سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
آنچه باید بگویند
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
۱- از قدیم گفتهاند که «ز شوخی بپرهیز ای باخرد، که شوخی تو را آبرو میبرد»!. در شرایط فعلی با توجه به نتایج بیحاصل مذاکرات هستهای و برجام نافرجام و ایجاد مشکلات اقتصادی در شش سال گذشته با وعدههای محقق نشده در سایه توافق هستهای، «واژه مذاکره» به «شوخی ناراحتکنندهای» برای ملت تبدیل شده و با اعصاب مردمی که درگیر مشکلات زندگی هستند،بازی میکند.
لذا هرگونه مذاکرهای با آمریکا حقیقتا باعث بیآبرویی کشور و هر جریان و شخص مذاکرهکنندهای خواهد بود. چنانچه ظریف در مصاحبه با رادیو ملی آمریکا اذعان کرده «تعامل با غرب اعتبارش را در ایران از دست داده و من نیز در حال از دست دادن اعتبارم هستم»، براساس نظرسنجی روزنامه واشنگتن پست نیز «بیاعتمادی مردم ایران به نتیجه مذاکرات با آمریکا به ۸۸ درصد رسیده است». به اذعان خود جریان غربگرای داخلی و متولی برجام هم محبوبیت دولت برآمده از آنها بدلیل مذاکرات بینتیجه هستهای به کمتر از ده درصد در جامعه رسیده است!.
۲-اولا رهبر معظم انقلاب از ابتدای مذاکرات هستهای بارها به خوشبین نبودن نتایج آن تذکر داده بودند و در سخنان خود بویژه در یکسال اخیر هرگونه مذاکره با آمریکا را «مسخره»، «بازی خطرناک»، «بازی بیارزش سیاسی»، «تجربه تلخ»، «خسارت محض»، «باخت قطعی»، «سم مضاعف»، «مطلقاً بیمعنی» و...توصیف و آن را ممنوع و گزینه جمهوری اسلامی را مقاومت اعلام کردند.
ثانیا ایشان با اشاره به اقدام شورای عالی امنیّت ملّی در کاهش تعهدات برجامی بعنوان یکی از ابزارهای فشار جمهوری اسلامی،بر ادامه این روند تاکید کردند و فرمودند «اگر دولتی فریب دعوت به مذاکره را خورد و گفت احتیاجی نیست از اهرمهای فشاری که در اختیار دارم استفاده کنم، لغزیده و رفته؛ باخت قطعی است».
ثالثا رهبرمعظم انقلاب با انتقاد از همنوایی برخی در داخل با ترامپ و با بیان اینکه «آدم میبیند و میشنود که رئیسجمهور آمریکا میگوید مذاکره، در داخل هم بعضیها میگویند مذاکره»!، هشدار دادند «هیچ ایرانی غیرتمند و با شعوری نمیرود راجع به نقاط قوّت خودش با طرف مقابل معامله کند و مذاکره تحت فشار را نمیپذیرد»
۳- حال که کفگیر آمریکا به ته دیگ تحریم خورده، فرانسه با مطرح کردن«طرح فریز» با عنوان «آتش بس متوازن» و «پایان بازی»!، تلاش دارد با تثبیت تحریمهای آمریکا، عوامل قدرت و بازدارندگی و فشار ایران را از دست جمهوری اسلامی بگیرد و مسئولان کشور را از تصمیم خود در کاهش تعهدات برجامی منصرف کند.
۴-بعداز ادعاهای «فریبکارانه و غیرصادقانه» ترامپ و دامی که در پوشش مذاکره با ایران در هر زمان و هر جا پهن کرده بود و مطرح شدن میانجیگری فرانسه و همچنین بعد از اقدامات قدرتمندانه سپاه در سرنگونی پهپاد آمریکایی و توقیف کشتیهای انگلیسی،در روزهای اخیر آقای روحانی از آمادگی برای مذاکره با آمریکاییها «همین حالا و در هر زمانی و هر کجا» و از «باز بودن تمامی دربها» سخن گفت و ظریف در نیویورک سه پیشنهاد «مذاکره درباره موشکهای بالستیک» و «تصویب پروتکل الحاقی» و «امکان معکوس شدن کاهش تعهدات برجامی ایران» به آمریکاییها داد با شرط -نه لغو- بلکه توقف تحریمهایی که ترامپ اعمال کرده و نه تحریمهایی که براساس برجام باید برداشته میشد. وی با «رند پال» سناتور جمهوری خواه ایالت کنتاکی که گفته به نمایندگی از ترامپ با ظریف گفتوگو میکنم، نیز دیدار کرد.
ظریف این پیشنهادها را «اقدام قابل توجه» و نشانه باز بودن مسیر مذاکره درباره «دیگر مسائل»! عنوان و گفت «اقدامات قابل توجه دیگری هم هستند که میتوانند صورت گیرند و ما واقعا علاقمند هستیم». ظریف ادعا کرده «اگر ترامپ خواهان چیزهای بیشتری و مذاکره درباره موشکهای ایران است ما میتوانیم پروتکل الحاقی را تصویب کنیم». ترامپ هم در مقابل با ادعای اینکه «پیشرفتهای خوبی صورت گرفته است»، گفته «تا ببینیم چه میشود»!. پمپئو نیز ادعا کرد«با توجه به سخنان ظریف درصورت ادامه اجرای راهبرد ما،به فرصت مذاکره با ایران دست خواهیم یافت»!.
۵-ظریف بعداز اعلام موضع جمهوری اسلامی در بستن تنگه هرمز درصورت هرگونه حماقت آمریکا، در سفر قبلی خود به نیویورک نیز در مصاحبههای پر سر و صدایی از جمله با فاکس نیوز رسانه محبوب ترامپ، از باز نگه داشتن تنگه هرمز سخن گفت و بحث مذاکره تحت عنوان«تبادل زندانیان»را مطرح و بقول رویترز«تلاش کرد با اظهاراتی رمزگذاری شده! پیام خود را به گوش ترامپ برساند».
آنچه که سوء ظن کارشناسان سیاسی و تحلیلگران بینالمللی را آن زمان بیشتر کرد این بود که ظریف درحالی گفته بود آمادگی برای تبادل زندانیان را «خصوصی» به اطلاع دولت آمریکا رسانده، که این طرح را نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها با هدف باز نگه داشتن کانالهای ارتباطی با برخی مسئولان ایرانی در میان نهاده بود! و ظریف نیز در پاسخ به خبرنگار المانیتور دریافت نامه از «رابرت اوبراین» را تایید کرد و از نوشتن نامهای به پمپئو توسط معاون خود خبر داده بود. گفته شد در آن سفر هم با برنامهریزی وزارت خارجه آمریکا با دایان فاینستاین، سناتور دموکرات ایالت کالیفرنیا دیدار کرده است.
