کد خبر 387756
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۲

ساواک تلاش می‌کرد تا «شاه را به صورت یک موجود فوق بشر جلوه دهد تا جایی که در یکی از پوسترهای مربوط به شعار خدا- شاه- میهن، عمداً لغت شاه را بزرگ‌تر و بالاتر از خدا نوشته بودند.»

گروه تاریخ مشرق- با این که پهلوی‌ها یک خانواده‌ بی اصل و نسبی بودند و همواره از بی‌ریشگی رنج می‌بردند، اما به محض رسیدن به قدرت تمام خصلت‌های اشرافیت، کیش شخصیت، تفرعن، انحصار قدرت، نخوت، خود بزرگ‌بینی و ترویج چاپلوسی و بی‌اعتنایی و تحقیر مردم را شیوه‌ی خود ساختند.

شاه در مصاحبه با یکی از شبکه‌های تلویزیون انگلیس با صراحت تمام می گوید: «مردم ایران همان احترامی را برای شاه خود قائل هستند که کودکان خانواده‌های ایرانی برای پدر خودشان»[1]

شاه در مورد تصمیم به واگذاری بحرین، در پاسخ عَلَم گفت:«من آزادم چنین تصمیماتی را بگیرم.» علم در توضیح این جلمه‌ شاه اعتراف می‌کند که «پاسخ شاه به این گفته، چنان چه ویژگی اوست، متفرعنانه بود[2]

شاه در اوایل سال 1974م (1353 ه.ش) به خبرنگار نیویورک تایمز چنین گفت: «در ایران آن چه به حساب می‌آید کلمه‌ سحرآمیز است و کلمه‌ سحرآمیز عبارتست از پادشاه.»[3]

شعار اصلی رژیم بر کوه‌ها، سر در پادگان‌ها و ادرات، شعار «خدا- شاه- میهن» بود. شاه تلاش می‌کرد تا جایگاه شاه را در ردیف خدا و کشور قرار دهد و این شعار را به صورت آیین و کیش مردم در آورد.

او در اواخر عمر تلاش می‌کرد تا با تبلیغات گسترده‌ای ضرورت عشق به شاه را فراگیر کند. «یکی از تصاویر، او را در حالی نشان می‌داد که گویی خداوندگار در مقابل بندگان خود مشغول اظهار تفقد است.»

ساواک تلاش می‌کرد تا «شاه را به صورت یک موجود فوق بشر جلوه دهد تا جایی که در یکی از پوسترهای مربوط به شعار خدا- شاه- میهن، عمداً لغت شاه را بزرگ‌تر و بالاتر از خدا نوشته بودند.»[4]

فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی از شاه درخواست کرد تا برای یک نواختی اجازه دهد رنگ هواپیمای آموزشی و لیعهد را به رنگ سایر هواپیماهای نیروی هوایی در بیاورند. شاه از این پیشنهاد بر آشفت و دستور داد که بر عکس کلیه‌ی هواپیماهای دیگر باید به رنگ هواپیمای والاحضرت در آیند» چون ولیعهد این گونه پسندیده بود.[5]

بانک مرکزی به نخست وزیر، هویدا، پیشنهاد کرد تا به جای «ریال» و «تومان» که نام پول رایج ایران بودند، «پهلوی» و یا «شاهی و شاهین» را جایگزین کنند.[6]

عفو زندانیان محدود به ایام تولد شاهزادگان بود. وقتی خبر بارداری ملکه اعلام می‌شد، روزنامه‌ها پیش‌بینی می‌کردند، به مناسبت تولد شاهزاده، تعدادی از زندانیان مورد عفو قرار خواهند گرفت. به عنوان نمونه به مناسبت تولد علیرضا، سومین شاهپور «شصت نفر از زندانیان مورد عفو شاه قرار گرفتند.»[7]

ارتشبد فریدون جم، رئیس ستاد ارتش، در یک اقدام چاپلوسانه خطاب به شاه گفت: «من نه تنها شاهنشاه را فرمانده خود می‌دانم، بلکه به او عنوان برادر خود نیز عشق می‌ورزم» کلمه‌ برادر برای شاه ناگوار آمد و علم وزیر دربار در ملاقات بعدی به وی تذکر داد که «شاه از بی‌مبالاتی او و این که شاه را برادر خود دانسته ، شدیداً ناخشنود است.» او پس از این جمله مجبور به استعفا شد و به عنوان سفیر ایران به اسپانیا تبعید شد.[8]

در یکی از گزارش‌های سفارت آمریکا چنین آمده بود:

« عکس شاه همه جا هست، پیش از شروع فیلم در همه‌ي سینماها تصویر او در حالت‌های شاهانه‌ی گوناگون همراه قطعاتی از سرود ملی نمایش داده می‌شود. سال روز تولد شاه ، ملکه و ولیعهد با آتش بازی و رژه و تظاهرات جشن گرفته می‌شود... همه‌ی رسانه‌های گروهی مورد استفاده قرار گرفته‌اند تا این اندیشه را تبلیغ کنند که وفاداری به سلطنت و میهن‌پرستی ملی لازم و ملزوم‌اند.»[9]

بیشتر کارخانجات، سدها، بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس، پارک‌ها، آموزشگاه‌ها و ... به نام یکی از خاندان سلطنت نام گذاری شده بود فهرست زیر، هر چند گزیده‌ای بیش نیست، ولی به خوبی گویای این مطلب هست:

* بندر پهلوی، بندر فرحناز، بندر شاه، بندر شاپور، نفت شاه، شهرشاهی، شهر شاه پسند، شهرک فرحناز پهلوی در تهران؛

*سد فرحناز در تهران، سد شهناز پهلوی در همدان، سدرضا شاه پهلوی در خوزستان، سد شهربانو فرح در رشت، سد محمدرضا شاه پهلوی؛

* دانشگاه صنعتی آریا مهر تهران، دانشگاه پهلوی شیراز، دانشگاه فرح(مدرسه‌ی عالی دختران تهران)، آموزشگاه حرفه‌‌ای فرح پهلوی، آموزشگاه پرستاری اشرف پهلوی، آموزشگاه حرفه‌ای رضا پهلوی اصفهان، آموزشگاه بهیاری 25 شهریور زاهدان(بهمناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت پهلوی)، آموزشگاه عالی پرستاری رضاشاه کبیر؛

* بیمارستان لیلا پهلوی، بیمارستان فرح پهلوی مشهد، بیمارستان ثریا (بیمارستان شیر و خورشید)، بیمارستان آریامهر بندر لنگه، درمانگاه کودکان شمس پهلوی، مرکز پزشکی پهلوی، بیمارستان 24 اسفند (تولد رضاشاه)، بیمارستان شهناز پهلوی مشهد، بیبمارستان پهلوی نهاوند، بیمارستان یک صد تخت خوابی رضا پهلوی رضاییه، زایشگاه فرح، بیمارستان بنیاد شمس پهلوی، بیمارستان پهلوی تهران، درمانگاه نوبنیاد رضا پهلوی شیراز، بیمارستان ششم بهمن مشهد(به مناسبت سالگرد رفراندم لوایح شش گانه) بیمارستان 25 شهریور تهران، بیمارستان پهلوی وابسته به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی؛

* میدان شهیاد پهلوی، میدان 24 اسفند کوی فرح پهلوی شیراز، کوی فرح پهلوی زاهدان، میدان پهلوی ، خیابان پهلوی ، کوی نوبنیاد 9 آبان (تولد شاه)، میدان 25 شهریور، کوی رضا پهلوی محلات، خیابان محمدرضا شاه پهلوی، خیابان غلامرضا پهلوی؛

* ورزشگاه فرح پهلوی اصفهان، استخر پهلوی اصفهان، ورزشگاه سرپوشیده‌ی محمدرضا شاه پهلوی، ورزشگاه بزرگ یک صد هزار نفری آریا مهر، ورزشگاه سرپوشیده‌ی والا حضرت شاهپور علیرضا پهلوی گنبد، مرکز ورزشی و فرهنگی 25 شهریور تهران، استادیوم فرح پهلوی تهران، کلوپ دختران شهناز پهلوی، کلوپ رضا پهلوی، سالن سرپوشیده‌ی تربیت بدنی محمدرضا شاه پهلوی آبادان، استادیوم ورزشی شهناز پهلوی؛

* پارک پهلوی تهران، پارک ولیعهد بابل، پارک آریامهر تهران، پارک جنگلی شهبانو فرح پهلوی لویزان، پارک فرحناز پهلوی شیراز، پارک ولیعهد شیراز، پارک فرح در جلالیه‌ی تهران، پارک نوبنیاد پهلوی ، پارک فرح پهلوی اصفهان، پارک فرح آباد جنوب شهر تهران؛

* بنیاد فرهنگی رضا پهلوی، کتابخانه‌ی رضا پهلوی رشت، کتابخانه‌ی پهلوی تهران (مرکز جمعآوری کتاب‌های خطی در مورد تمدن ایران) ، موزه‌ی سلسله‌ی پهلوی.

