گروه فرهنگی مشرق - ده سال پس از شهادت استاد مطهري، انتشارات صدرا کتابي منتشر کرد که حاوي حاشيههايي بر کتاب مسئله حجاب بود و پاسخهايي که به آنها داده شده بود؛ به نام «پاسخهاي استاد به نقدهايي بر کتاب مسئله حجاب». اهميت کتاب دوم از آن جهت بود که نشاندهندهي حواشي و واکنشهاي قشر خاصي از مذهبيون جامعه و بيانگر فضايي که کتاب اوّل يعني «مسئله حجاب» در آن شکل گرفته بود، است. متن حاضر اشاراتي به اين دو کتاب دارد. پراکندگي و عدم تمرکز اشارات متن نيز ناشي از پراکندگي نقدها يا به قول استاد «بهانهها»يي است که طرح شده است.
اسلام آنطور که هست
انتشار کتاب مسئله حجاب در ميان دو قشر متجدد و سنتي بازتاب داشت. تأثير زيادي روي قشر متجدد گذاشت بهطوري که تعداد قابل توجهي از بانوان به اصطلاح متجدد که خيال ميکردند پوشش اسلامي با تحصيل و پيشرفت قابل جمع نيست و از سوي ديگر در وجدان خود، به خاطر بيحجابي ناراحت بودند، به حجاب اسلامي رو آوردند و آثار اين کتاب در جامعه، خصوصاً دانشگاهها به سرعت ظاهر شد. اين کتاب در ميان برخي افراد سنتي هم بازتاب داشت. برخي از آنها معتقد بودند که اين کتاب چون حجاب را منحصر به چادر ندانسته است؛ بنابراين موجب بيحجابي خواهد شد. ميگفتند حرفهاي استاد مطهري همه درست و مطابق با فقه اسلامي است، ولي نبايد گفته شود که وجه و کفيّن مستثني است و حجاب به شکلي غير چادر نيز ممکن است، زيرا موجب سوءاستفاده خواهد شد. ولي استاد مطهري معتقد بودند که بايد اسلام را آنطور که هست به مردم معرفي کنيم، نه چيزي به آن اضافه کنيم و نه چيزي از آن کم کنيم، به تعبير ديگر اسلام را بدون آرايش و پيرايش عرضه کنيم، آنگاه فطرت حقيقتجوي انسانها به سوي آن جذب خواهد شد.
تعريف ميکردند که وقتي استاد مطهري در يکي از مساجد منبر ميرفت، فردي اعتراض کرده بود که چرا اين فرد را به اين مسجد دعوت کردهايد؟ با آمدن او نور اين مسجد ميرود! اين کسي است که کتاب مسئله حجاب را نوشته است!

اين کتاب در فضايي منتشر شد که از طرفي سياست رژيم شاه مبتني بر ترويج فحشاء و بيبند و باري و اسلامزدايي از ايران بود، چنانکه بر ناسيوناليسم ايراني نيز تکيه ميکردند، و از طرف ديگر کمونيستها و مجاهدين خلق بر بيپايگي حجاب و بر اختلاط مرد و زن و دختر و پسر تأکيد داشتند. رژيم شاه تبليغ ميکرد که تحصيل با تديّن قابل جمع نيست خصوصاً براي بانوان، ولي اين کتاب راهي را با برهان و استدلال پيش پاي بانوان قرار داد که اين دو را قابل جمع معرفي ميکرد و از سوي ديگر ميگفت حتي اگر ملاک، ناسيوناليسم ايراني و ايران باستان باشد، در ايران باستان نسبت به اسلام، حجاب سختتري براي بانوان قرار داده بودند.
کتاب که منتشر شد، يک نسخهاش را دست گرفته بودند و رفته بودند پيش آقا (امام خميني قدس) که اين شاگردتان نصف تهران را با اين کتابش بيحجاب کرد. آقا هم در جوابشان فقط يک جمله گفته بود، همان جمله خودشان با يک تفاوت کوچک، به جاي بيحجاب گفته بود باحجاب.
شما فريب خوردهايد
ذيل عنوان «چهره و دو دست (وجه و کفيّن)» نوشته بود: «... لزومي ندارد زن الزاماً به درون خانه رانده شود و پردهنشين باشد؛ بلکه صرفاً بايد هر نوع لذت جنسي اختصاص داشته باشد به محيط خانواده و کانون اجتماع بايد پاک و منزّه باشد... بنابراين زن ميتواند هر نوع کار از کارهاي اجتماعي را عهدهدار شود.»
