به گزارش مشرق، رضا پاینده پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام در یادداشتی در فرهیختگان نوشت: مفاهیم پایه در جوامع انسانی تمدن سازند. آزادی، عدالت، پیشرفت، معنویت و بسیاری از ارزشها و مفاهیم اجتماعی دیگر در برساخت زمینهای جوامع شکل میگیرند و معنا مییابند.
«آزادی» برای بسیاری از ممالک واژه زیبایی است. اما کدام آزادی؟ آزادی توماس هابز در «لویاتان» یا «آزادی معنوی» مرتضی مطهری؟ واقعیت این است که هر یک برگرفته از سازههای مفهومی دو پارادایم هستند. این تمایزات وقتی از ساحت اندیشه به ساحت تبلور و تعیّن در بعضی آثار رسانهای نیز میرسند بیش از پیش، مبیّن این شکاف میشوند، همچون آزادیخواهی نائومی کلاین با تلاش جورج اورول در ۱۹۸۴.
نه تنها آزادی در غرب، در قامت یک معنا و مفهوم واحد طرح نشد، اندیشمندان مسلمان نیز رهیافتهای متفاوتی ارائه کردند. با این نگاه، طبیعی است که مبنا و سویه «آزادی» در اندیشه علّامه جعفری و شهید بهشتی به عنوان دو اندیشمند مسلمان و هممکتب، یکسان نباشد. واژگان دیگر هم اینگونهاند.
«پیشرفت» ریکاردویی دو مسیر متفاوت در اندیشههای جان استوارت میل و کارل مارکس در پیش گرفت. این جدال بر سر مفاهیم تا آنجا بالا میگیرد که مفهوم و قواعد پیشرفت در کتاب «اسلام راهبر زندگی» آیتالله سید محمدباقر صدر در سال ۱۹۷۹، هیچ سنخیتی با پیشرفت والت وایتمن روستو در کتاب «مراحل رشد اقتصادی» در سال ۱۹۶۰ ندارد.
این طبیعت اندیشه است که مُلهم از ساختارها و بافتارها، افراد و جوامع، برههها و رخدادها، رشد و نمو مییابد و به مکاتب تنومندی تبدیل میشود. طبیعی است واژگان اصلی هر گفتمان و مکتبی، پرچم و راهنمای آن میشوند و اندیشمندان پیوسته میکوشند با دقائق کلامی، ظرایف و تمایزات مفهومی خود را در برابر سایر تفاسیر نشان دهند و از سوی دیگر، در عین حفظ مفهوم اصلی، مشخص کنند در چه قلمرو مفهومی سخن میگویند. به نظر میرسد رفت و برگشت دائمی میان این تمایزات و تشابهات واژگانی، مخصوصاً با ظهور خوانشهای نوآئین بیشتر نیز میگردد؛ بنابراین زمانی که سخن از عدالت میشود، پرسش از کدام عدالت ضروری است: عدالت رالز، عدالت لاک یا عدالت نوزیک؟ در غیر اینصورت، نباید هیچ انتظاری از اتّحاد دال و مدلول داشت.
یکی دیگر از این مفاهیم جذّاب و جهانخواه «نوآوری» است. اما کدام نوآوری؟ از زمانی که «نوآوری» در دنیای مدرن بارزیّت یافته زمان زیادی نمیگذرد، اگرچه نظریهپردازان متنوعی پیرامون آن صحبت کردهاند. گروهی نوآوری را در سطح ملی، کلان، سیاستی و حاکمیتی تحلیل کردهاند و گروهی دیگر همچون کریستینسن، پورتر و چسبرو در مکتب دانشگاه هاروارد، در سطح خرد، بنگاه، شرکت و راهبرد نظریهپردازی کردند. تبیین نوآوری در لایه سیاستی، عموماً از زاویه اقتصادی و آن هم در تنازعات دو مکتب نئوکلاسیک و تطوری پیشرفت کرده است. گروهی نوآوری را در سطح کلان و سیاستگذاری و گروه دیگری نوآوری را در سطح بنگاههای تجاری در پیش گرفتند.
در سطح کلان، اقتصاد نئوکلاسیک با نحلههای اقتصاد خرد، اقتصاد رشد و اقتصاد نهادی در تلاش برای توضیح تغییرات فناورانه و فرایندهای نوآورانه شکل میگیرد که در میان اندیشمندان آنان رومر، فورای، داگلاس نورث و عاصم اوغلو چهرههای مؤثرتری بودند. نظریهپردازان این مکتب با ارائه قوانین جهانشمول، «نوآوری» را خطی قلمداد کرده و مفاهیمی، چون درونزایی رشد و نهادهای بهبود دهنده فضای کسبوکار را طرح کردند.
اقتصاد تطوری، جریان دومی است که موازی جریان اصلی اقتصاد، به مفهومپردازی اقتصادی نوآوری از منظر کلان و سیاستگذاری میپردازد. در نگاهی کلان، همه جریانهای سنتشکن اقتصادی که در برابر جریان غالب قد علم کردند در این دسته میگنجند: از اقتصاددانان پساکینزینی، اتریشی و نئوشومپیتری تا اقتصاددانان بومشناختی و رفتاری. اقتصاد تطوری از اوایل قرن بیستم و خصوصاً با مطالعات ژوزف شومیپتر اتریشی آغاز میشود و نقش بیبدیلی برای این مفهوم ایفا میکند تا جایی که داستان زندگی شخصی او در کتابی با عنوان «پیامبر نوآوری» منتشر میگردد. این مطالعات سپس توسط نلسون، وینتر، پویت، فریمن و … با محوریت مرکز اسپرو در دانشگاه ساسکس انگلستان پیگیری میشود و تا همین امروز، تأثیرات قابلتوجهی بر تولیدات علمی بر جای میگذارد.
اینک این جهان با واژهای مواجه است که اثری عمیق بر اقتصاد مدرن بر جای گذاشته، دائماً خود را بازتولید میکند و در تعریف «نوآوری» به نوآوری دست میزند. البته این متن به دنبال واکاوی ریشههای شکلگیری واژه مهم «نوآوری» نیست، بلکه میخواهد نشان دهد چگونه در پس یک واژه به ظاهر مشترک و پرکاربرد، اندیشهها و تمدنهای مختلف قرار گرفته است: مدافعانی از راست و چپ و حامیانی از لیبرال و سوسیال که سؤال از «کدام نوآوری؟» را پررنگتر مینماید.
در مقایسه با غرب، اندیشمندان مسلمان، اما کمتر به صورت مستقیم خود را در معرض این مفهوم قرار دادهاند تا جایی که فردی به عنوان فیلسوف اسلامی نوآوری و یا حتی توسعه مشهور نیست، اگرچه مکرراً از ملزومات کلام اندیشمندان مسلمان استفاده شده تا دیدگاه آنها در مورد توسعه ترسیم شود. شایان ذکر است که شکلگیری این مباحث نیز تا حدودی محصول مقابله نظری و مواجهه اندیشمندان مسلمان با ادبیات پر دامنه مارکسیسم بوده است. کتابهای «فلسفه تاریخ»، «اسلام و نیازهای زمان»، «جامعه و تاریخ»، «نقدی بر مارکسیسم» از مرتضی مطهری و «بازگشت» علی شریعتی در زمره چنین تلاشهایی از قلب حسینیه ارشاد است.
دسته دیگری از فعالیتهای نظری اندیشمندان مسلمان در این باره، در واکنش به غرب و غربزدگی است. «در خدمت و خیانت روشنفکران» و «غربزدگی» جلال آل احمد در ۱۹۶۸ و «توسعه و مبانی تمدن غرب» مرتضی آوینی در ۱۹۹۸ از جمله آثار شاخص ایرانی این گروه است. اما این نگاه منحصر به شخصیتهای فرهنگی ایرانی نمیشود؛ برای نمونه، جریان اخوانالمسلمین به عنوان یک جنبش فراملی که متأثر از سید قطب، محمد غزالی، سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده است تلاش میکند بسیاری از تحرکات سیاسی توسعه را با فریاد «چرا مسلمانان از غرب عقب افتادهاند؟» راهبری کند. فعالیتهای سید ابوالأعلی مودودی در پاکستان نیز در این زمره میگنجد یا روشنگریهای اقبال لاهوری. اقبال نخستین کسی بود که ایده یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد و از این نظر، در مجموعه مطالعات اسلامی پیشرفت، فراتر از ایده به میدان تأثیر تمدنی پای گذاشته است.
در سلسله تحرکات اندیشمندان مسلمان در زمینه پیشرفت، پدیده انقلاب اسلامی ایران به دلیل ایده اداره مبتنی بر اسلام جایگاه ویژهای دارد. ایدههای تأسیسی امام خمینی (ره) در سال نخست انقلاب در تشکیل طیفی از نهادهای اجتماعی مؤیّدی بر این موضوع است. نهادهای بیسابقهای در تاریخ ایران و جهان که ظرفیتهای مردمی را به أعلی درجه خود متبلور میساخت. رهبری، امام را اینگونه توصیف میکنند: «امام، روحاً، هم یک انسان تحوّلخواه بود، هم تحوّلآفرین بود. در مورد ایجاد تحوّل، نقش او صرفاً نقش یک معلّم و استاد و مدرّس نبود؛ نقش یک فرمانده داخل در عملیّات و نقش یک رهبر به معنای واقعی بود. ایشان بزرگترین تحوّلات را در دوران خودشان، در زمان خودشان در حوزههای متعدّدی و در عرصههای متنوّع زیادی ایجاد کردند». اگر دستهای از فیلسوفان مسلمان در پاسخ به شرق و دسته دیگری در پاسخ به غرب در مورد توسعه سخن گفتهاند، رهبران انقلاب اسلامی در مقام اداره به این موضوع وارد شده که پیگیری آن در اندیشه آیتالله خامنهای به دلایل متعددی از جمله مدت زمان دوره رهبری جایگاه ویژهای دارد.
«ما باید بتوانیم قدرت نظام اسلامی را در زمینهی حل مشکلات اقتصادی به همهی دنیا نشان دهیم؛ الگو را بر سر دست بگیریم تا ملتها بتوانند ببینند که یک ملت در سایهی اسلام و با تعالیم اسلام چگونه میتواند پیشرفت کند.» این فرازی از کلام ایشان در ابتدای سال جهاد اقتصادی است. یا در جای دیگری اشاره کردند: «این سؤال را باید از خودمان بکنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نکنیم که پیشرفت چیست، پیداست بــه فکر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بکنیم و به دنبال پاسخش حرکت بکنیم تا آن را پیدا کنیم». آنچه در این عبارت طرح شده، باز هم تأکید دیگری بر سؤال اصلی این نوشته است: «کدام پیشرفت؟»، «کدام نوآوری؟».
تأکیدات مکرر ایشان درباره ارتباط صنعت و دانشگاه، رشد شرکتهای دانشبنیان، ضرورت وجود الگوی بومی پیشرفت، پیشروی شتابان علمی، تجاریسازی در زنجیره علم، فناوری و تولید محصول، ذکر خلأ نظام ملی نوآوری از جمله این اشارات است. «ما در کشورمان هنوز نتوانستهایم آنچنان که شایستهی نظام جمهوری اسلامی است به آن برسیم؛ البتّه کارهایی شده، لکن عقبیم. باید بتوانیم از لحاظ علمی جلو برویم؛ وقتی علم جلو رفت، آنوقت فنّاوری هم جلو میرود؛ وقتی فنّاوری جلو رفت، تأثیر در زندگی میگذارد و در دنیا چشمها به شما متوجّه میشود و احساس نیاز میکنند». دیدارهای متعدد با کارآفرینان و تولیدکنندگان، فرمان تأسیس مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، مضامین برجسته تحولخواهی در بیانیه گام دوم مانند «نظریه نظام انقلابی» و انتخاب شعار سالها با مضامین مرتبط، همچون «نوآوری و شکوفایی» در سال ۱۳۸۷ و «حمایت از کالای ایرانی» در سال ۱۳۹۷ مؤیداتی بر این توجهات است.
در کنار این توجهات گسترده به مفاهیم مرتبط با پیشرفت و استفاده از ادبیات موجود در جامعه مخصوصاً در سالهای اخیر، کمتر مفهوم نوآوری مستقلاً و تفصیلاً در بیان ایشان مورد بحث قرار گرفته بود. البته در جمع دانشجویان مشهد در سال ۱۳۸۵، ایشان به این موضوع با عنوان ضرورت بازشناسی الگوی توسعه و پیشرفت میپردازند: «کسانی بودهاند و هستند کـه بـا هـر نـوع نـوآوری و تحولی مخالفت کردهاند؛ به اسم اینکه این سابقه ندارد، این را نمیشناسیم، این را نمیدانیم، به این مشکوکیم. حدیث «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا کردهاند. با اینکه نوآوری سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآوری زندگی بشر معنا پیدا نمیکند؛ اما اینها مخالفت کردند.» یا مثلاً چهار سال بعد در جمع کارآفرینان، تعابیر بیسابقهای را به کار بردند: «کارآفرینی یک عبادت است؛ یک کار باارزش است؛ یک ارزشآفرینی است».
بنابراین، توجه به نوآوری و پیشرفت در اندیشه ایشان مکرراً مورد اشاره قرار گرفته است که در کتابی با عنوان «پیشرفت اسلامی ایران» گردآوری نیز شده است. اما آنچه این نوشته بنا دارد بدان بپردازد بررسی سخنرانی ویژهای است که در سالگرد رحلت امام خمینی (ره) در ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ایراد گشت. به نظر میرسد این سخنرانی درآمدی بر سوال «کدام نوآوری؟» و در یک گام جلوتر، «نظریه ناب نوآوری» است. همچون سالگردهای گذشته، طبیعی است محوریت سخنرانی رهبر انقلاب، شخصیت امام، ابعاد و اصول مکتب ایشان بوده و در همین راستا، موضوعاتی، چون اسلامگرایی، آرمانگرایی، مردمگرایی، استکبارستیزی، عدالت و مصلحتاندیشی امام در سالیان مختلف محوریت بحث قرار گرفته است.
اما پرداختن به امام از منظر تحول و پرداختن به تحول از دریچه امام و استفاده از عبارت «امام تحول»، بابی را برای مباحث اندیشهای میگشاید. این اتفاق اهمیت تحول و نوآوری در منظومه مفاهیم اسلامی و اهمیت شخصیت امام در مطالعات نوآوری را نشان میدهد. آنچه در ادامه میآید، تلاشی است برای برشماری مقوّمات و خصیصههای نظریه نوآوری مبتنی بر همین سخنرانی که البته با محوریت واژه «تحول» از سوی ایشان بیان شده است:
سرشتار انسانی
فطرت، سرآغاز نگاه فلسفی به نوآوری است. سرشت آدمی، سرچشمهای است برای تحولات کلیدی تاریخ و هرگاه، غباری آن را فرا میگیرد، انسانها غرق در تقلید و فکرمردگی میشوند. به نظر میرسد مهمترین مخاطب انبیاء برای شوراندن و توحیدی کردن جوامع، فطرت آدمیان بوده است. اساساً این ظرفیت فطری انسانهاست که جواز و امکان بحث درباره نوآوری را مهیّا میسازد. «پیغمبران آغاز همهی حرکتهای خودشان را از انقلاب روحی افراد شروع کردند. اینکه امیرالمؤمنین میفرماید: لِیَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِه وَ یُذَکِّروهُم مَنسیَّ نِعمَتِه … وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول، همین است.
«یَستَأدوهُم میثاقَ فِطرَتِه» یعنی آن سرشت نهفتهی انسانی را در اینها بیدار میکردند و آن را وادار میکردند به تحرّک و هدایتگری عملیّات و اقدامات انسانها؛ امام این جوری از اینجا شروع کردند». با این تعبیر، نوآوری شغل انبیاء و تقلید مشغله طاغوتیان بوده است. «وقتی مسئلهی تقلید از دیگران پیش آمد و اینکه انسان جرئت نداشته باشد در فلان مسئلهی علوم انسانی یا امثال آن، روی حرف دانشمند غربی حرف بزند، معنایش این است که باید فکر را گذاشت کنار، اجتهاد را باید گذاشت کنار، باید تقلید کرد؛ این درست نقطهی مقابل آن تعلیم انبیا است که «یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول»؛ آن دفینههای عقل را، دفینههای اندیشه را در انسانها زنده کردن، شوراندن و به ظهور رساندن؛ این نقطه، درست نقطهی مقابل آنها است». نوآوری در جایی نیست مگر سرشت آدمیانش جلا یابد و فطرتشان بیدار شود. شاید این تعابیر، ما به ازای دیگری از جمله معروف آیتالله سید محمدباقر صدر باشد: «تغییر شرایط کافی نیست جانهای ما نیاز به تطهیر دارند».
اتصال آسمانی
نوآوری، آنگاه که جهت، معیار، هدف و مقصد الهی پیدا میکند، انسان را به خدا نزدیک میکند. شاخص جهانی خلاقیت (GCI)، همه کشورها را بر اساس چند معیار رتبهبندی میکند. یکی از این معیارها، میزان تابآوری فرهنگی و پذیرش عمومی نسبت به انواع دگردیسیهای جنسی است. زمانی که معیاری وجود نداشته باشد، هر نوع نوآوری ارزش تلقی میشود، حال آنکه معیار نوآوری، اسلام است و نوآوری اصیل سرمنشأ توحیدی دارد. نوآوری اصیل به آسمان متصل است. زمانی که این تحولات صبغه الهی مییابد، به نصرت الهی مؤید و منسوب میگردد. «تحوّل صحیح احتیاج دارد به پشتوانهی فکری؛ یعنی هر حرکت بیپشتوانهی فکری را نمیشود تحوّل دانست. بعضی از حرکتهای سبک و سطحی را نمیشود به حساب تحوّل گذاشت؛ تحوّل پشتوانهی فکری [میخواهد]. ما بایستی از داراییهای معنویمان در این زمینه استفاده کنیم که عبارت است از احکام اسلام و مقرّرات اسلامی و آیات کریمهی قرآن و کلمات اهلبیت علیهمالسّلام؛ از اینها باید استفاده کنیم و بر اساس اینها باید تحوّل ایجاد بکنیم».
این موضوع یک گام هم فراتر میرود، زمانی که به واسطه تحول، این اتّصال آسمانی رخ داد، اتّصاف تامه الهی نیز در پی خواهد یافت. اگر میزان تحول خدا باشد میزبان هم خودش خواهد بود. «امام بزرگوار که این همه تحوّلات را به وجود آورد و به معنای واقعی کلمه امامِ تحوّل بود، امّا اینها را از خدا میدانست؛ امام اینها را به خودش نسبت نمیداد، اینها را از خدا میدانست. واقعش هم همین است که از خدا است؛ لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم، همه چیز و هر حول و قوّهای از خدا است؛ و امام واقعاً این [آیهی]«ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت» را به معنای واقعی کلمه معتقد بود». با این دو بیان، اتصال آسمانی نوآوری در یک مسیر دوطرفه است.
اراده انفسی
دو خصیصه پیشین، تحول را زاییده ارتباط خالق و مخلوق تفسیر میکند. فطرت انسانی و اراده الهی به گونهای عصاره مباحث پیشین است. اما کدام یک نقطه آغازی برای تحول است؟ اراده، خواست، طلب و حرکت انسان، مبنا و محور این تغییر است. «انسانها اگر چنانچه درست حرکت بکنند، درست پیش خواهند رفت؛ اگر چنانچه غلط حرکت بکنند، پسرفت خواهند داشت، که در قرآن هم به هر دوی اینها اشاره شده. در سورهی مبارکه رعد [میفرماید]: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم؛ که سیاق آیات نشان میدهد که [این آیه]، آن جنبهی مثبت را بیان میکند، یعنی وقتی که شما تغییرات مثبت در خودتان ایجاد کردید، خدای متعال هم برای شما حوادث مثبت و واقعیّتهای مثبت را به وجود میآورد. دوّمی در سورهی انفال است: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلی قَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم؛ این جنبهی منفی است، جنبهی عقبگرد است، که اگر چنانچه خدا نعمتی به یک ملّتی داد و این ملّت درست حرکت نکردند، درست عمل نکردند، خداوند این نعمت را از اینها میگیرد». این بخش از نظریه به جبرگرایی یا دترمنیسم نیز ارتباط مییابد مسئلهای که فیلسوفانی نظیر ابنعربی، توماس هابز، اسپینوزا، لایبنیتس، هیوم، کانت و شوپنهاور را به خود درگیر ساخت؛ نظریهای که دست و پای بشر را به تاریخ و تصمیمات وی میخکوب میکند.
صیرورت زمینهای
وجه دیگری از این نظریه به دوام و استمرار و غیرموقعیتی بودن امر تحول اشاره دارد. زمینهای بودن تحول، نقش آن را بیش از پیش در سبک زندگی فردی و اجتماعی افراد پررنگ میسازد و آن را از موضوعی فرعی و حاشیهای به موضوعی اصلی و زمینهای مبدل میسازد. «در موارد زیادی تحوّل به معنای این است که ما به آنچه داریم، به داشتههایمان اکتفا نمیکنیم، یک قدمی بالاتر، یک مرحلهای جلوتر را دنبال میکنیم. گرایش مستمر به بهتر شدن؛ اکتفا نکردن به داشتههای موجود. حتماً لازم نیست یک جا احساس شکست کرده باشیم تا بخواهیم تحوّل ایجاد کنیم؛ نه، یک جاهایی احساس شکست هم نمیکنیم؛ بنابراین تحوّل یعنی میل به شتاب گرفتن و سرعت داشتن در حرکت و جهش در حرکت و اجتناب از تحجّر، اجتناب از پافشاری بر مشهورات غلط». این مسئله علاوه بر اولویت علی الدوام نوآوری، عمومیّت و غیراقتضائی بودن آن را هم نشان میدهد.
«هر جامعهی زنده و پویایی به تحوّل احتیاج دارد؛ ما امروز به تحوّل احتیاج داریم، در بخشهای مختلف… زنده ماندن انقلاب به این است که پیدرپی نوآوری داشته باشد، تحوّل داشته باشد، پیشرفت داشته باشد؛ تحوّل یعنی به حال برتری با شکل واضحی دست یافتن؛ یعنی یک جهش، یک حرکت بزرگ؛ در زمینههای مختلف». بنابراین، نوآوری در هر شرایطی، در هر کشوری، در هر اقتضائی و در هر موقعیتی جاری و ساری است.
اتفاق بنیادی
عمومیت بخشی به تحول، زمینه را برای ورود همه سطوح و گروهها به عرصه اقدام فراهم میسازد. از سوی دیگر، جنبه عمومی نوآوری اقتضای تحول در همه موضوعات و لایههای جامعه را ایجاب میکند، از سوی دیگر گاهی توجه بیش از اندازه به جنبههای سطحی، توجهات را از هسته امور منحرف میسازد. همچنین حداقل عملکرد، زمینهای را برای فاصله گرفتن از اصل و بنیان موردنظر فراهم میکند که جداً مسئله اساسی برای جامعه امروز ماست.
در میان انبوهی از نهادهای خودساخته و ادبیات وارداتی، کمتر گوهر ناب تحول رخ مینماید. «تحوّل را نباید با یک سلسله کارهای سطحی و دمدستی اشتباه گرفت. بعضی از کارهای سطحی، که متهوّرانه، عجولانه یک کاری انجام میگیرد؛ اینها تحوّل نیست؛ گاهی اوقات برای فرونشاندن هوسِ یک کار، این کارها انجام میگیرد که اینها خیلی ارزشی ندارد. تحوّل، کار عمقی است، کار اساسی است که بایستی اتّفاق بیفتد. سرعت البتّه مهم است لکن سرعت با شتابزدگی فرق دارد».
رهبری، به کمک این خصیصه، تحول امام را اینگونه توصیف میکنند: «اگر آن وقت یک گروهی از مردم یک مطالبهای هم از دستگاه یا از قدرتمندان آن زمان داشتند این بود که مثلاً این کوچه آسفالت بشود یا این خیابان این جوری کشیده شود؛ مطالبات در این حد [بود]؛ این را تبدیل کردند به مطالبهی استقلال، آزادی؛ یعنی [آرمانهای]عظیم. یا شعار «نه شرقی، نه غربی»؛ در خواستههای مردم آن چنان تحوّلی به وجود آمد که از این چیزهای حقیر، کوچک، محلّی و محدود تبدیل شد به یک امور اساسی، بزرگ، انسانی و جهانی».
هدایت تدریجی
یکی از ویژگیهای ممتاز تعبیر «امام تحول» به کار بردن واژه «امام» است. این واژه علاوه بر دلالت صریحی که بر شخص امام خمینی دارد، به اصل و ضرورت هدایت، تولیت و راهبری تحول نیز اشاره میکند. «اشکال این تجدّدی که حکومتهای دستنشانده به ما دادند این بود که یک دست هدایتگری نداشت؛ یکی از اشکالاتش این بود.
بایستی در این تحوّلی که تدریجاً بنا است انجام بگیرد، یک دست هدایتگرِ مورد اطمینانی بالاسر این تحوّل وجود داشته باشد و بایستی دستهای مطمئن و قابل اعتماد هدایت کنند این حرکتهای تحوّلی را؛ و الّا اگر هدایت نکردند، مثل آن وضعی میشود که آن روزها وجود داشت». تعبیر «دست هدایتگرِ مورد اطمینان» بیش از هر چیز دیگری، «دست نامرئی» آدام اسمیت در کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» را به ذهن متبادر میکند که هماهنگ کننده منافع شخصی و منافع اجتماعی در بازار آزاد است. آیتالله خامنهای همچنین در ادامه، نقش این دست هدایتگر را کاملاً تدریجی بیان میکنند: «یک نکتهی دیگر این است که تحوّل لزوماً یک حادثهی دفعی نیست؛ گاهی تحوّل تدریجاً انجام میگیرد؛ بیصبری نباید کرد. اگر چنانچه هدفگیری و نشانگیری درست انجام گرفته باشد و حرکت به معنای واقعی اتّفاق بیفتد، اگر چنانچه به هدفِ تحوّل هم دیر برسیم ایرادی ندارد؛ عمده این است که راه را برویم، حرکت را انجام بدهیم، و بیصبری نباید کرد؛ اینکه تصوّر کنیم که بایستی حتماً دفعتاً یک کاری انجام بگیرد، نه، این جوری نیست».
پدیده مأموریتی
تحول، ثمره و نتیجهای برای جامعه در پی خواهد داشت، اگر مأموریتی برای آن طراحی شود. آنچه غرب هم اکنون با عنوان سیاستهای نوآوری مأموریتگرا طرح کرده مشابه این بحث است. علیرغم اینکه تحول، عمومیتی پیدا میکند و تحولخواهی، بهگونهای سبک زندگی توحیدی محسوب میشود، لازم است تا به صورت اقتضائی و متناسب با شرایط زمانی و مکانی خاص، سازوکارهای اختصاصی برای بعضی شرایط طراحی شود. با این نگاه، صرف ترویج امر «تحول» کافی نیست و لازم است تا به صورت مصداقی در بعضی موارد استخدام شود.
رهبر انقلاب، متناسب با مسائل جاری کشور بعضی از ماموریتهای تحول را در زمینههای اقتصاد کلان، دولت و اداره، تعلیم و تربیت و اجتماع و خانواده اینگونه برشمردند: «۱) تحول برای اقتصاد بدون نفت؛ ۲) حرکت به سمت بودجهریزی مبتنی بر عملکرد (بودجه عملیاتی)؛ ۳) آموزش عمقی، کاربردی و فایده محور در آموزش عالی و آموزش و پرورش؛ ۴) تأمین عدالت اجتماعی؛ ۵) حل قطعی اعتیاد؛ ۶) علاج پیری کشور در آینده». پس آنچه میماند یافتن مأموریت و وظیفه تحول در هر دوره و موقعیتی است. این خصیصه، مجموعه فعالیتهای پیشرفت را معنادار کرده و ضمن برانگیختن حمایتهای عمومی و مشارکتهای اجتماعی، زمینه را برای اقدامات واقعاً سودمند نوآوری مهیا میکند؛ مسئلهای که فقدان آن جامعه امروز ایران را به شدت رنج میدهد.
این متن با سؤال «کدام نوآوری؟» آغاز گشت و با صورتبندی اولیه از نظریه تحول در اندیشه آیت الله خامنهای به این نقطه رسید. امید که این تببین، آن سوال را همچنان زنده نگه دارد و جامعه را بیش از پیش به تأمل وا دارد. تلخترین اتفاق ممکن برای نوآوری، فراموشی سوال «کدام نوآوری؟» است.
این فراموشی باعث میشود به بهانه غربی یا شرقی بودن این واژه، اصل این واقعیت و مفهوم به فراموشی سپرده شود و جامعه در گردابهای حیرت، پسرفت، تقلید، ناامیدی، درجازدگی و شتابزدگی گرفتار شود. در آن شرایط است که نه یک دست هدایتگرِ مورد اطمینان، بلکه هر دست هدایتگری میتواند جامعه را به هر جایی ببرد.