* پهلوی‌ها حتی سعی داشتند نام خود را روی کشتی‌های تجاری و ناوهای جنگی هم بگذارند؛ مثل کشتی آریا مهر، کشتی آریاناز، کشتی آریا کیش و ناو شاهرخ.

* پهلوی‌ها حتی از جام‌های ورزشیی نیز نمی‌گذشتند و به نام خود نام گذاری می‌کردند؛ مانند جام شنای ولیعهد، جام آریا مهر، جام فرح و...[10]

* شاه در این اواخر جایزه‌ای بین‌المللی به نام «جایزه‌ی پهلوی» که ارزش آن پنج هزار دلار بود درست کرد و به طرفداران خود در جهان خیر و بخش می‌کرد.[11]

طبق گزارشی تا سال 1357 بیش از هشتصد مجسمه از رضاشاه و محمدرضا شاه در سرتاسر ایران نصب شد.[12] شاه کارخانه ذوب آهن اصفهان را که صنعتی ملی بود، به نام «کارخانه‌ی ذوب آهن آریامهر» نام گذاری کرد.

مردم موظف بودند در ایام متعلق به این خانواده جشن بگیرند و خیابان‌ها را آذین‌بندی کنند مدارس مجبور بودند با راه‌اندازی کارناوال‌ها شادی خود را به لودگی و سیاه‌بازی آلوده کنند. جدول روزهای تعطیل یا جشن و چراغانی نشانگر تفرعن این خانواده می‌باشد:

21 فروردین روز دعا(به مناسبت جان به در بردن شاه از ترور سال 1344)

28 مرداد روز جشن ملی( به مناسبت پیروزی شاه در کودتای 28 مرداد 1332)

25 شهریور روز جشن ملی (به مناسبت به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه)

6 مهر روز جشن ملی(سال روز سروش آریامهر!)

21 مهر روز جشن و شادی (به مناسبت تولد فرح)

4 آبان روز جشن و آذین بندی (به مناسبت تولد شاه)

9 آبان روز جشن و پایکوبی‌(به مناسبت تولد ولیعهد)

6 بهمن روز جشن (به مناسبت انقلاب شاه و ملت)

5 بهمن روز نیایش (به مناسبت رفع خطر از شاه در سال 1327)

24 اسفند روز پدر(به مناسبت تولد رضاشاه)[13]

یکی از دیگر ویژگی‌های اشرافیت، بوروکراسی طبقاتی است اشراف زادگان نه به دلیل تحصیلات و نه به دلیل لیاقت و مدیریت، بلکه به دلیل وراثت و پیوند خونی، صاحب پست و مقام می‌شوند. جدول زیر نمونه‌ای از مشاغل خانواده‌ي سلطنتی است.

1- فرح؛ ریاست عالیه‌ی پیشاهنگی دختران، ریاست جمعیت ملی مبارزه با سرطان؛ ریاست عالیه‌ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ریاست عالیه‌ی انجمن فیلارمونیک، ریاست عالیه‌ی بنیاد نیکوکاری فرح.

2- اشرف؛ریاست عالیه‌ی جمعیت‌های زنان، ریاست عالیه‌ی سازمان زنان، ریاست نمایندگی ایران در کمیسیون حقوق بشر، ریاست مجمع حقوق بشر سازمان ملل، ریاست کمیته‌ی پیکار جهانی با بی‌سوادی، ریاست نمایندگی ایران در انجمن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد، ریاست عالیه‌ی هئیت امنای دانشگاه جندی شاپور، ریاست بنیاد اشرف پهلوی.

3- شمس؛ریاست عالیه‌ی جمعیت شیر و خورشید، ریاست بنیاد شمس پهلوی.

4- شهناز؛ ریاست سازمان سلطنتی تشویق و معاونت دانشجویی، استاندار افتخاری خوزستان.

5- ولیعهد؛ ریاست بنیاد فرهنگی رضا پهلوی، ریاست انجمن ملی خانه‌های فرهنگ، ریاست هئیت امنای آموزشگاه شبانه‌روزی، ریاست سازمان پیشاهنگی ایران.

6- غلامرضا؛ ریاست بازرسی ارتش شاهنشاهی، ریاست کمیته‌ی ملی المپیک ایران، ریاست عالیه‌ی شورای عالی ورزش نیروهای مسلح شاهنشاهی، نایب رئیس مرکز آموزش فنون هواپیمایی کشوری، ریاست شورای عالی ورزش و تفریحات سالم کارگران ایران

7- عبدالرضا؛ ریاست انجمن ملی حفظ و حمایت منابع طبیعی، ریاست مرکز مدیریت ایران.

8- مهرداد پهلبد(شوهر شمس)؛ وزیر مادام العمر فرهنگ و هنر.

9- فریده دیبا (مادر فرح)؛ رئیس هیئت امنای انجمن ملی اولیا و مربیان، عضو شورای عالی جشن هنر شیراز.

شاه در ابتدای سلطنت ، گاه با یک اتومبیل بدون محافظ رفت و آمد می‌کرد، اما در این اواخر کاملاً از مردم برید و با هلی کوپتر آمد و شد می‌کرد؛ حتی تا حصارک- منزل دامادش با هواپیمای چهار نفره‌ی جت می‌رفت[14]

. شاه در پاسخ اولیویه وارن گزارشگر رادیو فرانسه که از وی پرسید: «آیا بیم آن نیست که تماس با ملت را تا اندازه‌ای از دست بدهید؟» گفت: مردم «حالا می‌توانند به همان خوبی روزی چند بار مرا روی صفحه ی تلویزیون ببینند.»[15]

شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در سال 1353 مردم ایران را «تنبل» خواند. پس از انتشار مصاحبه از این که به صراحت از مردم ایران انتقاد کرده است ، احساس شجاعت می‌کرد. او در بیان علت این همه شجاعت، به علم- وزیر دربار- گفت: « آدمی که متکی به آرای مردم نباشد، آزاد است.»[16]

شاه در مورد مردم ایران می‌گفت: «این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند، مثل گوسفندان می‌مانند.»[17]

شاه معتقد بود که اگر آثار تمدن در ایران دیده می‌شود از برکت خاندان پهلوی است. او می‌گفت: «مردم ایران از معدود ملل عقب افتاده‌ی جهان بودند که حتی عادت به شست وشوی دست و صورت خود را نداشتند و این پدرش رضاخان بود که مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصی عادت داد.»[18]

به روایت ملکه‌ی مادر، رضاشاه، مردم ایران را «مردمی که عادت به شستن دست و صورت نداشتند و آب دماغ خود را به آستین پیراهن می‌کشیدند و پاک می‌کردند.»[19] توصیف می‌کرد.

ملکه‌ی مادر، مردم ایران را مردمی«حسود»[20] و «مذبذب»می‌دانست که حتی حکومت کردن بر آنان افتخار نداشت.[21]

به روایت علی شهبازی، سر تیم محافظ شاه، فرح مردم جنوب تهران را «کمتر از حیوان می‌دانست.»[22]

شاه چنان نسبت به مردم ایران بی‌اعتنا بود که هیچ یک از دختران ایران را در ابتدای جوانی لایق ازدواج نمی‌دانست او ابتدا با شاهزاده فوزیه‌ی مصری ازدواج کرد و سپس تصمیم گرفت با «گابریلا» دختر پادشاه برکنار شده‌ی ایتالیا ازدواج کند. در دربار نیز تمام فشار بر این بود که «اعلی حضرت زن خارجی بگیرند»، اما موضوع با مخالفت آیت الله بروجردی خاتمه یافت.[23]

شاه حتی در بیماری‌های پیش پا افتاده مانند دندان درد از پزشکان ایرانی استفاده نمی‌کرد و برایش از سوییس دندان پزشک مخصوص می‌آوردند.[24]

شاه چنان به مردم ایران بی‌اعتنا بود که از مصاحبه با خبرنگاران داخلی اجتناب می‌کرد.

شاه علت سقوط خود را عقب افتادگی مردم ایران و «بزرگترین اشتباه» خود را سعی در پیش بردن «به زور به سوی استقلال و سلامت و فرهنگ و سطح زندگی و آسایش» ارزیابی کرده است.[25]

تحقیر و تمسخر اطرافیان

شاه وزیران خود را «الاغ‌هایی» می‌نامید که به «دردی» نمی‌خورند. [26] او برای هر یک از زیردستان خود نامی تحقیر آمیز گذاشته بود و در دربار آنها را با این نامها صدا می‌زدند. شاه، عقل منفصل خود و دوست دوران کودکی و نوکر وفادار خود یعنی ژنرال حسین فردوست را «خردوست» صدا می‌کرد و نوکری مانند ارتشبد نعمت الله نصیری را که به خاطر شاه دست به هر جنایتی می‌زد، «نعمت خرگردن» صدا می‌زد. [27] ملکه‌ی مادر علت انتخاب این نام را برای نصیری داشتن «گردن کلفتی مثل خر» می‌دانست. [28] ارتشبد عباس قره‌باغی، رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی ایران، با آن همه عظمت و یال کوپال، در دربار «عباس پشکل» خوانده می‌شد. [29]

شاه از محمود حاجبی رئیس فدراسیون تنیس روی میز و هم نشین ثابت شاه در قمار می‌خواست که «صدای خر در بیاورد. حاجبی با استادی تمام عرعر می‌کرد و حاضرین از خنده روده بر می‌شدند.» [30]

قلی ناصری، دلقک معروف دربار که به کریم شیره‌ای اعلیحضرت معروف بود با ادای هویدا وی را سخت تحقیر می‌کرد. به گزارش فریده دیبا، در یک مهمانی که در کاخ شمس برگزار شده بود، قلی ناصری با «تقلید صدا و حرکات هویدا سنگ تمام گذاشت و به خصوص حرف‌هایی را زد و اداهای زنانه‌ای را در آورد که مختث بودن هویدا را نشان می‌داد. شاه و میهمانان فوق‌العاده شاد شدند و خیلی زیاد خندیدند... هویدا رنگش سفید شده بود و بیچاره مثل کسی که برق او را گرفته باشد خشک و بی‌حرکت در جایش میخکوب شده بود. [31]

چاپلوسی و تملق

نماد دیگر خوی استکباری و تفرعن شاه- تشکیل حلقه‌ای از چاپلوسان حرفه‌ای به دور اعلی حضرت، علیا حضرت و والا حضرت‌ها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی‌تابیدند، از مدیحه سرایی و تملق لذت می‌بردند.

فریده دیبا در خاطرات خود می نویسد:«محمدرضا خیلی لذت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه‌ی ارتش با آن لباس‌های پر زرق و برق جلوی او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند.» گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانی‌ها... افسران عالی رتبه‌ی ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند»[32] شاه چنان به دست بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» که اطرافیان ببوسند. [33]

پابوسی شاه بعد از جشن‌های 2500 ساله در دربار به اوج رسیده بود عبدالعظیم ولیان- استاندار خراسان و نایب التولیه- هرگاه به حضور شاه می‌رسید، روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید. [34]

اردشیر زاهدی بعد از انتصاب به وزارت امور خارجه، همه‌ی معاونین و سفرا را مجبور کرد تا هنگام «شرف‌یابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنت‌های ملی مملکت را می‌کند.» [35]

سفرا موظف بودند در گزارش‌هایشان به شاه بنویسند «پای مبارک را می‌بوسم.»

پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه‌ی ایران در دوران شاه، به جای کلمه‌ی «پای مبارک را می‌بوسم»، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» ، اظهار شگفتی کرده است. [36]

هرمز قریب یکی از مدیر کل‌های وزرات دربار در نامه‌هایش نوشت: «مراتب پرستش چاکرانه‌ی مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلی حضرت همایون شاهنشاهی تقدیم [مي‌کنم] پای مبارک علیا حضرت ملکه و والا حضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.» [37]

علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد:‌«ناهار را دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق گویی به او را از دیگری برباییم.» [38]

هویدا به عنوان شخصیت دوم کشورگاه خم می‌شد و دست بچه‌های شاه را می‌بوسید. او دست علیرضا فرزند شاه را که بیش از 4 سال نداشت می‌بوسید. [39]

مارگارت لاینگ، روزنامه نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگینامه‌ی شاه اجازه‌ی ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود در بخشی از خاطرات خود می نویسد: «ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادند؛ به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اطاق در آمد.» [40]


[1] گاهنامه‌ی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج3، کتابخانه‌ی پهلوی ، ص 2855

[2] اسدالله علم ، گفت و گوهای من با شاه، خاطرات محرمانه‌ی امیراسدالله علم، ج2، طرح نو، تهران 1371، ص 570.

[3] ماروبن زونیس، شکست شاهانه، ترجمه‌ی اسماعیل زند و بتول سعیدی، ص 125

[4] مینو صمیمی، پشت پرده‌ی تخت طاووس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، اطلاعات، تهران 1370، ص 51

[5] اسدالله علم، پیشین، ص 682

[6] پهلوی‌ها، (خاندان پهلوی به روایت اسناد) ج 3، به کوشش فرهاد رستمی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، تهران 1381، ص 17

[7] گاهنامه‌ی پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج2، ص 1951

[8] پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاوس، ترجمه‌ی ج. 1 مهران ، اطلاعات ، تهران 1364، صص 110-111

[9] مایکل لدین، ویلیام لوئیس، کارتر و سقوط شاه، ترجمه‌ی ناصر ایرانی، تهران 1363، ص 24

[10] این فهرست فقط بخشی از نام گذاری‌های دوره‌ي پهلوی است که به عنوان نمونه از یک دوره‌ی پنج ساله 1350-1355 از یکی از اخبار روزنامهها به دست آمده است و نگارنده فقط به عنوان نمونه و نه یک استقرای کامل، ارایه داده است.

[11] گاهنامه‌ی پنجاه سال شاهنشاهی، ج3، ص 2099

[12] خسرو معتضد، ناکامان کاخ سعدآباد، ج1، زرین، تهران 1375، ص 108

[13] این فهرست بر اساس مطالعه‌ی یک دوره‌ی یک ساله‌ی روزنامه‌ استخراج شده است.

[14] اردشیر زاهدی، رازهای ناگفته (خاطرات اردشیر زاهدی)، با مقدمه و ویرایش محمود طلوعی، نشر علم، تهران 1381، 128 و 127

[15] اولیویه واردن، شیر و خورشید، پیشین، ص 186

[16] اسدالله علم، پیشین، ج2، ص 609

[17] فریده دیبا ، دخترم فرح، ترجمه‌ی الهه رئیس فیروز، انتشارات به آفرین، تهران، ص 338

[18] همان، ص 392

[19] تاج الملوک، آیرملو پهلوی، خاطرات ملکه‌ی پهلوی، انتشارات به آ‌فرین، تهران 1380، ص 332

[20] همان، ص 352

[21] همان، ص 354

[22] علی شهبازی، محافظ شاه (خاطرات علی شهبازی)، پیشین، ص 234

[23] اردشیر زاهدی، پیشین، صص 124-125

[24] اسدالله علم، پیشین، ص 108

[25] محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ: ترجمه حسین ابوترابیان، مترجم، تهران 1371، ص 391

[26] همان، ص 657

[27] فریده دیبا، ص 272

[28] تاج الملوک، پیشین، ص 387

[29] همان، ص 384

[30] احمد علی انصاری، پس از سقوط، ص 55

[31] فریده دیبا، پیشین ،صص 116-117

[32] همان، پیشین، ص 311

[33] اسدالله علم، پیشین، ج1، ص 119؛ پرویزراجی، پیشین، ص 21

[34] تصویر پیوست شماره 1

[35] اسدالله علم ، پیشین، ج1 ، ص 222

[36] پرویز راجی، پیشین، ص 351

[37] پهلوی‌ها(خاندان پهلوی) به روایت اسناد، ج3، به کوشش فرهاد رستمی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1382، تهران، ص 465

[38] اسدالله علم، پیشین، ص 214

[39] تاج الملوک، ملکه‌ی پهلوی، پیشین، ص 45

[40] مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، ترجمه‌ی اردشیر روشنگر، نشر البرز، تهران 1371، ص 249