
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، 20 خرداد 1360 از سوی فرماندهی کل قوا امام خمینی بنی صدر از فرماندهی کل قوا عزل شد. ابوالحسن بنیصدر تا پیش از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری رفتاری متفاوت از زمانی داشت که قبای ریاست پوشید و به سرعت تغییر چهره داد.
در این گزارش میخوانید:
ادعاهای یک رئیس جمهور مغرور(بنیصدر)
* حزب جمهوری اسلامی که جزء یاران امام بودند را متهم به ایجاد دیکتاتوری در کشور میکرد
*صدا و سیما در دست عدهای خاص و انحصارگر است
*جمهوری اسلامی را متهم به شکنجه زندانیان میکند
*روزنامههای مخالف را به نشر اکاذیب متهم می کرد
*نظام با صندق سازی قصد تقلب در انتخابات را دارد
بی شک دهه اول انقلاب با وقایعی مانند تصویب قانون اساسی برگزاری اولین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، جنگ تحمیلی، ماجرای آیتالله شریعتمداری و کودتای نوژه تسخیر لانه جاسوسی پرحادثهترین و قابل تاملترین دهه انقلاب است یکی از این حوادث مهم در این دوره داستان انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری تا فرار وی از کشور است.
*قبل از ریاست جمهوری
ابوالحسن بنی صدر روحانی زاده و فرزند آیت الله بنی صدر و از فعالین انجمن اسلامی خارج از کشور بود. وی در پاریس از همراهان امام بود و حتی گاهی به عنوان سخنگوی امام در پاریس ظاهر میشد و تا جایی که بر اساس برخی از اسناد امام خمینی (ره) ده درصد سهم امام را به بنی صدر اختصاص میدهد تا برای تهیه و توزیع کتب اسلامی مصرف کند. بنی صدر جزء افرادیست که از هواپیما با امام پیاده میشوند.
نگاهی گذرا به لیست نگارشات وی نظیر اقتصاد توحیدی، برنامه حکومت اسلامی، اصول راهنمای اسلام ،تضاد و توحید، خانواده در اسلام و رابطه مادیت و معنویت و .... چهرهای اسلام شناس از وی به نمایش میگذارد.
وی برای نشان دادن میزان ولایت پذیری خویش کاندیداتوری خود برای ریاست جمهوری را بعد از ملاقات با امام و هنگام خروج از بیت امام (ره) اعلام میکند. و در جریان انتخابات و حمایت افراد از کاندیداها نیز افراد شاخصی از بیت امام از ایشان حمایت میکنند.
و در بین گروهها نیز روحانیت مبارز حمایت رسمی خود را از وی اعلام میکنند و روز تنفیذ برخلاف تصور بسیاری از افراد وی ابتدا بر دست امام(ره) بوسه میزند پس از ریاست جمهوری نیز در بسیاری از تصاویری که از وی منتشر میشود وی بر سجاده نماز ایستاده یا در در لباس رزم است یا دست بر شانه محرومین.
*بعد از ریاست جمهوری
رفتار بنی صدر بعد از ریاست جمهوری تغییر میکند و به تقابل با مجلس که اکثریت آن نیروهای خط امام بودن میپردازد.
همچنین حزب جمهوری را که غالبا از اصحاب امام بودند را متهم به تلاش برای ایجاد دیکتاتوری مید و نهادهای انقلابی را متهم به چماقداری میکند صدا و سیما را انحصاری و در دست عده ای خاص معرفی میکند و به شدت به روزنامههای مخالف حمله میکند و آنها را متهم به نشر اکاذیب میکند به نصایح و فرامین امام که در زمینه های مختلف صادر میشود کمترین توجهی نمیکند و سرانجام جمهوری اسلامی را متهم به شکنجه زندانیان میکند و میگوید: «این جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی نیست که من به آن افتخار کنم» و بعد از عزل از فرماندهی کل قوا مردم را به استقامت در مقابل جمهوری اسلامی و تجمع و تظاهرات دعوت میکند.
مدعی میشود که نظام با صندق سازی قصد تقلب در انتخابات را دارد و پس از انتخاب رجایی نیز ادعای تقلب را مطرح میکند و تنها انتخاباتی ،که خود در آن پیروز شد را صحیح میداند.
وقتی حق و باطل باهم ممزوج میشوند آنگاه است که انتخاب سخت میشود و در این غبار است که تمیز راه از بیراهه دشوار میشود.
همانگونه که ذکر آن گذشت در فضایی غبار آلود بود که بنی صدر در غالب یک شخص انقلابی و روشنفکر مسلمان کاندیدای ریاست جمهوری میشود و بر همین اساس با اکثریت 75 درصدی پیروز انتخابات میشود.
*پیروزی با 75 درصد آراء در عرصه عمومی، شکست در اخلاق فردی
این پیروزی قاطع باعث میشود تا او به سرعت نقاب مسلمان انقلابی خود را کنار بگذارد و آن روی سکه خود را به نمایش بگذارد و نظرات خود و القائات اطرافیانش را به صراحت بیان کند و شخصیت واقعی خود را آشکار کند، غافل از دلبستگی مردم به اسلام، انقلاب و امام و بر همین مبنا هنگامی که مردم این تخطی از خط اسلام و امام را در بنی صدر مشاهده میکنند با تجمع مقابل مجلس و راهپیماییهای خودجوش خود خواستار برکناری وی میشوند و سرانجام همان توهم کودکانه بنی صدر مبنی بر بیشمار بودن هوادارانش باعث میشود تا حقیرانه با لباس زنانه از کشور بگریزد تا شاید در خارج کشور بتواند رهبری جبهه مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی را بر عهده گیرد.
اگر با نگاه خوشبینانه به ماجرای بنی صدر بنگریم و او را تربیت شده فرانسه و عامل فراماسونری یا جاسوس و عامل آمریکا ندانیم آنچه باعث شد وی به ورطه سقوط بیافتد.
*اسلام بنیصدر فقاهتی نبود
اولا نگرش وی به اسلام بود اسلامی که او میپنداشت نه اسلام ناب فقاهتی بلکه اسلامی التقاطی بود و او خود را اسلام شناس و بی نیاز از عالمان اصیل اسلامی میدانست تا جایی که امام در مورد ایشان میفرمایند: «آخر هم او نفهمید اسلام چیست».
عامل دیگر کمرنگ بودن خصائل اخلاقی در وی بود وی از لحاظ شخصیتی متکبر و مغرور و قدرت طلب بود عامل موثر دیگر در سیر قهقرایی وی اعتماد وی به گروهکهای التقاطی و مخالف جمهوری اسلامی بود که وی این اقلیت را همه مردم تصور میکرد و تحت القائات این گروهها بود.