۶-چند نکته مهم: اولا سؤال بسیار مهم اینکه چرا ظریف بعداز اتخاذ هر گونه مواضع عزتمندانه و اقدام قدرتمندانه در دفاع از منافع و امنیت ملی کشور،سریعا به نیویورک میرود و بحث مذاکره را مطرح و یا اقدام به حاشیه سازی میکند؟!.رسانههای غربی با توسل به استعفای سال گذشته ظریف نیز شیرینی دیدار بشاراسد با رهبرمعظم انقلاب را تحتالشعاع قرار دادند. ثانیا سؤال مهم دوم اینکه چرا ظریف در اعتراض به توهین ایجاد محدودیت تردد خود و همچنین در پاسخ به توهینهای آمریکاییها در سفر قبلی،برای حفظ آبروی کشور و خودش این بار سفر به نیویورک و برنامههایش در سازمان ملل را لغو نکرد؟!.
درحالیکه نماینده ایران در سازمان ملل میتوانست در اجلاسهای سازمان ملل به وظیفه خود عمل کند و ظریف میتوانست دیدگاههای خود را با نمایندگان خبرگزاریهای آمریکایی در ایران مطرح کند. مگر در نیویورک چه خبر است؟! ثالثا متاسفانه اینبار هم آمریکاییها با سخنانی توهین آمیز و مواضعی متکبرانه و طلبکارانه در فضای سیاسی رسانهای خود ادعا کردند «اگر روحانی و ظریف صادق هستند باید فوری و دائمی غنیسازی اورانیوم و فعالیتهای هستهای و قدرت دفاع موشکی ایران را متوقف کنند»!!!
رابعا همزمان با تلاشهای جریان منفعل داخلی و همچنین ادعای میانجیگری فرانسه ،آمریکا با محدود کردن تردد ظریف و دیپلماتهای ایرانی در نیویورک و همچنین اعمال تحریمها علیه ۱۲ شرکت و شخصیت ایرانی و غیرایرانی، عمق بیصداقتی خود در ادعای مذاکره را آشکار کرد، همانگونه که هم زمان با فرستادن نخستوزیر ژاپن به تهران با اعمال تحریمهای پتروشیمی نشان داد «عنصر صداقت در آمریکاییها کمیاب است». خامسا در حالیکه با شکست تفکر اعتمادسازی با شیطان بزرگ، جمهوری اسلامی درحال کاهش تعهدات برجامی خود است، متاسفانه ظریف منفعلانه اعلام میکند برای اعتمادسازی حاضرند به یک تعهد دیگر برجامی (تصویب پروتکل الحاقی) عمل کنند! که براساس برجام باید در سال ۲۰۲۳ تصویب شود، زمانیکه نه آقای روحانی رئیسجمهور و نه ظریف وزیر خارجه است و به احتمال قوی نه برجامی وجود دارد.
لذا از یک سو تلاشی در جهت متعهد کردن دولت آینده و از سوی دیگر تلاشی برای ارسال پالس به غربیها و آمریکاییها مبنی بر لزوم حمایت از جریان غربگرا در رقابتهای داخلی است. سادسا متاسفانه این مواضع با ایجاد تردید در صداقت مواضع جمهوری اسلامی و خدشهدار کردن مواضع عزتمندانه ملت ایران فضای سیاسی-رسانهای لازم را برای آمریکاییها در جهت تحتالشعاع قرار دادن شکستهایش در منطقه و بویژه سرنگونی پهپاد فوق پیشرفته گلوبال هاوکِ آرکیو چهار فراهم و از شیرینی آن در کام ملتهای منطقه کم کرد. آیا ظریف به ییامدهای مواضع خود آگاه نیست؟!
۷- تنش آفرینیهای دریایی آمریکا و انگلیس را باید نتیجه این گونه پالس فرستادنها و امیدوار کردن آنها به اینکه فشارها جواب میدهد، تلقی کرد، هرچند مقتدرانه پاسخ لازم را دریافت کردند. لذا هدف آمریکا و اروپا از فرستادن میانجی به ایران در حقیقت خرید زمان برای زمینهسازی در جهت متهم کردن ایران به نقض برجام و اجرای مکانیسم ماشه با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت است.
۸- اولا وقتی رهبری با قاطعیت نوید پیروزی ملت ایران و شکست آمریکا در جنگ اقتصادی زیر سایه برجام را میدهند،چرا برخی از مذاکرات «برد–برد» یا «باخت– باخت » سخن میگویند؟! و چرا تلاشهای خود را بر اقتصاد مقاومتی متمرکز نمیکنند؟! ثانیا اساسا نیازی به مذاکرهای نیست چراکه ایران به تعهداتش عمل کرده و آمریکا و اروپا اگر صداقت دارند، به تعهداتشان عمل کنند. لذا با مطرح شدن بحث مذاکره با آمریکا، شک و تردیدها درباره «ما خفی اعظم» یعنی «آنچه که مخفی است، بزرگتر است»،هر روز بیشتر میشود،که هم اهداف پشت پرده ای،از آنچه که میگویند بزرگتر و هم هزینههایی که بر ملت ایران تحمیل میکنند، از آنچه که تصور میشود، بیشتر است.اما به اذن الله! این مسیر، مسیر بنبستی است، چرا که با مقاومت ملت و اقتدار نیروهای مسلح، سیاست نظام روشن است و رهبرمعظم انقلاب به مسئولان تذکر دادهاند که «مذاکره با آمریکا بطور قطع منتفی است، حالا آقای رئیسجمهور که هیچ، وزیرخارجه و عناصر وزارت خارجه هم همین جور، اصل چنین مذاکرهای با کسی که آدم حسابی باشد، غلط است، حالا اینها که آدم حسابی هم نیستند.»!
بوریس جانسون قربانی بعدی برگزیت؟
مسعود میرزایی در ایران نوشت:
بوریس جانسون شهردار پیشین لندن و وزیر خارجه اسبق انگلیس بالاخره با شعارهای پوپولیستی و ضد اتحادیه اروپا توانست به خانه شماره 10 در خیابان داونینگ استریت لندن راه یابد و به هفتادوهفتمین نخستوزیر انگلیس تبدیل شود.
