کد خبر 1406303
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۴۷

اگر من و شما خبرنگار کربلا بودیم، صحنه را چطور روایت می‌کردیم؟ تلاقی روز خبرنگار با عاشورای حسینی فرصتی است برای یک نقد جدی به نهاد رسانه امروز.

به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: رسانه امروز یاد گرفته است که خبر خوب، خبر بد است. آموزش دیده است که تنها روایتگر سیاهی‌ها باشد. اساسا جذابیت را تنها و تنها در استثنائات دیده و طبیعی است که استثنا عمدتا در تلخی‌هاست.

حالا فرض کنیم که چنین خبرنگاری در کربلا باشد و بخواهد آن حوادث را روایت کند. سؤال این است که آیا به «ما رایت الا جمیلا» می‌رسد؟ حضرت زینب به‌عنوان خبرنگار عاشورا چه دید و چه گفت و چه کرد که «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود...»

برخی گمان می‌کنند زیبا دیدن مصیبت عاشورا، ندیدن قساوت و دنائت‌ها و رذالت‌هاست؛ حال آنکه در فرارفتن از موجود به ‌وجود است و ایستادن در تفوق حق بر باطل.

خوب دیدن، ندیدن بلا نیست؛ معنا بخشیدن به بلاست. آنجا که بحث فعل خداست و نسبت امور با حق است، هرچه هست زیباست.

«با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم ترا»

زینب کبری در مکتب انسان کامل، به زیباترین شکل، ظهور حق در کربلا را جلوه‌گری کرد؛ هنری که از یک‌سو تجلی اراده و قدرت حق است و از سوی دیگر ظهور زیبایی‌ و حکمت او.

اما فهم و تماشای عمق زیبایی کربلا نیازمند چشمی مسلح به معرفت زینبی است. مرور برخی از این صحنه‌ها در قالب یک کار خبری آموزنده است. فرض کنیم یک خبرنگاریم و می‌خواهیم در سطح یک گزارش، خوبی‌ها و زیبایی‌های کربلا و عاشورا را روایت کنیم.

وفاداری اصحاب

یکی از صحنه‌های زیبای کربلا وفاداری یاران سیدالشهداست. شرح معنای حقیقی فتوت و جوانمردی در کربلا خودش یک سرفصل مهم و تأثیرگذار و به‌غایت زیباست. یاران امام حسین علیه‌السلام در اوج فتوت بودند.

دستگیری و دلسوزی امام

از صحنه‌های زیبای دیگر در کربلا دلسوزی حضرت با دشمن است؛ حتی در سخت‌ترین شرایط نیز جز به هدایت دشمنان فکر نمی‌کند. یکی از سپاهیان حر می‌گوید: من وقتی با تأخیر پشت سر سپاهیان رسیدم دیدم همه یاران امام حسین(ع) مشغول سیراب کردن لشکریان حر بودند و کسی به من توجه نمی‌کرد که در این لحظه مردی زیبا و خوش‌چهره متوجه من شد و به یاری‌ام شتافت و بعداً معلوم شد «حسین بن‌علی» است. حضرت و یارانش وقتی شدت خستگی دشمنان خود در سپاه حر را می‌بینند، آنها و اسب‌هایشان را سیراب می‌کنند.

در جای دیگری دعوت سیدالشهدا(ع) از عبیدالله بن حر جعفی نیز آموزنده است. حضرت به عبیدالله می‌فرمایند: «اکنون که حاضر به یاری ما نشدی، در صف دشمنان ما هم قرار نگیر و تا می‌توانی از ما دور شو؛ زیرا اگر کسی ندای مددجویی ما اهل‌بیت را بشنود و پاسخ ندهد، خداوند او را با صورت به آتش می‌اندازد... .»

یا اینکه حضرت به عمر سعد می‌گوید: تو برای مال دنیا به جنگ با من آمدی، ولی دستت به‌جایی نمی‌رسد؛ من از مال خودم برای تو خانه‌ای می‌سازم، اما دست از این عناد بردار که عمر سعد گوش نمی‌سپارد و وقتی می‌شنود: به خدا سوگند از گندم عراق هم نصیبت نمی‌شود. به استهزا می‌گوید: جوی عراق برای من بس است.

توبه‌ها و انابه‌ها

از دیگر زیبایی‌های کربلا توبه و انابه در میان مخالفان و سپاه دشمن است. یکی از آنها زهیر از هواداران عثمان است که وقتی در مسیر کاروان قرار می‌گیرد، با کلام امام منقلب و همراه سپاه سیدالشهدا می‌شود، اما نماد توبه و بازگشت در کربلا، حضرت حر است.

‌یکرنگی

از دیگر صحنه‌های شورانگیز کربلا حضور یکرنگ افراد در کنار هم و در سپاه حق است؛ از کودکان گرفته تا پیرمردها و زنان و در نهایت غلامان و... همه یکرنگ و یکصدا هستند و حضوری قهرمانانه و دلیرانه دارند. در این میان اعتبار و جایگاه نیز هیچ شأنی نداشت؛ تا آنجا که وقتی «جون» غلام امام‌حسین(ع) از اربابش چنین می‌شنود که من بیعتم را از تو برداشتم و آزادت گذاشتم؛ درحالی‌که پای حضرت را می‌بوسد، می‌گوید: به خدا سوگند من هرگز از شما جدا نمی‌شوم تا خون من با خون شما آمیخته شود.

ادب مبارزه

ادب این صحابه در همراهی مولایشان حضرت حسین بن علی علیه‌السلام، خود، تابلویی زیبا، دلنشین‌ و شیرین از همه خوبی‌هاست؛ از قاسم و عبدالله بن‌حسن گرفته که با آن قصه‌های حماسی از امام حسین(ع) دفاع کردند تا فرزند 11ساله «جناده انصاری» که وقتی پدرش به شهادت رسید از مادرش اذن میدان خواست و وقتی سر از بدنش جدا کردند، مادرش خاک سر و صورت او را پاک کرد و سر فرزندش را به سمت سپاه دشمن انداخت که بگوید آنچه در راه خدا داده است، پس نمی‌گیرد.

نجواهای عاشقانه

از دیگر صحنه‌های زیبا در کربلا عبادت‌های عاشقانه و عارفانه صحابه در دل رزم و نبرد است؛ چنانکه قدرت سهمگین‌شان را از دل همین نجواهای شبانه و عبادات رمزآلود کسب کرده‌اند. اوج این نغمه‌های عاشقانه نیز شب عاشوراست.

فداکاری

 از دیگر صحنه‌های زیبای عابدانه در کربلا نماز ظهر عاشوراست‌؛وقتی از دشمن خواستند جنگ را متوقف سازد تا نماز ظهر را به‌جای آورند و دشمن نپذیرفت. زیباتر اینکه هنگام نماز 2نفر از یاران، خود را مقابل تیرهای دشمن سپر می‌کنند تا حضرت نمازشان را بخوانند. همین که نماز تمام می‌شود از شدت تیرها به زمین می‌افتند و درحالی‌که سر یکی‌شان در دامن سیدالشهداست، می‌گوید: «اوفیت یا اباعبدالله؛ آیا وفا کردم؟»

رجزها و حماسه‌ها

اما اوج این عبادت‌های عاشقانه را باید در صحنه نبرد دید. وقتی در اوج قلت ظاهری و مادی لشکر، صحابه در نهایت حماسه و قدرت و به‌غایت امیدوارانه می‌جنگیدند؛ گویی تردید نداشتند پیروز این میدان هستند و از این جهت جانانه می‌جنگیدند. حماسی رجز می‌خواندند و بسیار نمایان و پهلوانانه بر دشمن می‌تاختند.

چهره زیبای سیدالشهدا

این همه شمه‌ای از حواشی مصیبت کربلاست. ده‌ها سرفصل با محتوا و ظاهر زیبا می‌توان به فهرست مصایب کربلا اضافه و دقیق‌تر عمق بلا را تحلیل کرد، اما شاید اوج این صحنه‌های دلربا و انسان‌ساز را بتوان در گودال قتلگاه نظاره کرد؛ وقتی سیدالشهدا در اوج غربت و مصیبت، شاد و متبسم هستند. راز این شادی خودش عنوان صدها منبر و ده‌ها جلد کتاب است؛ هر چند باز هم به کنه و معنای حقیقی آن نخواهیم رسید، اما در ظاهر ماجرا کار بدانجا رسید که «هلال بن نافع» می‌گوید: آنقدر غرق جمال و هیبت حضرت شدم که متوجه نشدم چطور حضرت شهید شد. کربلا تجلی‌گاه رضای انسان به قضای حق است. حسین بن‌علی علیه‌السلام در واپسین لحظات حیات در قتلگاه چنین فرمود: الهی رضا بقضائک. شاید سری از اسرار شادی در قتلگاه اینجاست؛ خود را هیچ دیدن و جز خدا هیچ ندیدن.

به تعبیر نیرتبریزی:

انبیا محو تماشا و ملائک مبهوت

شمر سرشار تمنا و تو سرگرم حضور

جهاد تبیین

خبرنگاری چشم مسلح می‌خواهد؛ چشمی که هم «زیبایی‌ها را ببیند» و هم «زیبا ببیند» ؛ دیدن زیبایی‌ها، دیدن نعمات است، اما زیبا دیدن، قدرت روایت امیدوارانه در دل بلاست و این چنین است که خبرنگاری حضرت زینب، خبرنگاری سازنده است و حرکت‌دهنده در دل تاریخ. و این همه شرح زاویه نگاه و زیبا دیدن و چشم مسلح حضرت زینب به‌عنوان خبرنگار کربلاست. درست دیدن خودش مقدمه جهاد تبیین است و تبیین‌گری و رسواسازی باطل، بر این مقدمه کلیدی استوار است.