به گزارش مشرق به نقل از سایت کتابخانه مجلس، در گیرودار التهاباتی که جهان اسلام را به خاطر ماجرای سعودی ها و حمله و غلبه آنان بر مکه و مدینه گرفته بود و همه می شنیدند که قبرستان بقیع ویران شده و حتی به مرقد رسول الله (ص) نیز جسارت شده است، یک روحانی تهرانی همراه چند صد زائر از طریق شام به حج رفت.
در آنجا بود که با ملک عبدالعزیز دیدار کرد و از وی در باره بی توجهی که به قبور بقیع و تخریب گنبد امامان و دیگر مزارات پرسش کرد.
او از پادشاه سعودی اجازه خواست تا بقیع را از آن حالت وخیم بیرون آورد.
پادشاه سعودی به وی اجازه دارد و شیخ عبدالرحیم صاحب الفصول به بقیع رفت و خاک هایی که ناشی از تخریب گنبد بر روی قبور بود کنار زد و حتی گفته شده است که دیوارچه ای هم دور قبور کشید که هنوز بقایای آن دیده می شود.
عبدالعزیز به مناسبت این که او جرأت کرده و به حج آمده بود ـ در حالی که مسلمانان سایر کشورها تحریم کرده و نیامده بودند ـ فرمانی ملکی هم به نام وی صادر کرد.
دیروز فرزند مرحوم آیت الله شیخ عبدالرحیم در کتابخانه مجلس میهمان ما بود و داستان آن را باز گو کرد نکته جالب آن است که این فرمان ملکی اکنون دراختیار ایشان است، و سند بسیار جالبی است از دستوری که بنیانگزار سلسله سعودی برای رسیدگی به بقیع داده است..
خود بنده چندین در فروردین سال 90 گزارش آن ماجرا را نوشته بودم، اما توفیق زیارت فرزند ایشان را نیافته بودم. ایشان هم اکنون در تهران حکیم باشی و صاحب مغازه عطاری در خیابان ایران هستند.
آنچه در آن زمان نوشتم این بود:
داستان ملاقات شیخ عبدالرحیم صاحب فصول با ملک عبدالعزیز سعودی و موافقت با بخشی از خواسته های وی در حفظ قبور امامان می تواند پاسخ این پرسش را بدهد که چرا صورت قبور امامان در بقیع باقی ماند.
همیشه برای بنده این پرسش مطرح بود که چه طور شد که وهابیان پس از تخریب بقاع بقیع، صورت قبور امامان و برخی از صحابه و تابعین را حفظ کردند؟ چرا وهابیان این بخش بقیع را مانند قسمت های دیگر بقیع صاف نکردند؟ بخشی از علت آن ماجرا را در داستان شگفت زیر که در مجله خرد سال 1328 ش چاپ شده است، میتوان یافت.
شیخ عبدالرحیم صاحب فصول حائری (م 1327ش) از علمای تهران و بنیانگزار جامعه اخوان اسلامی است. عماد زاده مدیر مجله خرد در شماره نخست سال هشتم این مجله که در سال 1328 ش منتشر شده در مقاله ای تحت عنوان «مربی بزرگ اسلام» از وی به عنوان مؤسس جامعه اخوان اسلامی یاد کرده و ضمن مقدمهای ضرورت پرداختن به زندگی وی را مورد توجه قرار میدهد. درشماره دوم نشریه خرد که زمان انتشار آن مقارن ایام حج شده است، با اشاره به وعدهای که در شرح خدمات و زحمات اجتماعی این پیشوای روحانی داده، سعی میکند تا به شرح خاطره ای از این روحانی در باره حج بپردازد. عماد زاده مینویسد که ماجرای مربوط به آیت الله صاحب فصول را سال قبل، یعنی 1327 که صدرالاشراف امیر الحجاج بود به طور خلاصه منتشر و در اختیار شماری از حجاج قرار گرفته تا عنداللزوم به آن استناد کنند.
داستان از این قرار است که پس از تسلط وهابیان، مسلمانان از رفتن حج خودداری کردند. در این میان، یکی از روحانیون تهران در سال 1344 (یا 1345) ق با نام شیخ عبدالرحیم صاحب فصول همراه حدود هزار نفر از راه شام عزیمت حج کرد. عبدالعزیز سعودی از این حرکت استقبال کرده و سعی کرد با استقبال از آنان نشان دهد که مشکلی با سایر مسلمانان ندارد و چنین نیست که آنان را کافر بشمارد. به هر روی این عالم دینی، در بحبوحه ماجرای منازعه ووهابیان با مسلمانان به همراه شمار زیادی ایرانی راهی حج میشود.
او حس می کند که در این ایام دست پیش را دارد. لذا پیش از رسیدن ماه ذی حجه، ابراز می دارد که اگر اول ماه ذی حجه مطابق رأی سعودیها برای او ثابت نشود، شیعیان طبق نظر خود روز وقوف در عرفات را مطابق نهم ذی حجه که برای خودشان ثابت شده وقوف خواهند داشت. وی این نظر خود را توسط محمد عبدالروؤف نماینده عبدالعزیز سعودی به پادشاه سعودی منتقل میکند. وی به ایشان سلام رسانده و میگوید: شما حق دارید، هرچه میخواهید توقف کنید. حق مذهب شما هم همین است. اما خوشبختانه اختلاف نظری در اول ماه پدید نمیآید و همه مسلمانان یک روز واحد در عرفات وقوف پیدا میکنند.
پس از فراغت از حج، عبدالعزیز نماینده خود را برای عرض تبریک و تقاضای بازدید معظم له فرستاد و ساعتی را برای ملاقات وعده دادند. در این ملاقات شماری دیگر از ایرانیان از جمله آقای سید حسین بروجردی نماینده (یا کارمند) مجلس شورای ملی هم حاضر بودند. چند روز بعد موعد ملاقات دیگری گذاشتند. در ملاقات دوم آیت الله فصولی حائری خطاب به عبدالعزیز گفتند: آیا تمام اصلاحاتی که منظور داشتید تمام شد، فقط خراب کردن قبور ائمه بقیع مانده بود؟
گفتنی است که این ملاقات و در واقع این سفر حج یکسال بعد از ماجرای خراب کردن قبور بقیع بوده که هنوز آثارقبور باقی بود و اگر آن سال مبادرت به ترمیم نمیشد امروز هیچ اثری از محل قبور باقی نبود. عبدالعزیز در پاسخ گفت: راست میگویی، ولی اینکار را من نکردم. این عمل به تحریک سفیر ایران (که مسلمان نبوده و یکی از مسالک فاسد را داشته) انجام شد. (اشاره او به پدر هویدا یعنی میرزاحبیب الله پسر آقا رضا قناد شیرازی بهایی بود که آن زمان در جده مقیم بود و سرپرستی حجاج را داشت) آیت الله فصولی ضمن تأکید بر این که این شخص دشمن مذهب شما و ماست از او میخواهد تا به این امر رسیدگی کند. ملک قبول کرده و وعده میدهد که صورت قبور را تجدید کند. و چنین کرد، چنان که تا حال باقی است.
در این وقت شیخ عبدالرحیم فصولی پیشنهاد کرد که ملک دو صُفّه مسدّس از سنگ مرمر بسازد. یکی بالاتر باشد که صورت قبور روی آن باشد. یکی پایین تر که مردم بایستند و زیارت بخوانند. در اطراف این صفه بزرگ طاق نماهایی از سنگ مرمر ساخته شودکه فقط برای استراحت و نشستن مفید باشد ولی جای خوابیدن یا سکونت نباشد. ابدا طلا و نقره هم در آنها بکار نرود. ملک این نقشه را ظاهرا میپذیرد.
پس از رفتن، عبدالعزیز دستور میدهد تا متن آنچه بر آن توافق شده است روی کاغذی مارک دیوان جلاله نوشته و ثبت شود و برای آیت الله فصولی ارسال شود.
متنی که نوشته شد این بود:
من عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل فیصل الی حضرة الفاضل المحترم الشیخ عبدالرحیم صاحب الفصول. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. فاننا نؤکد لکم ان القبة النبویة لم یمسّها أحد بسوء، و لم یخطر ببالنا قط أن نمسّها بسوء و انّ للرسول صلّی الله علیه و سلم حرمة لدینا لا تدانیها حرمة. أما مسائل القبور و ما یتعلق بها من البناء فنحن کما أخبرناکم متّبعون لامبتدعون و نحن مستعدون للنزول علی حکم علماء المسلمین من جمیع المذاهب. و أما عدا ذلک فننظر فیه فسنأمر بتنظیف القبور و تسویة ما لم یسوّ منها التسویة الشرعیة مع اقامة سور علیها لحفظها من الدنس. و نحن نؤکد لکم أیضا انّا لانمنع أحدا من زیارة القبور ما دام الزائر یتبع فی زیارته الطریقة الشرعیة و الاداب الدینیه و قد أمرنا بتحریر هذا لتنشروه علی الملاء . هذا ما لزم بیانه و الله یحفظکم. محل مهر
از عبدالعزیز پسر عبدالرحمن آل فیصل بسوی حضرت فاضل محترم الشیخ عبدالرحیم صاحب الفصول. سلام بر شما و رحمت خدا و برکات او. و بعد تأکید میکنیم برای شما که قبه پیغمبری را احدی به بدی دست نخواهد زند و هرگز چنین چیزی به خاطر ما خطور نکرده است که کسی به بدی به آن دست بزنند (یعنی تخریب نخواهد شد). و برای پیغمبر حرمتی قائل هستیم که قابل مقایسه با هیچ حرمتی نیست. اما مسائل قبور بقیع و آنچه از بنا متعلق به آن است، ما چنان چه به شما خبر دادیم، تابع شریعت اسلامیم، نه اهل بدعت، ما آمادهایم که از نظر شخصی مذهبی خود صرف نظر نموده، اوامر علمای مسلمین را از هر مذهب که باشد محترم بشماریم. اما راجع به مذاکرات دیگر به زودی نظریه خود را برای شما بیان میکنیم. پس بزودی امر میکنیم که قبور بقیع را نظیف نموده و صاف کنند، مطابق آنچه در شرع جایز است، با کشیدن دیواری در اطراف آن که از پلیدی حفظ شود و باز برای شما تأکید میکنیم که ما منع نمی کنیم هیچ کس را از زیارت قبور بقیع. تا وقتی که زائرین طریق شرعیه و آداب دینیه را در زیارت پیروی کنند. ما دستور دادیم تا این نوشته شده در میان مردم انتشار یابد. این چیزی است که بیان آن لازم بود. خداوند شما را حفظ کند.
بدین ترتیب میتوان نشانی از پاسخ این پرسش پیدا کرد که چگونه شد که صورت قبور امامان باقی ماند. تا آنجا که بنده آگاه شدم متن این نامه که در سربرگ پادشاهی سعودی به مهر ملک عبدالعزیز است در تهران موجود میباشد. (متن من تمام شد)
در جریان دیداری که با فرزند ایشان در روز 12 بهمن ماه 1390 در کتابخانه بود کتابچه ای را به کتابخانه هدیه کردند به نام حکایات قبرستان بقیع که داستان این دیدار را مفصل در آن آورده اند. برای کسانی که در پی دانستن بیشتر در این موضوع هستند می توانند به آن کتاب مراجعه کنند. کتاب یا شده به کوشش آقایان محمد محقق و شهرام فراگزلو و توسط انتشارات رسپینا منتشر شده است. این هم شماره تلفن ناشر است: 66402233
در آنجا بود که با ملک عبدالعزیز دیدار کرد و از وی در باره بی توجهی که به قبور بقیع و تخریب گنبد امامان و دیگر مزارات پرسش کرد.
او از پادشاه سعودی اجازه خواست تا بقیع را از آن حالت وخیم بیرون آورد.
پادشاه سعودی به وی اجازه دارد و شیخ عبدالرحیم صاحب الفصول به بقیع رفت و خاک هایی که ناشی از تخریب گنبد بر روی قبور بود کنار زد و حتی گفته شده است که دیوارچه ای هم دور قبور کشید که هنوز بقایای آن دیده می شود.
عبدالعزیز به مناسبت این که او جرأت کرده و به حج آمده بود ـ در حالی که مسلمانان سایر کشورها تحریم کرده و نیامده بودند ـ فرمانی ملکی هم به نام وی صادر کرد.
دیروز فرزند مرحوم آیت الله شیخ عبدالرحیم در کتابخانه مجلس میهمان ما بود و داستان آن را باز گو کرد نکته جالب آن است که این فرمان ملکی اکنون دراختیار ایشان است، و سند بسیار جالبی است از دستوری که بنیانگزار سلسله سعودی برای رسیدگی به بقیع داده است..
خود بنده چندین در فروردین سال 90 گزارش آن ماجرا را نوشته بودم، اما توفیق زیارت فرزند ایشان را نیافته بودم. ایشان هم اکنون در تهران حکیم باشی و صاحب مغازه عطاری در خیابان ایران هستند.
آنچه در آن زمان نوشتم این بود:
داستان ملاقات شیخ عبدالرحیم صاحب فصول با ملک عبدالعزیز سعودی و موافقت با بخشی از خواسته های وی در حفظ قبور امامان می تواند پاسخ این پرسش را بدهد که چرا صورت قبور امامان در بقیع باقی ماند.
همیشه برای بنده این پرسش مطرح بود که چه طور شد که وهابیان پس از تخریب بقاع بقیع، صورت قبور امامان و برخی از صحابه و تابعین را حفظ کردند؟ چرا وهابیان این بخش بقیع را مانند قسمت های دیگر بقیع صاف نکردند؟ بخشی از علت آن ماجرا را در داستان شگفت زیر که در مجله خرد سال 1328 ش چاپ شده است، میتوان یافت.
شیخ عبدالرحیم صاحب فصول حائری (م 1327ش) از علمای تهران و بنیانگزار جامعه اخوان اسلامی است. عماد زاده مدیر مجله خرد در شماره نخست سال هشتم این مجله که در سال 1328 ش منتشر شده در مقاله ای تحت عنوان «مربی بزرگ اسلام» از وی به عنوان مؤسس جامعه اخوان اسلامی یاد کرده و ضمن مقدمهای ضرورت پرداختن به زندگی وی را مورد توجه قرار میدهد. درشماره دوم نشریه خرد که زمان انتشار آن مقارن ایام حج شده است، با اشاره به وعدهای که در شرح خدمات و زحمات اجتماعی این پیشوای روحانی داده، سعی میکند تا به شرح خاطره ای از این روحانی در باره حج بپردازد. عماد زاده مینویسد که ماجرای مربوط به آیت الله صاحب فصول را سال قبل، یعنی 1327 که صدرالاشراف امیر الحجاج بود به طور خلاصه منتشر و در اختیار شماری از حجاج قرار گرفته تا عنداللزوم به آن استناد کنند.
داستان از این قرار است که پس از تسلط وهابیان، مسلمانان از رفتن حج خودداری کردند. در این میان، یکی از روحانیون تهران در سال 1344 (یا 1345) ق با نام شیخ عبدالرحیم صاحب فصول همراه حدود هزار نفر از راه شام عزیمت حج کرد. عبدالعزیز سعودی از این حرکت استقبال کرده و سعی کرد با استقبال از آنان نشان دهد که مشکلی با سایر مسلمانان ندارد و چنین نیست که آنان را کافر بشمارد. به هر روی این عالم دینی، در بحبوحه ماجرای منازعه ووهابیان با مسلمانان به همراه شمار زیادی ایرانی راهی حج میشود.
او حس می کند که در این ایام دست پیش را دارد. لذا پیش از رسیدن ماه ذی حجه، ابراز می دارد که اگر اول ماه ذی حجه مطابق رأی سعودیها برای او ثابت نشود، شیعیان طبق نظر خود روز وقوف در عرفات را مطابق نهم ذی حجه که برای خودشان ثابت شده وقوف خواهند داشت. وی این نظر خود را توسط محمد عبدالروؤف نماینده عبدالعزیز سعودی به پادشاه سعودی منتقل میکند. وی به ایشان سلام رسانده و میگوید: شما حق دارید، هرچه میخواهید توقف کنید. حق مذهب شما هم همین است. اما خوشبختانه اختلاف نظری در اول ماه پدید نمیآید و همه مسلمانان یک روز واحد در عرفات وقوف پیدا میکنند.
پس از فراغت از حج، عبدالعزیز نماینده خود را برای عرض تبریک و تقاضای بازدید معظم له فرستاد و ساعتی را برای ملاقات وعده دادند. در این ملاقات شماری دیگر از ایرانیان از جمله آقای سید حسین بروجردی نماینده (یا کارمند) مجلس شورای ملی هم حاضر بودند. چند روز بعد موعد ملاقات دیگری گذاشتند. در ملاقات دوم آیت الله فصولی حائری خطاب به عبدالعزیز گفتند: آیا تمام اصلاحاتی که منظور داشتید تمام شد، فقط خراب کردن قبور ائمه بقیع مانده بود؟
گفتنی است که این ملاقات و در واقع این سفر حج یکسال بعد از ماجرای خراب کردن قبور بقیع بوده که هنوز آثارقبور باقی بود و اگر آن سال مبادرت به ترمیم نمیشد امروز هیچ اثری از محل قبور باقی نبود. عبدالعزیز در پاسخ گفت: راست میگویی، ولی اینکار را من نکردم. این عمل به تحریک سفیر ایران (که مسلمان نبوده و یکی از مسالک فاسد را داشته) انجام شد. (اشاره او به پدر هویدا یعنی میرزاحبیب الله پسر آقا رضا قناد شیرازی بهایی بود که آن زمان در جده مقیم بود و سرپرستی حجاج را داشت) آیت الله فصولی ضمن تأکید بر این که این شخص دشمن مذهب شما و ماست از او میخواهد تا به این امر رسیدگی کند. ملک قبول کرده و وعده میدهد که صورت قبور را تجدید کند. و چنین کرد، چنان که تا حال باقی است.
در این وقت شیخ عبدالرحیم فصولی پیشنهاد کرد که ملک دو صُفّه مسدّس از سنگ مرمر بسازد. یکی بالاتر باشد که صورت قبور روی آن باشد. یکی پایین تر که مردم بایستند و زیارت بخوانند. در اطراف این صفه بزرگ طاق نماهایی از سنگ مرمر ساخته شودکه فقط برای استراحت و نشستن مفید باشد ولی جای خوابیدن یا سکونت نباشد. ابدا طلا و نقره هم در آنها بکار نرود. ملک این نقشه را ظاهرا میپذیرد.
پس از رفتن، عبدالعزیز دستور میدهد تا متن آنچه بر آن توافق شده است روی کاغذی مارک دیوان جلاله نوشته و ثبت شود و برای آیت الله فصولی ارسال شود.
متنی که نوشته شد این بود:
من عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل فیصل الی حضرة الفاضل المحترم الشیخ عبدالرحیم صاحب الفصول. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. فاننا نؤکد لکم ان القبة النبویة لم یمسّها أحد بسوء، و لم یخطر ببالنا قط أن نمسّها بسوء و انّ للرسول صلّی الله علیه و سلم حرمة لدینا لا تدانیها حرمة. أما مسائل القبور و ما یتعلق بها من البناء فنحن کما أخبرناکم متّبعون لامبتدعون و نحن مستعدون للنزول علی حکم علماء المسلمین من جمیع المذاهب. و أما عدا ذلک فننظر فیه فسنأمر بتنظیف القبور و تسویة ما لم یسوّ منها التسویة الشرعیة مع اقامة سور علیها لحفظها من الدنس. و نحن نؤکد لکم أیضا انّا لانمنع أحدا من زیارة القبور ما دام الزائر یتبع فی زیارته الطریقة الشرعیة و الاداب الدینیه و قد أمرنا بتحریر هذا لتنشروه علی الملاء . هذا ما لزم بیانه و الله یحفظکم. محل مهر
از عبدالعزیز پسر عبدالرحمن آل فیصل بسوی حضرت فاضل محترم الشیخ عبدالرحیم صاحب الفصول. سلام بر شما و رحمت خدا و برکات او. و بعد تأکید میکنیم برای شما که قبه پیغمبری را احدی به بدی دست نخواهد زند و هرگز چنین چیزی به خاطر ما خطور نکرده است که کسی به بدی به آن دست بزنند (یعنی تخریب نخواهد شد). و برای پیغمبر حرمتی قائل هستیم که قابل مقایسه با هیچ حرمتی نیست. اما مسائل قبور بقیع و آنچه از بنا متعلق به آن است، ما چنان چه به شما خبر دادیم، تابع شریعت اسلامیم، نه اهل بدعت، ما آمادهایم که از نظر شخصی مذهبی خود صرف نظر نموده، اوامر علمای مسلمین را از هر مذهب که باشد محترم بشماریم. اما راجع به مذاکرات دیگر به زودی نظریه خود را برای شما بیان میکنیم. پس بزودی امر میکنیم که قبور بقیع را نظیف نموده و صاف کنند، مطابق آنچه در شرع جایز است، با کشیدن دیواری در اطراف آن که از پلیدی حفظ شود و باز برای شما تأکید میکنیم که ما منع نمی کنیم هیچ کس را از زیارت قبور بقیع. تا وقتی که زائرین طریق شرعیه و آداب دینیه را در زیارت پیروی کنند. ما دستور دادیم تا این نوشته شده در میان مردم انتشار یابد. این چیزی است که بیان آن لازم بود. خداوند شما را حفظ کند.
بدین ترتیب میتوان نشانی از پاسخ این پرسش پیدا کرد که چگونه شد که صورت قبور امامان باقی ماند. تا آنجا که بنده آگاه شدم متن این نامه که در سربرگ پادشاهی سعودی به مهر ملک عبدالعزیز است در تهران موجود میباشد. (متن من تمام شد)
در جریان دیداری که با فرزند ایشان در روز 12 بهمن ماه 1390 در کتابخانه بود کتابچه ای را به کتابخانه هدیه کردند به نام حکایات قبرستان بقیع که داستان این دیدار را مفصل در آن آورده اند. برای کسانی که در پی دانستن بیشتر در این موضوع هستند می توانند به آن کتاب مراجعه کنند. کتاب یا شده به کوشش آقایان محمد محقق و شهرام فراگزلو و توسط انتشارات رسپینا منتشر شده است. این هم شماره تلفن ناشر است: 66402233