عربستان سعودی با وجود صرف میلیاردها دلار در غرب آسیا و آفریقا خود را در تعارض با سایر کشورهای اسلامی می‌بینید، مسأله‌ای که پیش از هرچیز تفاوت نفوذ ایران و این کشور را نشان می‌دهد.

سرویس جهان مشرق - شاید در نگاه اول اینگونه به نظر برسد که دنیای عرب دنیایی یکپارچه با محوریت عربستان سعودی است که به واسطه دلارهای نفتی آن اداره می‌شود. این گزاره از آن جهت مطرح است که با هر تصمیم سعودی ائتلافی ایجاد شده و کشورهایی به آن می‌پیوندند و خود را همراه و همپیمان سعودی‌ها معرفی می‌کنند.

اما تأمل و دقت در رویکرد آل سعود اختلافات بسیار این خاندان با کشورهای عربی و اسلامی را برجسته می‌سازد که در وهله اول ناشی از نگاه کدخدامآبانه آنها به عرصه سیاست و نگاه از بالا به پایین به سایر کشورهای اسلامی است. این نگاه به واسطه داشته‌های اقتصادی و رابطه نزدیک با ایالات متحده آمریکا بیش از پیش در بین حاکمان سعودی ریشه دوانده است. هرچند که حاکمان سعودی همواره خود را ذیل کشورهای استکباری تعریف کرده اند.

در همین رابطه برخی همواره به دنبال آن هستند که سیاست عربستان در قبال ایران را واکنش این کشور به کنش‌های ایران به حساب آورند اما در عمل به وضوح دیده می‌شود که مشکل عربستان سعودی نه فقط با ایران بلکه با بسیاری از کشورهای جهان اسلام بوده و روز به روز در حال افزایش است.

این مسئله به ویژه پس از مرگ " ملک عبدالله" پادشاه پیشین سعودی و روی کار آمدن " ملک سلمان" که منجر به تصدی امور به دست پسر ارشد وی محمد بن سلمان نمود بیشتری پیدا کرده است. اینک در آستانه برگزاری سی و یکمین اجلاس اتحادیه سران عرب در تونس به بررسی اختلافات عربستان و همپیمانانش با سایر کشورهای عربی و اسلامی پرداخته ایم:

** دلایل پیدا و پنهان اختلاف ائتلاف سعودی با قطر

پنجم ژانویه ۲۰۱۷ بود که عربستان سعودی، بحرین، امارات و مصر روابط دیپلماتیک خود را با دولت قطر قطع کردند. بهانه این چهار کشور برای این اقدام سیاسی اظهارات " تمیم بن حمد" امیر قطر در حمایت از ایران، حزب الله و جنبش حماس و همچنین انتقاد از نقش دولت عربستان در منطقه بود، اظهاراتی که البته از سوی حکومت قطر به شدت تکذیب شد و بعدها محافل سیاسی و رسانه ای قطر تاکید کردند هکرهای مرتبط با عربستان و امارات خبری دروغین را در یکی از رسانه‌های رسمی این کشور منتشر کرده‌اند.

همین اختلافات در نهایت به محاصره قطر از سوی عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر منجر شد و این چهار کشور لیست بلندبالای مطالبات خود از قطر را به عنوان پیش شرط گفت‌وگو با این کشور منتشر کردند. ابتدا بسیاری از گمانه زنی‌ها دال بر حمله چهار کشور محاصره کننده به قطر و سرنگونی حکومت این کشور بود اما نقش ترکیه و ایران در حمایت از قطر و همچنین اهمیت پایگاه نظامی "العدید" برای آمریکایی‌ها موجب شد این مساله رنگ واقعیت به خود نگیرد.

درباره دلایل اختلافات قطر با چهار کشور محاصره کننده آرای متفاوتی مطرح است اما بی تردید عدم همراهی قطر با سیاست‌های عربستان در دوره بهار عربی و تلاش این کشور برای ایفای نقشی مهم تر در شورای همکاری خلیج فارس روابط این دو کشور را تیره و تار کرده است. همچنین نباید از موضع دولت قطر در قبال جنگ یمن و انقلاب بحرین به سادگی گذشت. همین مساله بعدها موجب شد که بحرین، قطر را به حمایت از انقلابیان شیعه متهم کند و عبدالربه " منصور هادی" رییس مستعفی یمن نیز از نقش قطر در حمایت از انصارالله سخن به میان آورد.

به تعبیر دیگر قطر در سالیان اخیر نه تنها پیرو سیاست‌های عربستان سعودی عمل نکرده بلکه برای ایفای نقشی همتراز با آل سعود در دو عرصه منطقه ای و بین المللی تلاشی مشهود از خود نشان داده است. همین مهم خشم سعودی‌ها را که قائل به سیاست تبعیت کامل یا تقابل هستند، برانگیخته است.

گذشته از این موارد، تقابل کشورهای محاصره کننده و قطر را باید جنگ رسانه‌ها توصیف کرد. شبکه‌های "اسکای نیوز" و "العربیه" در یک جبهه و شبکه "الجزیره" در جبهه دیگر به نوعی عناصر خط مقدم این کشورها برای هجمه علیه یکدیگر تبدیل شده اند، به نحوی که اینک در آستانه دو سالگی این اختلافات، همچنان دو طرف درصد بالایی از اخبار و تحلیل های سیاسی خود را صرف تخریب دیگری می‌کنند. البته با نگاهی بی طرفانه می‌توان تاکید کرد که رسانه‌های قطری در این زمینه موفق تر عمل کرده و توانستند تلاش‌های ائتلاف سعودی را ناکام بگذارند. نظر به همین مهم است که تعطیلی شبکه الجزیره یکی از پیش شرط‌های عربستان برای ترمیم روابط با قطر عنوان شده که البته بعید به نظر می‌رسد دوحه زیر بار چنین مسئله ای برود و به نوعی خود را خلع سلاح کند.

به هر حال با وجود تاکیدهای آمریکایی مبنی بر اهمیت حل اختلافات چهار کشور محاصره کننده با قطر به منظور مقابله با ایران واقعیت اما نشان دهنده شکاف بزرگی است که به این سادگی‌ها برطرف نخواهد شد. نوامبر ۲۰۱۸ بود که " هدر نائورت" سخنگوی وقت وزارت امور خارجه آمریکا در سخنانی "بر لزوم حل اختلافات کشورهای عربی" تاکید و تصریح کرده بود که «اتحاد در خلیج (فارس) امری ضروری در تحقیق منافع مشترک ما از قبیل نفوذ نامطلوب ایران، مبارزه با تروریسم و تضمین شکوفایی سایر کشورهای عربی است.» اظهاراتی از این دست به وضوح نشان می‌دهد که آمریکا صرفاً برای مقابله با ایران به دنبال حل اختلافات به وجود آمده است در غیر این صورت ترامپ از این فرصت به نحو احسن برای ایجاد دشمن فرضی در خاورمیانه به منظور فروش سلاح های خود استفاده می‌کند، رویکردی که به عینه در روند تنش زایی بین عربستان و قطر مشهود است.

** عربستان و ترکیه؛ از رقابت سیاسی تا تخاصم و نزاع

اختلافات عربستان با ترکیه را باید به دو دوره قبل و بعد از ترور خاشقجی تقسیم کرد. ترکیه و عربستان بر سر آنچه از سوی آنها " زعامت دنیای اهل تسنن" نامیده می‌شود از دیرباز رقابت داشته‌اند. اما با روی کار آمدن " محمد مرسی" در مصر و پس از آن " عبدالفتاح السیسی" و تفاوت دیدگاه ریاض و آنکارا در مورد تحولات مصر، دو کشور موضعی متفاوت را در قبال کودتا اتخاذ کردند.

مبارزه عربستان و همپیمانانش از قبیل امارات با اخوان المسلمین و حمایت ترکیه از آن، یکی از زوایای اختلافات ائتلاف سعودی با ترکیه است. در عین حال حمایت رسانه‌های عربستان و امارات از کودتا در ترکیه روابط دولت " اردوغان" با این دو کشور را به سردی کشاند. به ویژه اینکه ریاض و ابوظبی در ابتدا هیچ واکنشی از محکومیت کودتا ممانعت کردند و تنها پس از ناکامی کامل کودتاگران، این دو کشور پیام‌های دیپلماتیکی را در حمایت از دولت اردوغان منتشر کردند.

در مقابل دولت ترکیه نیز به حمایت کامل از قطر در برابر کشورهای محاصره کننده پرداخت و علاوه بر ایجاد پایگاه نظامی در این کشور و افزایش نظامیان خود، به صادرات کالاهای ترکی به این کشور مبادرت ورزید و به نوعی مایحتاج قطر را تامین کرد که همین یکی از دلایل ناکامی سعودی‌ها در انزوای قطر شد.

در مورد فلسطین هم ترکیه درصدد آن برآمد تا با حمایت از حماس در نوار غزه، خود را به عنوان حامی فلسطین معرفی کند. تنش های سیاسی و جدال های لفظی "رجب طیب اردوغان" با "بنیامین نتانیاهو" با هدف افزایش مقبولیت رییس جمهور ترکیه در جهان عرب قابل تفسیر است اما عربستان سعودی که به هیچ وجه نمی‌خواهد جایگاه خود را به ترکیه ببازد مشخصاً به دنبال پیاده سازی معاهده قرن و وادار ساختن حکومت خودگردان به عقب نشینی در برابر خواست ترامپ و نتانیاهو است.

اما ترور "جمال خاشقچی" در کنسولگری عربستان در استانبول بی شک مهم ترین پیشامدی است که موجب تعمیق اختلافات بین ترکیه و ریاض شد، به نحوی که این دو کشور را از عرصه رقابت به ورطه تخاصم کشاند.

ترک ها به دنبال محاکمه متهمان سعودی در خاک خود و معرفی مسئول اصلی این جنایت هستند اما سعودی ها با پافشاری در برابر این مضوع اینگونه القا می‌کنند که ترور این روزنامه نگار سعودی حاصل یک مشاجره و اتفاق بوده و به هیچ وجه برنامه ریزی شده نیست.

باید تاکید کرد که آینده روابط ترکیه با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و به خصوص عربستان در گرو حل و فصل ماجرای ترور خاشقچی است. اگر آنکارا تهدید خود مبنی بر پیگیری این قضیه از طریق سازمان ملل را عملی سازد بدون شک وارد تنشی بی پایان با عربستانی خواهد شد که هرگز اجازه نخواهد داد متهمان سعودی نقش مقامات بلند پایه این کشور را در ترور خاشقچی افشا کنند.

** اختلافات عربستان و مغرب؛ از جام جهانی تا صحرای غربی

پر بی راه نیست اگر بگوییم موج جدید اختلافات عربستان سعودی با مغرب بر سر میزبانی جام جهانی ۲۰۲۶ آغاز شد. آنجا که سعودی‌ها و همپیمانانش به جای مغرب به عنوان کشوری عربی به میزبانی آمریکا رأی دادند. شاید این مسأله در نگاه اول به خاطر بُعد ورزشی آن کم اهمیت جلوه کند اما واقعیت آن است که تهدیدهای دونالد ترامپ موجب چنین تصمیمی شد و عربستان علاوه بر رای خود، کشورهای دیگری را هم قانع کرد که به مغرب رأی ندهند مساله ای که بازخوردی بسیاری منفی در جامعه این کشور داشت.

پیشتر البته مغرب در دو تنش سیاسی عربستان با قطر و کانادا موضعی بیطرفانه اتخاذ کرده بود و سعودی‌ها که به کمتر از تبعیت از سیاست‌های خوشان راضی نیستند ماجرای صحرای غربی و پولیساریو را پیش کشیدند و به اختلافات بین الجزایر و مغرب بر سر این صحرا دامن زدند.

ملک سلمان در کنار رئیس فیفا

"نزدیک شدن عربستان به الجزایر با وجود اختلافات فی‌مابین" و "عدم کمک مالی عربستان سعودی به مغرب" که با مشکلات اقتصادی زیادی دست و پنجه نرم می‌کند را می‌توان از دیگر دلایل تیره شدن رابطه دو کشور برشمرد.

در همین راستا اقدامات تحریک‌آمیز رسانه های سعودی و پخش کلیپی درباره مغرب در شبکه العربیه، پادشاهی مغرب را بر آن داشت تا سفیر خود در ریاض را به نشانه اعتراض به رباط فرابخواند. این اقدام که همچنین در مورد امارات نیز به وقوع پیوست به بن بستی سیاسی بین امارات و عربستان از یک سو و مغرب از سوی دیگر منتهی شد. این مساله همچنین خروج مغرب از ائتلاف سعودی در یمن را قطعی کرد و آنگونه که از شواهد و قرائن بر می‌آید در وضعیت کنونی احتمال افزایش تنش‌ها به مراتب بیش از ترمیم روابط است.

** نقشه بن سلمان برای تصدی تولیت مسجد الاقصی

معاهده قرن و آینده تولیت مسجد الأقصی موضوعی است که موجب ایجاد تنش بین عربستان و اردن شده است. تنشی که هنوز به آتش زیر خاکستر شباهت دارد و ابعاد آن به صورت کامل مشخص نیست.

پادشاهی اردن که به صورت رسمی دهه‌هاست تولیت مسجد الاقصی را به عهده داشته هیچ خوش ندارد که این مسئولیت به کشور دیگری واگذار شود اما گویا یکی از شروط عربستان برای اجرای معاهده قرن عهده دار شدن مسئولیت مسجد الأقصی است. این درحالی است که پیش از این "ملک عبدالله ثانی" پادشاه اردن مسجد الاقصی را خط قرمز این کشور عنوان کرده بود.

البته باید یادآور شد که در سال گذشته میلادی اردن شاهد تظاهراتی اعتراض آمیز به وضعیت نامساعد اقتصادی بود و در این میان عربستان به تعهدات خود نسبت به کمک های مالی به این کشور پایبند نماند اما پس از ماه‌ها و از ترس نزدیک شدن اردن به قطر در دیدار مسئولان دو طرف توافقاتی صورت پذیرفت که براساس آن کشورهای حاشیه خلیج فارس برای خروج اردن از این مشکلات به وعده خود در خصوص کمک‌های مالی عمل کنند.

**شورای همکاری خلیج فارس در آستانه فروپاشی

اختلافات عربستان سعودی و همپیمانانش با کشورهای اسلامی و عربی به همین جا ختم نمی‌شود و حتی شورای همکاری خلیج فارس هم به واسطه سلطه طلبی سعودی‌ها در آستانه فروپاشی است. به غیر از قطر که در همین گزارش به زوایای اختلافاتش با عربستان، امارات و بحرین اشاره شد، ائتلاف سعودی از نقش و عملکرد دولت پادشاهی عمان هم به شدت ناراضی است.

در این میان عمان نه در جنگ علیه یمن مشارکت داشت و نه اقدامی برضد قطر از خود نشان داد. در مذاکرات هسته ای ایران با کشورهای غربی هم عمان نقش یک میانجی را بازی کرد که همین مساله عصبانیت ریاض را برانگیخت.

از طرفی کویت نیز در موضوع قطر تلاش کرد موضعی میانه را اتخاذ کند و از گرایش به هرکدام از دو طرف درگیری امتناع ورزید. اختلاف نفتی عربستان سعودی با کویت بر سر دو میدان مشترک "الوفره" و "الخفجی" هم همچنان به قوت خود باقی است و به نظر می‌رسد "محمد بن سلمان" و همقطراناش در عربستان اراده ای مبنی بر تن دادن به خواسته‌های کویت نداشته باشند.

** منافع متضارب بن سلمان و بن زاید در یمن

از این گذشته حتی رابطه خود عربستان با امارات نیز از گزند اختلافات و تفاوت منافع در امان نبوده است، به نحوی که می‌توان به شدت آن را در موضوع یمن مشاهده کرد. سعودی‌ها در حالی " عبدالربه منصور هادی" حمایت می‌کردند که گزینه مطلوب اماراتی‌ها " خالد البحاح" نخست وزیر سابق یمن بود.

بحث زندان‌های سرّی و مقابله امارات با جریان‌های اسلامگرای مورد حمایت عربستان در تعز و عدن نیز از دیگر نشانه‌های اختلاف بین این دو کشور است. مهم تر آنکه عربستان سعودی مدعی حمایت از دولت مشروع است اما امارات به جنبش‌های جدایی طلبانه جنوب یمن بها می‌دهد و همین موضوع نیز دردسرهایی را برای دو کشور به وجود آورده است.

** ستوه جهان اسلام از سیاست رادیکال سعودی

به همه این اختلافات باید نزاع عربستان سعودی با لبنان، بغداد، سوریه و ایران را اضافه کرد که به اندازه کافی به آن پرداخته شده است. از سوی دیگر سیاست رادیکال محمد بن سلمان همه کشورهای اسلامی و عربی را به ستوه آورده و روز به روز عربستان سعودی را منزوی تر از پیش می‌کند.

آنها علی رغم همه ادعاها در مورد آینده سوریه و یمن مجبور به کنار آمدن با واقعیت شدند و اینک در آستانه اجلاس سران اتحادیه عرب خود را در معرض خطرهایی می‌بینند که به شدت تهدیدشان می‌کند. شاید بتوان به جرأت گفت سعودی‌ها هیچگاه اینچنین منزوی نبودند. بسیاری از کشورها نیز تنها با چشمداشت مالی روابط خود با سعودی ها را گرم نگاه داشته اند.

برای نمونه اگر پاکستان چنان پذیرایی از محمد بن سلمان می‌کند نه به خاطر منافع استراتژیک مشترک یا به دلیل حمایت پاکستانی ها از "محمد بن سلمان" است بلکه دولتمردان این کشور تنها به دنبال تحقق منافع آنی اقتصادی خود هستند.

به تعبیر بهتر همانگونه که ترامپ با گستاخی منحصر به فرد خودش از دوشیدن عربستان سخن به میان آورد امروزه بسیاری از کشورهای منطقه در حال پیروی از همین رویه هستند و نگاهی مادی به رابطه با عربستان دارند لذا همین مسئله است که بر اظهارات "سردار سلیمانی" در توصیف عربستان سعودی صحه می‌گذارد، آنجا که با تاکید بر اینکه"تأثیر ایران، همانند عربستان پولی نیست" می‌گوید: «این رژیم با همه ائتلاف‌های پولی برابر یک سازمان مظلوم (انصارالله) شکست‌خورده است.»

برچسب‌ها