کد خبر 1369295
تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۶
نشانه های افول آمریکا چیست؟/ جبهه مقاومت و آینده نظام جهانی

بررسی‌های محیط منطقه‌ای و آمارهای منتشرشده ازسوی مراکز و نهادهای بین‌المللی بیانگر این واقعیت است که آسیب‌پذیری‌های راهبردی ایالات‌متحده شامل آسیب‌پذیری‌های دفاعی، نظامی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی است.

به گزارش مشرق، دکتر ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران در روزنامه صبح نو نوشت: بحران اوکراین بیانگر واقعیت جدید در سیاست جهانی است. روسیه به این دلیل حمله نظامی علیه اوکراین را در دستورکار خود قرار داد که احساس می‌کرد ایالات‌متحده در روند افول مرحله‌ای قرار دارد. بحران‌های امنیتی، اقتصادی و سیاست خارجی آمریکا منجر به عدم تحقق بازدارندگی در برابر سیاست منطقه‌ای روسیه شد. نکته دیگر بیانگر آن است که روسیه نیز در سال‌های بعد از جنگ سرد روند پرفرازونشیبی را سپری کرده و محور اصلی درآمدهای اقتصادی خود را براساس فروش انرژی قرار داده است.

واقعیت آن است که هیچگاه بازیگری که از طریق فروش منابع طبیعی به تولید اقتصادی نایل می‌شود، قادر نخواهد بود در زمره قدرت‌های بزرگ موثر در سیاست جهانی ایفای نقش کند. حمله نظامی روسیه به اوکراین بیانگر این واقعیت است که روسیه نیز در فضای افول مرحله‌ای قرار گرفته است. هرگاه قدرت‌های بزرگ در وضعیت افول متوازن یا نامتوازن قرار گیرند، در آن شرایط زمینه برای ظهور جنگ‌های جدید منطقه‌ای اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

نشانه‌های ظهور و افول قدرت‌های بزرگ را می‌توان براساس نشانه‌هایی از کنش سیاسی، دفاعی و امنیتی در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی تحلیل کرد. نظریه‌پردازانی همانند «هنسن» تلاش دارند تا موضوعات مربوط به قدرت نسبی، امنیت نسبی و ایدئولوژی نسبی را به‌عنوان زیربنای تحلیل جایگاه ساختاری کشورها در نظام جهانی تحلیل کنند. براساس چنین نگرشی، مناظره‌های مختلفی درباره جهان پساآمریکایی به وجود آمده که هر یک از نظریه‌پردازان تلاش دارند تا بخشی از فضای ادراکی نظم جدید در حال ظهور را تبیین کنند.

۱. ادبیات نظم جدید پساآمریکایی

نظم جهانی در فضای تاریخی ۲۰۲۲ بیانگر این واقعیت است که قدرت‌های بزرگ ساختار دوقطبی فاقد قابلیت‌های ابزاری برای کنترل نظم جهانی هستند. این بازیگران تاکنون در مدیریت نظم‌های منطقه‌ای کم‌فروغ بوده و برای حل و فصل موضوعات منطقه‌ای از ابزارهای نظامی بهره گرفته‌اند. در چنین فرایندی است که موضوع مربوط به آینده آمریکا در سیاست جهانی را می‌توان براساس الگوی روابط منطقه‌ای، نهادی و بین‌المللی ایالات‌متحده تبیین کرد. الگوی روابط جدید آمریکا با روسیه، چین و ایران بیانگر این واقعیت است که نظم جدید جهانی در حال ظهور است. در نظم جدید، نشانه‌هایی از شکل‌گیری و ظهور آرام بازیگران جدید همانند چین به وجود آمده که آنان نیز تلاش دارند تا خود را در دوران گذار با سیاست‌های آمریکا هماهنگ سازند.