يکي از شاگردان استاد در حاشيه نوشته بود: «رعايت اين فلسفه، وقتي امکان دارد که زن محصور در خانه باشد و الّا هر چه پاي زن به اجتماع بيشتر باز شود؛ زمينه براي تمتّعات عمومي و زنا فراهمتر ميگردد... هيچگاه طبقه عفيف و متدين مردم به حجاب ايراد نميگيرند؛ هميشه ايرادگيريها از ناحيه مردم نانجيب يا فريبخوردههاي آنان است. دکتر [...] در مطبش يک مينيژوپپوش درجهي يک را بهعنوان سکرتر استخدام ميکند و در جلسات آقاي مطهري شرکت ميکند و منافقانه اظهار ميکند که به اسلام پايبند است و آقاي مطهري هم فريب او و امثال او را ميخورد.»
استاد جواب داده بود:

توصيهي اخلاقي با حکم دين فرق دارد
از «تاريخ تمدن» ويل دورانت و «نگاهي به تاريح جهان» جواهر لعل نهرو نقل کرده بود که گفته بودند اصلاً حجاب بهخاطر تأثيرپذيري اعراب از ايرانيها و ديگر اقوام وارد اسلام شده است:
«سخن درستي نيست. فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غير عرب، حجاب از آنچه در زمان رسول اکرم وجود داشت؛ شديدتر شد؛ نه اينکه اسلام اساساً به پوشش زن هيچ عنايتي نداشته است.»
استاد در ادامه آوردهبود:«آنچه بعدها حتي در ميان متشرعين، تحت تأثير عادات و عرفها پيدا شد، مافوق توصيههاي اخلاقي اسلامي مسلّم است. در عرفهاي متأخر حتي ذکر نام همسر نوعي کشف عورت تلقي ميشود. پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار در محاورات خود نام همسرشان را ميبردند که خديجه يا فاطمه يا امّ حميده چنين و چنان کرد، ولي امروز اگر يک مرجع تقليد، نام همسر خود را بدون تعبيراتي از قبيل «اهل بيت» يا «والده فلاني» يا «خانواده» و امثال اينها ببرد؛ کاري زشت تلقي ميشود؛ درصورتيکه رسول اکرم از همسرش با کلمه «حميرا» تعبير ميکند که نشاندهندهي زيبايي و رنگ پوست اوست. امروز يک ملّاي معروف و مورد توجه عوام اگر همسرش سر تا پا پوشيده نباشد و بخواهد از جلوي جمعي عبور کند؛ امري مستنکر تلقي ميشود.»
نقد اباطيل و آدمهاي مصلحتنشناس
«هنگامي که قانون مدني ايران تدوين شد، هنوز از بردهفروشي در بعضي از نقاط دنيا اثري به جا بود و در ايران نيز با اينکه اين کار عليالظاهر از ميان رفته بود، ولي باز در مغز قانونگزاران آثاري از بردهفروشي و آزار به زيردستان وجود داشت. زن را در آن دوره چون «مستأجره» ميپنداشتند... حتي اگر کسي صداي زن را نامحرم ميشنيد؛ آن زن بر شوي خود حرام ميشد. خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاري ميدانستند که کار او منحصراً رسيدگي به امور خانه و پروردن فرزند بود...» قبل از اين پاراگراف نوشته بود: کتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه27
مسئله حجاب پر بود از اين ارجاعات، از راسل گرفته تا ويل دورانت، همه آنهايي را که فکر ميکرد حرفهايي زدهاند که ممکن است، تأثيرگذار باشد؛ پاسخ ميداد.
ديگراني هم بودند که اعتقاد داشتند، لزومي ندارد به اين حرفها پرداخت، برايش نوشته بودند «نقل اين اباطيل در کتابتان زائد است» به آنها هم اينطور پاسخ داده بود: «اين اباطيل همانهاست که همه روزه در صدها هزار نسخه در جرايد و مجلات، نوشته ميشود و در مغزهاي جوانان مسلمان فرو ميرود و بالاخره يک بدبخت مصلحتنشناسي مثل من لازم است که عليرغم منافعي که در ميان عوام دارد، با اين اباطيل درگير و روبهرو شود تا لااقل يک عده بفهمند که هستند اشخاصي که ميتوانند به اينها پاسخ گويند.»
وقتي قرار ميشد در يک مورد خاص تحقيق کند حرفي را که مطمئن ميشد که موثق و صحيح و مناسب است، از هر کسي که بود نقل ميکرد. فرقي نميکرد از يک روشنفکر اروپايي باشد و يا از يکي از کتب حديث اهل سنت.
به پيشنمازها بدبين ميشوند، نه فقها
در صفحه 151 مسئله حجاب نوشته است: «غرض ما از اين بحث اين است که شما با متون اسلام از نزديک آشنا شويد و به منطق متين و محکم اسلام مجهز گرديد.»
در حاشيهي اين مطلب هم اعتراض کرده بودند که: «اين جمله ايهام ميکند که ديگران شما را از آشنا شدن با متون اسلام مانع ميشوند. اينگونه جملات بسيار زننده است و مردم را نسبت به فقهاء بدبين ميسازد.»
استاد تعريض را که ديده بود، جواب داده بود: «سبحانالله، سکوت ديگران و توضيح و تفسير مقنع نکردن آنها، سبب بدبيني نميشود؛ اما اينکه بيچارهاي جان بکند و بعد بگويد ميخواهم شما از نزديک با اسلام آشنا شويد، موجب بدبيني ميشود؟... فرضاً بدبين کند به پيشنمازها بدبين ميکند نه به فقهاء. ... همهي کتب فقه مشتمل بر حمله علمي به فقهاست و تازه آنچه در اينجا هست، حتي حمله هم نيست. اين چيزهاست که نشان ميدهد غرض از انتقادها بهانهگيري است و حسن نيتي در کار نيست.»
يادي از هيچکاک و مسئله حجاب
استاد در اين کتاب نشان داده است که هم نقد فيلم مينويسد، هم مجله ميخواند، هم کتابهاي فلسفي غربي تحليل ميکند. حتي وقتي قرار است در مورد حجاب نقل قول کند بي هيچ ترسي از متحجرين، سراغ فيلمسازاني چون هيچکاک هم ميرود:
«از همه عجيبتر سخني است که يکي از مجلات زنانه از آلفرد هيچکاک نقل ميکند. هيچکاک ميگويد: من معتقدم که زن هم بايد مثل فيلمي پرهيجان باشد، بدين معني که ماهيت خود را کمتر نشان دهد و براي کشف خود، مرد را به نيروي تخيل و تصور زيادتري وادارد. بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار کنند و بگذارند مرد براي کشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد».
موافق حجاب، موافق غرب است!
در صفحه 257 کتاب مسئله حجاب آمده بود:
«آنچه مصلحت ايجاب ميکند، جز اين نيست که بايد اين خيال را از سر زنان امروز خارج کنيم که ميگويند حجاب در عصر حاضر غيرعملي است؟ ثابت کنيم که حجاب اسلامي، کاملاً منطقي و عملي است.»
بر اين جمله اعتراض نوشته بودند که: «منظور کساني که ميگويند حجاب در عصر حاضر، غيرعملي است اين است که با تقليد از نظام اجتماعي اروپا نميسازد. و منظور مؤلّف اين است که ميسازد. يعني ميتوان نظام اجتماعي اروپا را پيروي کرد و در عين حال حجاب اسلامي را حفظ کرد. خلاصه آنکه مخالفان حجاب پيروي از نظام جديد را لازم ميدانند و مؤلف هم تجوير ميکند. و اين خيال خام است، حق اين است که اين دو نظام با يکديگر سازگار نيست و کوشش مؤلف، اثرش اين است که مردمي را که در پرتگاه سقوطند يکباره ساقط ميسازد.»
و استاد پاسخ داده بود:
«خدا لعنت کند کسي را که بخواهد نظام اروپا در ايران عملي شود و خدا لعنت کند مفتري را. از چيزهايي که من هرگز، نزد خداوند متعال از آنها نخواهم گذشت؛ اين افتراهاست. والله خير الحاکمين. آيا با اين همه نقدها و تصريحات از نظامهاي فرنگي باز هم اينطور تهمت ميزنيد؟! اي کاش يکنفر از کساني که کارشان استهلاک سهم امام است و بس، يک دهم اين انتقادها را ميکردند و به فحش قناعت نميکردند و وظيفه مرا سبک ميکردند.»
