جلال آل احمد با سر خوردگی از جریان روشنفکری غرب زده پس از مشروطه پیروی از امام خمینی را پیشه نمود و مشخصا پس از سخنرانی 4 آبان 1343 ایشان در قم که اعتراضی به کاپیتولاسیون بود،به این باور رسید که روشنفکری اگر به روحانیت نپیوندد متضرر خواهد شد.

گروه فرهنگی مشرق - جلال آل احمد فرزند سيد حسين طالقاني متولد 1302 در تهران است.وي نهمين فرزند خانواده بود.پدر جلال روحاني بود و او جلال را پس از ختم تحصيل دبيرستاني به نجف نزد برادر بزرگش سيد محمد تقي فرستاد،اما اين سفر چند ماه بيشتر دوام نياورد و جلال به ايران بازگشت.دوران نوجوانی و جوانی جلال همزمان بود با اوج گیری جریان روشنفکری که در نهضت ها و جنبش های ایدئولوژیک در عصر پهلوی سازمان می یافت،جلال  پيش از پيوستن به حزب توده، به مدت دو سال در انجمن اصلاح فعاليت کرد و حاصل این ترجمه و انتشار كتاب "عزاداري هاي نامشروع" اثر آقا سيد محسن عاملي، كه رساله كوچكي درنكوهش عزادارای های نامتعارف است، بود كه گویا جلال آن را از عربي به فارسي ترجمه كرد.


جلال آل احمد

آل احمد در سال 1323 به حزب توده ايران پيوست اما سرانجام در 1326 به رهبري خليل ملكي و ده تن ديگر از حزب توده جدا شد،آل احمد پس از فارغ التحصيلي از دانشسراي عالي دررشته ادبيات،در دوره دكتراي ادبيات فارسي پذیرفته شد،اما از ادامه آن سر باز زد و عطایش را به لقایش بخشید.او در همین سال ها به استخدام آموزش و پرورش در آمد و معلم شد و در سال 1329 به همراه مظفر بقايي و خليل ملكي در حزب زحمتكشان ايران فعاليت مي كرد (حزب زحمت کشان از مخالفان و منتقدان سیاست های دولت محمد مصدق و جنبش نهضت آزادی بود) اما اين حزب دوام چنداني نياورد و منحل شد.در همین سالها جلال با سیمین دانشور آشنا شد و این آشنایی علی رغم مخالفت پدر جلال به ازدواج آنها ختم شد.جلال در سال 1331 با خليل ملكي " نيروي سوم" را تاسيس كرد و در سال 1332 از نيروي سوم كناره گيري كرد و به همراه باقر كميلي بنياد تبليغاتي رواق را بنيان نهاد.کودتای 28 مرداد آل احمد را از سیاست گریزان و خانه نشین نمود تا اینکه او در اوایل دهه 40 طرحی از دو مقاله بحث برانگیز خود "غرب زدگی" را در ذهن پروراند و آن را طی دو شماره در بین سال های 1340 تا 1342 در "کیهان ماه" چاپ نمود.یکی از علت های جدایی آل احمد از حزب توده میزان وابستگی این حزب به شوروی بود وابستگی که تا واگذاری امتیاز نفت شمال پیشرفت.

اندیشه مرحوم آل احمد را باید در دو حیطه مورد بررسی قرار داد. اولین حیطه نظرات سیاسی اوست و دومین حوزه آثار داستانی وی.

مرحوم آل احمد در حوزه سیاست از نخستین متفکرانی بود که مفهوم "روشنفکری" را مورد بررسی و چالش قرار داد.رساله مفصل "در خدمت و خیانت روشنفکران" مشخصا بحثی در باب ماهیت جنبش روشنفکری در تاریخ معاصر ایران و غرب بود.اما تلقی آل احمد از روشنفکری دارای یک ویژگی خاص است که باید به آن توجه نمود و آن اینکه مرحوم آل احمد روشنفکری را در تلقی عمومی و افواهی آن به کار می برد،در این تلقی هر متفکر ، اندیشمند و یا نویسنده فارغ از هر گونه گرایش و تعلق ایدئولوژیک و مکتبی،می تواند روشنفکر باشد به عنوان مثال یک دندانپزشک که پی گیر مسائل روز است در حوزه روشنفکری قرار دارد و از طرفی یک تئورسین مانند احسان نراقی هم روشنفکر است و این دو یکی اند.این تلقی که مبداء دقیقی نداشت و خاستگاه روشنفکری را در نظر نگرفته بود و طبقه روشنفکر را همانند آنتونیو گرامشی طبقه ای می پنداشت که طول تاریخ بشری همواره حضور داشته است و نتوانست ماهیت بنیادین روشنفکری که ریشه در تفکر اصحاب دائره المعارف دارد نمایان سازد،نظر آل احمد در این مورد متاثر از نظر آنتونیو گرامشی بود.در نظر گرامشی روشنفکر غالبا با مردم عوام همراه نبوده و مسیر جداگانه ای را طی کرده که منافع کاست خود را در نظر دارد،البته جریان روشنفکری مورد نظر آل احمد مختص به تاریخی بود که با انقلاب فرانسه طبقه بورژوازی نو پای شهری به قدرت رسید.


جلال آل احمد

آل احمد در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" می نویسد:

"روشنفکر محصول اختصاصی دنیای غرب است که در حدود دویست سال پیش بر اساس انقلاب بورژوازی شهرنشینان و علوم پیشرفته و صنعت بازار یاب به مرحله استعماری رسیده بود و به قیمت غارت مستعمرات قدرت این را یافته بود که خوراک کارخانه ها و موزه ها و آزمایشگاه های خود را فراهم کند.و به این ترتیب روشنفکران را در درون جامعه بپرورد.به دلیل اینکه اگر پیشرفته ترین جوامع صنعتی این دو قرن انگلیس و فرانسه و آلمان هستند و به تبع ایشان امریکا، پیشرفته ترین علوم و هنرها و ادبیات نیز از همین ممالک است و معروفترین علما و نویسندگان و هنرمندان و فیسوفان و روشنفکران نیز."


جلال آل احمد 

در این میان سهم طبقه روشنفکر پس از مشروطیت نیز در نسبتی تاریخی با این جریان مزبور دارد"ایران در برابر ممالک غرب حکم یک ولایت تابع را دارد اگر نگوییم نوعی مستعمره غیر مستقیم."البته آل احمد روشنفکران چپ را از این حیطه جدا می نمود به تعبیری "روشنفکری وقتی در راه صحیح روشنفکر گام نهد که مانند ژان پل سارتر از استعمار غرب کناره گیری کند."
 
خاستگاه روشنفکری در تلقی جلال آل احمد جنبش مشروطیت بود،آن زمان که طبقه متوسط  سرمایه دار تصمیم می گیرد به اروپا برود با یادگیری علوم انسانی غرب و ترجمه قوانین مدنی مشروطیت را در راستای شکل گیری نوعی مدنیت لائیک حمایت نماید.به عنوان مثال آل احمد میرزا ملکم خان و میرزا آقا خان کرمانی را مقلدان سطحی نگر فرهنگ غرب می دانست.


جلال آل احمد

لذا برای آل احمد آن زمان که در جریان مشروطیت آیت الله شیخ فضل الله نوری به شهادت رسید،غرب زدگی استیلا یافت.جریان روشنفکری در عصر پهلوی قوام تازه ای یافت به تعبیر جلال انقلاب سفید و اصلاحات ارضی طبقه خرده مالکی را پدید آورد و آن را وابسته به شهرنشینی صنعتی نمود و این یعنی تشکیل طبقه سرمایه داری که هم ردیف استعمار غرب در پی ایجاد تراست های صنعتی و وابسته نمودن طبقات فاقد سرمایه روستا نشین، برای وابستگی به آنهاست.

 جلال آل احمد با سر خوردگی از جریان روشنفکری غرب زده پس از مشروطه پیروی از امام خمینی را پیشه نمود و مشخصا پس از سخنرانی 4 آبان 1343 ایشان در قم که اعتراضی به کاپیتولاسیون بود،به این باور رسید که روشنفکری اگر به روحانیت نپیوندد متضرر خواهد شد.(جلال به همراه شمس آل احمد پس از انتشار کتاب غربزدگی با امام دیداری داشتند)

آل احمد در "در خدمت و خیانت روشنفکران " می نویسد:

"روشنفکران یا باید با روحانیت از در مدارا در آیند و به اتفاق هم در قبال حکومت ها تن واحدی بشوند که در مواقع حساس اجتماعی بتوانند ناظر بر اعمال ایشان در حوزه اجحاف و ظلم باشند یا باید هر چه زودتر جانشین وظایفی بشوند که روحانیت بعهده دار یا اگر به هیچ یک از این دو راه نرفتند ناچار به همین وضعی که دارند بسازند.یعنی عاملی دو جانبه باشند برای تضعیف خویش روحانیت به نفع حکومت ها."


مردی برای تمام فصول


این تلقی مسیر تازه ای بود که جلال پیمودن آن را برای روشنفکران را امری تعیین کننده می دانست.
او به این نتیجه رسید که روشنفکران ایرانی پیرو اصحاب دائر المتعارف اند و به پشتوانه دینی مردم توجهی ندارند، به اعتقاد او جریان روشنفکری در اروپای شرقی و به اصطلاحی در دموکراسی های توده ای پس از فروپاشی شوروی ،طبقه جدید اشراف را به وجود آورد به شرط اینکه مطلقا و برای همیشه مطیع و فرمانبر دار استعمار باشند.


جلال آل احمد

مشخصا دو جریان فکری در زندگانی مرحوم آل احمد تاثیر بسیاری داشت تا وی نسبت به ماهیت روشنفکری چه از نوع چپ و توده ای و چه از نوع راست لیبرالی و نهضت آزادی سرخورده و در عین حال منتقد آنان گردد.یکی نهضت اسلامی بود که با امام راحل آغاز گردید و دیگری جریان انتقادی بود که در نسبت با تاریخ فلسفه غرب و ریشه های شکل گیری روشنفکری در ایران توسط مرحوم دکتر سید احمد فردید و پیروان ایشان شکل گرفته بود و این جریان منبع تاثیر پذیری جلال برای نگارش "غربزدگی" بود.مرحوم دکتر سید احمد فردید بود که اولین بار با رویکردی تاریخی فلسفه و تاریخ اندیشه شرق را در امتداد نیست انگاری فلسفه غرب دانست و مفهوم غربزدگی را در نسبتی تاریخی مطرح نمود و نسبت به جریان نشر و ترجمه آراء متفکران و فیلسوفان غرب انتقادات جدی وارد کرد،اتکا مرحوم دکتر فردید به قرآن عظیم ، روایات و احادیث معصومین و فلسفه ابن عربی و ملاصدرا در تحول فکری جلال آل احمد بسیاری تاثیر گذاشت.


جلال آل احمد

جلال آل احمد در حوزه ادبیات داستانی نیز آثار متعددی خلق نمود.مهمترین ویژگی آثار داستانی آل احمد اتکا به رئالیسم ادبی بود که نسبت انتقادی با سنت های اخلاقی جامعه ای معلق بین سنت و مدرنیته داشت.جریان فرهنگی عصر پهلوی و مشخصا جنبش مدرنیزاسیون در راستای ارائه تصویری متجدد از جامعه ایران داستان نویسی را مختص به جریانی نمود که با ظهور محمد علی جمال زاده ، صادق هدایت و صادق چوبک ارائه گر نوعی پوچ گرایی و تصویر منحط اخلاقی بود اما آل احمد ریشه های این انحطاط اخلاقی را همانند جمال زاده و چوبک در عدم مدرن گشتن جامعه نمی پنداشت بلکه آن را ناشی از برداشت سطحی از سنت و بی تاریخی فرهنگ وارداتی مدرن می دانست هر چند که شبفته صادق هدایت بود اما ناخودآگاه ادبی او برداشت متفاوتی از جامعه برزخی عصر پهلوی داشت.


جلال آل احمد


فعالیت های سیاسی جلال توجه ساواک را جلب نمود و حساسیت ویژه ای نسبت به او ایجاد کرده بود که منجر به احضار و آزار او توسط ساواک شد. این منجر به انزوا وی و هجرتش به کلبه ای محقر در اسالم گردید.
جلال آل احمد در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان درگذشت.


مسعود قدیمی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس