کد خبر 1155917
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۹ - ۰۱:۱۶

عثمانی فرقه «مساوات» را در قفقاز به قدرت رساند و با اعلام استقلال، نام «آذربایجان» را که تا آن هنگام تنها به ایالات تاریخی ایران گفته می‌شد، بر آن نهاد. آن‌ها در پی الحاق آذربایجان ایران به کشور مخلوق خود بودند.

به گزارش مشرق، روز بیستم آذرماه، «رجب طیب اردوغان» رئیس‌جمهور ترکیه در مراسم رژه برگزار شده به مناسبت آزادسازی بخش‌هایی از قره‌باغ، بخش‌هایی از شعری را خواند که علیه تمامیت ارضی ایران تلقی شد. این اقدام با انتقاد شدید مقامات جمهوری اسلامی ایران و بسیاری از شهروندان ایرانی در شبکه‌های اجتماعی مواجه شد و نهایتا وزیر خارجه این کشور اعلام کرد که اردوغان از خواندن این شعر، منظوری نداشته است!

اما این اقدام اردوغان آشکار شدن نیت پان‌ترکیست‌هایی است که با نامگذاری جعلی روی سرزمین «اران» به نام آذربایجان در پی جداسازی بخشی از کشور ما هستند. این در حالی است که «اران» بخشی از سرزمین ما بود که در جنگ ایران و روس در ۲۰۰ سال گذشته از ایران جدا شد.

به همین دلیل با مسعود عرفانیان، نویسنده کتاب پیدایش جمهوری آذربایجان به گفتگو نشستیم تا بدانیم در این ۲۰۰ سال منطقه «اران» چه سرنوشتی پیدا کرد.  

مسعود عرفانیان نویسنده کتاب پیدایش جمهوری آذربایجان

 در آغاز مصاحبه درباره پیشینه تاریخی قفقاز توضیح دهید و بفرمایید ایران در آن منطقه چه نقشی داشته است؟

سرزمین ماورای قفقاز پیشینه‌ای کهن و پر فراز و نشیب داشته است. نام قفقاز برای نخستین بار در سال ۴۹۰ پس از میلاد از سوی اسیخلیوس شاعر یونانی به کار برده شده است. ماورای قفقاز در طول تاریخ طولانی خود تنها به مدت چند سده شاهد برقراری صلح نسبی در آنجا بود و بیش‌تر زمان‌ها شاهد درگیری رقابت میان امپراتوری‌ها بوده است.

مناسبات به ارتباطات میان ایران و قفقاز به زمانی بسیار کهن و دست کم به بیش از ۲۵ سده پیش باز می‌گردد. نفوذ ایرانیان در قفقاز به دوران هخامنشیان بازمی‌گردد و این به سبب جلوگیری آنان از نفوذ مهاجمان به داخل مرزهای امپراتوری بود. همین موضوع موجب آشنایی قفقاز و نیز آسیای مرکزی با نهادهای اداری، اجتماعی، حقوقی و سیاسی هخامنشیان شد که برای هر دوی این مناطق دارای اهمیت بود.

دوره ساسانیان، مهم‌ترین استحکامات آن ناحیه دربند ایجاد شد و پادشاهان ساسانی قباد و فرزندش خسرو انوشیروان دست به این کار زدند و کوشیدند مرزهای شمالی را مستحکم کنند. آن‌ها برای عملی ساختن این موضوع سعی کردند از میان طوایف محلی، امیرنشین‌های دست‌نشانده‌ای به وجود آورند و یا رعایای خود را در کنار مرزها مستقر کنند.

پس از یورش اسکندر مقدونی به ایران در سده چهارم پیش از میلاد، هیچ تغییری در اوضاع ماورای قفقاز ایجاد نشد و این منطقه زیر تسلط ایران باقی ماند. تا این که با آغاز جنگهای ایران و روم بخش‌هایی از قفقاز (ارمنستان) در برابر این دو کشور مجبور به تغییر موضع شد.

با ورود آیین مسیحیت به ماورای قفقاز و پذیرش آن توسط ارمنستان در سده چهارم میلادی و سپس پذیرش این آیین توسط گرجی‌ها که تقریبا با ارمنستان رخ داد، مناسبات آنان با ایران پیچیده‌تر از گذشته شد.  

به دنبال ورود اسلام به ایران، ماورای قفقاز مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و آنان در سال ۶۴۰ میلادی قفقاز را گشوده و بسیاری از مردم آنجا به آیین اسلام گرویدند. حتی گرجستان نیز برای مدتی اسلام را به عنوان دین رسمی خود پذیرفت.  

در سده‌های دهم و پانزدهم میلادی قبایل ترک و مغول به خاور نزدیک راه یافتند و ایران و بخش شرقی قفقاز استقرار یافتند، اما عنصر ترک تحت تاثیر تمدن برتر ایران به سرعت ناپدید شد.  

هجوم گسترده مغولان به ایران در سده سیزدهم میلادی و هفتم قمری، صدمات و لطمات شدیدی برجای گذاشت و موجب ویرانی بخش‌های گسترده‌ای از سرزمین ایران و مرگ هزاران هزار انسان شد. آنان ماورای قفقاز را نیز هدف گرفته و آنجا را نیز ویران کردند.  

در اواخر سده چهارم میلادی و هشتم قمری، ماورای قفقاز بار دیگر از سوی قوم ترک‌نژاد مورد تهاجم قرار گرفت و این بار تاتارها به رهبری تیمور لنگ به آن سامان لشکر کشید.  

با شکل‌گیری و گسترش دولت عثمانی در کنار مرزهای غربی ایران قدرتمند صفوی که پس از سده‌ها ایران وحدت ملی خود را به دست آورده و دولت نیرومندی تشکیل داده بود، رقابتی تنگاتنگ میان ایران و عثمانی به وجود آمد. در این زمان هم همان دوران باستان بر سر ماورای قفقاز دو کشور در حال جنگ و پیکار بودند که یکی از آن‌ها ایران بود و دیگری دولت عثمانی که جای امپراطوری روم یا بیزانس را گرفته بود.  

شاه عباس صفوی، قدرتمندترین شاه صفویه بود. صفویان پس از ۹۰۰ سال اولین دولت ملی ایران را بعد از امپراطوری ساسانیان در ایران تشکیل دادند

ورود عنصر ترک از دوران سلجوقیان، مغولان و سپس عثمانی‌ها در این منطقه باعث به وجود آمدن تغییراتی در ترکیب جمعیتی منطقه شد؛ تا جایی که در قرن پانزدهم میلادی و نهم قمری، ملتی با اصل و نسب ایرانی و ترکی در «اران» زندگی می‌کردند. البته برتری با فرهنگ ایرانی بود که از دیرباز در آن سامان حضور داشتند. این مردمان به زبانی گفتوگو می‌کردند که اگر در چه در ظاهر ترکی بود، اما آمیخته‌ای از واژگان فارسی و ترکی بود و پیرو مذهب تشیع بودند.  

از سده پانزدهم تا نوزدهم میلادی، قفقاز صحنه منازعات قدرت‌های منطقه شد. نخست از سده شانزدهم میلادی تا هجدهم میلادی ایرانی‌ها و عثمانی‌ها سپس از سده هجدهم تا نوزدهم عثمانی‌ها و روسیه بر سر قفقاز به پیکار برخاستند.

ورود روسیه به صحنه پیکار در قفقاز به دنبال شکست ایران از روسیه در زمان پطر کبیر رخ داد که روس‌ها بر اساس قرارداد ۱۷۲۴ میلادی دربند و باکو و نیز مازندران را به دست آوردند و گرجستان هم خراج‌گزار عثمانی‌ها شد. در دوران افشاریه، نادر شاه بار دیگر حاکمیت بر مناطق از دست رفته را به ایران بازگرداند. حتی هراکلیوس پادشاه گرجستان که خراج‌گزار نادر شاه بود در حمله نادر به هندوستان او را همراهی کرد. او بعدها به منظور جلب حمایت در برابر قدرت‌های مسلمان منطقه دست یاری به سوی روسیه دراز کرد و در سال ۱۷۸۳ میلادی خود را خراج‌گزار کاترین دوم اعلام کرد.

آمدن آغامحمدخان قاجار، سلسله قاجاری در همان دهه‌های نخست حکومت این سلسله سر آغاز رویدادهای بسیار مهم و سرنوشت‌سازی در آینده تاریخ ایران بود که منجر به رویارویی نظامی میان ایران و روسیه شد. فرجام تلخ این مواجهه به جز از دست دادن بخش‌های گسترده‌ای از سرزمین ایران در آنسوی ارس در عهدنامه گلستان و ترکمنچای از بین رفتن اقتدار و حاکمیت ایران بر آن بخش قفقاز چیز دیگری نبود.  

علت جنگ‌های ایران و روسیه چه بوده است؟

اختلافات میان ایران و روسیه در مسأله گرجستان سرآغاز جنگی ۱۰ ساله (۱۲۱۸ تا ۱۲۲۸ هجری قمری) میان ایران و روسیه تزاری شد. این دوره که با فراز و نشیب‌های بسیار و با شکست‌ها و پیروزی‌های بزرگ و کوچک فراوانی برای ایرانیان و روس‌ها همراه بود، با امضای عهدنامه گلستان در سال ۱۲۲۸ هجری قمری به پایان رسید. عهدنامه گلستان باعث شد مرزهای ایران تغییر کند و نواحی شمالی رود ارس از ایران جدا شود.

اما جنگ‌های میان ایران و روسیه با معاهده گلستان به پایان نرسید و مسائلی از قبیل مشخص نبودن مرزهای دقیق ایران و روسیه، رقابت میان شاهزادگان قاجار و شورش‌های حسین خان قاجار، دست‌اندازی روس‌ها به مرزهای ایران و طمع بیش از حد آنها به سرزمین ایران و نارضایتی حکام و مردم سرزمین‌های تصرف شده از روسیه و ... باعث شد تا آتش جنگ دیگری میان ایران و روسیه روشن شود.

این جنگ نیز که از سال ۱۲۴۱ تا ۱۲۴۳ هجری قمری تداوم یافت با شکست نهایی ایرانیان به پایان رسید. در نهایت و با انجام مذاکره میان نمایندگان ایران و روسیه، معاهده ترکمنچای منعقد شد.

واکنش مردمان منطقه اشغالی پس از جدایی از ایران چه بود؟  

فتح این سرزمین‌ها توسط روس‌ها گرچه آسان بود، اما نگهداری آنها در حوزه متصرفات امپراتوری روسیه سهل و ساده به نظر نمی‌رسید. چرا که بیش‌ترین ساکنان این مناطق را مسلمانان تشکیل می‌دادند. تازه حاضر به پذیرش سلطه و برتری روس‌ها نبودند. نمونه را می‌توان در داغستان دید که با خیزش قهرمانانه شیخ شامل از سال ۱۸۳۰ میلادی علیه روس‌ها شکل گرفت و به مدت ۳۴ سال تمام ادامه داشت.

چیرگی و سلطه روس‌ها بر ماورای قفقاز اگرچه توانست تغییراتی در اوضاع آنجا ایجاد کند، اما در عمل گروه زیادی از مردم این منطقه ـ نه تنها مسلمانان که حتی گروهی از مسیحیان ـ موجب بروز شورش‌ها در این مناطق می‌شد که روس‌ها با خشونت بی‌حد و اندازه آنها را سرکوب کردند. وجود سنت‌های قدیم استقلال‌طلبی، اختلاف‌های دینی و باورها و گرایش‌های شرقی از عواملی بود که ماورای قفقاز را به صورت سرزمینی بیگانه و خارجی در پهنه متصرفات روسیه در آورد. پس از جدایی بخش‌هایی از قفقاز از خاک ایران، ژنرال‌های تزاری و حاکمان منتخب روس‌ها که به این نواحی فرستاده می‌شدند، با نادیده گرفتن فرهنگ آداب و رسوم و به ویژه دین مردم آنجا که اسلام به مذهب شیعه تعلق خاطر داشتند، دست به اقداماتی می‌زدند که زمینه نارضایتی بیش‌تر مردم را باعث می‌شد.

اگرچه به ظاهر مناطقی از سرزمین‌های ایرانی از پیکره خویش جدا و ضمیمه امپراطوری روسیه شده بود، اما گرایش مردمان آن سوی ارس به سرزمین آبا و اجدادی خود چیزی نبود که به سرعت فراموش شود. نمونه‌هایی در دست است که نشان می‌دهد مردم آن سامان از همان روزهای آغاز در دوره جنگ دوم ایران و روسیه درصدد پیوستن به پیکره اصلی خود یعنی ایران بودند.  

دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی در روسیه تزاری منتهی به انقلاب اکتبر روسیه چه تاثیری بر مناطق جدا شده از ایران داشت؟

روسیه در حمله ژاپن در سال ۱۹۰۴ شکست سختی از ژاپن خورد. به گونه‌ای که این کشور ۱۷ کشتی از ۲۰ کشتی خود را از دست داد. شکست روسیه در این پیکار، تنفر مردم روسیه از خانواده سلطنتی را تشدید کرد و زمینه انقلاب ۱۹۰۵ روسیه را فراهم کرد. هرچند این انقلاب با شکست روبرو شد، اما زمینه دگرگونی ژرف بعدی را در روسیه و پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را فراهم ساخت.

در همین دوران و تحت تاثیر انقلاب ۱۹۰۵ روسیه ساکنان قفقاز نیز به فعالیت خود افزودند. اهالی باکو به ویژه کارگران شهری در سال‌های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ دست به اعتصاب زدند و تحت فشار آنها رژیم تزاری تن به امضای نخستین قرارداد کار داد. تا اینکه ۱۹۰۴ سازمان همت در شهر باکو تاسیس شد که با حزب سوسیال دموکرات روسیه در ارتباط بود. در تاسیس سازمان همت «محمد امین رسول زاده» نقش محوری داشت. شهر باکو تا قبل از استخراج نفت، شهری کوچک بود اما با اکتشاف دارای اهمیت شد و حزب سوسیال دموکرات روسیه در میان کارگران دارای نفوذ شد. با وقوع جنگ جهانی اول، رژیم تزاری روسیه بر شدت عمل خود و اعمال فشار به توده‌های مردم روسیه افزود.

محمد امین رسول زاده بنیانگذار فرقه مساوات

اما زندگی ‌سخت اقشار زحمتکش و نفوذ حزب سوسیال دموکرات به رهبری لنین در میان کارگران باعث شد رویدادها به نفع لنین تغییر کند. در عمل سیاست‌های سرکوب‌گرایانه حکومت تزار نتیجه نبخشید و در سال ۱۹۱۷ انقلاب اکتبر پیروز شد.

با حکومت ۳۰۰ ساله خاندان رمانف، زمینه بروز تمایلات ملی‌گرایانه در قفقاز و آسیای مرکزی به شکل بارز خود را نشان داد. این موضوع به ویژه در قفقاز که به لحاظ ترکیب قومی بسیار متنوع و گوناگون بود و اقوامی مانند گرجی‌ها، ارمنی‌ها، لزگی‌ها، آذری‌زبان‌ها، چچن‌ها و تالش‌ها در آنجا زندگی می‌کردند حرکاتی را در میان تمام اقشار به ویژه سه گروه از نظر کمّی قابل توجه ساکن در آن منطقه یعنی ارمنی‌ها، آذری زبان‌ها که خود را ترک می‌نامیدند و گرجی‌ها پدید آورد؛ با این تفاوت که ارمنی‌ها و گرجی‌ها با تمام فراز و نشیب‌هایی که در تاریخ آنها رخ داده بود به نام‌های ارمنستان و گرجستان از سده‌های بسیار دور در قفقاز وجود داشت، اما کشور یا دولتی به نام آذربایجان در قفقاز وجود خارجی نداشت.

این نامگذاری از طریق نوعثمانی‌های جوان با برنامه ریزی حساب شده صورت گرفت؟

با اوج گیری نارضایتی‌ها، ناآرامی‌ها و اعتصابات کارگری و شورش‌های دهقانی زمینه شکست تزاریسم فراهم شد و بلشویک‌ها به رهبری ولادیمیر لنین توانستند با چیرگی بر نظام پوسیده پیشین به اصطلاح نظامی نوینی را برپا سازند.

لنین یا همان رهبر بلامنازع بلشویک‌ها

پیروزی انقلاب روسیه، باعث شد روس‌ها دست از جنگ کشیده و در عمل خود را کنار بکشند. عثمانی‌ها نیز از این موضوع خرسند شده و استقبال کردند؛ چرا که رقیب دیرین و قدرتمند آنان در موضع ضعف قرار گرفته و در عمل یکی از سدهای اصلی در برابر بلندپروازی‌های آنان در دستیابی به آرمان‌های پان‌ترکیستی و ایجاد سرزمین موعود آن یعنی توران شکسته شد. دولت جدید روسیه که به رهبری لنین قدرت را در دست گرفته بود با امضای معاهده برست ـ لیتوفسک در سال ۱۹۱۸ با آلمانی‌ها از ادعاهای خود بر برخی از کشورهای حوزه بالتیک و بخش از مناطق در عثمانی دست کشید و حتی ناگریز از به رسمیت شناختن استقلال اوکراین، گرجستان، فنلاند و لهستان شد.

پاره‌ای از اقوام ساکن در امپراتوری روسیه به ویژه مردمان قفقاز از عدم تسلط بلشویک‌ها استفاده کرده و تلاش داشتند مستقل شوند. در این میان روشنفکران خانات تا باکو با تاثیرپذیری از دگرگونی اواخر سده نوزدهم عثمانی به ترک‌گرایی و پان‌ترکیسم گرایش یافتند. افرادی مانند علی حسین زاده، محمد امین رسول‌زاده، احمد آقا اوغلو، حسن بیک زردابی، علیمردان توپچی باشف و چند تن دیگر فعالیت گسترده‌ای را برای دستیابی به هویت خویش آغاز کردند.  

عثمانی‌ها با زمینه‌سازی‌های قبلی فرصت را مغتنم شمرده و نیروهای خود را راهی قفقاز کردند که از اهمیت استراتژیک بالایی برای آنان برخوردار بود. آنان با پشتیبانی همه جانبه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی خود فرقه مساوات را در قفقاز به قدرت رساندند و با اعلام استقلال آنجا نام «آذربایجان» را که تا آن هنگام تنها به ایالات تاریخی ایران گفته می‌شد در آن سرزمین نهادند تا پایگاه نیرومندی در اجرای اهداف و برنامه‌های آتی خود داشته باشند.

این نامگذاری نادرست، ولی حساب شده و با اهدافی معین، سرآغاز یک سلسله واکنش‌ها در قالب چاپ مقالات در نشریات گوناگون آن روز ایران شد. این نامگذاری برای آنان مشخص بود. این بخش نخست سناریویی برای جداسازی آذربایجان از ایران و الحاق آن به آذربایجان مخلوق ترکان عثمانی و مساواتی‌ها بود، اما روند رویدادها به دلخواه عثمانی‌ها پیش نرفت. خیلی زود به دنبال امضای معاهده مودروس ناگریز به ترک داخل خاک آذربایجان شدند و آذربایجانی‌ها را با انبوهی از مشکلات و خطرات پیش رو که عمدهترین آنها خطر چیرگی بلشویک‌ها بود، تنها گذاشتند. این اتفاقات، باعث نشد که عثمانی‌ها دست از اندیشه بلندپروازانه بردارند. آن‌ها تنها کانون تحرکات خود را از قفقاز به آسیای مرکزی منتقل کردند. عثمانی‌ها خیلی زود تحت فشار قدرت‌های بین‌المللی و دگرگونی‌های داخلی سرزمین خودشان مجبور به اتخاذ روش و تاکتیک دیگری شدند و آن هم پیمانی با بلشویک‌ها و دست شستن از همه آن چیزهایی بود که برای به دست آوردنش سرمایه‌گذاری بسیاری کرده بودند. عثمانی‌ها در چرخشی آشکار در سیاست‌هایشان، نزدیک دو سال پس از اعلام استقلال آذربایجان همراه بلشویک‌ها به جمهوری آذربایجان حمله کردند و این بار در سرنگونی دولتی که در سال ۱۹۱۸ برپا داشته بودند، شرکت فعال داشتند.

در سال ۱۹۲۰  «نریمان نریمانف» پرچم سرخ را در آنجا برافراشت و مقدمات پیوستن به ترکیب اتحاد جماهیر شوروی را تدارک دید. متاسفانه بلشویک‌ها نیز تلاشی در تغییر نام آذربایجان نکردند. گویا با پی بردن به اهمیت این نامگذاری نادرست، آنجا را به همان نام آذربایجان شوروی نامیدند تا بعدها در ترکیب جماهیر شوروی سوسیالیستی بگنجانند.

کم‌تر از ۲۵ سال پس از تشکیل جمهوری آذربایجان شوروی، در جریان جنگ جهانی دوم نیروهای ارتش سرخ به بهانه کاملا واهی خاک ایران را اشغال کردند و به آذربایجان ایران لشکرکشی کردند. از همان ابتدا اهداف تجاوزکارانه آنان روشن و روند حوادث آینده به روشنی آشکار ساخت که جدا ساختن آذربایجان ایران از پیکره اصلی خویش و ضمیمه ساختن آن به جمهوری آذربایجان هدف اصلی آنها بوده که برنامه‌ریزی دقیق آن از سوی رهبران وقت کاخ کرملین و شخص استالین و میرجعفر باقروف دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی آماده شده بود.

بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و امکان انتشار اسناد و مدارک موجود در بایگانی‌ها و آرشیوهای محرمانه این کشور پژوهشگرانی چون جمیل حسنعلی و دیوید نیسمن روشن ساختند که الحاق آذربایجان به آذربایجان شوروی به عنوان یک هدف استراتژیک در دستور کار مقامات شوروی بود.  

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و استقلال جمهوری آذربایجان، موضوع الحاق دو آذربایجان در سیاست‌های حاکمان باکو قرار داشته است و با بررسی کتاب‌های تاریخی ـ آموزشی این کشور مخلوق عثمانی که ادعای ارضی بی‌بنیادی علیه ایران طرح می‌شود و سخنرانی اخیر اردوغان و لبخند با رضایت الهام علی‌اف نشان‌دهنده نیات پلید آنان است.

منبع: فارس