خیر از علم برمیخیزد و شر از جهل و برای مبارزه با نادانی باید عالم شد.
فضایل اخلاقی با هم در تعادلند
*این تعریف از اخلاق مورد قبول شما نیز هست؟
ـ این اعتقاد سقراط است اعتقاد من نیست اما اگر دقت کنیم فضایل اخلاقی انسان یکی نیست، درستکاری، صداقت، امانت، شجاعت، خویشتنداری، مردمداری و ... صفات اخلاقیاند ما باید علمی را بشناسیم که همه این فضایل را بشناساند. یک نکته مورد تاکید سقراط که من نیز تایید میکنم این است که فضایل اخلاقی هر یک زمانی فضیلتند که بقیه فضایل را نیز منعکس کند مثلاً من نمیتوانم بگویم صادق هستم ولی امانتدار نیستم، این فضایل باید با یکدیگر متعادل باشد و همه اینها تحت نظر بصیرت قرار میگیرد که همان دانایی است. در نهایت کسی که بصیرت ندارد فاضل نیست.
بصیرتبخشی نخستین گام اخلاقیسازی جامعه سقراطی است
*بنابراین به تعبیر سقراط برای اخلاقیکردن مردم باید چه کاری انجام داد؟
ـ نخست باید آنها را بصیر و دانا کرد این فضایل باید با هم تناسب داشته باشند البته در سنت سقراط فضایل در یک سلسله مراتب قرار دارند و در اوج همه آنها خیر است اینها دارای رابطه طولی با یکدیگر هستند درصورتی که پس از سقراط افرادی چون افلاطون و ارسطو که به تعبیری ارسطو معلم بزرگ اخلاق است که در سنت اخلاقی سقراط قرار ندارد، مجموعه فضایل را در یک سلسله مراتب طولی قرار نمیدهند، ارسطو در این زمینه متعادلتر است و با واقعبینی بیشتر و آرمانگرایی کمتری مسایل را ارزیابی میکند. در نقاشی معروف لئوناردو داوینچی ارسطو زمین را نشان میدهد اما افلاطون و سقراط آسمان را. ارسطو میگوید من اخلاقیام اما میخواهم زندگی کنم مثل یک انسان خاکی.
دستورات الهی نیاز به تأیید بشر ندارد
*برگردیم به بحث اخلاق در احکام و اسلام، اخلاق در ادیان چطور تعریف میشود؟
ـ ارزشهای اخلاقی در جوامع دینی براساس باید و نبایدهای دین و منشأ وحیانی تعریف میشود البته این ارزشها در جوامع مختلف شدت و ضعف دارد در کتاب «خروج» آمده که موسی از خداوند سؤال میپرسد و خداوند نیز احکامی را به او دستور میدهد که به این احکام در سنتهای قدیمی دینی احکام دهگانه میگویند مثل مرگ و زندگی. بسیاری از این دستورات در دین بیچون و چراست و دارای منشأ الهی است و از ما نخواستند که تعیین کنیم آنها را قبول داریم یا خیر، بلکه باید اطاعتپذیر باشیم، به عنوان نمونه بهترین نمونه طاعتپیشگان در برابر این اراده حضرت ایوب است.
در سنت اسلامی و شیعی ما یک اصولی حاکم است اما در یک جامعه غیرایرانی مثلاً کشورهای اروپایی یا آمریکایی اعتقاداتشان مطابق اصول خودشان است البته این اعتقادات و اصول فقط قسمتی از ضوابط ذهنی ما را تشکیل میدهد همه ذهن ما نیست، سلایق و تعلیم و تربیت فردی ما نیز بر اینها تأثیر میگذارد و در نهایت همه این ضوابط را همه ما به یک صورت نمیفهمیم.
اخلاق را باید در تعلیم و تربیت عملیاتی کرد
*بنابراین اگر انسانی بخواهد هم به دستورات الهی توجه کند و هم با عقل خود راهحلی را پیش بگیرد با توجه به اینکه دستورات الهی نیز دور از عقل نیست، تکلیف چیست؟
ـ بله همینطور است آنچه که خداوند بیان کرده حکم است البته فاقد عقلانیت نیز نیست و حکمتی دارد اینجاست که میتوانیم درباره مسایل اخلاقی بحث کنیم و آن را به تعلیم و تربیت بکشانیم اینکه چطور فرزندانمان را تربیت کنیم و در کنار دین از عقل برای زندگی بهره بگیریم. دو سنت در کلام اسلامی از همه معروفتر است: سنت اشاعره و معتزلی. براساس نظر اشاعره، حسن و قبح ذاتی نیست بلکه تعبدی است اما در کلام معتزلی حسن و قبح ذاتی است بنابراین به نظر اشاعره وقتی دین میگوید قتل نکن دیگر با چند و چون آن نباید کار داشت و اگر با ایمانی باید آن را قبول کنی اما معتزله برای این امر توضیح میخواهد شبیه این بحثها از هزار سال پیش در غرب نیز مطرح بوده اما برای شیعیان سنت فکری تعادل بین اندیشه اشعری و معتزلی است.
*از بین فیلسوفان مسلمان و غربی چه کسانی از همه اخلاقیترند؟
ـ یک کتابی ارسطو به نام «اخلاق نیکوماخ» دارد که نیکوماخ به تفسیری شاگرد و به تعبیر دیگر پسر ارسطو است این کتاب در دوران قدیم به عربی ترجمه شده و به تقلید از آن کتابهای اخلاقی بسیاری تدوین شده است در اسلام هم معروفترین این آثار که بر اساس کتاب اخلاق ارسطو نوشته شده «اخلاق ناصری» خواجه نصیرالدین طوسی است. در سنتهای اسلامی هیچ اخلاقی که کاملا جنبههای وحیانی را کنار گذاشته باشد وجود ندارد از سوی دیگر از فیلسوفان اخلاق مدار غربی میتوان به کانت اشاره کرد.
