به گزارش مشرق، آنچه در ادامه می خوانید، گزیدههایی از مصاحبه دکتر حسین کچویان دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران با خبرگزاری مهر است؛
مفهوم روشنفکر از intellectual که مفهومی ناظر بر عصر روشنگری است، اخذ شده است. در معنای عام به این وجه توجه نمیکنند و منجر به این میشود که روشنفکر به معنی کسی باشد که کار فکری و اجتماعی و… میکند. با این منطق مولوی، انبیا و… روشنفکر میشوند کمااینکه مرحوم شریعتی نیز اینگونه نگاه میکرد.
روشنفکر هرجایی نمیتواند باشد و اگر هم باشد باید براساس متن تاریخی غرب عمل کند. یعنی اتکای به عقل خودبنیاد داشته باشد و متکی به استنادات دیگر و مراجع دیگری خصوصاً وحی نیست و غیر از عقل انسانی را اعتبار و مرجعیت نمیدهد و ارزشهایی که بر اساس آن نقد میکند و یا جهان را فهم میکند، ارزشهای تمدن غرب (ارزشهای دنیاگرایانه، انسانگرایانه و…) است.
همه چیزهای تجدد وقتی آمده، چون اساس آن بر مبنای انتقال تمدنی درست، انجام نگرفته و فقط یک ظواهری بوده است، صرفاً یک اسمی با بعضی از خصوصیات به اینجا آمده، یک گرته برداری ناقص صورت گرفته است. لذا میبینیم روشنفکران ایران و اصولاً روشنفکران جهان سوم، مصیبتاند و عامل غرب و ستون پنجم غرب هستند.
اگر کسی بخواهد کارکرد تمدنی روشنفکر را در جامعه خودش داشته باشد باید به عالم دینی یا کسی مثل خیابانی، میرزاکوچکخان، آقای طالقانی، حضرت امام و… تبدیل شود. اینها متفکرین و نخبههای فکری هستند که در ربط با جامعه خودشان بعضی از کارکردهای روشنفکری را به تناسب جامعه خودشان اجرا میکنند.
مرحوم شریعتی یک وضع دوگانهای دارد؛ به خاطر همین است که اینقدر در مورد او ابهام وجود دارد. برخی میگویند متعلق به جریان اسلامی است و برخی میگویند نیست. او آدم سالم و صادقی بوده و در عین حال تحت تأثیر غرب بوده است. جلال آلاحمد و شادمان یا بازرگان هم همینطور هستند. یعنی حالت دوگانهای دارند و تکلیفشان مشخص نیست. بازرگان البته در آخر امر به حقیقت خود باز میگردد. اگر اینها با تمدن دینی و حرکت دینی خُلّص، مواجه شوند به اصل خود باز میگردند. چون حالتی دوگانه دارند. برخی میپرسند اگر شریعتی بود، چه میشد؟ من میگویم اگر مرحوم شریعتی زنده میبود، بستگی دارد که کدام وجه او، در وجودش اصالت بیشتری داشته باشد. من احتمال میدهم که در انقلاب اسلامی میایستاد. بستگی دارد آن دو وجه، کدامیک در وجود فرد اصل باشد.
یک موقع ما فکر میکردیم آقای سروش، نسبت به مرحوم شریعتی، به جریان اسلامی نزدیکتر است که البته دلیل این امر، پیچیدگی او و خفای وی نسبت به تجدد بود ولی بعداً معلوم شد نه اینگونه نیست.
خیلی از کسانی که الان با مداحها مسأله دارند به این خاطر است که مداح کارکرد خود را انجام میدهد و نقد میکند و وقتی نقد میکند، مسأله دار میشود. حال اگر یک بازیگر حرفهایی در مورد جامعه بزند برای آنها مشکلی نیست، مگر آن بازیگر چقدر فهم دارد؟ برخی از آنها دیپلم هم ندارند. چرا مداح نقد نکند؟ مداح در درون جامعه خودش در ربط با علما و متفکرین جامعه خودش است و منابع دینی را قبول دارد و بر آن اساس نقد میکند.
جریان روشنفکری غرب از بعد افول مارکسیسم و ظهور انقلاب اسلامی و جریان پساتجدد، راست است. یعنی دیگر جریان چپ قوی نیست. ژیژک هست ولی نیروی اصلی نیست.
به نظر من صفبندیها در جامعه ما قطعی شده است. در ایران کسانی هستند که دیگر غربزده نیستند بلکه اسب تراوای غرب هستند و محصول ۱۵۰ سال نفوذ غرباند. اینها دنبال ارزشهای غربی هستند و زندگی آنها غربی است. دنبال سگ و مشروب و عریانی و فحشاء هستند. اینها روشنفکران خاص خود را دارند که همان روشنفکران غربی هستند. چون صفبندیها قطعی شده، طرفین از بخش اعظم جامعه که آن وسط است، نیرو میگیرند. هستههای اصلی آن جریان دیگر دست بردنی نیست. آنها همچنان برای غرب فعالیت خواهند کرد.
ما به میزانی که میتوانیم جامعه خود را بسازیم و پیش برویم که جامعه دینی و دولت دینی شود، کارکردهای روشنفکری غربی منتفی میشود. علما اگر درست عمل کنند باید متناسب با جامعه ما بخشها و نیازهای مختلف را ببینند و پوشش دهند. غرب رشدیابنده نیست بلکه نزول یابنده است. بر فرض اگر در ایران، انقلاب اسلامی مشکل پیدا کند، مطمئن باشید در برهه دیگری دوباره باز میگردد. تنها جریان فکری و تمدنیای که در جهان کار میکند جریان غرب و جریان اسلامی است. غرب نازل میشود و رشد یابنده نیست. بنابراین مسیر جامعه این است که بخشی از جامعه که حاصل دویست سال نفوذ غرب است، در کل جامعه استحاله شود و بخشهای مختلف از جمله روشنفکری، مطابق یک جامعه دینی شکل بگیرد.