فرید زکریا موضوع افول آمریکا را براساس «ظهور دیگران» تبیین کرد. دیگران می‌توانند ماهیت ایدئولوژیک، ساختاری، منطقه‌ای یا بین‌المللی داشته باشند. هرگونه تغییر در نظم جهانی و موازنه قدرت می‌تواند تاثیر خود را بر امنیت منطقه‌ای خاورمیانه و حوزه اوراسیا به جا گذارد. اولین‌بار «جان مکیندر» مفهوم «قلب زمین» را به کار گرفت. قلب زمین منطقه‌ای در حوزه اوراسیا بوده که رقابت قدرت‌های بزرگ در حوزه‌های اقتصادی، ژئوپلیتیکی و راهبردی را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت.

براساس نظریه قلب زمین مکیندر زمینه برای شکل‌گیری پیمان‌های امنیتی همانند پیمان بروکسل در ۱۹۴۸ و پیمان ناتو در ۱۹۴۹ به وجود آمد. هریک از این پیمان‌ها بخشی از واقعیت تحولات ژئوپلیتیکی را منعکس می‌سازد. ایالات‌متحده و کشورهای غربی در سال۲۰۲۲ بار دیگر خود را با قالب‌های مفهومی مکیندر تطبیق دادند. در چنین فرایندی، اصلی‌ترین مساله مورد علاقه ایالات‌متحده انرژی است. این منطقه بخش عمده ذخایر نفت و گاز جهان را در خود جای داده است.

اگر خواسته باشیم آینده سیاسی آمریکا را براساس نشانه‌هایی از قدرت نسبی و امنیت نسبی تحلیل کنیم، در آن شرایط می‌توان بر این موضوع تاکید داشت که سایر قدرت‌های جهانی همانند اروپا، روسیه، چین و هند، نقش رو به‌رشدی در حوزه‌های منطقه‌ای و رقابت‌های ژئوپلیتیکی دارند. اگرچه تا قبل از اقدام نظامی روسیه علیه اوکراین، هیچ‌یک از بازیگران خواستار موازنه جهانی، درصدد به چالش کشیدن مستقیم نقش منطقه‌ای و بین‌المللی آمریکا نبوده‌اند.

۲. انگاره معمای ژئوپلیتیکی برژینسکی و افول مرحله‌ای آمریکا

برژینسکی در مطالعات خود به این موضوع اشاره دارد که سطح جدیدی از رقابت‌های ژئوپلیتیکی در حال ظهور است. برژینسکی همچنین افول رویای آمریکایی را به‌عنوان واقعیت اجتناب‌ناپذیر عصر جدید تلقی کرده و به این موضوع اشاره دارد که اگرچه سیاست‌های منطقه‌ای و ژئوپلیتیکی آمریکا، خوب‌ یا بد باشد، درعین‌حال باید به این موضوع اشاره داشت که آمریکا تا دهه ۲۰۴۰ به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر در مرکز توجهات جهانی قرار خواهد داشت. برژینسکی در تبیین جایگاه آمریکا در سیاست جهانی به این موضوع توجه دارد که توانایی آمریکا برای تاثیرگذاری بر امور بین‌الملل تا حد زیادی بسته به چگونگی ادراک مردم دنیا از نظام اجتماعی و نقش آمریکا در عرصه جهانی دارد. با توجه به اینکه در سال‌های قرن‌۲۱، نشانه‌هایی از شرایط نامساعد داخلی و ماجراجویی‌های خارجی آمریکا به وجود آمده که این امر جایگاه تاریخی و نقش ژئوپلیتیکی ایالات‌متحده را به میزان قابل‌توجهی غیرموجه و نامشروع ساخته است. چنین وضعیتی زمینه منطقه‌ای و بین‌المللی برای افول مرحله‌ای را فراهم می‌سازد.

۳. آمریکا و موازنه قدرت جدید در نظام بین‌الملل

یکی از شاخص‌های اصلی ظهور یا افول قدرت‌های بزرگ را باید در ارتباط با موضوع مربوط به موازنه قدرت در محیط منطقه‌ای و بین‌المللی جست‌وجو کرد. قدرت‌های بزرگ به‌موازات کاربرد قدرت، با تهدیداتی در حوزه‌های مختلف جغرافیایی روبه‌رو می‌شوند. قدرت و تهدید به‌عنوان دو نیروی مرتبط با یکدیگر در حوزه سیاست بین‌الملل تلقی می‌شود. درک آسیب‌پذیری‌های راهبردی ایالات‌متحده بدون توجه به چگونگی و فرایندهای کاربرد قدرت قابل تبیین نیست.

ارزیابی‌های تاریخی بیانگر این واقعیت است که به هر میزان بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ، سطح گسترده‌تری از مداخله‌گرایی را در دستورکار خود قرار دهند، زمینه برای شکل‌گیری تهدیدات و آسیب‌پذیری‌های امنیتی چنین بازیگرانی همانند ایالات‌متحده فراهم خواهد شد. روند افول و آسیب‌پذیری ایالات‌متحده و برخی از متحدین آن کشور، براساس نشانه‌هایی از ظهور چالش‌های امنیتی جدید شکل گرفته است؛ چالش‌هایی که نشانه‌ای از بحران‌های خوشه‌ای ژئوپلیتیکی فراروی آمریکا خواهد بود.

ظهور چین می‌تواند معادله قدرت در اقتصاد جهانی را تحت‌تاثیر قرار دهد. به همین دلیل است که ایالات‌متحده تلاش دارد تا جایگاه چین در اقتصاد جهانی و سیاست منطقه‌ای را با چالش همراه سازد. دامنه تحول در چین تقریبا غیرقابل تصور است. حجم اقتصاد آن طی سه دهه، در هر ۶سال دوبرابر شده است. در سال۱۹۷۸ این کشور تنها ۲۰۰دستگاه تهویه مطبوع تولید می‌کرد و در سال ۲۰۰۵ این رقم به ۴۸میلیون دستگاه رسید. برای هرکس که در این مقطع از این کشور دیدن کرده، نماها و نمونه‌های تغییر فراوان و بیش‌ازحد تعریف‌کردنی است. چین بزرگ‌ترین تولیدکننده ذغال‌سنگ، فولاد و سیمان در جهان است. این کشور بزرگ‌ترین بازار تلفن‌های همراه را در جهان داراست.

۴. مقاومت و آینده نظام جهانی

ظهور نیروهای مقاومت و شکل‌گیری نمادهایی از جبهه مقاومت را می‌توان به‌عنوان نیروی تاثیرگذار بر معادله و موازنه قدرت نوظهور جهانی دانست. جبهه مقاومت در چارچوب نظام شبکه‌ای تلاش دارد تا زمینه‌های سیاسی و ژئوپلیتیکی جدیدی را بازتولید کند که به موجب آن امکان شکل‌گیری هویت جدید و استعمارزدایی‌شده را کاهش دهند. امروزه، مستعمرات سابق با کنترل بر سرزمین‌های‌شان می‌توانند نسبت‌به پذیرش فرهنگ غربی به‌صورت انتخابی عمل کنند.

جای تردیدی وجود ندارد که آنچه در داخل دولت ملی روی می‌دهد، تا حد زیادی تحت‌تاثیر نیروهای جهانی و منطقه‌ای است. نیروهای هویتی از طریق جنبش‌های ایدئولوژیکی بین‌المللی همچون جنبش‌های زیست‌محیطی و حقوق بشر؛ نهادهای اقتصادی جهانی و شرکت‌های چندملیتی، بین‌المللی شدن سیاست به‌واسطه ارزهای خارجی و دیگر اشکال فشار ازسوی بازارهای مالی جهانی و رسانه‌ها از قابلیت لازم برای اثربخشی بر ساختار دولت برخوردارند. نیروهای مقاومت نه تنها تلاش می‌کنند تا شکل‌بندی‌های ساختاری دولت ملی را کنترل و کم‌اثر سازند، بلکه می‌توان نشانه‌هایی از تغییر در معادله قدرت‌ را در سیاست جدید جهانی مشاهده کرد.

شکل جدیدی از مقاومت در ساختار نظام جهانی مشاهده می‌شود که براساس تغییر در موازنه قدرت اقتصادی، تکنولوژیک و صنعتی شکل می‌گیرد. اینگونه بازیگران عموما شامل قدرت‌های منطقه‌ای می‌شوند که قدرت‌شان بُردی فراتر از مناطق ژئوپلیتیکی خودشان داشته و در برخی مواقع به دیگر بخش‌های جهان نیز می‌رسد. کشورهایی همانند کره‌جنوبی، برزیل، آرژانتین، ایران و ترکیه در زمره چنین بازیگرانی محسوب می‌شوند. بخشی از این بازیگران با اقتصاد نظام جهانی پیوند یافته و تلاش دارند تا شکل‌بندی‌های قدرت را براساس سلسله‌مراتب نظام بین‌الملل تبیین کنند.

نتیجه‌ گیری

بررسی‌های محیط منطقه‌ای و آمارهای منتشرشده ازسوی مراکز و نهادهای بین‌المللی بیانگر این واقعیت است که آسیب‌پذیری‌های راهبردی ایالات‌متحده شامل آسیب‌پذیری‌های دفاعی، نظامی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. هرگونه تهدیدات راهبردی می‌تواند زمینه‌های کاهش موقعیت یک کشور در حوزه‌های مختلف قدرت‌ساز را به وجود آورد. مقایسه موقعیت اقتصادی آمریکا با سایر کشورها نشان می‌دهد که توازن مالی آن کشور در مقایسه با تولید ناخالص داخلی‌اش درحال کاهش است.

در سال‌های سومین دهه قرن۲۱، میزان موازنه‌ مالی آمریکا نیز در مقایسه با درآمد ملی و جایگاه بین‌المللی‌اش با کاهش روبه‌رو است. درحالی‌که حجم تولید ناخالص داخلی آن به گونه‌ای است که می‌تواند بسیاری از ناکارآمدی‌ها را در کوتاه‌مدت ترمیم کند. از سال‌های ۱۹۸۰ عناصر جدیدی از قدرت راهبردی آمریکا همانند موضوعات سیاست، اقتصاد و فناوری برای ایجاد یک فضای بین‌المللی بازتر، پیوسته‌تر و دقیق‌تر همسو بوده‌اند. این نیروها در همه جا فرصت‌های جدیدی برای بالا رفتن از نردبان رشد و رفاه ایجاد کرده‌اند.

در این فرایند، چین به‌تنهایی بیش از یک‌ونیم تریلیون دلار در حساب‌های خود دارد. در این ارتباط، بانک سرمایه‌گذاری «گلدمن ساکس» پیش‌بینی کرده که در سال‌۲۰۴۰، بازده اقتصادی پنج بازار نوپدید همانند چین، هند، برزیل، روسیه و مکزیک در مجموع از کشورهای گروه هفت کشور صنعتی جهان غرب که قرن‌هاست بر امور جهان مسلط هستند، بیشتر خواهد بود. امریکا در نظام نوپدید، در عین برخورداری از جایگاه برتر، کشوری است که با بیشترین چالش آن نیز مواجه است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • MD ۱۳:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۱
    1 1
    این نشان میدهد که آمریکا از اولش هم چیز خیلی بزرگی نبود،بلکه با تبلیغات و رسانه و نفوذ در افکار عمومی و حتی افکار سیاستمداران توانسته بود خود را قدرتمند القا کند تا بدون جنگ پیروز شود، یا حداقل در جنگ طرف مقابل اول مرعوب و سست شود و بعد مغلوب شود. حال که با شجاعتهای سربازان ایرانی و پاسخها و مقاومتهای دندان شکن به غرب و ترس آمریکا از پاسخ متقابل، همه دنیا فهمید که آمریکا آن چنان هم نیست و روسیه از این فرصت استفاده کرد تا جسارتها و تجاوزهای آمریکا در منطقه خود را پاسخ داده و تهدیدها را از بین ببرد.
  • IR ۰۰:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۱۳
    0 0
    بسیار عالی و منتخب تحلیلی خواندنی بود؛

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس