ارتباط ایرانی هم مثل همه داستان‌های دیگر رنگ و بویی از واقعیت دارد، اما همانطور که هیچ قصه و داستانی اصلاً نمی‌تواند عین واقعیت اجرا شود، ارتباط ایرانی هم همینطور است. می‌توانم بگویم تخیل محض است، حتی اگر جاهایی از آن سر از واقعیت دربیاورد و عده‌ای مدعی شوند این رمان از روی زندگی ما نوشته شده! راه به جایی نمی‌برند و در مقابل هیأت منصفه مخاطب ضایع می‌شوند!

گروه فرهنگی مشرق-علی مؤذنی آدم دقیقی است. این را از برخوردهایی نمی‌گویم که با هم داشته‌ایم. از نوشته‌هایش در کتاب‌های مختلف و متنوعی که دارد، فهمیده‌ام. آدم با حوصله‌ای که ظاهراً کم و سخت حرف می‌زند و گفت‌وگو با او قاعده مخصوصی دارد. در میان داستان‌نویسان معاصر ایرانی آدم‌های زیادی نیستند که به کارشان و تأثیر آن بر مخاطب این اندازه دقت کنند. نه که نباشند، زیاد نیستند. چه کتاب‌های فراوانی که یا نشر روان و سرراستی ندارند، یا از حوزه دغدغه مشترک با خواننده فاصله می‌گیرند. بیشتر کتاب‌های مؤذنی، ما را با خود درگیر کرده‌اند و بعد از چند سال به یکی از اجزای ذهن ما تبدیل شده‌اند و ما را رها نمی‌کنند. حرف‌های علی مؤذنی در گفتگو به بهانه «ارتباط ایرانی» که بعد از 14، 15 سال دوباره چاپ شده، فرصتی برای مرور کارهای این داستان‌نویس توانایی ایرانی است.


* چرا در شناسنامه کتاب نوشته شده چاپ اول 1390. مگر کتاب قبلاً چاپ نشده بود؟

اشتباهی است که صورت گرفته. حالا چرا، سؤالی است که باید از مسئولان انتشارات پرسید.

* از چاپ اول بیشتر از دوازده سال می‌گذرد، چرا این همه تا چاپ دوم فاصله افتاد؟
واقعیت این است که همیشه دلم می‌خواست بخش‌هایی را به رمان اضافه کنم. همان وقت‌ها بعد از تحریر اول هم این دغدغه را داشتم. تلاش هم کردم، اما کم‌کم متوجه شدم باید کوتاه بیایم و اجازه دهم این رمان همین‌طوری که هست، بماند و تغییر نکند!



* قرار بود چه چیزهایی به کتاب اضافه کنید؟
در طرح اولیه من قرار بود رندی بیاید ایران که برود با شاه مصاحبه کند و مهرداد هم او را همراهی کند. اما مقدمه رمان – که تقریباً همین مقداری است که چاپ شده – از نظر داستانی چنان قائم به خود شد که دیگر نتوانستم ادامه بدهم. نمی‌دانم چرا خودم را سپردم دست شخصیت‌ها و پیش رفتم. بعد که خواسته شخصیت‌ها شکل گرفت، دیگر کاری از دستم برنیامد. از هر راهی که وارد شدم، نشد که نشد. یا باید این متن را کنار می‌گذاشتم و مطابق طرح قبلی از ابتدا شروع می‌کردم یا... حتی ماه‌ها رمان را خواباندم، اما دوباره هم که بیدار شد، برای اجرای خواسته‌ام با من همراه نشد. خودش را در عمل تمام‌شده می‌دانست. برای همین دو، سه کار کوچک روی آن انجام دادم، ازجمله این که روز ورود آنها را هم‌زمان کردم با روز خروج شاه و یکی، دو تغییر دیگر و بعد هم سپردمش دست چاپ. این گذشت تا دو، سه سال پیش که با مسئول انتشارات گپ زدیم و گفتم می‌خواهم یک بار دیگر بروم سراغ رندی و بفرستمش پیش شاه، اما فکر عبثی بود. سال‌ها فاصله مرا متوجه این واقعیت کرد که هر کاری لازم بوده، باید همان سال‌ها می‌شده و این شخصیت‌ها، چه آمریکایی چه ایرانی دیگر به من رکاب نمی‌دهند و اصلاً مرا نمی‌شناسند!

* داستان ارتباط ایرانی چقدر واقعی است؟
ارتباط ایرانی هم مثل همه داستان‌های دیگر رنگ و بویی از واقعیت دارد، اما همانطور که هیچ قصه و داستانی اصلاً نمی‌تواند عین واقعیت اجرا شود، ارتباط ایرانی هم همینطور است. می‌توانم بگویم تخیل محض است، حتی اگر جاهایی از آن سر از واقعیت دربیاورد و عده‌ای مدعی شوند این رمان از روی زندگی ما نوشته شده! راه به جایی نمی‌برند و در مقابل هیأت منصفه مخاطب ضایع می‌شوند!

* چرا رندی آمریکایی است؟ دلیلی دارد که مثلاً اروپایی نیست؟
زمان داستان دم‌دمه‌های پیروزی انقلاب است و آن زمان آمریکا در حمایت از رژیم شاه، رهبری کشورهای دیگر را به عهده داشت و کشور ما به عنوان انقلاب‌کننده، اصلی‌ترین مانع پیروزی خود را در وجود سیاست‌های آمریکا می‌دید که از رژیم شاه حمایت می‌کرد، بنابراین رندی به عنوان یک آمریکایی خیلی مؤثرتر از مثلاً یک زن اروپایی می‌توانست عمل کند. البته اصلاً قصد نوشتن رمان سیاسی نداشتم و ملاحظاتی که عرض شد، زمان طراحی داستان مدنظر قرار گرفت. تکبری که در رندی وجود دارد، نگاه محقرانه‌ای که به خانواده مهرداد دارد، ناشی از اتکای او به قدرت کشوری است که خود را یکه‌تاز جهان می‌داند یا می‌دانست، پس طبیعی است که نگاهش تحت تأثیر سیاست خارجی کشور باشد.

* فرهنگ ایرانی در موضوعی مثل رابطه بین همسران هم در نقطه مقابل با فرهنگ آمریکایی است؟
این یک بحث جامعه‌شناسانه است و پاسخش در تخصص من نیست، اما همینقدر می‌دانم که در این باره تقابل فرهنگی وجود ندارد، بلکه تفاوت وجود دارد. اگر در رمان ارتباط ایرانی تقابلی احساس کرده‌اید، ناشی از شرایطی است که داستان پیش آورده، یعنی تفاوت‌های فرهنگی باعث تقابل داستانی شده.

* رندی شخصیت بد داستان است؟
از نظر من او یکی از شخصیت‌های داستان است، نه خوب است نه بد. ممکن است فکر کنید بد است. اما یک خواننده آمریکایی چه؟ یا خواننده‌ای که تفکرش با او همسوست؟ حتماً آنها با رندی همراه می‌شوند. واقعیت این است که رندی در شرایطی قرار می‌گیرد که از خود دفاع می‌کند. نباید فراموش کنیم که او در آمریکا پناه مهرداد بوده و مهرداد هم خیلی از او راضی بوده و فراموش نکنیم که رندی به خاطر مهرداد به ایران آمده، هرچند اگر به عنوان یک ژورنالیست درباره ایران کنجکاو باشد و فراموش نکنیم پدر و مادرش او را از آمدن به ایران پرهیز می‌داده‌اند، اما او به خاطر مهرداد راه افتاده آمده ایران. رندی از خودش و از فرهنگش دفاع می‌کند، هرچند خودخواهانه، اما به قول مهرداد، رندی همیشه این رفتار را داشته و آن که در دعواها کوتاه می‌آمده، مهرداد بوده نه رندی. در ایران هم رندی همان رفتار را ارائه می‌کند، منتها شرایط مهرداد فرق کرده. حالا مهرداد یک طرف خانواده‌اش را دارد، یک طرف رندی را... .

* نوع پرداختی که در رمان درباره رندی وجود دارد، باعث می‌شود برداشت‌های متفاوتی درباره مقصر بودن یا نبودن رندی پیش بیاید. موافقید؟
عرض کردم همه ما خوب و بدیم مهم این است که در مواجهه با موقعیت‌های مختلف چه واکنشی از خود نشان می‌دهیم. رندی زنی است با عزت نفس بالا که این عزت نفس، هم ناشی از زیبایی اوست، هم از فرهنگی که در آن بزرگ شده. بنابراین او هم مثل همه ما در لحظه می‌تواند خوب یا بد باشد و احساس‌های متناقضی را در مخاطب به وجود بیاورد.

* شما انتظار دارید مخاطب از رندی بدش بیاید و با مهرداد همراه شود؟
چون آدم‌ها را سیاه و سفید نمی‌بینم، چنین درخواستی از مخاطب ندارم. از مخاطب انتظار دارم با دنیای داستانی من همراه شود و این همراهی یعنی تحلیل و تفسیر درست داشتن از داستان. اصلاً چرا مخاطب باید از رندی بدش بیاید؟ او شخصیتی بارآمده در فرهنگی است که شاید ما درک درستی از آن نداریم! او بر خلاف زن یا دختر ایرانی دلیلی نمی‌بیند گذشته خود را بپوشاند یا حتی بدتر، انکارش کند. او به ارتباطش با مردها اعتراف می‌کند و آن را تجربه شخصی خودش می‌داند و برای آن به عنوان یک تجربه ارزش قائل است. همین باعث می‌شود کسانی که تصور دیگری از زن دارند، مقابل او موضع بگیرند.

* چرا نتیجه داستان را تا نزدیک انتهای کتاب گنگ قرار دادید و خواستید در چند بخش انتهایی نتیجه معلوم شود؟
من به خاطر تعلیقی که در داستان به کار برده‌ام، مؤاخذه می‌شوم یا تشویق؟

* نه مؤاخذه، نه تشویق؛ ولی به این دلیل مثلاً از رفتار مهرداد این برداشت نمی‌شود که ایرانی‌ها نگاهی ابزاری نسبت هب انسان‌های دیگر دارند؟ مهرداد که در آمریکا با رندی خوب بوده و در تهران در باربر او مقاوم می‌شود و می‌گوید نرمش‌هایم در آنجا به دلیل تنهایی بود...
آدم‌ها در موقعیت‌های گوناگون رفتارهای گوناگون دارند که بعضی نقیض یکدیگر است. رفتار ما که تا حدود زیادی دوگانه شده، آیا در خانه و محل کار یکی است؟ مهرداد هم یک آدم است با خصوصیت‌هایی شبیه بقیه. مسلم است که حال و هوای او در آمریکا با حال و هوایش در ایران متفاوت است. اینجا از پشتوانه خانواده برخوردار است، آنجا این پشتوانه را نداشته، پس از نظر روانی در دو سطح کاملاً متفاوت قرار می‌گیرد.
رندی هم همینطور است او چند جا موقعیت خود را با حضورش در آمریکا و حضورش در ایران مقایسه می‌کند و اصلاً دعوا از همین دوگونگی احساسات آنها شروع می‌شود. منتها یک فرق است میان این دو. مهرداد آنجا احساس حقارت می‌کند و به جهان سومی بودن خود اعتراف می‌کند و تأسف می‌خورد از این که آمریکایی‌ها شناختی از کشور او ندارند. پس او از نظر روانی در موقعیت مغلوب قرار می‌گیرد و اگر فحش می‌دهد یا دعوا می‌کند یا خوب درس می‌خواند یا بد درس می‌خواند، همه از موضع دفاعی است، در صورتی که رندی مثل یک قوم فاتح وارد می‌شود و از همان ابتدا با انتقاد از نبود کمربند ایمنی در ماشینی که سوار می‌شود، سطح تمدن ما را زیر سؤال می‌برد. او درکی از این که زن باید بپزد و مرد بخورد یا مرد کار کند و زن بخورد، ندارد و آنچه را نمی‌فهمد، تحقیر می‌کند.
او مادر مهرداد را احمق می‌داند و به نسترن طوری نگاه می‌کند که انگار یک دختر بچه است. بنابراین نگاه مهرداد ابزاری نیست. این او نیست که دعوا را شروع می‌کند، همراهی نکردن رندی و تحقیر و توهینی که به مهرداد و خانواده‌اش روا می‌دارد، مهرداد را ابتدا جلو خانواده مخصوصاً مادرش شرمنده می‌کند و سپس به دفاع از خود و خانواده وامی‌دارد.

* چرا پدر مهرداد بار مهمان‌نوازی ایرانی داستان را به تنهایی بر دوش می‌کشد؟
اینطور نیست که می‌فرمایید. پدر مهرداد مهمان‌نوازی خانواده را مدیریت می‌کند. به رفتار نسترن توجه کنید. او آنقدر خوب رفتار می‌کند که حتی مورد تحسین رندی قرار می‌گیرد. مشکل رندی با مادر مهرداد نه درباره مهمان‌نوازی او بلکه به دلیل پذیرفته نشدن به عنوان عروس است. صدیقه (مادر) با توجه به قول و قراری که با مهرداد داشته، وقتی می‌فهمد که رندی زن مهرداد است و سه سال هم از ازدواجشان می‌گذرد، دچار شوک می‌شود و همین سرآغاز رفتار رندی است که از یک طرف خودخواهانه است، از یک طرف درباره آن محق است. مهرداد چندبار از رندی عذر می‌خواهد، اما رندی نمی‌پذیرد و لجبازانه تا تخریب کامل مهرداد و خانواده‌اش پیش می‌رود.

* به نظرتان مهرداد با رفتن و نبودن رندی راحت کنار نمی‌آید؟ معمولاً مرد ایرانی بیشتر از این در برابر جدایی مقاومت نمی‌کند؟
رندی رفتاری از خود نشان می‌دهد که مهرداد را به شدت آزرده می‌کند. اگر به رفتن او تن می‌دهد، دلیل این نیست که حالش خوش است. حریف رندی نمی‌شود، پس به رفتن او تن می‌دهد. در بخشی از رمان می‌گوید رفتار رندی باید عوض شود وگرنه این رابطه دوام نمی‌آورد، چون تبدیل شده به رابطه غالب و مغلوب.

* یک نظامی و خانواده او که ارتباط نزدیکی با شاه داشته – هر چند از طرف او با بی‌مهری روبه‌رو شده – تا این اندازه به انقلاب علاقمند می‌شود که در آن مشارکت می‌کند؟
باید میزان بی‌مهری شاه را نسبت به تیمسار رستمی بسنجیم، بعد نتیجه‌گیری کنیم. شاه او را برای خواباندن شورش عشایر فرستاده و او چند ماه جان بر کف زحمت کشیده و سران عشایر را با خود همراه کرده. با قول به عشایری که قرآن سر کرده‌اند و تأمین جانی سران‌شان را از رستمی خواسته‌اند. او هم قول داده که جان آنها را تأمین می‌کند، اما شاه دستور تیرباران سران را می‌دهد و رستمی را حتی یک بار به حضور نمی‌پذیرد و بعد او را به کودتا متهم می‌کند. پس رستمی حق دارد دنبال عدالت باشد و انقلابیونی را همراهی کند که سال‌ها از بی‌عدالتی در رنج بوده‌اند.
                                                                                                         
منبع: نشریه داستان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس