کد خبر 18070
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۸۹ - ۰۹:۰۷

قهوه تلخ را با هيچ عياري نمي شود سنجيد. نمي شود به شوخي هاي تکراري اش اعتراض کرد چون ممکن است اين شائبه را ايجاد کند که شوخي ها خنده دارند و فقط عيبشان تکرار است.

نويسنده وبلاگ "آقاي هزار تو" در جديدترين مطلب خود با اشاره به سريال قهوه تلخ نوشت: بحث بر سر خنده دار بودن يا نبودن يک پديده، بحث عبثي است. به اين معنا که نمي شود آدم راست توي روي کسي نگاه کند و بگويد اين فيلم يا سريالي که تو داري به آن مي خندي خنده دار نيست. کافي است که طرف خيلي رک جواب بدهد اگر خنده دار نيست پس چرا من مي خندم؟

چرا مي خنديم؟

من آدم با سوادي نيستم. يعني اگر بودم يحتمل اسم سندرمي که باعث مي شود آدمها به دلقکها بخندند را مي دانستم و اينجا مي نوشتم. اگر به هر کسي بگوييد نظرت نسبت به آدمي که يک دماغ قرمز گنده دارد و با کفشهاي گشادش براي صدهزارمين بار در کيون آدمي به شمايل خودش مي زند و فرار مي کند چيست؟ جواب مي شنويد که خيلي لوس و بي مزه و تکراري است. اما بعد يک نگاهي به انبوه جماعتي که توي سيرک جمع شده بياندازيد و نيشهاي تا بناگوش باز شده شان در هنگام هنرنمايي دلقکها را به خاطر بياوريد تا به صداقت مخاطبانتان پي ببريد.

از نظر من سريال قهوه تلخ خنده دار نيست. حتي به اندازه يک "قهوه‌ي ترک تلخ" هم خنده دار نيست. يعني به عبارت صحيح تر من خنده ام نمي گيرد( به جز يک جا).

دور و برم آدمهايي از دکتراي فلسفه و فيزيک گرفته تا بچه هاي مدرسه اي و خانمهاي مسن خانه دار هستند که با ديدن هر کدام از صحنه هاي سريال از خنده ريسه مي روند. يکي از اين خانمها به محض اينکه مهران مديري يا سيامک انصاري دهانشان را باز مي کنند با صداي هيستريک مي خندد و به اطرافش نگاه مي کند تا تاييد خنده آنها را هم بگيرد. هر تکه کلامي هم که تويش باشد به راحتي روي زبان مردم مي افتد. کافي است که يک نفر توي سريال عادت داشته باشد چيزي بکشد يا حواله کند. حتي دستش را توي دماغش کند. توي بيمارستانهاي فوق تخصصي هم مي توانيد در جمع خصوصي جراحان مجرب همه گير شدن آن را پيدا کنيد.

کاري به برداشتهاي متوهم سياسي بعضيها ندارم. اين مساله که سريال از روي ماشالله خان در دربار هارون الرشيد کپي شده را هم قبول ندارم. از خنده دار بودن يا نبودنش هم بايد به دلايل روانشناختي عبور کرد.

من هشت قسمت از سريال را ديده ام. نظراتي که تا به حال شنيده ام آنقدر متفاوت است که ديگر بهشان گوش نمي دهم. اينکه سريال اولش خوب نيست و از قسمت ده به بعد خوب مي شود يا اولش بهتر از حالا بوده يا مهران مديري خيلي بد بازي مي کند يا اينکه سردار بلوتوث آمده تا سريال را نجات بدهد.

همه اينها به کنار، در مورد سريال جديد مديري از روز اول يک نظر قطعي داشتم که هنوز هم تغييري در آن ايجاد نشده است. به نظرم سريال نمايش مبتذل و فرصت طلبانه يک سري آدم سود جو براي سرکيسه کردن مردمي است که به دنبال ذره اي شادي و هيجان له له مي زنند و نهايتا خودشان را با سراب واقعيتي که حبابش ترکيده سيراب مي کنند.

اينکه مهران مديري آدم شارلاتان متکبري است به من ربطي ندارد. کاري هم ندارم که احتمالا توي عمرش يک کتاب (حتي طنز) به درد بخور نخوانده. اما در مورد ژوله و الوند مجبورم اين را بگويم که اين دو، نويسنده هايي هستند که بزرگترين سرمايه اي که در ايران در اختيار يک نويسنده مي تواند باشد را در اختيار داشته اند.

90 قسمت سريال براي دو نفر. يعني يک درامد چشمگير براي هر کدام. همچنين فرصت کافي براي نوشتن و بسط دادن قصه در 90 قسمت و از همه مهمتر اسم مهران مديري که مردم را به اين عمق شرطي کرده. به علاوه دست و دلبازي تهيه کننده اي که از بازگشت سرمايه اش مطمئن است. تنها خط قرمزي هم که داشته اند از قرار زياده روي نکردن در شوخي هاي جنسي بوده.

شرايط مذکور آرزوي هر فيلم نامه نويسي است که توي ايران کار مي کند. بعد بياييد ببينيد اين دو عزيز فرزانه با اين سرمايه گزاف چه کرده اند.

غير از خود ايده که بازگشت يک آدم به زمان گذشته است و ايده خوبي است که متاسفانه براي مدتها سوخته و هدر شده، چيز ديگري در سريال نيست. سريال مطلقا قصه ندارد. هيچ فراز و فرود و عطف و تعليق و هيجاني در آن نيست. جاي شخصيت پردازي را يک تيپ سازي سطحي گرفته و جاي طنز و کنايه را لودگي، تکرار و شوخي هاي دستي. فيلمنامه اگر بيش از بيست صفحه باشد( که بعيد است) تنها هدر دادن کاغذ بوده و همه اميد سازندگان به خلاقيت بازيگرهاست.

مستشار بادمجان مي خورد و صداي باريکش شهوت شاه را تحريک ميکند بعد با يک لوله مي زنند توي سرش و مي برندش پيش بلد الملک که بهش بگويد پدر سوخته پدرت را در مي آورم و ايشان از ترس شکوفه که بالاي ديس قيمه پلو با شمشير آخته ايستاده تا سکانس ربوده شده از کمال الملک براي صدم بار به گه کشيده شود قبول مي کند که اصلا از اول غلط کرده حرف زده. و اين داستان در هر قسمت تکرار مي شود.

در هر قسمت بايد اين را ببينيم که مستشار با اينکه مستشار است اما کارش فوت کردن چاي همايوني، مالاندن همايوني و خوردن بادمجان همايوني است!

انقدر متن ابلهانه نوشته شده که حتي نمي شود نقدش کرد. آقايان درسشان را از بزرگترهاشان خوب ياد گرفته اند. مي دانند براي اينکه جلوي هر نقدي را بگيرند بايد بالکل خارج از معيار باشند.

قهوه تلخ را با هيچ عياري نمي شود سنجيد. نمي شود به شوخي هاي تکراري اش اعتراض کرد چون ممکن است اين شائبه را ايجاد کند که شوخي ها خنده دارند و فقط عيبشان تکرار است. در صورتيکه حتي لودگي هم نيستند. نمي شود به گريمهاي بي جا، دماغهاي عملکرده، لباسهاي نامنطبق با زمان ايراد گرفت مبادا که ادعاي پست مدرنيته و سورئاليسم از تويش بزند بيرون. به نداشتن گره و عطف و هيجان هم اشاره کنيم که مي گويند خاصيت سيت کام اين است. انگار نه انگار داريم يک سريال داستاني نود قسمتي را نگاه مي کنيم که قصه پيوسته اي دارد.

مهمتر از همه قهوه تلخ بر عکس سريال هاي اپيزوديکي که در دنيا به عنوان سيت کام مرسومند داستان اپيزوديک هم ندارد. شايد هم به همين خاطر باشد که اپيزودها به جاي اينکه مثل همه دنيا اسم داشته باشند تنها شماره دارند. شماره هايي که هنوز هم مردم نمي دانند به هر کدام از بسته ها بايد بدهند يا به هر کدام از قسمتها.

هر کس مي پرسد تا کجا ديدي بايد به فرض بگويي قسمت هفتم بعد طرف مي گويد قسمت هفتم يعني بيست و يک بعد تو بگويي بسته هفتم نه، بلکه اپيزود هفتم. نمي تواني بگويي آن قسمتي که چندلر دنبال کار بود يا مادر فيبي در جلد گربه برگشته بود يا همان قسمتي که ريچل با راس دوست شد، رابين با بارني به هم زد يا تد را توي محراب قال گذاشتند. نمي شود آدم بگويد آن قسمت که شکوفه مي خواهد سر مستشار را ببرد يا وقتي که بلد الملک مي گويد پدر سوخته.. (اين يعني همه قسمتها)

همه اينها به کنار، شازده پسر، کودک فهيم ما، آقاي مهدي خان ژوله آمده شق القمر کرده خير سرش پيرنگ داستان را روي اين قرار داده که مستشار مي خواهد با کمک به جهانگير شاه جلوي ظهور آغا محمد خان را بگيرد. اين مساله که هيچ کدام از تماشاگران به هيچ جايشان نيست که آغا محمد خان اينطوري مملکت را مي گيرد در نوع خودش خيلي جالب است.

مردم همانقدر نگران غلبه آغا محمد خانند که درباريان جهانگير شاه. حتما هم توجيهشان اين است که خوب فيلم است واقعي نيست که! يا آغا محمد خان که آخرش پيروز مي شه! بذار فعلا حال کنيم.

البته هنر بي نظير نويسنده هم در اين زمينه بي تقصير نيست. خود نويسنده نيز اعتقادي به آن ندارد. آخر حکومت جهانگير شاه چه تحفه اي است که نگران نابودي اش توسط آغا محمد خان باشيم. نه آخر اين آقاي نويسنده پيش خودش چه فکري کرده. بيننده محترم به چه اميد سريال را تماشا مي کند؟

سريال قهوه تلخ به معناي واقعي کلمه تحقير و تمسخر بيننده است. بيننده به جاي اينکه نگران سرنوشت کاراکترها باشد نگران سرنوشت "طنز" است. بعد از سي قسمت هنوز همه منتظرند که "آقاي طنز" برسد. آقاي طنز يک جور "گودو" است. مردم در انتظار يک قسمت، يک داستان يا حتي يک لحظه "واقعا بامزه" همه قسمتهاي سريال را نگاه مي کنند و در انتظار مهلکشان، به شوخيهاي نايب آقاي طنز، نايب موسيو گودوي موهوم، مي‌خندند. خواب آشفته اي که نه به وصال آقاي طنز مي رساندشان نه اميدي به بيداري از آن هست.

قهوه تلخ نمايش طنازانه يک سرخوشي نيست. شرنگ تلخي است که بيانگر حسرت است. سريال واقعي بيرون از صفحه تلويزيون، توي خانه ها، توي بقالي ها، توي مکانهاي عمومي و لابلاي تکه کلامهاي عاريتي و در حسابهاي بانکي فربه شده پخشي ها و تهيه کننده شکل مي گيرد. تصويري که البته سياهتر از وضع عادي زندگي روزمره ما ايرانيهاي نگونبخت نيست. و شايد دليلي براي حساسيت اضافه براي يک سريال هفتاد و پنج هزار توماني نباشد( در کشوري که مردم به طور عادي سالي 1000 تومان هم خرج خريد کتاب نمي کنند)

مشکل خنديدن يا شاد بودن يا چرا خنديدن نيست. مساله اين است که آقايان با عبور از هر معياري و هر قالبي دست و پاي هر منتقدي را مي بندند و حرف حسابشان اقبال عمومي است. اقبال عمومي هم يعني خريد سي دي ها از بقالي و خنديدن خودارضاگرانه به آنها در انتظار رسيدن لحظه موعود. براي درک اين فرهنگ انتظار شايد بهتر است نگاهي به در انتظار گودو بياندازيم.

***

باز هم مي گويم، بحث بر سر خنده دار بودن يا نبودن يک پديده، بحث عبثي است. به اين معنا که نمي شود آدم راست توي روي کسي نگاه کند و بگويد اين فيلم يا سريالي که تو داري به آن مي خندي خنده دار نيست. کافي است که طرف خيلي رک جواب بدهد اگر خنده دار نيست پس چرا من مي خندم؟

بعد شما بگوييد اگر خنده دار است پس چرا من نمي خندم. بعد او بگويد چون يبس و از خود متشکري. و تو بگويي تو مي خندي چون سطحي و جلفي.

خنديدن که دليل نمي شود آقاي مديري

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس