به گزارش مشرق، اواخر بهمن، پسر نوجوانی به همراه پدرش به پلیس مراجعه کرد و از سرقت گوشی و آزار و اذیتهای مرد ناشناسی شکایت کرد. پسر نوجوان زمانی که در مقابل افسر کلانتری قرار گرفت، گفت: برای بازی به پارکی در نزدیکی خانهمان رفته بودم. در حالی که روی صندلی پارک نشسته بودم مرد جوانی کنارم نشست و در حالی که چاقویی را روی پهلویم گذاشته بود، از من خواست همراهش به قسمت خلوت پارک بروم.
مرد ناشناس تهدید کرد که اگر سروصدا کنم مرا زنده نخواهد گذاشت و بعد هم مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و گوشی تلفن همراه ۳۰ میلیون تومانیام را سرقت کرد. با شکایت پسر نوجوان، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در نخستین گام، مأموران به چهره نگاری از متهم فراری پرداختند. تصویر چهره نگاری شده متهم در اختیار واحدهای گشت قرار گرفت.
دومین شکایت
با گذشت حدود یک ماه از این شکایت، پسر نوجوانی هراسان خود را به کانکس پلیس در پارک چیتگر رساند و گفت: به همراه دوستم برای پیاده روی به پارک چیتگر رفته بودیم. من برای چند لحظهای از دوستم جدا شدم تا به سرویس بهداشتی بروم، زمانی که برگشتم مرد جوانی را دیدم که با تهدید چاقو دوستم را مورد آزار و اذیت قرار داد و گوشی اش را گرفت. چون چاقو داشت ترسیدم و پشت درختها مخفی شدم، بعد از اینکه دوستم را رها کرد من مخفیانه او را تعقیب کردم و دیدم که او وارد یکی از بوفههای داخل پارک شد.
به دنبال اظهارات پسر نوجوان، مأموران پلیس به بوفه رفته و مرد جوان را بازداشت کردند. وی در تحقیقات اولیه منکر آزار و اذیت و سرقت گوشی تلفن همراه بود اما در بازرسی بدنی از او گوشی تلفن همراه پسر نوجوان بهدست آمد.
متهم که چارهای جز اعتراف نداشت به آزار و اذیت پسر نوجوان و سرقت گوشی تلفن همراه او اقرار کرد اما با توجه به اینکه احتمال میرفت وی سارق پرونده نخست نیز باشد با شاکی اول رو در رو شد و با شناسایی وی توسط پسر نوجوان، متهم به دومین سرقتش همراه با آزار و اذیت نیز اعتراف کرد. وی به دستور بازپرس پرونده در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد و تحقیقات درباره سایر جرایم احتمالی او ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چرا در پارک سرقت میکردی و بچهها را آزار میدادی؟
من روزی به همین شیوه قربانی شدم و با این کارم نه تنها از آنها بلکه از خانوادهها هم انتقام میگیرم. هم سن و سال همین پسرها بودم که مردی با تهدید چاقو مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و دوچرخهام را با خودش برد.
از او شکایت کردی؟
نه حتی جرأت نکردم به خانوادهام حرفی بزنم. میترسیدم و البته مطمئن بودم خانوادهام هم به خاطر ترس از حرف مردم شکایت نمیکردند. همین مسأله هم باعث شد تا درسم را نیمه کاره رها کنم.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
در یک نجاری که کارگاه بزرگی بود مشغول کار شدم اما صاحب کارم با اینکه بچهای هم سن و سال من داشت با من خیلی بدرفتاری میکرد. بدرفتاریهای او و حادثه تلخی که در کودکی برایم رخ داد مرا به سمت خلاف کشاند.
خیلی زود دوستانم به من گوشی قاپی یاد دادند و من شدم سارق حرفهای گوشی و مدتی بعد هم دستگیر شدم. آخرین بار که از زندان آزاد شدم با خودم گفتم چرا از زنان و مردان بزرگسال سرقت کنم به سراغ نوجوانان میروم که زورم به آنها میرسد. با همین فکر تصمیم گرفتم از نوجوانان هم انتقام بگیرم تا آنها هم سختیها و رنجی که من در نوجوانی کشیدم را تجربه کنند و خانواده هایشان هم درد بکشند.