به گزارش مشرق به نقل از فارس، آیتالله روح الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) واقع در حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «هر عملی که انسان را به قرب حضرت حقّ نزدیک کند، خیر است» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*هر عمل قرب آوری، خیر است!
عندالاولیاء هر آنچه پرورگار عالم برای انسانها قرار داد تا به مقام قرب برسند، خیر است و هر چه انسان را از قرب حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام دور کند، شرّ است.
لذا این نکته، نکته بسیار مهمّی است که هر چه قربآور است، خیر است و هر چه انسان را از قرب حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام، دور میکند؛ شرّ است.
آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی بیان میفرمایند: اینکه میگویند در عبادات ولو به ذهن - گرچه اگر به زبان جاری شود، افضل است - نیّت قربةً الی الله کنید، برای این است که عبادات به عنوان تجلّی خیر محسوب میشوند، لذا عنوان «قربةً الی الله» را در آن قرار دادهاند.
مثلاً وقتی بیان میکنید: سه رکعت نماز میخوانم قربةً الی الله، یا از ذهن مبارکتان میگذرد که میخواهم برای خدا و به دست آوردن قرب حضرت حقّ این نماز را بخوانم؛ خود این مسئله نشان میدهد که چون نماز، عنوان تجلّی خیر است، این قرب را برای من و شما به وجود میآورد.
میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در ادامه بیان میفرمایند: اگر انسان در هر عملی، ولو به صورت ظاهر عبادت نباشد، دقّت و مراقبه کند؛ اعمالی که انجام میدهد، خیر است برای رسیدن به حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام.
همانطور که قبلاً هم بارها عرض کردیم که عبد، دائم عبد است. عبد، همه اعمالش بندگی خداست. عبد، اگر عبدالله و بنده خدا باشد؛ خشمش هم بندگی خداست. عبد، لبخندش هم برای خداست و همان عبودیّت و بندگی است. عبد، خوردنش که با نام پروردگار عالم هم شروع میکند، خیر و بندگی خداست. عبد، نکاحش بندگی خداست. عبد، خوابش بندگی خداست و ... .
بارها عرض کردیم: این که پیامبر رحمت، حضرت محمّد مصطفی(ص) در مورد ماه مبارک رمضان فرمودند: «نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ»، برای این است که آغاز بندگی از مبارک رمضان است.
چرا ماه مبارک، آغاز بندگی است؟ عرض کردیم: چون انسان در ماه مبارک رمضان، در حال صیام است و خودش به خودش میگوید: روزهام، دستم خطا نکند. روزهام، چشمم خطا نکند. روزهام، زبانم خطا نکند و ... . لذا چون میداند در صیام هست، نسبت به اعضا و جوارحش مراقبه دارد، وقتی اینطور شد، طهارت به وجود میآید، فلذا خوابش هم عبادت میشود.
امّا آیا خواب بندگان خدا فقط در ماه مبارک، عبادت است؟ خیر، همیشه عبادت است.
پس هر عملی که قربآور باشد، خیر میشود و هر عملی که انسان را از قرب حضرت حقّ، ذوالجلال و الاکرام دور کند، شرّ میشود. این نکتهای است که اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حقّ و آن مردان عظیمالشّأن تبیین میفرمایند.
*کدام غضب، ممدوح و کدام مذموم است؟!
لذا اولیا خدا در باب خیر، به چند مورد بسنده نکردند که بگویند: خیر مثلاً این چند مورد است و دیگر مابقی خیر نیست، بلکه میفرمایند: هر چه عامل برای قرب الی الله شود، در حقیقت خیر است.
مثلاً در جلسه گذشته عرض کردیم: وجود مقدّس مولیالموالی، امیر بیان، حضرت علیبنابیطالب(ع)، فرمودند: «خَیْرُ النَّاسِ مَنْ طَهَّرَ مِنَ الشَّهَوَاتِ نَفْسَهُ وَ قَمَعَ غَضَبَهُ»، بهترین مردم کسی است که بتواند خشم خودش را در هم بشکند، منتها منظور از «قَمَعَ غَضَبَهُ» در اینجا یعنی غضبی که از روی هوا و هوس باشد و إلّا خود پیامبری که رحمت للعالمین است، خود پیامبری که آن قدر حریص بر امّت و تمام انسانها بود که میخواست همه را با پروردگار عالم آشنا کند و به خوبی دعوت کند، تا جایی که پروردگار عالم فرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»، عزیز من! حبیب من! داری خودت را به هلاکت میاندازی که چرا اینها ایمان نمیآورند؛ خود همین پیامبر رحمت، یک غضب دارد که خدای متعال وقتی میخواهد نبیّاش را معرّفی کند، میفرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»، «أشدّاء»، باب افعل التّفضیل است؛ یعنی ایشان شدیدترین برخوردها را با کفّار دارد!
پس معلوم است این که فرمود: «وَ قَمَعَ غَضَبَهُ» یعنی غضبی که از روی هوی و هوس باشد امّا اگر این غضب، قرب الهی را برای انسان بیاورد، خیر میشود و دیگر شرّی برای او نیست چون عرض کردیم هر عملی که قربآور است، خیر است.
در ادامه میفرمایند: «وَ أَرْضَى رَبَّهُ»، و پروردگارش را خشنود سازد که عرض کردیم با دوری از گناه، این اتّفاق میافتد. یعنی اگر آنچه را که ذوالجلال و الاکرام میگوید: ای انسان! اگر انجام بدهی، دیگر به نزد من نمیآیی؛ ترک کند، خدا را از خود راضی میکند.
لذا وقتی عنوان میشود غضب را کنترل کنید، آن غضبی است که برای خودمان، نه برای دینمان ضرر دارد؛ یعنی اگر برای دفاع از دین غضبناک شدیم، نه تنها این غضب مذموم نیست، بلکه ممدوح است و آن را مدح کردند.
*یک تمرین برای بهترین بودن و رسیدن به «قاب قوسین او ادنی»!
لذا فرمود: «خَیرُ النّاسِ مَن إنْ اُغْضِبَ حَلُمَ»، بهترین مردم کسی است که اگر او را به غضب در بیاورند، حلیم و بردبار است.
پس باید بهترین انسانها باشیم و تا بهترین انسانها نشویم، قرب میسور نمیشود. عرض کردم: اولیا خدا میگویند: این «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»، صورت ظاهر برای نبیّ مکرّم(ص) است. البته ما نمیفهمیم این یعنی چه، امّا آن اولیاء از جمله ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب فرمودند: این قرب، برای دیگران هم میسور است!
چطور میسور است؟! تا انسان نرسد، نمیفهمد. عزیزان من! بعضی از چیزها به هیچ عنوان تبیینی نیست. تبیین آنها یک حالت وصف العیش است و إلّا اگر انسان بخواهد بفهمد آن عیش حقیقی چیست، باید با عمل صالح، به آن برسد.
لذا اگر میخواهیم قرب الی الله را تا «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» به دست بیاوریم؛ باید بهترین انسانها باشیم. برای همین فرمودند: اگر غضبناکتان کردند و به خشمتان آوردند؛ حلیم و بردبار باشید. اگر اینطور شدید، بهترین هستید که این خیلی مهم است و جدّی اگر انسان بتواند در این زمینه، تمرین و ممارست کند، آنوقت برنده است.
*چه شد که حاج آقا جهانگیر خان قشقایی از مطربی، به اوج علمی و معرفتی رسیدند؟!
پروردگار عالم به آن مرد الهی و عظیمالشّأن، حاج آقا جهانگیر قشقایی، آن آیت الهی، لطف کرد و چنان تحوّلی در او ایجاد کرد که قلب او، مرکز نور و علم شد.
به تعبیر استاد عظیمالشّأنمان، آیتالله العظمی مرعشی نجفی، حتّی طلبههای اصفهان فقط و فقط حدود پنج درصد از آن حالات معنوی حاج آقا جهانگیر خان قشقایی را فهمیدند، امّا چنان تحوّلی در ایشان ایجاد شده بود که مرکز علم، نور و معرفت شدند.
ایشان حالات عجیبی را پیدا کرد، بعضیها برای اذیّت کردن آقا میآمدند و میگفتند: این همان بود که مطرب بود و ... . چون ایشان پسر خان بود و در ابتدا موسیقی یاد گرفته بود و بعد یکباره تغییر و تحوّلی در او رخ داد - که یک مرتبه داستانش را عرض کردیم و دیگر نمیخواهیم تکرار کنیم - که آن حالاتش عوض شد و به معرفت ورود پیدا کرد.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: یکی از مطالبی که ایشان به خاطر آن، اوج گرفت، این بود که حلیم و بردبار بود. اگر میخواستند به خاطر گذشته و ظاهر او، ایشان را به غضب وابدارند، هیچگاه نمیدیدند به غضب بیافتد و همیشه، حلیم و بردبار بود!
راه سعادت و راه خیر همینها است. عرض کردم: همه خوبیها، خیر است، چون همه این خوبیها قربآور است و هرچه قرب خدا را برای انسان بیاورد، خیر میشود، حالا هرچه میخواهد باشد.
برای همین است که چند جلسه است راجع به خیر این همه روایات خواندیم و مدام میشماریم که خیر این است، خیر این است و ... . شاید یکی سؤال کند و بگوید: آقا! مگر چند خیر داریم؟! باید گفت: درست است؛ چون خیر یعنی هر عمل صالحی که انسان را به قرب الی الله نزدیک کند و در مقابل، هر عملی هم - هرچه که میخواهد باشد - که انسان را از قرب الی الله دور کند، شرّ است.
*عنایت و نگاه حضرت حجّت(عج)، به آیت الله خوشوقت بود!
در حلم و بردباری اولیاء خدا همین بس که در همین زمان خودمان هم دیدیم که آن مرد الهی، عارف بالله، مرحوم آیتالله خوشوقت چگونه حلم به خرج میدادند که انصافاً هر وقتی از اوقاتشان خوش بود و بالحقّ، عزیز الله، عزیز خدا و عزیز الحجّه بودند.
برای این، در مورد ایشان اینگونه عرض میکنم که حتّی بعضی به قم، به دنبال بعضی بزرگان از جمله آیتالله سعادت پرور، معروف به آیتالله پهلوان - که خدا آن مرد بزرگوار و الهی را رحمت کند - رفتند و به ایشان گفتند: مطالبی میخواهیم. ایشان فرمودند: شما در تهران کسانی از جمله آیتالله خوشوقت را دارید، وقتی ایشان را دارید، چرا این طرف و آن طرف میگردید؟!! بعد فرموده بودند: میدانم عنایت و نگاه حضرت به ایشان است!
*حلم و بردباری آیتالله خوشوقت!
در آن قضیهای هم که سؤالی در مورد حضرت رقیه، دختر وجود مقدّس اباعبدالله(ع) مطرح کردند و دوستان به ایشان گفتند: شما بگویید، به خاطر اینکه شبهه از بین برود، ایشان فرموده بودند: بله یک مطلب هم این است امّا یک عدّه گفتند: ایشان گفته است دختر وجود مقدس اباعبدالله(ع)، حضرت رقیه نبوده است که بعداً ایشان فرموده بود: ما خودمان پنجاه سال در مسجد روضهاش را داریم. لذا خود ایشان قبول نمیکرد بیان کند و بعد هم گلهای کرد و گفت: حدّاقل از خود من میپرسیدید منظورم چیست، بعد میگفتید امّا با این حال، حلم و بردباری داشت.
*هشدار آیتالله خوشوقت در مورد فتنهگران!
ولی برعکس در مقابل کسانی که فتنهگر بودند، غضب داشت و به قدری هم بصیر و عارف بالله بود که در عرفان به جایی رسید که میدید و من خودم این را خبر دارم که به بعضی از آقایان و علما بیان کرده بود: عدّهای از اینها که در مجالستان میآیند و دور و بر شما هستند، در آینده فتنهگر میشوند، نگذارید اینها دور و برتان باشند؛ چون شما را هم با خود میبرند. امّا آنها گوش ندادند و همینطور هم شد و آنها را هم بردند. اتّفاقاً همان موقع که ما این مطلب را شنیدیم، میدانستیم که منظور ایشان چیست و همانطور هم شد.
عزیز دلم! آنکه متخلّق به اخلاق الهی میشود و آنکه به خوبیهای عالم رو میآورد، همین است، بصیر حقیقی میشود.
*آیتالله خوشوقت؛ وزنهای بسیار سنگین و عجیب در مقابل فتنهگران!
ایشان دنیاگریز بود، ولی به موقع مدافع حکومت اسلامی و نظام مهدوی بود و این طور خودش را سپر قرار میداد، لذا ضمن این که واقعاً ثلمه بزرگی به ما وارد شد و این عارف بالله از تهران رفت؛ یک وزنه بسیار سنگینی هم در مقابل کارهای عدّهای از میان رفت، به همین علّت من میدانم که یک عدّه خوشحالند. همانها که در فتنه میدیدند ایشان هیچ طور با کسی کنار نمیآید، خوشحالند امّا مؤمنین نگران و ناراحت و غمناک از ازدست دادن این مرد الهی هستند.
*آیتالله خوشوقت: من هر که را به این نظام ظلم کند، نمیآمرزم!
لذا عزیزان! ما هم اهل خیر باشیم و غضب نکنیم. آیتالله خوشوقت اینگونه بود و اگر نسبت به خودش چیزی میگفتند، غضب نداشت و حلیم و بردبار بود. برای همین است که فرمودند: اگر میخواهید اهل خیر باشید، این حال را داشته باشید که اگر با شما غضب کردند، حلم به خرج دهید و اگر ظلم کردند، ببخشید؛ «خَیْرُ النَّاسِ مَنْ إِنْ أُغْضِبَ حَلُمَ وَ إِنْ ظُلِمَ غَفَرَ» .
یکی از عزیزان که دائم در مجلسشان بود، بیان میکرد: به ایشان گفتیم یک عدّه این حرفها را پشت شما زدند و در این مورد ظلمی به شما شد، ایشان فرمودند: اینها مسئلهای نیست، اینها را میآمرزم امّا من هر که را به این نظام ظلم کند، نمیآمرزم!
*آیت الله خوشوقت از حافظان و حارصان این نظام من ناحیه الحجّه بودند!
معلوم میشود این اولیا خدا به گونهای از ناحیه حضرت حجّت(عج) در این نظام شریکند که فرمودند: من اینها را نمی-بخشم. این بندهخدایی که برای بنده گفت - که در مجلس هم حضور دارد - خودش یادش رفت از آقا بپرسد: مگر این نظام متعلّق به شماست که شما میگویید آنهایی که به نظام ظلم کنند، نمیبخشم؟!! این نظام صاحب دارد. پس معلوم میشود اینها من ناحیه الحجّه باید حافظان و حارصان این نظام هم باشند.
لذا عزیز دلم! ببین اهل خیر چه کسانی هستند، «وَ إِنْ أُسِیءَ إِلَیْهِ أَحْسَنَ» وقتی به او بدی میشود، نه تنها جوابش را با بدی نمیدهد، بلکه با نیکی میدهد و این حرف خیلی بزرگی است!
*خصلت شخصی که آقای قاضی و ملاحسینقلی همدانی هم نمی توانستند او را عارف کنند، چه بود؟!!
علّامه آسیّد محّمدحسین حسینی طهرانی - که شاگرد آسیّد هاشم حداد بودند - فرمودند: یک نفر را به آسیّد هاشم حدّاد معرفی کردیم، وقتی ایشان پیش آقا رفت، آقا با ما تماسی گرفتند و فرمودند: ظاهراً هنوز چشم بصیرت پیدا نکردهای. ما هم گفتیم: آقا! همینطور است، ما که چشم بصیرت نداریم. فرمودند: داشته باش، داشته باش، به جدّت داشته باش (دو مرتبه و سه مرتبه فرمودند: به جدّت داشته باش).
بعد فرمودند: چرا این شخص را آوردی؟! گفتم: آقا! چرا میگویید؟ مگر بد است اینها بیایند دنبال مطالب خیر باشند؟ فرمودند: من که چیزی نیستم، اگر آقای قاضی و ملّاحسینقلی همدانی هم بودند، او را نمیتوانستند به آن چیزی که تو میخواهی، یعنی عارف تبدیل کنند.
گفتم: آقا برای چه؟ فرمودند: برای اینکه او یک خصلتی دارد که با این خصلت، هیچ کس نمیتواند او را عوض کند و آن، این است: اگر کسی به او بدی کرد، تا آن بدی را چند برابر به بدی (نه خوبی) جبران نکند، دستبردار نیست! آنوقت چنین کسی میتواند اهل خیر شود؟!
اگر میخواهیم اهل خیر باشیم، اخلاق الهی میطلبد و باید این طور شویم که فرمودند: «وَ إِنْ أُسِیءَ إِلَیْهِ أَحْسَنَ» یعنی نیکو رفتار باشد. اگر کسانی در یک مسئله شخصی، به او بد کردند یا ظلم کردند، او در مقابل نه تنها بدی نکند، بلکه نیکی کند. امّا اگر این مسئله عامل شود برای اینکه به دین ضرر بزند، آن جا دیگر باید جلویش را گرفت. پس اگر عامل شود برای این که تشکیلات دینی بخواهد ضربه بخورد، آنجا باید گوشمالیاش داد امّا در موارد فردی و شخصی، باید برعکس باشد. پس یکی از نشانههای اهل خیر این است اگر به وی بدی شود، ببخشد و حضرات معصومین اینطور دارند برایمان تبیین میفرمایند.
*اهل خیر و بخشش در عسرت و تنگدستی!
چه جالب است به خصوص برای همین ایامی از آخر سال که در آن هستیم، گرچه فاطمیه هم هست امّا بگذارید بگویم که روش بزرگان ما این بود که حتّی اگر تاسوعا و عاشورا در ایّام نوروز میافتاد، به بچّهها عیدی میدادند که بچهها زده نشود.
میخواهم عرض کنم یکی دیگر از نشانههای اهل خیر این است که حتّی موقعی هم که ندارند، دست دیگران را میگیرند و آن موقع است که ایثارگر میشوند.
اهل خیر چه کسانی هستند؟ «خَیْرُ النَّاسِ مَنْ کَانَ فِی عُسْرِهِ مُؤْثِراً صَبُوراً» آنهایی که وقتی خودشان در عسرت و تنگدستی هستند، ایثار میکنند و صبورند. مواظب باشیم طوری نشود که یک عدّهای بتوانند هر طور دلشان میخواهد بخرند و یک عدّهای دیگر چیزی نداشته باشند تا برای بچّههایشان لباس نویی تهیّه کنند.
پس این هم یکی از نشانههای دیگر خیر که معلوم میشود این هم همان حال اهل خیر است که ما اوّل بحث بیان کردیم: هر عملی که قرب خدا را بیاورد، خیر میشود و خدا دوست دارد که مردم، خودشان دست همدیگر را بگیرند. این یک نکته عجیبی است که خیلی مهم است.
*عملی با اجر هزار رکعت نماز نورانی در هر دقیقه!
خدا مرحوم آیتالله شالی را که از شاگردان آیتالله قاضی بودند، رحمت کند. این مرد بزرگوار - که انصافاً ایشان هم یکی از کنزهای خفیه بودند - در اواخر عمرشان بود که وقتی کسی از ایشان نصیحت خواست، فرمودند: چون آخر عمرم است برایتان میگویم، یک موقعی محضر آیتالله قاضی بودیم، ایشان خیلی خوشحال دستشان را باز کردند و مرا در آغوش گرفتند و گفتند: چه کردی؟! خیلی خوشحال شدم آقا این طور مرا تحویل میگیرد. گفتم: آقا! چطور؟
گفتند: دیشب دیدم - نفرمودند در عالم رؤیا، فقط فرمودند دیدم - که هر دقیقه ( نه هر ساعت)، هزار رکعت نماز میخوانی و آن قدر این نمازهای تو نورانی بود که عرشیان به آن نگاه میکردند. چه کردی؟!
گفتم: آقا! شرمندهام. گفتند: میخواهم خودت بگویی و إلّا میدانم چه کردی. گفتم: آقا! اگر میدانید به زبان نیاورم. گفتند: میخواهم بگویی، عیبی ندارد، وقتی میگویم بگو، بگو؛ اینجا دیگر ریا نمیشود.
گفتم: همسایه ما بیچاره و گرفتار است و من هم گرفتارتر از او هستم، امّا دیشب درب خانه ما آمد، من چیزی را تهیه کرده بودم و به خانم تازه عروس خودم گفتم: اینها بچّه هم دارند و گرفتارند. او هم راضی شد و ما آنچه را تهیه کرده بودیم، به او دادیم. ما خودمان شب گذشتهاش فقط مقداری نان خورده بودیم و گرسنه بودیم امّا دیشب را هم گرسنه خوابیدیم.
فرمودند: چه عبادتی برایت نوشتند! در هر دقیقه، هزار رکعت نماز. آن هم چه نمازی! نور عرشیان را جذب خودت کردی. لذا ایثار این است.
خود آیتالله شالی نماز شب میخوانده امّا نماز شبش را - که باید انسان اهل شبخیزی باشد و اصلاً وصول الی الله به شبخیزی است و به هر که هم هرچه دادند، در دل شب دادند. وصول الی الله و این سفری که انسان می-خواهد برود، در دل شب است - اینطور نورانی نکردند امّا ببینید چون خودش نیاز داشت ولی ایثار کرد، اینطور خدا به او مرحمت کرد، «خَیْرُ النَّاسِ مَنْ کَانَ فِی عُسْرِهِ مُؤْثِراً صَبُوراً» به کسی هیچ هم نگفتند و صبر کردند.
*راه وصول الی الله
یکی دیگر از مطالب همین است که اهل خیر، شبخیز هستند.
وجود مقدّس امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَکُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْلِ»، وصولِ به پروردگار عالم یک سفر است که این سفر، حاصل نمیشود مگر به اینکه انسان اهل شبخیزی باشد.
لذا اگر انسان میخواهد اتصال با پروردگار عالم داشته باشد و به آنجا که قاب قوسین او ادنی است، برسد و به آنجا برسد که تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم، از قلب او، آنچه که از ناحیه خدا هست، بر زبانش جاری شود؛ باید شبخیزی داشته باشد.
یکی از نشانههای اهل خیر هم همین قیام در دل شب است. امام در درس اخلاق سال چهل و یک خود فرمودند: اگر دنیا میخواهید، شبخیزی، اگر آخرت میخواهید، شبخیزی.
*خدا و حضرت حجّت دوست دارند که خود مردم دست هم را بگیرند!
یک نکتهایی بگویم خیلی عالی و عجیب است. این را آسیّد احمد آقا و مرحوم عارف بالله، آقا معلّم دامغانی گفتند که من از امام سؤال کردم: آقا! چرا فرمودید حوزههای علمیّه باید مستقل باشند؟ فرمودند: خود خدا و حضرت حجّت(عج) میخواهد که مردم دست هم را در امور دین و دنیایشان بگیرند.
آیتالله العظمی شاهآبادی (همان آقایی که اگر روز عاشورا هم به عید نوروز میافتاد، به بچّهها عیدی میداد که از محرّم زده نشوند) در کتاب شذرات المعارف خود یک بحثی دارد که خیلی عالی است. ایشان میفرمایند: اینکه مردم خودشان دست هم را بگیرند که صدقه تبیین میشود، برای این است که مقتضیات طبع انسان این است که حوائجش باید برطرف شود، اگر دست هم را نگیرند و این حوائج برطرف نشود، شرافت انسانی از بین میرود و خدا میخواهد به این طریق حتّی صدقه بدهی که «حصّنوا اموالکم بالصدقه»، یعنی در حصن حصین قرار بدهی که اینها در امان میماند.
بعد در نهایتش میفرمایند: خدا دوست دارد، مردم دست هم را بگیرند. ولو به اینکه بیتالمال هم یک جایی خیری داشته باشد امّا خدا خیلی دوست دارد مردم دست همدیگر را بگیرند.
*دو خصلت که برتر از آن نیست!
لذا خود وجود مقدّس امام حسن عسگری(ع)، نکتهای را بیان فرمودند که عالی است، فرمودند: «خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ»، دو خصلت است که مافوق آنها نیست، اوّل فرمودند: «الْإِیمَانُ بِاللَّهِ»، دوم چیست؟ «وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ»، به هم نفع برساند. اگر اینطور بشود، چه میشود؟!! خدا اینها را دوست دارد و خیر، همینهاست که امیرالمؤمنین(ع) و دیگر حضرات معصومین(ع) شمردند، لذا همان قسمت اوّل بحثم را همینطور با خودت در بحث ببر و ادامه بده که عرض کردم: هر چه قربآور از برای خدا باشد، خیر میشود و هر چه انسان را از قرب الی الله دور کند، شرّ میشود. اینها هم مصداقهایش است که حضرات معصومین(ع) یا اولیاء و عرفا بیان کردند.
*بهترین کارها کدام است؟
لذا یک مطلب دیگر هم به ما میگویند که این دیگر در درجه اعلای مؤمنین است و همان چیزی است که در باب اخلاص و مخلصین عالم صحبت میکردیم و برای آنهاست. وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) راجع به اینکه کدام کار بهترین کارهاست، صحبت کردند و فرمودند: «خَیْرُ الْأُمُورِ مَا عَرِیَ عَنِ الطَّمَعِ»، بهترین کارها این است که انسان! وقتی این کارها را انجام میدهد، از طمع به دور باشد.
لذا اولیاء الهی حتّی طمع به بهشت ندارند و فقط خودش را میخواهند. البته این مطلب تمرین میخواهد و درجه درجه است تا انسان به آنجا برسد. آنها رسیدند، خوشا به سعادتشان! امّا برای این که به آن درجات برسیم، اولیاء به ما بیان کردند و گفتند: در همین دنیا وقتی برای دیگران کار میکنی، بی طمع باش.
*عدم طمع به رهبری امّا جلو رفتن با تمام قوا!
یک جملهای را بگویم، خیلی عجیب است و نشان میدهد که واقعاً اگر کسی اینطور جلو برود، کجاست. امام، آن امام العارفین وقتی وارد نجف اشرف شدند، علما و مراجع از جمله آیتالله العظمی حکیم به دیدنشان آمدند.
آیتالله العظمی حکیم میخواست بداند که ایشان عزمشان جزم است یا خیر، - این در صحیفه امام هم نوشته شده مراجعه کنید و ببینید - ایشان بیان کردند: شما میخواهید از این به بعد چه کار کنید؟ گفت: میخواهم همان راه را ادامه بدهم، منتها والله! اگر شما این پرچم را بگیرید، من به عنوان سرباز شما جلو میافتم و میآیم سربازی شما را میکنم. آیتالله العظمی آسیّد محسن حکیم هم فرمودند: این کار، کار خود شماست.
فکر کردید امام نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حقّ، طمع به رهبری داشت؟! خیر، این طور نبود امّا وقتی این اولیا خدا زمام را در دست میگیرند، دیگر برای خدا تا آخر میروند. همانطور که مولیالموالی(ع) هم تا آخر رفتند. مگر دیگر امّت یاری نکرده باشند.
الان امام المسلمین(مدّ ظلّه العالی) هم همینطور است، اوّل راضی نبود و نمیخواست امّا وقتی بداند از ناحیه الحجّه است و باید بپذیرد، تا آخر میرود ولی نسبت به زندگی طمع ندارند. زندگی اینها را ببینید، زندگی امام را ببینید، زندگی امام المسلمین را ببینید. زندگی اولیاء خدا را ببینید. میلیاردها هم بیاید و برود، برای اینها ابداً پشیزی نمیارزد.
یکی از اولیا و اوتاد - که حالا اسم نمیبرم و خدا وجود نازنینشان را حفظ کند- ایشان در دفتر امام بودند، وقتی وجوهات فراوانی میآمد، ایشان طوری نگاه میکرد که انگار یک تکه کاغذ است، چون میدانست مال خودش نیست. البته اختیارات تام هم داشت، امّا سفت و محکم بود و طمع به هیچ چیز نداشت.
*آیتالله خوشوقت، وزنه ای در دفع عذاب!
آیتالله خوشوقت، آن مرد عظیمالشّأن هم که بالجد عارف بالله بودند، آنقدر بصیر و آگاه بودند که اصلاً طمع به چیزی نداشتند و فقط بحث هدایت جوانها در مسجد خودشان را داشتند. البته ظاهراً در مسجد خودشان بود. میترسم بعضی از چیزها را بگویم، چون بعضی متوجّه نمیشوند و طور دیگری برداشت میکنند امّا همینقدر میتوانم بیان کنم که خدا گواه است ایشان وزنهای بودند که عذابها از بین میرفت.
این علمای ربّانیمان را قدر بدانیم که وقتی مثل این مرد الهی از دست بروند، آنوقت تازه حسرتی میخوریم که دیگر فایده ندارد.
پس بهترین کارها این است که طمع نداشته باشیم، عزیز دلم! مگر برای خدا انجام نمیدهیم، چرا طمع داریم؟! اگر برای خداست، خودش باید بدهد. خودش هم بلد است که بدهد. لذا بندگان خدا در خوبیها اینطور هستند.
*بهترین و بدترین کارها
منتها یک نکته دیگر هم عرض کنم و بحثم را تمام کنم. باز مولیالموالی(ع) در مورد بهترین کارها فرمودند: «خَیْرَ الْأُمُورِ عَزَائِمُهَا وَ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا»، بهترین کارها این است که واجبات را انجام بدهی.
لذا این که وقتی نزد اولیا و عرفای عظیمالشّأن میروی و میگویی: آقا! یک راه میانبر به ما نشان بده و آنها میگویند: ترک گناه بکن و واجبات را انجام بده؛ به همین جهت است. پس نگویید: آقا! این را که همه میگویند. بله، درست است، همه همین را میگویند؛ چون فقط راهش همین است. راهش این است که انسان گناه نکند تا به خدا برسد. راهش این است که واجبات را مهم بشمارد، مثلاً تا اذن گفتند، بداند باید نمازش را بخواند و ... .
یادم نمیرود آیتالله مشکینی، این بود که ایشان در هر انتخاباتی بلافاصله حضور پیدا کرد. این را میتوانید از بیت شریفشان بپرسید. این آخریها هم که مریض بود و صندوق را میآوردند، میگفت: زود بیاورید. میگفت: همین که آغاز ساعت رأی گیری هست، تا میگویند ساعت 8 رأیگیری شروع میشود، من میخواهم اوّلین نفر باشم. لذا وضو میگرفت و میفرمود: این فریضه است و باید اوّل انجام بدهیم. اصلاً انسان در فرائض باید اینطور باشد.
پس بهترین کارها همین انجام فرائض و واجبات الهی است. بدترین کارها هم بدعتگذاریهاست که این موارد سخت است و انسان باید مواظبت کند.
*بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت
یکی از کارهای بسیار خوب هم این است که انسان دائم در سلام پیشقدم باشد. پیامبر(ص فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ أَخْلَاقِ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ فِی الْعَالَمِ» ، از بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت خبر بدهم؟ فرمودند: افشا سلام در عالم از بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت است.
لذا معلوم میشود در آخرت هم همینطور است که فرمودند: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ»، یعنی با اینکه در آنجا عبادت نیست امّا سبقه در سلام هست، مگر در سلام چه نهفته شده؟!
ما یک موقعی، شرح زیارت عاشورا داشتیم و راجع به سلام جلسات مفصّلی بحث کردیم که سلام چیست، سلام غوغاست. اصلاً خود خدا، سلام است «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَ مِنْکَ السَّلَامُ وَ إِلَیْکَ یَعُودُ السَّلَامُ».
لذا حضرت فرمودند: افشا سلام در عالم از بهترین اخلاق است؛ یعنی به همه سلام کند. سبقه در سلام، غرور و تکبّر را از بین میبرد.
*سلامی به خوب خوبان عالم
حالا اگر این سلام به بهترینها هم باشد که نورُ علی نور است، چقدر زیباست که انسان بتواند در سلام به آقاجان، امام زمان(عج) سبقه بگیرد. آن بزرگواران عنایت دارند و تا سلام بدهی، جواب میدهند. مگر میشود اینها جواب ندهند؟! چون میدانید سلام مستحب است امّا جوابش واجب است.
برای اینکه به این خیر و خوبیها برسیم، یک راه بیشتر نیست، این را اولیا گفتند و آن اینکه بتوانیم با خوبان عالم همنشینی کنیم. حال، چه کسی بهتر از آقاجان، امام زمان، خوب خوبان؟! میشود با آقا همنشینی کرد؟ بله، بله! چطور؟ این که دائم یاد آقا باشیم.
آقا که خود فرمودند: من شما را فراموش نمیکنم و به یادتان هستم، ما هم دائم یاد آقا باشیم؛ شب، روز. به خصوص شب، علّتش را هم عرض کردیم، اینکه شب دیگر وقتی شما میخوابید، دیگر لحظه بعدی نیست که متّصل به یک کاری بشوی و یادت برود. تمام شبت نور بشود، در ظلمت با نور باش، چه میشود؟! که إنشاءالله خواب حجّت ببینی، بعدها کنار آقا باشی و ... .
لذا عزیزان! سلام بدهید. آن قدر سلام مهم است که گفتند درب خانهتان را که باز کردید و خواستید داخل منزل بروید، هیچ کسی هم نبود، سلام کنید.
اگر شما بگویی: آقاجان! سلام، چه میشود؟
من یک نکتهای را از یک ولیّ خدا بگویم. صبح که بلند میشد، عادتش این بود (چون عادت ابوالعرفاء، آیتالله العظمی ادیب هم همین بود) که اصلاً ناخودآگاه تا از خواب بلند میشد، اوّل میگفت: «السلام علیک یا بقیه اللّه».
میفرمود: صاحبخانه همه عالم، آقاست. آقا همه جا هست و میبیند. تو درب خانه را باز میکنی، سلام میکنی، صبح بلند میشوی، درب خانه امام زمان، یعنی عالم را داری باز میکنی، پس سلام بده.
شب با آقاجان حرف بزن، مناجات کن. بگو: آقاجان! چه کنیم؟ آقاجان! هم رحلت یا به یک تعبیری، به خاطر رنج ها، شهادت عمّه جانتان، حضرت فاطمه معصومه(س) است و هم یکی از سرداران لشگرت از میان ما رفت؛ آن مرد الهی، آیتالله خوشوقت که بالجد هر لحظهای از وقتش، خوش بود و انصافاً خوشوقت بود. آقاجان! سر شما در این مصیبتها، سلامت باد.
ما چه کنیم آقا؟! آنها که خوب بودند، خوشا به سعادتشان! ما چه کنیم آدم بشویم؟ ما چه کنیم اهل خیر بشویم؟ یابن الحسن!
یک راه را میدانیم آقاجان! اصلاً این معلوم است، باید این مطلب باشد. آقاجان! یک راه این است: شما نگاه کنی، ما برگردیم، آدم بشویم.
یابن الحسن! آقاجان! بیان شده با خوبان عالم همنشینی کنید، درست؛ امّا آقا! اگر قلبم خراب باشد، میترسم با خوبان عالم هم بنشینم، اثر نگیرم. آقا! قلب خرابم را چه کنم؟!
آقاجان! به ما یاد دادند، بزرگان به ما گفتند: درمان قلب خراب، نگاه حجّت است. میشود یک نگاه به این قلب من کنی؟ آقاجان! یک نگاه به این قلب خرابم میکنی؟!
به جان خودت قسم، تا نگاهم نکنی، درست نمیشوم. به جان خودت قسم در مجلس اخلاق میآیم، با بزرگانی مثل آیتالله العظمی بهجت و آیتالله خوشوقت و آن اعاظم مینشینم امّا اثر نمیگذارد قربانت بروم. قلب خراب است و یک نگاه تو را میخواهد!
آقاجان! اگر نگاه نکنی، هلاک میشوم. یک عدّه هلاک میشوند و به گناه میافتند و از بین میروند. امّا یک عدّه هم با نگاه تو هلاک میشوند امّا آن هلاک، چه هلاکی و این هلاک، چه هلاکی؟! آقا! میشود یک نگاهی کنی، من هلاک تو بشوم یابن الحسن!
آقا! میترسم، چه شده خوبان عالم دارند یک یک میروند؟! نکند یک خبری بشود، نکند عذابی بشود؟! آقاجان! این مابقی خوبانت را برای ما نگاه دار، تو یک نگاهی کن یابن الحسن. خودت هم امور را به اینها سپردی - همانطور که عرض کردم از آن فرمایش آیتالله خوشوقت معلوم است به اینها سپرده - آقاجان! من بیچاره چه کردهام که مستحق نگاه تو، خوب خوبان نیستم؟!
چرا میگویم نگاهم نکردی؟ چون آقا اگر تو نگاهم کرده بودی که من دیگر سمت گناه نمیرفتم. اگر تو نگاهم کرده بودی که حالم تغییر میکرد. اگر تو نگاهم کرده بودی که وضعم درست میشد. یک نگاهی به من کن.
لذا عرض کردم و باز هم میگویم که هر شب دقایقی با آقاجان! حرف بزنید، هرشب بعد از به تعبیری مسواک زدن، دیگر که میخواهی بخوابی، موقعی که برق خاموش است، تنها شدی، عرض کردم اگر در حجرهای از همحجرهایات جدا شو؛ اگر در خوابگاهی از هماتاقیات جدا شو؛ در خانوادهای، از خانواده جدا شو؛ یک گوشه آرام، زانو در بغل بگیر و با آقاجان حرف بزن. در آن تاریکی با آقاجان، امام زمان، خلوت کن. سلام بده، «السلام علیک یا مولای یا بقیة الله» تو سلام میدهی، آقا جواب سلام را میدهد. آقا، آقای کریمی است.
امّا آقا! اگر به قلبم هم نگاه نمیکنی - نمیدانم چه بگویم و چون بلد نیستم، اینطور حرف میزنم - نگاه نکن امّا یک کار کن آقای من! آقاجان! قلبم خراب است. میدانم شما کریمی و عنایت میکنی. آقا! اگر حالا قلب من را هم نگاه نمیکنی، یک کار کن آقاجان. آقاجان! من که میدانم وقتی میگویند جواب سلام واجب است، ولو سلام از من مذنب باشد، شما جواب میدهید. یک درخواست از شما دارم یابن الحسن! آقا پرده از گوشم کنار برود، این جواب سلام شما را بشنوم. اگر یک بار جواب سلام شما را بشنوم، چه میشود یابن الحسن؟! چه میشود قربانت بروم آقاجان من؟! حاضرم جان بدهم، جواب سلام را بشنوم. چقدر مزه میدهد.
اینها را اولیا بیان کردند اینطور بگویید، میدانید چرا؟ چون معلوم است وقتی جواب سلام را بشنوی، وقتی در این گوش آوای ملکوتی رفت، تمام وجودمان تغییر میکند، حالمان عوض میشود، دیگر مدام دنبالش میگردیم، دیگر دیوانهاش هستیم، هی میگردیم: کجاست آقای من؟! از همه دل میکَنیم، به او دل میبندیم. به او عشق میورزیم. آقاجان! میشود ما را عاشق خودت کنی یابن الحسن!
آقاجان! به خودت قسم از این میترسم که فردای قیامت جدای از تو باشم و جهنّم بروم! فقط یک بدی دارد، البته طاقت که ندارم و اگر بگویم طاقت دارم، دروغ گفتم. من طاقت عذاب دنیایش را ندارم. آقاجان من! امّا دردناکتر از همه این است که اهل جهنّم به من بگویند: یک عمر هی میگفتی یابن الحسن، چه شد؟! یک عمر صدایش میزدی، چه شد؟! اگر این را به من بگویند چطور جواب دارم آقاجان؟! یابن الحسن! یک عنایتی کن، دست من را بگیر، خجل نشوم، آبرویم پیش اهل جهنّم نرود. من را برای خودت بگیر، برای خودت انتخاب کن یابن الحسن!