اسلام آنطور که هست
انتشار کتاب مسئله حجاب در ميان دو قشر متجدد و سنتي بازتاب داشت. تأثير زيادي روي قشر متجدد گذاشت بهطوري که تعداد قابل توجهي از بانوان به اصطلاح متجدد که خيال ميکردند پوشش اسلامي با تحصيل و پيشرفت قابل جمع نيست و از سوي ديگر در وجدان خود، به خاطر بيحجابي ناراحت بودند، به حجاب اسلامي رو آوردند و آثار اين کتاب در جامعه، خصوصاً دانشگاهها به سرعت ظاهر شد. اين کتاب در ميان برخي افراد سنتي هم بازتاب داشت. برخي از آنها معتقد بودند که اين کتاب چون حجاب را منحصر به چادر ندانسته است؛ بنابراين موجب بيحجابي خواهد شد. ميگفتند حرفهاي استاد مطهري همه درست و مطابق با فقه اسلامي است، ولي نبايد گفته شود که وجه و کفيّن مستثني است و حجاب به شکلي غير چادر نيز ممکن است، زيرا موجب سوءاستفاده خواهد شد. ولي استاد مطهري معتقد بودند که بايد اسلام را آنطور که هست به مردم معرفي کنيم، نه چيزي به آن اضافه کنيم و نه چيزي از آن کم کنيم، به تعبير ديگر اسلام را بدون آرايش و پيرايش عرضه کنيم، آنگاه فطرت حقيقتجوي انسانها به سوي آن جذب خواهد شد.
تعريف ميکردند که وقتي استاد مطهري در يکي از مساجد منبر ميرفت، فردي اعتراض کرده بود که چرا اين فرد را به اين مسجد دعوت کردهايد؟ با آمدن او نور اين مسجد ميرود! اين کسي است که کتاب مسئله حجاب را نوشته است!

اين کتاب در فضايي منتشر شد که از طرفي سياست رژيم شاه مبتني بر ترويج فحشاء و بيبند و باري و اسلامزدايي از ايران بود، چنانکه بر ناسيوناليسم ايراني نيز تکيه ميکردند، و از طرف ديگر کمونيستها و مجاهدين خلق بر بيپايگي حجاب و بر اختلاط مرد و زن و دختر و پسر تأکيد داشتند. رژيم شاه تبليغ ميکرد که تحصيل با تديّن قابل جمع نيست خصوصاً براي بانوان، ولي اين کتاب راهي را با برهان و استدلال پيش پاي بانوان قرار داد که اين دو را قابل جمع معرفي ميکرد و از سوي ديگر ميگفت حتي اگر ملاک، ناسيوناليسم ايراني و ايران باستان باشد، در ايران باستان نسبت به اسلام، حجاب سختتري براي بانوان قرار داده بودند.
کتاب که منتشر شد، يک نسخهاش را دست گرفته بودند و رفته بودند پيش آقا (امام خميني قدس) که اين شاگردتان نصف تهران را با اين کتابش بيحجاب کرد. آقا هم در جوابشان فقط يک جمله گفته بود، همان جمله خودشان با يک تفاوت کوچک، به جاي بيحجاب گفته بود باحجاب.
شما فريب خوردهايد
ذيل عنوان «چهره و دو دست (وجه و کفيّن)» نوشته بود: «... لزومي ندارد زن الزاماً به درون خانه رانده شود و پردهنشين باشد؛ بلکه صرفاً بايد هر نوع لذت جنسي اختصاص داشته باشد به محيط خانواده و کانون اجتماع بايد پاک و منزّه باشد... بنابراين زن ميتواند هر نوع کار از کارهاي اجتماعي را عهدهدار شود.»
يکي از شاگردان استاد در حاشيه نوشته بود: «رعايت اين فلسفه، وقتي امکان دارد که زن محصور در خانه باشد و الّا هر چه پاي زن به اجتماع بيشتر باز شود؛ زمينه براي تمتّعات عمومي و زنا فراهمتر ميگردد... هيچگاه طبقه عفيف و متدين مردم به حجاب ايراد نميگيرند؛ هميشه ايرادگيريها از ناحيه مردم نانجيب يا فريبخوردههاي آنان است. دکتر [...] در مطبش يک مينيژوپپوش درجهي يک را بهعنوان سکرتر استخدام ميکند و در جلسات آقاي مطهري شرکت ميکند و منافقانه اظهار ميکند که به اسلام پايبند است و آقاي مطهري هم فريب او و امثال او را ميخورد.»
استاد جواب داده بود:
«در پايين صفحه نوشتهايد دکتر [...] (که شما را معالجه کرده است) مافوق است. آري اين است پاداش کسي که بيش از ده سال، صميمانه به فکر و روح شما خدمت کرده است و آن است پاداش کسي ديگر که به تن شما (و ظاهراً بدون ويزيت) خدمت کرده است. شما چگونه به شخصي به صرف اينکه يک گناه مرتکب شده و زني مينيژوپپوش استخدام کرده، تهمت نفاق ميزنيد و چه مجوزي داريد؟! اين نسبتها حرام است و موجب فسق. آنچه من در اين حواشي ميبينم؛ آنقدر خالي از موازين اخلاقي است که گاهي ترديد ميکنم، جواب بگويم....

از «تاريخ تمدن» ويل دورانت و «نگاهي به تاريح جهان» جواهر لعل نهرو نقل کرده بود که گفته بودند اصلاً حجاب بهخاطر تأثيرپذيري اعراب از ايرانيها و ديگر اقوام وارد اسلام شده است:
«سخن درستي نيست. فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غير عرب، حجاب از آنچه در زمان رسول اکرم وجود داشت؛ شديدتر شد؛ نه اينکه اسلام اساساً به پوشش زن هيچ عنايتي نداشته است.»
استاد در ادامه آوردهبود:«آنچه بعدها حتي در ميان متشرعين، تحت تأثير عادات و عرفها پيدا شد، مافوق توصيههاي اخلاقي اسلامي مسلّم است. در عرفهاي متأخر حتي ذکر نام همسر نوعي کشف عورت تلقي ميشود. پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار در محاورات خود نام همسرشان را ميبردند که خديجه يا فاطمه يا امّ حميده چنين و چنان کرد، ولي امروز اگر يک مرجع تقليد، نام همسر خود را بدون تعبيراتي از قبيل «اهل بيت» يا «والده فلاني» يا «خانواده» و امثال اينها ببرد؛ کاري زشت تلقي ميشود؛ درصورتيکه رسول اکرم از همسرش با کلمه «حميرا» تعبير ميکند که نشاندهندهي زيبايي و رنگ پوست اوست. امروز يک ملّاي معروف و مورد توجه عوام اگر همسرش سر تا پا پوشيده نباشد و بخواهد از جلوي جمعي عبور کند؛ امري مستنکر تلقي ميشود.»
نقد اباطيل و آدمهاي مصلحتنشناس
«هنگامي که قانون مدني ايران تدوين شد، هنوز از بردهفروشي در بعضي از نقاط دنيا اثري به جا بود و در ايران نيز با اينکه اين کار عليالظاهر از ميان رفته بود، ولي باز در مغز قانونگزاران آثاري از بردهفروشي و آزار به زيردستان وجود داشت. زن را در آن دوره چون «مستأجره» ميپنداشتند... حتي اگر کسي صداي زن را نامحرم ميشنيد؛ آن زن بر شوي خود حرام ميشد. خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاري ميدانستند که کار او منحصراً رسيدگي به امور خانه و پروردن فرزند بود...» قبل از اين پاراگراف نوشته بود: کتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه27
مسئله حجاب پر بود از اين ارجاعات، از راسل گرفته تا ويل دورانت، همه آنهايي را که فکر ميکرد حرفهايي زدهاند که ممکن است، تأثيرگذار باشد؛ پاسخ ميداد.
ديگراني هم بودند که اعتقاد داشتند، لزومي ندارد به اين حرفها پرداخت، برايش نوشته بودند «نقل اين اباطيل در کتابتان زائد است» به آنها هم اينطور پاسخ داده بود: «اين اباطيل همانهاست که همه روزه در صدها هزار نسخه در جرايد و مجلات، نوشته ميشود و در مغزهاي جوانان مسلمان فرو ميرود و بالاخره يک بدبخت مصلحتنشناسي مثل من لازم است که عليرغم منافعي که در ميان عوام دارد، با اين اباطيل درگير و روبهرو شود تا لااقل يک عده بفهمند که هستند اشخاصي که ميتوانند به اينها پاسخ گويند.»
وقتي قرار ميشد در يک مورد خاص تحقيق کند حرفي را که مطمئن ميشد که موثق و صحيح و مناسب است، از هر کسي که بود نقل ميکرد. فرقي نميکرد از يک روشنفکر اروپايي باشد و يا از يکي از کتب حديث اهل سنت.
به پيشنمازها بدبين ميشوند، نه فقها
در صفحه 151 مسئله حجاب نوشته است: «غرض ما از اين بحث اين است که شما با متون اسلام از نزديک آشنا شويد و به منطق متين و محکم اسلام مجهز گرديد.»
در حاشيهي اين مطلب هم اعتراض کرده بودند که: «اين جمله ايهام ميکند که ديگران شما را از آشنا شدن با متون اسلام مانع ميشوند. اينگونه جملات بسيار زننده است و مردم را نسبت به فقهاء بدبين ميسازد.»
استاد تعريض را که ديده بود، جواب داده بود: «سبحانالله، سکوت ديگران و توضيح و تفسير مقنع نکردن آنها، سبب بدبيني نميشود؛ اما اينکه بيچارهاي جان بکند و بعد بگويد ميخواهم شما از نزديک با اسلام آشنا شويد، موجب بدبيني ميشود؟... فرضاً بدبين کند به پيشنمازها بدبين ميکند نه به فقهاء. ... همهي کتب فقه مشتمل بر حمله علمي به فقهاست و تازه آنچه در اينجا هست، حتي حمله هم نيست. اين چيزهاست که نشان ميدهد غرض از انتقادها بهانهگيري است و حسن نيتي در کار نيست.»
يادي از هيچکاک و مسئله حجاب
استاد در اين کتاب نشان داده است که هم نقد فيلم مينويسد، هم مجله ميخواند، هم کتابهاي فلسفي غربي تحليل ميکند. حتي وقتي قرار است در مورد حجاب نقل قول کند بي هيچ ترسي از متحجرين، سراغ فيلمسازاني چون هيچکاک هم ميرود:
«از همه عجيبتر سخني است که يکي از مجلات زنانه از آلفرد هيچکاک نقل ميکند. هيچکاک ميگويد: من معتقدم که زن هم بايد مثل فيلمي پرهيجان باشد، بدين معني که ماهيت خود را کمتر نشان دهد و براي کشف خود، مرد را به نيروي تخيل و تصور زيادتري وادارد. بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار کنند و بگذارند مرد براي کشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد».
موافق حجاب، موافق غرب است!
در صفحه 257 کتاب مسئله حجاب آمده بود:
«آنچه مصلحت ايجاب ميکند، جز اين نيست که بايد اين خيال را از سر زنان امروز خارج کنيم که ميگويند حجاب در عصر حاضر غيرعملي است؟ ثابت کنيم که حجاب اسلامي، کاملاً منطقي و عملي است.»
بر اين جمله اعتراض نوشته بودند که: «منظور کساني که ميگويند حجاب در عصر حاضر، غيرعملي است اين است که با تقليد از نظام اجتماعي اروپا نميسازد. و منظور مؤلّف اين است که ميسازد. يعني ميتوان نظام اجتماعي اروپا را پيروي کرد و در عين حال حجاب اسلامي را حفظ کرد. خلاصه آنکه مخالفان حجاب پيروي از نظام جديد را لازم ميدانند و مؤلف هم تجوير ميکند. و اين خيال خام است، حق اين است که اين دو نظام با يکديگر سازگار نيست و کوشش مؤلف، اثرش اين است که مردمي را که در پرتگاه سقوطند يکباره ساقط ميسازد.»
و استاد پاسخ داده بود:
«خدا لعنت کند کسي را که بخواهد نظام اروپا در ايران عملي شود و خدا لعنت کند مفتري را. از چيزهايي که من هرگز، نزد خداوند متعال از آنها نخواهم گذشت؛ اين افتراهاست. والله خير الحاکمين. آيا با اين همه نقدها و تصريحات از نظامهاي فرنگي باز هم اينطور تهمت ميزنيد؟! اي کاش يکنفر از کساني که کارشان استهلاک سهم امام است و بس، يک دهم اين انتقادها را ميکردند و به فحش قناعت نميکردند و وظيفه مرا سبک ميکردند.»