جانسون پوپولیست که از سالها پیش رهبری غیررسمی جناح راست حزب محافظه کار انگلیس را برعهده داشت یکی از افراد تأثیرگذار در موفقیت کارزار طرفداران خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت) در جریان همه پرسی ژوئن 2016 (تیرماه 1395) بود که در نهایت توانست در کمال ناباوری و با اختلافی اندک (کمتر از دو درصد) کارزار طرفداران ماندن در اتحادیه اروپا را شکست دهد.
بیش از سه سال از همه پرسی خروج از اتحادیه اروپا در انگلیس میگذرد ولی این کشور هنوز نتوانسته است با توافق یا بدون توافق از این اتحادیه جدا شود، در عوض دو نخستوزیر این کشور (دیوید کامرون و ترزا می) پست خود را در این قمار سیاسی بزرگ از دست داده و احتمالاً دیگر نمیتوانند به صحنه سیاسی بازگردند.
دیوید کامرون نخستوزیر اسبق انگلیس که به جناح میانه در حزب محافظه کار تعلق داشت، بر اثر فشارهای سیاسی پوپولیستها و طرفداران راست افراطی مجبور شد، یکی از سرفصلهای مهم مانیفست انتخاباتی حزب محافظه کار را در انتخابات پارلمانی 2015 این کشور به وعده برگزاری همه پرسی ماندن یا خروج از اتحادیه اختصاص دهد. وی باهمین وعده، پیروزی قاطعی در انتخابات کسب کرد و یک سال بعد نیز همه پرسی را برگزار نمود.
کامرون شخصاً از کارزار ماندن در اتحادیه اروپا حمایت میکرد ولی تأکید داشت که با بروکسل (مقر اتحادیه اروپا) درباره اصلاح روابط و مناسبات دوجانبه مذاکرات جدی خواهد کرد. همه پرسی برگزیت برخلاف انتظار نخستوزیر و اکثر کارشناسان با نتیجه نزدیک 89، 51 درصد در مقابل 11، 48 درصد به نفع طرفداران خروج به پایان رسید و فردای روز اعلام نتایج، کامرون خانه شماره 10 داونینگ استریت را ترک کرد.
ترزا می وزیر کشور کابینه کامرون که او هم بهطور ملایم از ماندن در اتحادیه اروپا حمایت میکرد، نخستوزیر انگلیس شد و با فعال کردن ماده 50 پیمان لیسبون روند خروج از اتحادیه اروپا را بهصورت رسمی کلید زد. این عملیات باید تا 31 مارس 2019 (فروردین 1398) تکمیل و لندن رسماً از اتحادیه اروپا جدا میشد ولی قطببندی شدید در داخل انگلیس، سختگیری مقامات بروکسل و پیچیده بودن فرآیند اداری خروج، باعث شد که پارلمان انگلیس به هیچ یک از طرحهای پیشنهادی خانم می برای خروج نرم یا خروج با توافق از اتحادیه اروپا رأی ندهد.
بنبست سیاسی ناشی از همه پرسی برگزیت، باعث شد که خانم نخستوزیر در نهایت در روز 24 مه 2019 (3خرداد) با چشمانی اشکبار استعفای خود را از رهبری حزب محافظه کار و به تبع آن نخستوزیری کشور اعلام کند.با اعلام استعفای خانم می، او بعد از کامرون به دومین قربانی بزرگ برگزیت در کمتر از سه سال تبدیل شد و رقابت برای رهبری حزب و نخستوزیری کشور کلید خورد. این رقابت در نهایت با پیروزی قابل پیشبینی بوریس جانسون در روز گذشته پایان یافت و او پس از شکست دادن جرمی هانت وزیر خارجه و کسب رهبری حزب محافظه کار، امروز از سوی الیزابت دوم ملکه انگلیس، مأمور تشکیل کابینه جدید می شود.
بوریس جانسون وعده داده است که تحت هر شرایطی تلاش خواهد کرد، تا 31 اکتبر 2019 (9 آبان) انگلیس را با توافق یا بدون توافق از اتحادیه اروپا خارج کند و به همین دلیل کسانی را که با خروج سخت یا بدون توافق از اتحادیه اروپا مخالفند به کابینه راه نخواهد داد. البته افراد سرشناسی همچون فیلیپ هاموند وزیر دارایی و دیوید گواک وزیر دادگستری و چند وزیر و معاون وزیر دیگر حتی پیش از رسمی شدن پیروزی جانسون، اعلام کرده بودند که در دولت آتی حضور نخواهند داشت.
با اینکه برخی از تحلیلگران و رسانههای انگلیس تأکید کردهاند کار سخت نخستوزیر جدید مثل حرکت بر لبه شمشیر میباشد ولی طرفداران پوپولیست جانسون معتقدند که او به هرحال تا پایان اکتبر انگلیس را از اتحادیه اروپا خارج میکند و این خبر خوبی است و کشور را از بلاتکلیفی طولانی نجات میدهد.
انگلیس از زمان برگزاری همه پرسی برگزیت بشدت دچار قطببندی شده است. از چهار بخش انگلیس، اسکاتلند، ولز و ایرلندشمالی که پادشاهی متحده بریتانیا را تشکیل میدهند، اکثریت ساکنان دو بخش مهم یعنی اسکاتلند و ایرلندشمالی در جریان همه پرسی به ماندن در اتحادیه رأی دادند و به همین دلیل حتی خواهان جدایی از بریتانیا و پیوستن به اتحادیه اروپا هستند، خواستهای که لندن بشدت با آن مخالفت کرده است.
از سوی دیگر با توجه به اینکه حزب محافظه کار اکثریت قاطعی در پارلمان ندارد و در درون خود نیز دچار انشقاق شده، احتمالاً طرحهای پیشنهادی جانسون برای نحوه خروج از اتحادیه اروپا حمایت لازم را در مجلس عوام نخواهد داشت و به همین دلیل او باید بهدنبال راهکارهایی برای خروج بدون توافق باشد که هزینههای سنگینی را بر اقتصاد انگلیس (بین 60 تا 100 میلیارد پوند) تحمیل خواهد کرد و علاوه بر فرار سرمایهها و کوچ شرکتها و بانکهای بزرگ از این کشور، رکود اقتصادی نیز بسیار محتمل خواهد بود.
طراحی مناسبات آتی لندن با اتحادیه اروپا، نحوه حرکت سرمایه و نیروی کار بین دوطرف، عوارض گمرکی و آینده مناسبات بروکراتیک و ساماندهی مرز زمینی میان جمهوری ایرلند (بهعنوان عضو اتحادیه اروپا) و ایرلند شمالی (بهعنوان بخشی از بریتانیا) از جمله موارد پیچیدهای است که هنوز راه حل قطعی برای آنها پیدا نشده است که از سوی هر دو طرف پذیرفته شود.
از سوی دیگر موضوع برجام و توافق هستهای ایران، منازعه نفتکشها، آسیب دیدن «روابط ویژه لندن – واشنگتن» پس از افشای مکاتبات دیپلماتیک سفیر سابق انگلیس در امریکا و روابط «لندن – مسکو» از جمله چالشهای فوری بوریس جانسون در عرصه بینالملل است.همین موارد مختصر اشاره شده نشان میدهد که بوریس جانسون کار راحتی را پیش رو نخواهد داشت و باوجود اینکه انگلیس از گذشته و به طور سنتی نگاه مثبتی به اروپای قارهای نداشته و نگاهش بویژه در مسائل سیاسی و امنیتی همیشه به آن سوی اقیانوس اطلس (امریکا) بوده ولی در شرایط امروز که اقتصاد آن بشدت در اقتصاد واحد اروپایی در هم تنیده شده، جدایی یکباره، آن هم بدون توافق میتواند شوک بزرگی را به اقتصاد آن کشور وارد کند و حتی بوریس جانسون را به سومین قربانی برگزیت تبدیل کند. باید منتظر ماند و دید فرآیند طلاق لندن و بروکسل در ماههای آتی چگونه پیش میرود.
ایران و عربستانِ لاتین!
سجادعلیزاده در خراسان نوشت:
وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در سفر دورهای خود به کشورهای آمریکای لاتین، پس از ورود به کاراکاس، پایتخت ونزوئلا اعلام کرد که هدف ما باز گرداندن آرامش به این کشور است. کشوری که ماههاست درگیر ناآرامیهای داخلی بوده و وضعیت نابهسامان اقتصادی نیز اوضاع را وخیمتر کرده است. پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که به طور کلی ونزوئلا و دیگر کشورهای این منطقه چه جایگاهی در مختصات منافع ملی کشورمان دارند و آیا کنشورزی در کشوری با فاصلهای بیش از 14هزار کیلومتر منطقی است؟
قدرت در روابط بینالملل، یک مقوله درصدی است. به عنوان مثال، هر مقدار که از توجه و قدرت ایالات متحده صرف مقابله با روسیه شود، به همان اندازه از ظرفیت آمریکا در پرداختن به دیگر مسائل خارجی کاسته میشود. نتیجه راهبردی این قاعده این است که هر مقدار که این کشور –به عنوان اصلیترین دشمن جمهوری اسلامی- در مسائلی جز ایران مشغول شود، از توان اعمال فشار علیه کشورمان کاسته خواهد شد بنابراین سیاست اصولی ایران باید حفظ سنگرهایی باشد که توان ایالات متحده را به خود مشغول کردهاند و در این مسیر همه از جمله چریکهای چپ انقلابی تا مسلمانان جای میگیرند. در این صورت است که ایران از ظرفیت راهبردی دشمنی آمریکا کاسته و توان خود را برای کنشورزی افزایش میدهد. در واقع، یکی از اصلیترین دلایلی که روسیه و چین نیز از دولت مادورو پشتیبانی کردند، همین بود.
انرژی و نفت علت دیگری است که میتوان به آن اشاره کرد. چند گروه عمده در باشگاه فروشندگان نفت در جهان حاضر هستند که ملاک تقسیم بندی آنها، رویکرد عالی سیاسی است. بعضی از فروشندگان نفت مانند عربستان، امارات و کانادا در چارچوب اصولی آمریکا حرکت می کنند و در تصمیمات خود، سیاستهای آن را در نظر میگیرند. به عنوان مثال، پس از تحریم نفتی قرار بود عربستان و امارات جایگزین نفتی ایران شوند. اما قسمت دیگری از این فروشندگان مانند ایران، روسیه و ونزوئلا در سیاستهای نفتی خود، مقابله با آمریکا را هم در نظر میگیرند.
قاعدتا ایالات متحده به دنبال تضعیف و کم اثر کردن گروه مقابل خود است. در این میان، ونزوئلا که به واسطه ذخایر عظیم نفتی آن، عربستان آمریکای لاتین نام گرفته، جایگاه ویژهای دارد. مجموع ذخایر نفت سبک و سنگین ونزوئلا بیش از دیگر کشورهای جهان و حتی عربستان است. اگرچه این کشور هم اکنون در وضعیت اقتصادی مناسبی برای بهرهبرداری از این منابع نیست اما در صورتی که در این کشور، دولتی غرب گرا روی کار باشد، توانمندی باشگاه غرب گرایان انرژی در حوزه عرضه و قیمتگذاری بسیار بالا خواهد رفت و این کاملا به ضرر ایران و روسیه است.
از سوی دیگر، روابط بینالملل چیزی جز توانایی ابزارسازی در حوزههای مختلف نیست. کشورها به اندازه توان تولید کارتهای بازی در عرصه بینالمللی قدرت دارند. بیتردید ابزارسازی در حیاط خلوت آمریکا میتواند کاملا اثرگذار عمل کند و روسیه و چین نیز دقیقا با همین هدف مشغول سیاستورزی در این منطقه هستند. ایران نیز پس از شش سال بیتوجهی به این منطقه پر اهمیت، اکنون باب ارتباطات جدید را گشوده و بحران داخلی ونزوئلا، دوباره توجه نخبگان دولتی را به این منطقه مهم جلب کرده است. جدای از مواردی که گذشت، همکاریهای اقتصادی جایگاه ذیقیمتی در این روند دارد. مردم ونزوئلا، ایران را با تراکتور تبریز، سمند و خانههای باکیفیت میشناسند. این کشور، اقتصادی کاملا مصرف کننده داشته و با استفاده از ظرفیت سیاسی میتوان این بازار صادراتی را به کالاهای دیگر نیز توسعه داد.
طبق بررسیهای کارشناسی، حداقل در هفت زمینه 1. نفت و انرژی 2. بانکی و پولی 3. صنعت و تولید 4. رفاه و حمایتهای اجتماعی 5. دارو و تجهیزات پزشکی 6. مسکن و ساخت و ساز و7. نظامی و دفاعی امکان همکاریهای تجاری وجود دارد. آنها در بحرانیترین سالها و در مجامع مختلف مانند سازمان ملل و در جمع آوری آرای کشورهای آمریکای لاتین به نفع ایران اقدام کرده و از اعتبار خود خرج کردهاند. حال ما میتوانیم بر اساس نقشهای راهبردی وارد آمریکای لاتین شویم و از فرصتهای بیشمار آن در حوزههای ژئوپلیتیک، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استفاده کنیم.
در این میان، گرچه تقویت تبادلات تجاری بر مبنای همکاریهای بین دولی قرار دارد، اما باید جمهوری اسلامی به صورتی هوشمندانه، بنیان ارتباط خود را با مردم این منطقه قرار دهد. چرا که طبق تجربه 40 ساله سیاست خارجی کشور، هرگاه ایران بنای ارتباط خود را با مردم قرار داد، از تغییر دولتها ضرر نکرد و توانست یکی از عمیقترین روابط را در نهایت بازدهی برقرار سازد. بنابراین، سفر دکتر ظریف به سه کشور ونزوئلا، نیکاراگوئه و بولیوی در همین چارچوب تفسیر شده و ایران باید از دولتهای چپ منطقه آن هم در زمانی که دولتهای راستگرا مانند دولت جدید برزیل و آرژانتین عملا فعالیت ضد ایرانی خود را توسعه دادهاندحمایت و در مقابل سقوط آنها، ایستادگی منطقی کند و نفوذ اعتقادی خود را میان 30 میلیون مسلمان منطقه گسترش دهد.
روحانی و آرمان ملی
محمدمحمودی در آرمان نوشت:
رئیسجمهور روحانی امروز در دوراهی تعهد کنشگرانه به آرمان ملی و یا همراهی منفعلانه با تندروها قرار گرفته است. آقای روحانی خوب میداند که مردم در سه انتخابات اخیر چه آرمانی را با رای خاموش خود فریاد زدند. روحانی حتما فراموش نکرده است که آیتا... هاشمی قریب 8 سال در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد چگونه جفا دید و لحظهای به آرمان ملی مردم پشت نکرد. آقای رئیسجمهور حتما به یاد دارد که چگونه رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام در انتخابات 92 ورقی را که هیچکس باور به برگرداندنش نداشت، با فدا کردن آبروی خود، برگرداند.
روحانی از هر کسی بهتر میداند که اگر آیتا... هاشمی نبود و سینه خود را سیبل تندروها نمیکرد، هرگز دولت اعتدال به تحقق برجام که همان آرمان ملی مردم ایران در انتخابات92 بود، نمیرسید. آقای روحانی حتما فراموش نکرده در انتخابات 94 چه گذشت؟ و مردم چگونه آرمان ملی خود را در آن انتخابات غیرقابل تکرار به شکلی حیرت انگیز فریاد زدند و گوش دنیا را از فریاد خاموش آرای کثیر خود پرکردند و پای جلودار اعتدال ایستادند. حتی رحلت جانسوز آیتا... هاشمی هم همچون حیات مبارکش، برای آرمان ملی برکت داشت و بر ایستادگی مردم چنان غنایی بخشید که در مقابل پر مقابلهترین انتخابات رئیسجمهور مستقر در سال 96، بازهم اقیانوس ملت چیره شد و ریاست جمهوری روحانی با آرایی افزونتر تداوم یافت. این درست که در تاریخ جمهوری اسلامی، چنین مقابله شدیدی از سوی برخی نهادها و تریبونها و حتی صداوسیما با رئیسجمهور مستقر بیسابقه بوده و یا بیشتر نمایندگانی که به نام آیتا... هاشمی از مردم برای مجلس و شوراها رای گرفتند، عمل به وصیت او را در صیانت از آرمان ملی و حقالناس فراموش کردند، اما هیچکدام اینها نافی مسئولیت تاریخی آقای روحانی در قبال آرای ملت و خواست اکثریت مردم نیست.
از آقای روحانی میپرسم آیا وضع امروز شما بدتر است یا وضع آیتا... هاشمی از سال 84 تا 92؟ شما یک دولت در اختیار دارید، رئیس فقید مجمع چه در اختیارش بود؟ خاطرم هست حتی در سال90 و 91، احمدینژاد کاری کرده بود تا بودجه مجمع نرسد و کارکنانش عاصی شوند و علیه آیتا... هاشمی بشورند. هزار شبنامه و سیدی و کتاب علیه ایشان چاپ و توزیع شد. خانوادهاش تحت فشار قرار گرفت، قامت همسرش خمیده شد و روزی نبود که بیاحترامی نبیند! همه آنان که روزی از نردبان آیتا... هاشمی بالا رفته بودند، به او پشت کردند و حرمتش شکستند. اما آقای روحانی، آیتا... هاشمی یک قدم از خواست مردم عقب ننشست.
مگر میشود پیرمردی 80 ساله -بیهیچ امکاناتی- در یکسال بیش از 350 مورد دیدار و سخنرانی و مصاحبه انجام داده باشد و از آرمان مردم گفته باشد ولی شما که به واسطه رای ملت سخنگوی آرمان ملی و رئیسجمهور آنان هستید اینگونه در زیر غبار شانتاژها، روزبهروز کمتحرکتر شوید؟ چه پاسخی دارید برای تاریخ اگر فردا روزی، کشتی امید و اعتدال اکثریت مردم به گل بنشیند؟ آقای روحانی، اعتدال، انفعال نیست. این بزرگترین درس آیتا... هاشمی برای امروز است. چرا با مردم سخن نمیگویید؟ گاندو و امثالهم نتیجه انفعال شماست وگرنه هزارهزارش علیه آیتا... هاشمی ساخته شد و اثر نکرد. لااقل ماهی یکبار به صداوسیما بروید در یک تاریخ مشخص. نهراسید از داوری مردم. عاقبت آیتا... هاشمی مصداق عینی انصاف و قدردانی ملت بزرگ ایران است، اگر مردم باور کنند که پای آرمان ملی ملت ایستادهاید. فراموش نکنید به روح آیتا... هاشمی بدهکارید، حفظ امید مردم، صیانت از آرمان ملی و کشتی اعتدال را. والسلام.
کارت سوخت و کسانی که نفهمیدند!
وحید حاجیپور در جوان نوشت:
میانگین مصرف روزانه بنزین به ۱۰۰ میلیون لیتر رسیدهاست؛ مصرفی که رهبر انقلاب سال گذشته به آن اشاره کردند و از دولت خواستند برای کنترل مصرف برنامهریزی درستی را در دستور کار قرار دهد. افزایش مصرف بنزین که بزرگترین نتیجه حذف مکانیزمهای کنترلی و مدیریت مصرف سوخت بود از یک سو و افزایش قاچاق بنزین از سوی دیگر موجب شدهاست تا دولت یکبار دیگر کارت سوخت را به کار بگیرد.
کارت سوخت که از دولت نهم تا دو سال نخست دولت یازدهم توانستهبود، نقش مهمی در کاهش مصرف و ذخیره میلیاردها دلار برای کشور ایفا کند، اما وزارت نفت در یک حرکت سیاسی و غیرکارشناسی به صورت عجیبی به حذف کارت سوخت رأی داد و در مقابل هر نوع راهکاری مواضع خودکامهگونهای را به نمایش میگذاشت.
بارها از سطحیبودن دلایل وزارت نفت برای حذف کارت سوخت نوشتهایم و دلایل منطقی و قابل قبول برای رفع مشکلات ادعایی وزارت نفت منتشر شدهاست، اما چون کارت سوخت متعلق به دولت گذشته بود، باید حذف میشد! وزیر نفت یکبار از کارت سوخت تمجید کرد و اندکی بعد آن را یک هزینه اضافی دانست. هزینه اضافهای که زنگنه میگفت مصرف بنزین را حدود ۳۰ میلیون لیتر در روز افزایش داد و قاچاق سوخت را پررونقتر از گذشته کرد.
با این وجود وقتی به رابطه کارت سوخت و قاچاق بنزین اشاره میشد، طرفداران سنتی دولت و وزارت نفت به دفاع از تصمیم این وزارتخانه میپرداختند و عنوان میکردند این دو هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند. با این وجود امیر وکیلزاده، مدیرعامل شرکت ملی پخش فرآوردههای نفتی دیروز رسماً اعلام کرد مهمترین هدف احیای کارت سوختف کاهش قاچاق سوخت است. به این اظهارات وی دقت کنید: هدف اصلی استفاده از کارت سوخت جلوگیری از قاچاق سوخت و نیز سوءاستفاده از کارتهای سوخت شخصی است. این کار سبب میشود یارانه سوخت در سرزمین خودمان و برای مردم خودمان هزینه شود.
وی در بخش دیگری از اظهارات خود اضافه کرد: در حال حاضر ما میدانیم از نازل هر جایگاه چقدر بنزین خارج شده، اما نمیدانیم چه کسی از آن استفاده میکند و اگر عرضه بنزین با کارت آزاد جایگاه باشد، اطلاعاتی در خصوص خودرو مصرفکننده استخراج نمیشود.
دفاعی که وکیلزاده از کارت سوخت میکند، تنها بخشی از استدلالهای منتقدان حذف کارت سوخت بود که حالا پس از سه سال از سوی یک مقام رسمی وزارت نفت اعلام میشود؛ سالهایی که با حذف کارت سوخت میلیاردها دلار به کشور آسیب وارد شد، سالهایی بود که وزارت نفت هیچ محلی به کارشناسان و نظرات آنها نمیداد و امروز بدون آنکه بخواهد اشتباه خود را بپذیرد، به مدافع بزرگ کارت سوخت تبدیل شدهاست. مدافعان امروز کارت سوخت، فراهمکننده بسترهای مالی جذابی برای واردکنندگان بنزین و قاچاقچیان بودهاند و بهجای پاسخ دادن به اشتباهات خود، کارت سوخت را میستایند. شاید تنها در ایران رخ دادهاست که دولتی با سیاسیکاری و باز گذاشتن فضا برای سوداگران، یکتنه در خدمت قاچاقچیان است و زمانی که اوضاع به مرز وحشت میرسد، دوباره از ابزاری بهره میگیرد که پیشتر آن را عامل آزار مردم میدانست!
در این میان چه کسی مسئول خسارتهای وارد شده به کشور است؟ چه کسی و دستگاهی بابت این سوءمدیریت و سیاسیکاری خود بازخواست خواهد شد؟ پاسخ ساده است؛ هیچکس مورد پیگرد قرار نمیگیرد زیرا تصمیمگیری بر اساس نگاههای شخصی و خودبرتربینی است و همان تصمیمگیران با ظرافتهای خاص، راه اقناع بزرگان خود را به خوبی آموختهاند. از یاد نبریم تمامی استدلالهای امروز وزارت نفت برای احیای سوخت، بخشی از استدلالهای منتقدان بود که امروز از زبان مدیران وزارت نفت جاری میشود؛ این بدان معناست که مدیریت اجرایی وزارت نفت حداقل سه سال از منتقدان خود عقب است و امروز اظهاراتی را رسانهای میکنند که وقتی سه سال پیش مطرح میشد با یک پاسخ مواجه میشد: شما نمیفهمید!
ترامپ انگلیسی و چند نکته
محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:
سرانجام پس از بلعیده شدن دولت « ترزا می» به واسطه بنبست در طرح خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا موسوم به بریگزیت، طبق گمانهزنیهای قبلی بوریس جانسون وزیر خارجه مستعفی بریتانیا توانست با غلبه بر جرمی هانت وزیر خارجه فعلی، سکان دولت در لندن را به دست بگیرد.
روی کار آمدن بوریس جانسون در لندن، آن هم در شرایطی که اکنون انگلستان با کمسابقهترین بحران سیاسی دست و پنجه نرم میکند در نوع خود حامل پیامها و پیامدهای خاص است. نخست در داخل کشور، پیش از آنکه جانسون به عنوان نماد راستترین جریان حزب محافظهکار رسماً به سمت نخستوزیری برسد، فیلیپ هاموند وزیر خزانهداری و دیوید گوک وزیر دادگستری بریتانیا اعلام کرده بودند که در صورت نخستوزیر شدن جانسون از سمتهای خود کنارهگیری خواهند کرد.
همچنین گفته شد که شش نماینده حزب محافظهکار نیز اعلام کردهاند در صورت روی کار آمدن جانسون، این حزب را ترک کرده و به حزب لیبرال دموکرات خواهند پیوست. در نتیجه کنار رفتن میانهروها در حزب محافظهکار و خالی کردن فضا برای جانسونی که اکنون وی را به ترامپ انگلیسی تشبیه میکنند، وقتی با موضوع بریگزیت و اصرار وی برای خروج بدون توافق بریتانیا از اتحادیه اروپا پیوند میخورد، نویدبخش تعمیق شکاف سیاسی در محافظهکاران و شروع دورهای جدید از چالشها در لندن خواهد بود.
در همین رابطه رویه جانسون در قبال بریگزیت نیز برای کلیت اروپا مخاطرهآمیز است، زیرا پس از نزدیک به سه سال کشاکش در خصوص نحوه خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، اکنون جانسون قول داده که حداکثر تا مهرماه سال جاری بدون توافق یا با توافق از اتحادیه اروپا خارج شود؛ امری که اکنون با توجه واگراییها در اروپا و نیز اقبال بیسابقه به راست افراطی در این قاره، میتواند با آمدن جانسون وحدت اروپایی را به شدت تهدید کند.
از سوی دیگر شاید امروز خوشحالترین فرد از روی کار آمدن جانسون، دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا باشد. فردی که پیش از آن و همزمان با تنشهای بهوجودآمده بر سر استعفای کیم داروک سفیر بریتانیا در واشنگتن، بارها حمایت خود را از بوریس جانسون اعلام کرده و ضمن تحقیر ترزا می، گفته بود: با روی کار آمدن جانسون روابط آمریکا و انگلیس بهتر از قبل خواهد شد. از آنجا که ترامپ یکی از پرقدرتترین مخافان وحدت و همگرایی اروپایی است و جانسون نیز در مقابل به دنبال خروج کشورش از اتحادیه به هر نحو ممکن است، ناظران بر این باورند که این ائتلاف افراطی نه تنها برای اروپا، بلکه میتواند برای تمام جهان پیامدهای نگرانکنندهای در بر داشته باشد.
اما سومین نکته و شاید مهمترین آن، این است که روی کار آمدن جانسون در انگلیس میتواند بیانگر دگردیسی نقش و سیاست انگلیسیها در روندهای جهانی آتی باشد. هر چند بریگزیت خود به بحرانی بیسابقه در انگلیس تبدیل و منجر به ایجاد شکاف در حزب محافظهکار شد و ناکام ماندن طرحهای مختلف خروج اکنون یک گزینه به نام بریگزیت سخت را پیش روی لندن قرار داده است، اما با نگاه بلندمدت به راهبرد انگلستان، میتوان این هزینه گزاف را توجیه کرد. اینکه انگلستان در محاصره اروپا و تحت فشار فرانسه و آلمان به مرور در حال از دست دادن مرکزیت مالی خود بود و نیز به میزان زیادی استقلال رای خود را از دست داده است.
از سوی دیگر از آنجا که با روی کار آمدن ترامپ، راهبرد امنیت ملی ایالات متحده در قرن بیستویکم روندی متفاوتتر از گذشته به خود گرفته است، اکنون لندن با صرف این هزینه هنگفت، قصد دارد در دنیای چندتکقطبی کنونی با عبور از چارچوب اتحادیه اروپا، خود را بار دیگر به عنوان یکی از قطبهای قدرت در آینده روابط بینالملل مطرح کند. چرا که محصور ماندن در اروپا به مرور زمان لندن را تبدیل به قدرتی منطقهای کرده بود و آنها ناچار شدند برای خروج از این حصار با تحمل بار سنگین بریگزیت برای مطرح شدن در فرآیندهای آتی جهانی خیز بردارند؛ امری که مجری و نماینده این راهبرد، فردی به نام بوریس جانسون خواهد بود.
میخواهم زندگی کنم!
حسین قدیانی در رسالت نوشت:
در این ۶ سال اخیر، آنچه باعث بیشترین اختلاف و بگومگوی انقلابیها با جریان دولتی و نیز مدعیان اصلاحات بوده، تمرکز بیشتر آقایان بر سیاست به معنای سیاستبازی و پرهیزشان از رفتار و گفتار بر مدار زندگی بهتر مردم بوده! ای بسا که ما از اعتدالیون و همچنین اصحاب تَکرار میخواستیم؛ بیش از پیش متوجه مردم و زندگی تودهها باشند و جوری چراغ یا چراق قوه مجریه را روشن کنند که انواری هم بر پیشانی زندگی خلقالله بتابد لیکن هر زمان که ما این جماعت را دعوت به تدبیر برای بهتر شدن زندگی مردم عزیز ایران میکردیم، حضرات یا حرف حصر را پیش میکشیدند یا هر حاشیه دیگری که عمدتا ذیل سیاسیبازی تعریف میشد!
گاه هم بود که همه چیز را و بهخصوص معیشت مردم را میبردند در گروگان امضای یکی مثل جان کری که ببینیم آیا تضمین هست یا نه! شگفتا! اگر حکومت، اذن مذاکرات به دیپلماتهای این جریان داد، جز این نبود که بلکه این مردمان بتوانند از خلال توافق با دشمن، لرزه بر دیوار تحریم بیندازند! و با آنکه تجربه نشان از بدعهدی اجنبی میداد اما حکومت، مسیر دولت را در سیاستخارجه کاملا باز کرد تا احیانا برجامی بیاید با فرجامی خوش شامل لغو همه تحریمها! ما مذاکره را هدف نگرفته بودیم؛ مذاکره وسیلهای بود تا ما را به هدف لغو تحریمها برساند! و "لغو تحریمها" بشود اسباب زندگی بهتر مردم!
عمده تذکرات ما به آقایان روحانی و ظریف این بود که مبادا فراموش کنند؛ مذاکره هدف نیست! و الحمدلله راوی این جمله که "مشکلات کشور، آنقدری که به سوءمدیریتها مربوط است، به تحریم، مربوط نیست" همین جناب روحانی است! لذا شعارهایی چون "میخواهم زندگی کنم" قبل از آنکه در فلان نشست مثلا اصلاحاتچیها و برای انتخابات آخر سال، مطرح شود، مبنای نقد ما بوده؛ چه به دوم خردادیها و چه اساسا به دولت! طرفه حکایت اینجاست؛ جریاناتی که در این ۶ سال اخیر، مکرر سیاست را صدر زندگی مردم و اقتصاد کشور نشاندند و حتی دوباره به درختی که ۴ سال میوه نداد، اعتماد کردند، اینک بنا دارند در پوشش شعار "میخواهم زندگی کنم" وارد انتخابات مجلس شوند!
جا دارد از این زندگیاولیها بپرسیم؛ مگر همه دغدغهتان در این ۶ سال اخیر، مسائلی از جنس حصر و یا اینکه بیبروبرگرد آدم خودتان باید شهردار تهران شود، نبود؟! بارها واکنش آقای کرباسچی به قتل خانم استاد توسط محمدعلی نجفی را خواندهام! خلاصهاش اینکه؛ جماعتی از خود تشکیلات اصلاحات، کرارا به خاتمی و دار و دسته تذکر دادند که به دلایل مختلف، نجفی فاقد آمادگی روحی، روانی و حتی جسمی برای تصدی مدیریت پایتخت است اما مگر به گوش خاتمی و دار و دسته رفت؟!
جالب آنکه رقیب نجفی، نه یکی مثل قالیباف، بلکه محسن هاشمی بود؛ فردی از کلیت جریان اصلاحات! و جالبتر آنکه نجفی آنقدر ناآماده بود که بنا به روایت کرباسچی، حتی کسانی از خانواده اول ایشان در حد همسر و دختر، بارها پیغام فرستادند به خاتمی و دار و دسته که لطفا با زندگی ما و بلکه با آبروی ما بازی نکنید!
سوال مهم اینجاست؛ خاتمی و دار و دسته که سیاست و سیاستبازی و باندگرایی و جناحخواهی، حتی برایشان از زندگی آدم خودشان یعنی محمدعلی نجفی مهمتر است، آیا هیچ شایسته این هستند که ناظر بر ۸۰ میلیون ایرانی، این شعار را سردست بگیرند که "میخواهم زندگی کنم"؟! جریانی که زندگی نجفی را نابود کرد، صدالبته محصول تَکرارش را هم دیدیم! آری! کار و کارنامه دولت اعتدال از بس چنگی به دل نمیزند که الساعه مهمترین دعوای درونگروهی داعیهداران اصلاحات، چگونگی فاصلهگیری از کابینه مستقر است!
آقایان ۶ سال تمام و در طول ۲ دولت، در مقام عمل نشان دادند که میلشان به زندگی بهتر این مردم نیست و حتی روز واریز یارانه، رسما از عزای خود پرده برداشتند! و اینها اما همان جماعتی بودند که با وجود این عزاداری، رسما از حقوقهای نجومی و فیشهای پر از صفر همپالگیها دفاع صددرصد کردند! و همه دیدیم در مناظرات، بغض بامزه جناب جهانگیری را متأثر از بیکاری بامزهتر دختر وزیر! و یا افتخار وزیر مستعفی مسکن به عدم افتتاح هیچ مسکن مهری توسط خودش! حال آیا مضحک نیست این جماعت با شعار "میخواهم زندگی کنم" از مردم بخواهند قصور و تقصیرشان را در این ۶ سال، ماله بکشند؟! واقع امر آن است که تَکراریون به گواهی این ۶ سال، میخواهند خودشان زندگی کنند، نه این مردم کوچه و بازار! بگذریم که زندگی داریم تا زندگی!
یکی چون حاجقاسم و یکی چون محسن حججی، از زن و زندگی و بچه و خانه و خانواده خود میزنند تا دشمن لعین را در همان بیرون مرزها نگه دارند و یکی هم این جماعتند که خود مثل ویلاداران سوئیس، زندگی میکنند اما از ملت، ساعت کاری مردم ژاپن را متقاضی هستند! بله! این شهید محمد بلباسی بود که خواهان زندگی باعزت و رفاه بیشتر این مردم بود که حتی نشد تولد آخرین فرزندش را ببیند و دستی به نوازش بر سر زینبش بکشد! و اما این متن، ابتر میماند الا آنکه سخنی از سر خیر با بعضی دوستان داشته باشیم! باید مراقب نقشه بود! مبادا با فهم غلط و باز به بهانه تکلیفگرایی، در رصد صحنه اشتباه کنیم و ضمن بازی در زمین رقیب، انتخابات را بدل کنیم دوباره به دوگانه سازش و مقاومت یا ذلت و عزت!
اصلش انداختن شعار "میخواهم زندگی کنم" بر لسان ایرانیان، شایسته انقلاب و انقلابیون است، نه جماعت بیخیال نسبت به دردهای مردم و فقط حساس روی مقولاتی از قبیل حصر! گذاشتن شعار "میخواهم زندگی کنم" بر زبان مردم، کار همه آن طلاب و بسیجیان و ارتشیان و سپاهیانی است که عید نوروز و روزهای بعدش رفتند آققلا و لرستان و خوزستان تا دوشادوش جوانان همان مناطق، گره از مشکلات سیلزدهها باز کنند! "میخواهم زندگی کنم" فیالواقع شعار پیشنهادی عزیزانی است که هنوز هم در روستاهای زلزلهزده کرمانشاه مستقرند برای زلزلهزدگان، نه آن سلبریتی سیاسی بدکلام که هرگز امانتدار خوبی برای پولهای مردم نشد!
واقعا به چه کار مردم بیسرپناه میآید، دهکده فانتزی؟! دقت شود! کسی و اقلا از جنس راقم این سطور، مخالف شعار "هیهات مناالذلة" نیست اما سخن بر سر این است که عشاق اصلی این شعار تاریخی یعنی شهدا، هرگز غافل از ساختن زندگی بهتر برای این مردم شریف نبودهاند! بگذریم که از زن و زندگی خود گذشتند تا زن و زندگی مردم عزیز ایران به ناامنی و احیانا جنگ، دچار نشود! نقشه شوم و در عین حال لوس و بیمزه تشکیلات اصلاحات، این است؛ حال که تَکرارشان بینتیجه و بیکارنامه بوده، پناه ببرند در خیمه شعر و شعارهای ظاهرفریبی مثل "میخواهم زندگی کنم"!
خود را با وقاحت تمام "نماینده زندگی" جا بزنند و طرف مقابل را "نماینده جنگ"! سخن کوتاه کنم؛ والله ناظر بر زندگی بهتر این مردم بود که ما علیه تَکرار مکررات سیاست و سیاستبازی، آن همه گفتیم و نوشتیم! نه! ما "نماینده جنگ" نیستیم، که خود مکرر زخم جنگ و زهر گلوله را چشیدهایم! و سالها سختی بیپدری را کشیدهایم! هیچ کس بیش از یک فرزند شهید که احتمالا حالاحالا هم باید زندگی کند، نمیداند که جنگ، چقدر بد است! ما نه عشاق جنگ، که عاشقان حاجقاسمیم و دلدادگان همه مجاهدان که برای زندگی و صلح و امنیت؛ برای خدا و برای آسایش خلق خدا میجنگند! آقای خاتمی! "میخواهم زندگی کنم" شعار ما و شعار همه این مردم است و معالاسف، شما چند بار با تَکرارهای غلطتان، دستانداز گذاشتید روی زندگی ما و مردم و حتی... آری! حتی زندگی جناب نجفی! شما لطفا ناظر بر مفهوم مقدس "زندگی" فقط هیس!