*استاد آن زمان که در فرانسه تحصیل میکردید وضعیت اخلاقی را آنجا به چه صورتی یافتید؟
ـ این بحثهایی که از آن صحبت میکنم فلسفه اخلاق است وگرنه مردم فرانسه با ارسطو ، افلاطون و ... کاری ندارند اخلاقیات روزمره آنها باید مدنظر باشد.
وضعیت جامعه ما نه اسفناک است نه آرمانی
*خب اگر درباره همین مفاهیمی چون دروغ، عدم صداقت، بینظمی و ... صحبت کنیم اینها را در چه جایگاهی در کشورهای اروپایی میبینید و در نهایت آیا قبول دارید که این نوع بیاخلاقی ها در جامعه ایران نیز افزایش یافته است؟
ـ ابتدا از سؤال آخرتان بگویم که بله قبول دارم این بیاخلاقیها هست که مثل میگرن در جامعه شایع شده است اما روی هم رفته من آدمی نیستم که تبلیغ جایی را بکنم یا بگویم جامعه ما وضعیت آرمانی یا اسفناکی دارد گفتن هر یک از اینها دروغ است ما دارای یک اصول سنتی هستیم که غرب فاقد آن است، جامعههای غربی اکنون در یک بحران زیست میکنند و این اعتقاد خودشان است نه من!
اخیراً به عنوان ممتحن یک رساله دکتری درباره ابن سینا به فرانسه رفته بودم در اخبار خواندم که یک متفکر در کلیسای نوتردام خود را کشته است و این فاجعه برانگیز است که وی به این دلیل که بحران اخلاقی در غرب زیاد شده دست به چنین اقدامی زده است! کار این متفکر را تأیید نمیکنم و من از طرفدارانش نیستم در این که وی بدترین راه را برای بیان واقعیتها بیان کرده شک ندارم اما این امر نشان دهنده بحرانهای موجود در این جامعه است.
با حرف نمیتوان اخلاق را بهسامان کرد/ ساحل دریای خزر را زباله فرا گرفته است
*امروزه مشاهده میکنیم که بسیاری از ناهنجاریها در جامعه هنجار شمرده میشود، بسیاری حقخوریها، دروغ گوییها و معضلات عادی شده و به «زرنگبازی» تعبیر میشود، درباره این معضلات چه راهکاری میتوان ارایه داد؟
ـ کاملا برای این واقعیتها متاسفم و قبول دارم اما تنها کاری که یک فیلسوف اخلاقی میتواند انجام دهد هشدار دادن است، با حرف هم نمیتوان یک بیماری را درمان کرد. امروز مشاهده میکنیم که بهداشت محیط زیست بسیار با مخاطره روبه رو شده است بسیاری از فضای سبز و ساحل دریای خزر را زبالهها فرا گرفته است که آلودگی بزرگترین بدبختی ماست و به تعبیری آلودگی زیستی باعث ایجاد یک آلودگی اخلاقی هم شده است البته یک دلیل آن تقلید کورکورانه از غرب و توجه به ظواهر فرهنگ غربی است در این نقطه به این نتیجه میرسیم که براساس اصول اخلاقی بصیرت کافی در اجتماع وجود ندارد، این باید از پایه درست شود.
ما تنها جنبههای سطحی و بدون مطالعه فرهنگ غرب را فرا گرفتهایم وگرنه در بحث دانش، وضعیت دانشگاهها، تحقیقات و ... نیز میتوانیم الگوبرداری مناسب کنیم اما تنها به پوشش ظاهر و فرهنگ مصرفی آنها پرداختهایم.
داشتن مطالعه مستمر و مفید از بیاخلاقی جلوگیری میکند
*استاد اطلاع دارم که بسیار ادبیات و رمان هستید. خواندن شعر و رمان چه اندازه میتواند یک نفر را اخلاقی کند؟
بله از دوران جوانی بسیار علاقهمند بودم.
به عنوان مقدمه بگویم که من به یک لحاظ سقراطیام و به نظرم دانستن درست همیشه مفید است اینکه به صورت صحیح یک مطالعهای داشته باشیم این به علم خوب و دانایی ما را میرساند اما اینکه بگوییم یک جوان با خواندن آثار غربی منحرف میشود از یک معنا شاید درست باشد اما از سوی دیگر خیر، چرا که همان جوان میتواند براساس مفاهیم تحقیق و بحث کرده و جنبههای مثبت و منفی آن را بررسی کند، خود این کار از بیاخلاقی پیشگیری میکند.
براین اساس هر فردی که رمانهای داستایوفسکی را مطالعه کند با وجود اینکه سرشار از خشونت است منحرف نمیشود حتی ممکن است به لحاظ اخلاقی بسیار بر او تاثیرگذار باشد البته بازهم منظورم این است هرچیزی را مطالعه کنیم انتخاب سوژه و متن باید به سن افراد و مربیانشان واگذار شود.
فرهنگ با قدغن کردن اصلاح نمیشود
*در نهایت چطور میتوان برای رفع بیاخلاقیها تلاش کرد؟
ـ جامعه باید فرهنگی شود جامعه فرهنگی دیگر ترسی ندارد باید کتابهایی توصیه کنیم که متناسب سن و سال افراد باشد، آثار افراد باید نقد شود و اختلافنظرها حل شود تا جنبههای مثبت و منفی امور مشخص باشد بنابراین همانگونه که محیط زیست آلوده میشود، محیط فرهنگی هم آلوده میشود و این محیط نیز با قدغن کردن درست نمیشود، بلکه با بصیرت اصلاح میشود.
منبع: فارس